انتظار از «آناهیتا» به نوعی انتظار برای دیدن اثری جدید از کارگردان فیلم «اشک سرما» است که یکی از عاشقانههای بهیادماندنی سینمای جنگ و دفاع مقدس است و البته کمکی به مقبول افتادن فیلم نمیکند.
عزیزالله حمیدنژاد پس از «هور در آتش»، «ستارگان خاک»، «قله دنیا«، «اشک سرما» و «شکوفههای سنگی» که متأثر از جنگ و پیامدهای آن در جغرافیای مختلف هستند، در ششمین فیلمش این سبقه را به کناری نهاده تا اولین فیلم متفاوتاش را در حوزه آثار علمی هم در کارنامه خود هم در سینمای ایران ثبت کند.
نکته دیگر در فیلمهای این کارگردان که بخصوص در «اشک سرما» نمود پیدا کرد، درامپردازی هوشمندانه او در قرینهپردازی عشق و مفاهیمی چون جنگ، وظیفه و ... است. همین وجه در «آناهیتا» هم به گونهای دیگر بروز کرده و قرار است پیچیدگیهای یک رابطه عاطفی بر بستری از یک کشف علمی نسبتاً جدید قرار گرفته و خوانشی جدید از چالشهای یک عشق به تصویر کشیده شود.
همانطور که اشاره شد نقطه قوت اولیه فیلمنامه، درامپردازی یک کشف علمی بر بستری اینجائی است که منجر به ترسیم دغدغهای جدید در شخصیت جوان ایرانی میشود. به این ترتیب تحقیقات پروفسور ایموتو در کشف رابطه بین شکل مولکولهای آب و انرژی موجود در فضای موجود، موتور اولیه قصه را روشن میکند تا درام شکل بگیرد.
اما اشکال اینجاست که این پتانسیل مهم در یک سطح تخت حرکت میکند و هیچ اتفاق دیگری در جهت پیشرفت این کشفیات یا تکمیل شدن آنها اتفاق نمیافتد. در طول قصه ما شاهد هستیم که قهرمان با تکیه بر تغییر شکل مولکولهای آب در فضای اتاقش متوجه ناراحتی دوستش، ورود یک غریبه به اتاق، روح بیمار نامزدش و ... میشود و با همین تمهید هم کارش را پیش میبرد و میتواند به پلیس کمک کند.
چون بار علمی قصه محدود به همین آزمایش در شکلی مشخص و ثابت مانده برای بالا بردن این کاستی و نبود پیشرفت درام در این جذابیتها، موقعیتهائی طراحی شده که شخصیتها به گونهای باورناپذیر در همه جا صحبت از مولکولهای آب، دیاپازون و مسائل علمی میکنند که به جهت وارد نشدن این اطلاعات به بافت درام و مستقیم بودن هیچ تأثیری ندارد و غیر واقعی مینماید.
علاوه بر آنکه تازه در یک سوم پایانی قصه شخصیت نامزد دختر افشا میشود و گذشته او به عنوان یک خطی فرعی پر و پیمان به خط اصلی پیوند میخورد. تغییر اطلاعات با این کمیت و در این محدوده زمانی باعث میشود همه چیز به نوعی جمع و جور کردن عجولانه و نمایشی به نظر بیاید که قرار نیست لزوماً مخاطب باور کند یا تحت تأثیر آن قرار بگیرد، بلکه تنها ناظر این اتفاقات است.
همچنین در کنار این خط داستانی، خط قصه فرعی دانشجوی انصرافی صورتسوخته هم به مشکلات فیلمنامه میافزاید و با تکگوئیهایش درباره علاقه به درس و دانشگاه و همچنین باز کردن گره داستان و گره تحقیقات قهرمان قصه، بر ناکارآمدی این روند میافزاید.
حتی اگر این نکته را در نظر بگیریم که فیلمهای علمی که بر مبنای تحقیقات واقعی در سینمای ایران ساخته میشوند، سابقه و پیشینه روشنی ندارند، حتی اگر پیچیدگی درامپردازی بر بستر یک موضوع پیچیده علمی را در نظر بگیریم، حتی اگر ... هیچکدام نمیتوانند ذهنی را که با خاطره «اشک سرما»، «هور در آتش» و ... به تماشای «آناهیتا» میرود، راضی کند.
ت
نظر شما