فرید مدرسی: نوشتهای کوتاه و عجولانه در سایتی سیاسی درباره سخنان اخیر آیتالله وحید خراسانی، اگرچه فینفسه بیاهمیت و سطحی به نظر میآید، اما پیام آن بس بزرگ است و از شکلگیری گفتمانی حاشیهای خبر میدهد که سازمان تشیع را بر محور نهاد مرجعیت نمیپندارد و باورهای خود را عین دیانت میداند و به دنبال انقلابی در سازمان تشیع است.
اگرچه در تک تک کلمات نوشته مذکور توهین دیده نمیشود، اما از باوری جدید میان جریانی خبر میدهد. باوری که مرجعیت را آنچنان دوست میدارد که همچون اینان بیندیشد، سخن بگوید و برای این و آن هورا بکشد یا لعن و تکفیر بگوید. این جریان، مرجعیت را در قالب نهاد نمیبیند، مرجعیت را یک عالم دینی میبیند که اگر رهرو دغدغههای آنان باشد، قدمش بر روی چشم و اگر همچون آنان نباشد، باید نقد شود و در حصارهای کوچک گام بر دارد.
این تلقی در گفتمان کلاسیک تشیع جایگاهی ندارد، بلکه همواره در حاشیه، این گفتمان رخ نموده و البته پس از اندک زمانی مراسم ارتحالش برگزار شده است. در تاریخ تشیع، اینان به عنوان دایههای مهربانتر از مادر ظهور کردند که خود را مذهبیتر از بزرگان دین به تصویر کشیدهاند و برخی از عالمان را به اشتباه در درک مسائل دینی متهم کردهاند.
این گفتمان حاشیهای، برای نهاد مرجعیت وظیفه درنظر میگیرد و تکلیف را به او گوشزد می کند؛ همچنان که در این نوشته کوتاه و کوچک سایت مورد نظر، بارها از «انتظار میرود» استفاده شده است. وقتی تاریخ را ورق میزنیم، میبینیم که مثلا فلان طلبه یا شخص مدعی تدین، مرجعیت زمانه خود را با الفاظی درشت خطاب میکند و در مقابل برای عالمی دیگر زبان به مدح و ثنا میگشاید؛ این نمونه ای از رفتارهای هواداران گفتمان حاشیهای است. این گفتمان معتقد نیست که نهاد مرجعیت محور سازمان تشیع است. بلکه آنچه رهبران و بانیان آن، از قرآن و اسلام و کلام ائمه(ع) میفهمند، را شریعت و دیانت میپندارند و هر آن کس با فهم آنان فاصله داشته باشد، گویا از منش و روش ائمه هدی(ع) خارج شده است.
اما گفتمان کلاسیک تشیع محوریتاش بعد از غیبت امام عصر(عج)، بر اساس نهاد مرجعیت حفظ شده و قوام یافته است. در این گفتمان اگرچه هر فرد مرجعی واحد دارد و از نظر دیگر مراجع تبعیت نمیکند، اما به نهادی به نام «مرجعیت» وفادار هستند و آن را تکریم و تثبیت میکنند. در این گفتمان، سازمان تشیع را مرجعیت راهبری می کند؛ چه مرجعیت عامه و چه مراجع متعدد. در این گفتمان عمود خیمه تشیع را نهاد مرجعیت تشکیل میدهد و هواداران آن، خلل در این نهاد (به رغم امکان وجود اشکال در نظرات مراجع) را باعث سست و نحیف شدن سازمان تشیع قلمداد میکنند.
از این رو، پس از مقاله توهین آمیز روزنامه اطلاعات در 17 دی 56، با برخی عالمان دینی روبرو میشویم که به رغم تفاوت نظر با آرای امام خمینی در جبهه واحدی کنار ایشان ایستادند و اعتراض کردند و با طلبههای انقلابی همراهی کردند. این رفتار نشان از آن داشت که اقدام رژیم پهلوی فقط به عنوان یک رفتار سیاسی قلمداد نشد، بلکه حمله به کیان نهاد مرجعیت برشمرده شد. این مسئله را می توان در اطلاعیهها و سخنرانیهای مراجع و علمای وقت دید.
***
در گذشته گاهی چنین واکنشهایی درباره برخی مراجع بروز یافته و حتی به تندی هم کشیده شده است. اما این بار این نوشته از آن جهت حائز اهمیت و تاثیرگذاری است که مرجعی مورد خطاب قرار می گیرد که آنچنان سیاسی نیست تا منتقدان سخن از آن بگویند که انتقاداتشان یا خواسته هایشان به بخش سیاسی جایگاه آن مرجع مربوط است و در این عرصه او همچون دیگران است! بلکه این بار انتقاد از آن جهت است که مرجعی درباره بحثی کاملا مذهبی اظهارنظر کرده و از اشکال بر عملی سخن گفته است. یعنی یک مرجع تقلید درباره نشان دادن تصویر یکی از بزرگمردان تشیع -حضرت عباس(ع)- در فیلمی اعلام نظر کرده است. انتقاد از این است که چرا ایشان در این باره سخن گفته و در مورد دیگری حرفی نزده است. پس این گزاره نشان از آن دارد که بر اساس باور مدافعان و ناشران این نظرات، می توان به نهاد مرجعیت گفت فلان عمل را بکن یا نکن. این باور کاملا در مقابل نظریه مرجعیت در سازمان تشیع است. چراکه این سازمان از قدیم الایام توسط مرجعیت راهبری می شده و او بوده که به شیعیان می گفته است: کدام عمل حرام است و کدام حلال یا کدام مباح است و کدام کراهت دارد.
از این رو، گفتمان حاشیهای کاملا حسابشده به مهمترین اصل کانونی سازمان تشیع بر محوریت مرجعیت اشاره داشته و نظریه جایگزین خود که گروههای ذی نفوذ به عنوان محور سازمان تشیع شناخته شوند و مرجعیت بر فراز آنان رفتار نکند، را در قالب متنی کوتاه، معمولی و از منظر ظاهری، بیاهمیت ارائه کردهاند؛ یعنی به دنبال انقلابی ساختاری در سازمان تشیع هستند.
البته در گذشته همواره گفتمان حاشیهای که میرا بوده است، را افرادی راهبری می کردند یا بنیان میگذاشتند که طلبه یا روحانیون متوسط الحالی بودند اما در این روزگار بر جای این افراد بیشتر مکلاهای دانشگاهی که مطالعاتی در متون دینی داشتهاند و در فضای عمومی متدین و متشرع شناخته میشوند، شکل میدهند. اینان در پروسه رشد شخصیت اجتماعیشان معمولا با کانونهای مذهبی مرتبط بودهاند و گوشههایی از احکام اسلامی را از زبان احکامگویان یا ریشسفیدان محله خود شنیدهاند و طی سالیان، خود نیز به مطالعات پراکنده در متون دینی پرداختهاند. بنابراین امروز احساس میکنند همچون عالمان دینی میتوانند مسائل دینی را بفهمند و اعلام نظر کنند. از سوی دیگر، چونکه با محیطهای اجتماعی مرتبطند، میزان تاثیرگذاری خود را بیش از دیگران فرض میکنند. لذا اندک اندک در مسیری گام بر میدارند که خواسته یا ناخواسته مبدع خرده گفتمانی میشوند که نهاد مرجعیت را محور سازمان تشیع نمی داند و ایدئولوژی برگرفته از دانستههایشان نقش کانونی مییابد. از این رو، رقیب خود را مرجعیت شیعی قلمداد میکنند و گفتمان حاشیهای با گفتمان کلاسیک شیعی رقابت میکند.
نظر شما