سیدعلی‌میرفتاح

یکی، دو شب پیش توی تلویزیون دیدم که از مردم خواسته‌اند تا اس ام اس بفرستند و به رئیس‌جمهور آینده توصیه کنند که چه کتابی بخواند. البته در این حال و احوال که بعید است کاندیداها فرصت و حوصله خواندن داشته باشند، اما این ایده به خودی خود ایده جالبی است و چقدر خوب است که این قبیل توصیه‌ها به یک سنت حسنه بدل شود و مردم به مسئولان و مسئولان به مردم بگویند که چه کتابی خوب است و نباید از آن غافل شد و باید آن را خواند. علی‌رغم این حرف‌ها که در باره روشن‌فکر بودن و عمل‌گرا بودن رئیس‌جمهور می‌زنند، باور کنید که رئیس‌جمهور کتابخوان -و به طور کلی مدیر کتابخوان- با رئیس‌جمهور و مدیر بیگانه با کتاب، زمین تا آسمان فرق دارند. من می‌خواهم از این هم یک پله بالاتر بروم و بگویم که چه عیبی دارد که رؤسای عالی‌رتبه نظام را قبل از اینکه پشت میزشان بنشانند، برای حداقل یک ترم، به نزد علما و ادبای فاضل ببرند تا در محضر فرزانگان، کلیات سعدی و قابوسنامه و سیاست‌نامه و کلیات مولانا عبید و انیس‌الناس و مثنوی شریف و ...
 
را دوره کنند. شوخی که نیست، قرار است این بزرگواران بر مملکت ایران -با این همه سابقه ادبی و هنری و فرهنگی- حکومت کنند و قبول کنید که خیلی قبیح و ناپسند است اگر رئیس مملکت، فارسی را به غلط حرف بزند یا با این تراث بی‌بدیل بیگانه باشد.

خواندن قرآن و نهج‌البلاغه و بعضی متون مذهبی جزو بدیهیات است و نه فقط زعما که مردم عادی هم شایسته است که با دقت و حوصله و تدبر و تعمق، با این متون مأنوس باشند، اما برای رؤسای جمهور و وزرا و معاونان و حتی مدیران کل، از نان شب هم واجب‌تر است که علاوه بر این متون مذهبی، با ادبیات و فلسفه و هنر و تاریخ این ملک پر گهر آشنا باشند. شوخی که نیست، این بزرگواران دارند بر مسندی تکیه می‌زنند که پیش از آنها جایگاه بزرگمهر حکیم و برزویه طبیب و خواجه نظام‌الملک و خواجه نصیر و حسنک وزیر و امیر‌کبیر و محمد مصدق بوده است. مگر می‌شود آدم همه‌کاره مملکت باشد، اما چیزی از حکمت خسروانی نداند؟ مگر می‌شود کسی بر ما مسلط باشد، اما درسیرت پادشاهان سعدی را حتی یک بار از رو نخوانده باشد؟ مگر می‌شود نماینده ایران بود، اما چیزی از خیام و حافظ و عطار ندانست؟ مگر می‌شود بر مردم حکومت کرد، اما چیزی از مفهوم هویت ایرانی ندانست؟ هویت ایرانی را آیا جز در شاهنامه حکیم طوس باید جست و جو کرد؟

ما اگر هیچ چیز نداشته باشیم، ادبیات گرانقدری داریم که علاوه بر زیبایی بی‌حد و حصر ظاهری ما را به باطنی رهنمون می‌شود که آداب زیستن و درست زیستن و حکومت کردن و درست حکومت کردن و اندیشیدن و درست اندیشیدن را به ما می‌آموزد. غریبه‌ها از این میراث غافل نشدند. حتی مغول‌های زبان‌نفهم نیز خیلی زود فهمیدند که باید به این ظاهر و باطن راه یابند. اما. . . بگذریم.

نویسندگان سرزمین ما، حکمای بی‌بدیلی بوده‌اند که همواره سعی کرده‌اند که در قالب حکایت و شعر و تاریخ، به حاکمان مقتدر یاد بدهند که آداب حکومت کردن چیست. در خلال هر قصه‌ای از عدالت و مروت و فتوت و تدبیر و احترام به علم و فضل و عالم و فاضل گفته‌اند. حکما با این ادبیات، حتی مقاطعه‌کاران ترک دولت عباسی را سر عقل آوردند و در مقابلشان ایستادند که به نوبتند ملوک اندرین سپنج سرای / کنون که نوبت توست‌ای ملک به عدل گرای« . فقط سعدی علیه‌الرحمه نیست که در خلال ستایش بهار و تشبیب و تغزل، زبان به موعظه باز می‌کند و بر سر امیر انکیانو داد می‌زند که: «ای که دستت می‌رسد کاری بکن/ پیش از آن کز تو نیاید هیچ کار/ اینکه در شهنامه‌ها آورده‌اند/ رستم و رویینه تن اسفندیار/ تا بدانند این خداوندان ملک/ کز بسی خلق است دنیا یادگار. . . » بلکه دیگران هم هر کجا که دستشان رسیده، زبان به حکمت باز کرده‌اند و به حاکمان یاد داده‌اند که حکومت با حکمت چگونه خواهد بود. مثلاً داراب نامه طرسوسی که کتابی است تخیلی و آمیخته به افسانه و در ظاهر امر کتاب عامیانه‌ای است که مردم قرن ششم می‌خواندند و سرگرم می‌شدند، در میانه قصه داراب به حکمتی اشاره می‌کند که دلم نمی‌آید برایتان نقل نکنم: «پادشاه را (تو بخوان رئیس‌جمهور) چند چیز است که بباید آزمودن: یکی بیل زدن و نان به خانه آوردن، تا نان مردمان به گزاف از دست ایشان بیرون نکند، و دیگر باید که زخم عقابین بکشد تا از گزاف کسی را نفرماید که بزنند. و دیگر باید که گرسنگی بیازماید تا بر گرسنگان ببخشاید و دیگر باید بداند که رنج پیاده رفتن چگونه است تا دیگر کس را پیاده نبرد به جایی که رود. و دیگر باید که ذل غریبی بکشد تا بر غریبان ببخشاید و دیگر باید که بداند قدر ایشان و دیگر باید که محنت بکشد تا قدر دولت بداند.»

هنوز آخرین نسل بازماندگان از ادیبان و حکما -اگر چه در کنج انزوا- هستند و هنوز می‌شود محضر پر فیضی از این بزرگان فراهم کرد تا رئیس‌جمهور در برابر آن‌ها زانوی تلمذ بزند تا آن‌ها برایش درس سعدی و حافظ و مولوی و خیام و خاقانی و. . . بگویند. آن قدر بگویند که در کنه ضمیر حاکم اسلامی بنشیند که: «ز گوش پنبه برون آر و داد خلق بده/ وگر تو می‌ندهی داد، روز دادی هست».

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 9933

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
4 + 6 =