نادر انتصار می گوید: نخستین‌بار است که در تاریخ معاصر آمریکا، مشاوران اصلی رئیس‌جمهوری ژنرال‌های ارتش هستند. نگاه این افراد فقط نظامی است.

روزنامۀ شرق در ویژه نامه نوروزی، گفتگویی مفصل با نادر انتصار، استاد علوم سياسي دانشگاه آلاباماي‌جنوبي ايالات متحده آمریکا داشته است. مشروح آنرا در ذیل بخوانید: 

حضور شخصيتي مانند ترامپ در كاخ سفيد تا چه اندازه عجيب است؟
شخصا از پيروزي ترامپ در انتخابات سال گذشته سورپرایز نشدم. در حقيقت چند مقاله هم نوشتم و در کنفرانس‌ها هم گفته بودم كه امکان پيروزي ترامپ بيشتر از ۵۰ درصد است. به‌ویژه اينكه من در جنوب آمريکا زندگي مي‌کنم و با فرهنگ سياسي اين منطقه آشنايي كامل دارم. حمايتي كه از ترامپ در زمان انتخابات مي‌شد، براي بیشتر مردم دنيا ملموس نبود. مي‌دانستم فقط كافي است مناطق ديگر در آمريکا نیز مانند جنوب از ترامپ حمايت کنند، تا او راهي كاخ سفيد شود. به يقين مي‌دانستم احتمال پيروزي ترامپ خيلي بيشتر است تا باخت او. به‌ویژه که حزب دموکرات با انتخاب خانم «هيلاري کلينتون» تصور مي‌کرد حمايت صددرصدي زنان آمريكا را پشت سر خود دارد؛ اما در عمل کمتر از ۵۰ درصد آنان به کلينتون رأي دادند. پايگاه مردمي خانم کلينتون هيچ‌وقت به اندازه کافي قوي نبود. او در ميان نخبگان حزب دموکرات و واشنگتن پايگاه محکمي داشت؛ اما براي کسب آراي مردمي، عملکردش بسيار ضعيف بود.

نبود حمايت مردمي از هيلاري كلينتون از چه مسائلي نشئت مي‌گرفت؟
بخشي به دليل مسائل اقتصادي بود. جهاني‌شدن پيامدهاي منفي زيادي را براي آمريكايي‌ها داشت و همه شهروندان از اين فرايند به يك اندازه منفعت كسب نكردند. به‌ویژه کسانی که تحصيلات پايين‌تري داشتند يا در شهرهاي کوچک‌تر و مناطقي که در اقتصاد جهاني نقش چنداني نداشت زندگي مي‌کردند، نه‌تنها بهره‌اي نبردند بلکه صدمه هم ديدند؛ مثلا در برخي از شهرهاي آمريكا تنها يک يا دو شرکت يا کارخانه بزرگ فعال بود و آنان يک‌دفعه تعطيل و افراد زيادي بي‌کار شدند. در اين شرايط، ميزان بي‌کاري در ميان کسانی که تحصيلات پايين‌تري داشتند، افزايش يافت و ترامپ با تمركز بر اين گروه‌ها توانست پيروز شود.

افراد افراطي مذهبي چه نقشي در اين فرايند ايفا كردند؟
تعداد افراد مذهبي در ايالات ‌متحده كم نيست. کساني‌ که خارج از آمريکا هستند، به اين مسائل توجه چنداني نمي‌كنند؛ اما مذهبي‌هاي افراطي در چند سال اخير در آمريکا بسيار بزرگ شده‌اند. ترامپ بشخصه آدم مذهبي‌ای نبوده و الان هم نيست؛ اما از اين موقعيت بهره‌برداري خوبي کرد. مثلا مي‌گفت اگر کلينتون بر سركار بيايد، مذهب ‌شما را از بين مي‌برد و اجازه مي‌دهد هم‌جنس‌بازها نقش مهمي داشته باشند يا نقش مذهب در اجتماع کمتر مي‌شود. اين قبيل حرف‌هاي پوپوليستي در حقيقت ترامپ را به كاخ ‌سفيد رساند و هنوز هم او از اين شرايط بهترين بهره را مي‌برد.
تأكيد ترامپ بر پروژه ملت‌سازي تا چه اندازه در اين پيروزي نقش داشت؟
بحث سياست ‌خارجي هم يكي از دلايل اين پيروزي بود. ترامپ، دولت «باراك اوباما» را به گونه‌اي توصيف مي‌كرد كه گويي نظام آمريكا در حال فروپاشي در جهان است. او مي‌گفت، ببينيد زماني آمريكا در جهان حرف نخست را مي‌زد و همه اطاعت مي‌کردند، ولي الان اين‌طور نيست. البته بخشي از اين سخنان هم درست بود؛ براي اينکه جهان امروز، جهان دهه ٥٠ بعد از جنگ ‌جهاني دوم نيست. او مي‌گفت اگر من بيايم، آمريکا هميشه اول خواهد بود و به همه دنيا مي‌گوييم چگونه بايد رفتار کنند. پس کساني ‌که نگاه دست‌راستي داشتند، از اين شعارهاي پوپوليستي لذت مي‌بردند و به او رأي دادند.

بنابراين فقط يک عامل خاص نبود که باعث برنده‌شدن ترامپ شد، مخلوطي از شعارهاي پوپوليستي و تمرکز بر مشكلات زندگي معمولي آمريكايي‌ها، او را به كاخ ‌سفيد رساند. البته نبايد اين مسئله مهم را ناديده گرفت كه او از چارچوب رقابت دوحزبی آمريکا تقريبا خارج شد. گرچه جمهوري‌خواه بود و تحت لواي جمهوري‌خواهان کانديدا شده بود؛ اما کمپين شخصي داشت و با افراد خودش كار مي‌كرد؛ کسانی که در چارچوب حزب جمهوري‌خواه نقش مهمي نداشتند. ‌پس ترامپ كمتر پول خرج كرد؛ اما در نهايت پيروز شد.

اكنون با گذشت بيش از يك سال آيا دولت ترامپ توانست به آن شعار «نخست آمريکا» وفادار بماند؟
طرفداران سرسخت ترامپ، هنوز بسيار اميدوار هستند. هرچند اكنون به اين نتيجه رسيده‌اند که حرف‌هاي ترامپ شعاري بوده و نفعي براي آنان نداشته است؛ ولي اکثر طرفداران پايه‌اي ترامپ به نظر من، هنوز عقيده دارند ترامپ به اهدافش خواهد رسيد و دليل دست‌نیافتن به اين سياست‌ها، ترامپ نيست، بلکه سياست‌هاي مخالفان و مخالفان ترامپ ‌مانع او شده‌اند. آنان مي‌گويند اگر ترامپ بتواند اين مخالفان را کنار بزند، مي‌تواند به وعده‌هايش نيز عمل كند.

منظورتان از مخالفان چه افرادي هستند؛ منظورتان دموکرات‌هاست يا جمهوري‌خواهان ميانه‌رو ؟
براي ترامپ مخالف در هر مقطعي يك گروه خاص است؛‌ زماني او مثلا مطبوعات را به‌ عنوان مخالف معرفي مي‌کند. مثلا به خبرنگاران بدوبيراه مي‌گويد يا خبرنگار ارشد سي‌ان‌ان را از جلسه مطبوعاتي بيرون مي‌اندازد؛ اما چيزي که من در ميان طرفداران او مي‌ديدم، آن بود كه همه برايش دست مي‌زدند و هورا مي‌کشيدند و مي‌گفتند ببينيد چگونه نخبگان و کساني را ‌که با ما نيستند، بيرون مي‌کند.
بنابراين مخالف از منظر ترامپ اين است که در آن روز به‌خصوص، چه چيزي او را به چالش مي‌کشد؛ يک زماني ممکن است دموکرات‌ها باشند و زماني ديگر خود جمهوري‌خواهان. چيزي که ترامپ در آن بسيار مهارت دارد، آن است که يک نفر را به عنوان مخالف در روزي به‌خصوص عَلَم کند و به طرفداران اصلي خود نشان دهد چگونه با اين مخالفان روبه‌رو مي‌شود. در تاريخ سابقه ندارد که رئيس‌جمهوري دستور بدهد، داد بزند و به يک خبرنگار ارشد مطبوعاتي بگويد از اين اتاق برو بيرون؛ اما ترامپ اين کارها را مي‌کند. يکي از مهارت‌هايش اين است که سياست را با پوپوليست‌بازي ادغام کند، به طريقي كه بيشترين سود را ببرد. ما در ايران هم چنين نمونه‌اي داشتيم؛ آقاي احمدي‌نژاد؛ او پوپوليست بود كه مهارت‌هاي ديگر ترامپ را نداشت تا بتواند با پوپوليست‌بازي‌اش منافعي که ترامپ در بازی آمريکا مي‌برد، در ايران كسب کند.

چرا ترامپ با تمام انتقادهاي مطرح‌شده، رفتار يا سياست‌هايش را تغيير نمي‌دهد؟ اين روش از شخصيت خود ترامپ نشئت مي‌گيرد يا اينكه او مي‌خواهد با اين حربه، آمريکايي‌ها را راضي نگه دارد؟
فکر مي‌کنم بيشتر ناشي از شخصيت خود ترامپ است؛ يعني او بعد از ورود به كاخ‌ سفيد تغيير شخصيت نداد. بسياري از نخبگان، روزنامه‌نگاران و... مي‌گفتند ترامپ براي پيروزي دست به نمايش مي‌زند و در حال بازي است و وقتي رئيس‌جمهور شود، مجبور است رفتارش را عوض کند؛ اما او اين کار را نکرد. او در حال بازي نبود. شما اگر ترامپ را از زمان جواني كه بيشتر در خريد‌و‌فروش انتقالات در نيويورک معروف و بعد در تلويزيون شومن شده بود دنبال کنيد، مي‌بينيد که اكنون با همان طرز رفتار۲۰ سال پيش به اداره امور مي‌پردازد. بنابراين به نظر من بايد اين رفتار را در شخصيت خود ترامپ جست‌وجو کنيم تا اينکه بگوييم در ظاهر کاري را انجام مي‌دهد؛ اما در عمل عقيده‌اش چيز ديگري است.

چرا جمهوري‌خواهان با رفتار نامتعارف و چالش‌برانگيز ترامپ همسو هستند و دست به اقدامي جدي نمي‌زنند؟
در حزب جمهوري‌خواه تغييرات عمده‌اي ايجاد شده است؛ جمهوري‌خواهي که امروز در آمريکاست، با حزب جمهوري‌خواهي که در زمان آيزنهاور يا حتي در زمان ريگان بود، بسيار فرق دارد. هم طرفداران اين حزب و هم ديدگاه اجتماعي‌ آنان به‌شدت دستخوش تغيير شده است. اين حزب در‌حال‌حاضر بيشتر به صورت يک «کلت» عمل مي‌کند تا به عنوان يک حزب؛ يعني هرچه رهبر بگويد، اعضا دنبال مي‌کنند. گرچه گاه کساني هم هستند که انتقادهايي مي‌کنند؛ اما اگر شما نگاه کنيد، در زمان رأي‌گيري در کنگره، همه دنباله‌رو ترامپ هستند. بنابراين به نظرم ما نبايد اشکالات کلي آمريکا را در چارچوب شخص ترامپ نگاه کنيم. درست است که او مسئوليت مهمي دارد؛ ولي در عمل سازمان‌هاي اداري آمريکا، يعني احزاب به‌خصوص حزب جمهوري‌خواه، اجازه داده‌اند شخصي به نام ترامپ ظهور کند. امکان نداشت چنين شخصي دو دهه قبل بر سر قدرت بيايد. در سطح محلي ممکن بود؛ ولي نه در سطح رياست دولت. بنابراين به نظرم يکي از دلايل برخوردنکردن با ترامپ شايد به سست‌شدن پايه‌هاي مؤسسات اداري آمريکا بازمي‌گردد. چه کنگره، چه دادگاه‌ها و چه احزاب همه تضعيف شده‌اند تا از ميان خلأ ايجادشده، آدم پوپوليستي مثل ترامپ سر برآورد.

يک‌جانبه‌گرايي ترامپ همان‌طور که خودتان گفتيد، تا کجا ادامه دارد؟
به نظر من تا زماني که صدماتی جدي به بدنه جامعه آمريکا وارد نشود، ترامپ دنباله‌رو بسياري خواهد داشت. حالا چه وقت و چگونه اين صدمه وارد شود، مشخص نيست. صدماتي مانند اينكه ناگهان اقتصاد ايالات متحده فروبپاشد که تاكنون اتفاق نيفتاده. هرچند وضعيت اشتغال حتي كمي بهتر شده است. به نظر من درحال‌حاضر خطري براي ترامپ و سياست‌هايش وجود ندارد.

ادامه چنين سياست‌هايی چه پيامدهاي جهاني‌ای به دنبال خواهد داشت؟ منظورم اين است که رئيس‌جمهوري آمريکا مي‌تواند آغازگر جنگي خودخواسته باشد؟
آغاز جنگ در آمريکا به اين سادگي نيست؛ اما رئيس‌جمهور به‌طور کلي، هم از نظر قانوني و هم در چارچوب کنوني سياسي آمريکا، قدرت بسيار بالايی دارد و اگر تصميم بگيرد جنگي به نفع آمريکاست، مي‌تواند مقامات ارشد را قانع کند و مردم را با همين پوپوليست‌بازي‌ها راضي نگه دارد. با ماندن ترامپ خطر بزرگي که در خارج از مرزهاي آمريکا مي‌بينم، اين است که با جنگي مواجه شويم که خطرات بسيار زيادي براي تمام دنيا دارد.
پيش‌بيني اينکه جنگ از کجا و چه زماني شروع می‌شود،‌ دشوار است؛ اما بزرگ‌ترين خطر شخصي مثل ترامپ، اين است که چون تفکر عميقي درباره مسائل مختلف ندارد، به جنگ نیز به عنوان موضوعي عادي نگاه مي‌کند. قبل از اينکه انتخاب شود، در يکي از جلساتي که با مشاورانش داشت، پرسيد: «اگر ما تسليحات اتمي داريم، چرا استفاده نمي‌کنيم؟ اصلا براي چه اينها را درست کرده‌ايم، اگر نمي‌خواهيم از آنها استفاده کنيم؟». این طرز تفکر را اصلا نمی‌توان پيش‌بيني کرد. رئيس‌جمهوري آمريکا اصلا الفباي اصلي را درباره تسليحات اتمي نمي‌داند. خطر شخصي مثل ترامپ از همين‌جا سرچشمه مي‌گيرد.

فكر مي‌كنيد جنگ احتمالي در شبه‌جزيره كره روي مي‌دهد يا خاورميانه؟
اين مسئله به اين وابسته است كه مشاوران ترامپ به او بگويند كدام ميدان براي نبرد راحت‌تر است.

منظورتان پيروزي است؟
بله؛ بیشتر مشاوران ترامپ نظامي هستند. نخستين‌بار است كه در تاريخ معاصر آمريکا، مشاوران اصلي رئيس‌جمهوري ژنرال‌هاي ارتش هستند. نگاه اين افراد فقط نظامي است. بیشتر آنها کساني هستند که در جنگ‌هاي اخير آمريکا در عراق و حتي ويتنام و... دست داشته‌اند و هنوز طرز تفکرشان اين است که چرا نتوانستيم از اين جنگ‌ها سودي ببريم. ترامپ با اين افراد بيشتر در تماس است تا با ديپلمات‌هاي کارکشته وزارت‌ خارجه‌اش. بنابراين خطر ديگري وجود دارد که ترامپ تحت نفوذ مشاوران خود قرار بگيرد و آن جنگي که اصلا نبايد به راه بيفتد، ناگهان شروع شود.

اين يكه‌تازي تا چه اندازه تحت تأثیر تغيير ساختار جهان بين‌الملل است؟
در‌حال‌حاضر سازمان‌هاي بين‌المللي مانند سازمان ملل متحد که بزرگ‌ترين و مهم‌ترين سازمان جهاني است،‌ نقش چنداني ندارد و در آينده هم نخواهد داشت. هم‌پيمانان آمريکا به‌ویژه در اروپا، نفوذ كمي دارند. آنان چه به عنوان يک واحد مستقل و چه به عنوان کشورهاي مستقل، به نظر من در زمان کنوني يا نمي‌خواهند يا نمي‌توانند به عنوان اهرمي قدرتمند عمل كنند. براي همين، تک‌روی ترامپ در سطح جهاني همه را نگران کرده است. اكنون حتي متحدان او در اروپا کاملا نگران هستند؛ چراكه ديگر نمي‌توانند روي رابطه تاريخي با آمريکا حساب کنند. متأسفانه خلأ بزرگي در سطح جهاني وجود دارد که هيچ سازمان و کشوري يا واحد و گروهي نتوانسته‌ آن را پر کند. در اين خلأ است که شخصي مثل ترامپ مي‌تواند به‌راحتي تاخت‌و‌تاز کند.

روسيه و شخص «ولاديمير پوتين» مي‌تواند حداقل در خاورميانه اين خلأ را پر كند؟
نقشي که اكنون روسيه در خاورميانه ايفا مي‌کند، از نقشي كه پيش از سقوط اتحاد جماهير شوروي بازي مي‌كرد، بسيار مهم‌تر است. مسكو در حال تقويت پايگاه‌هايی است كه بعد از جنگ سرد از دست داد. به‌طور کلي، گرچه روسيه قدرت بزرگ جهاني است؛ اما ابرقدرت نيست؛ نه از نظر اقتصادي و نه حتي از منظر نظامي. بنابراين فکر نمي‌کنم روسيه بتواند در برابر آمريکا به‌ عنوان يک وزنه مهم قد علم كند. مسكو مي‌تواند در حد توانش منافع خود را حفظ كند؛ اما به نظر من، روسيه قدرتی جهاني نيست. به عنوان مثال، در بحران سوريه، با وجود مخالفت‌هاي روسيه، آمريکا كار ساخت پايگاه در شمال سوريه را آغاز كرد و تصميم دارد شمال سوريه را تصرف كند و روسيه به‌جز مخالفت‌هاي لفظي،‌ عملا هيچ کاري نتوانست بکند.

دليل اين ناتواني چيست؟
روسيه هيچ‌گاه نمي‌تواند جايگاهي را به دست‌ آورد كه زماني در اختيار اتحاد جماهير شوروي بود. جمعيت اين کشور بسيار کاهش يافته و تنها کشور بزرگ دنياست که جمعيتش در حال افول است. از سوي ديگر، پايگاه‌هاي اجتماعي مسكو بسيار ضعيف است. بنابراين به نظر من روسيه در بهترين حالت، قدرتي هم‌اندازه ديگر كشورهاي اروپايي دارد. شايد پوتين بتواند رابطه‌ خود را با شخص ترامپ بهتر كند؛ اما در عمل نمي‌تواند به عنوان نيروي بازدارنده در سطح جهاني نقش مهمي را بازي کند.

از همان ابتداي ورود ترامپ به رقابت‌هاي انتخاباتي، همه بر اين باور بودند كه با پيروزي او فاصله موجود در رابطه مسكو و واشنگتن از بين مي‌رود. اگر ترامپ با وجود همه پرونده‌ها و مخالفت‌ها بتواند به پوتين نزديك شود،‌ مي‌توان به بهبود شرايط اميدوار بود؟
فکر نمي‌کنم رئيس‌جمهوري آمريکا در شرايط کنوني بتواند چنين کاري بکند. بیشتر نخبگان آمريکايي هنوز به روسيه به عنوان رقيب سرسخت آمريکا مي‌نگرند. گرچه جنگ سرد از بين رفته؛ اما باز از منظر آنان، مسكو رقيب جدي واشنگتن است و اجازه نمي‌دهند رئيس‌جمهوري اين كشور شخصا رابطه نزديکي با رئيس‌جمهوري روسيه داشته باشد. از سوي ديگر، ترامپ به رهبران كشورهاي ديگر بر اساس منافع شخصي نزديك مي‌شود و اگر اين نزديكي براي او منفعتي نداشته باشد،‌ تلاشي براي بهبود شرايط نمي‌كند. اگر به دوستي او و دامادش با عربستان به‌ويژه شخص «محمد بن‌سلمان» نگاه كنيم، بهتر متوجه اين مسئله خواهيم شد. اين دوستي باعث شد تقريبا ۵۰۰ ميليارد دلار از طرف عربستان به دلیل خريد اسلحه و... وارد آمريکا شود و منافع شخصي ترامپ نيز در اين معامله نهفته است. شايد بهترين توصيف از زبان پسر ترامپ شنيده شده كه گفت: «رنگ پوست براي پدر من مهم نيست که سياه باشد يا سفيد؛ تنها رنگي که براي پدر من مهم است، رنگ سبز است» و آقاي پوتين يا رئيس‌جمهوري روسيه هيچ‌وقت در موقعيتي نخواهد بود که اين رنگ سبز را براي آقاي ترامپ سبزتر کند.

با اين توصيف، شما هم بر اين باوريد که ترامپ بيشتر آدمی تاجرپيشه است تا سياست‌مدار؟ و نزديكي او به عربستان و اسرائيل نیز بر همين اساس است؟
بله،؛ قطعا. او مي‌خواهد اين متحدان را براي خودش نگه دارد؛ چراكه منافع شخصي و منفعت آمريكا بر آن است كه رياض و تل‌آويو همواره پشت سر آمريكا باشند. از سوي ديگر، با اين متحدان مي‌تواند ايران را مهار كند؛ حرفي كه همواره تكرار مي‌كند. نزديكي با ايران سودي مالي براي او ندارد. شايد اگر ايران مي‌توانست مانند عربستان ميلياردها دلار به اقتصاد آمريكا سرمايه تزريق كند، ترامپ در يک چرخش ۱۸۰درجه‌اي، از تهران پشتيباني مي‌كرد. ترامپ نگاه استراتژيكي به اين كشورها ندارد. تا وقتی كه عربستان و اسرائيل بتوانند سود مالي براي ايالات متحده داشته باشند، ترامپ نيز سعي مي‌كند نقش مهم‌تري را در خاورميانه بازي كند.

برگرديم به مسائل داخلي آمريكا؛ اگر دموكرات‌ها بتوانند در انتخابات ميان‌دوره‌اي تعداد كرسي‌ها را به نفع خودشان تغيير دهند، تا چه اندازه جلوي يكه‌تازي‌هاي ترامپ گرفته مي‌شود؟
احتمال اينكه دموكرات‌ها كنترل سناي آمريكا را در دست بگيرند، بيشتر است. فكر نمي‌كنم در مجلس نمايندگان تغيير ملموسي روي دهد. در چنين شرايطي، كار براي ترامپ دشوار مي‌شود؛ اما نبايد برخي از مسائل را ناديده گرفت. به عنوان مثال، سناي آمريکا طرح جاسوسي از مردم آمريکا را دوباره تصويب کرد. اگر دموکرات‌ها رأي مخالف مي‌دادند، ترامپ نمي‌توانست اين لايحه را پيش ببرد؛ اما بسياري از دموكرات‌ها در كنار جمهوري‌خواهان قرار گرفتند و رأي مثبت دادند. بنابراين به نظر من در بعضي از مسائل، حزب دموکرات از حزب جمهوري‌خواه طرفداري خواهد کرد حتي اگر اکثريت را در سنا به دست بياورد.
متأسفانه حزب دموکرات ديگر آن حزب پيشين نيست؛ آنان بسيار ضعيف شده‌اند. طرز تفکر اعضاي كنوني با دموکرات‌هاي سابق فرق کرده است. حزب دموکرات وارد «کماي سياسي» شده و تا از اين کما بيرون نيايد، ترامپ نهايت استفاده را از موقعیت خواهد برد. به عقيده من، اين نگاه كه با پيروزي دموكرات‌ها،‌ دست ترامپ بسته مي‌شود، درست نيست؛ چراكه حتي اگر او بتواند دو يا سه نفر عضو دموکرات را نیز به طرف خود بکشاند، باز مي‌تواند اکثريت را به دست بياورد و کارهاي معمولي‌اش را انجام دهد.

تقريبا از دو، سه ماه بعد از شروع به کار دولت ترامپ، بحث استيضاح او مطرح شد؛ آيا سرنوشتي مانند نيکسون در انتظار اوست؟
خير؛ اولا استيضاح در چارچوب قانوني آمريکا کار مشکلي است. دليلي که نيکسون قبل از استيضاح استعفا داد، اين بود که حزب جمهوري‌خواه ديگر از او پشتیبانی نمي‌کرد؛ يعني حزب خودش را کنار کشيده بود.
در‌حال‌حاضر نيز بسياري از جمهوري‌خواهان مخالف سياست‌هاي ترامپ هستند؟

بله؛ برخي از آنان به‌شدت از ترامپ انتقاد مي‌کنند؛ اما در زمان کنوني هيچ نشانه‌اي وجود ندارد که افرادي در حزب جمهوري‌خواه به‌ويژه در کنگره، موافق اين استيضاح باشند. حتي تعداد زيادي از دموکرات‌هاي حاضر در کنگره نیز اكنون با اين کار موافق نيستند. بنابراين اين صحبت‌هايي که درباره استيضاح ترامپ مي‌شود، به نظرم بيشتر يک تفکر است و در عمل امکان‌پذير نيست.

بعد از انتشار کتاب «آتش و خشم در کاخ‌ سفيد ترامپ»، اين قبيل گمانه‌زني‌ها شدت گرفت. اگر اين سياست‌ها ادامه داشته باشد و مانند گذشته باعث افشاگری‌ها عليه ترامپ و نزديکان او شود، آيا هنوز جمهوري‌خواهان از او حمايت مي‌كنند؟
اين کتاب را خواندم. درباره موضوعات بسياري حرف زده است؛ اما مدرکي در آن وجود ندارد. صرفا با گفته‌ها و نوشته‌هاي يک خبرنگار نمي‌شود رئيس‌جمهوري را استيضاح کرد. شايد به عنوان يک مدرک کمکي، بتوان از آن استفاده کرد؛ اما استناد به آن غيرممکن است. بنابراين تابه‌حال سندي عليه ترامپ منتشر نشده است. اگر مدرکی رسمي دال بر خيانت به کشور افشا شود، مي‌توان به استيضاح فکر کرد.
اما استيضاح بيل کلينتون به دليل خيانت يا اقدام عليه امنيت ملي آمريکا نبود.
بله؛ موضوع استيضاح کلينتون بيشتر مسئله سياسي بود. حزب جمهوري‌خواه در تلاش بود ضربه بزرگي به او بزند و اين کار را هم کردند؛ اما در نهايت از کار برکنار نشد و سنا هم او را محکوم نکرد. درباره آقاي ترامپ هم تنها شانسي که وجود دارد، آن است که جمهوري‌خواهان کم‌کم دست از حمايت از او بردارند يا مدرکي رو شود که او به نقض يکي از مهم‌ترين پايه‌هاي قانون اساسي آمريکا يا خيانت مالي متهم شود. تنها شايعه، حرف‌هاي دیگران، کتاب‌هاي نوشته‌شده از سوی ديگران و... دليلي براي اين اقدام نيست و پشتيباني جمهوري‌خواهان از او ادامه خواهد داشت؛ مگر اينکه ناگاه کارت مهمي عليه او رو شود.
دموکرات‌ها مانند جمهوري‌خواهان زمان کلينتون، اکنون اين قدرت را ندارند يا در زمان کنوني آنان نيز مايل به ادامه رياست ترامپ هستند؟
يا قدرتش را ندارند يا مدرکي وجود ندارد. موردي را هم تاكنون ارائه نکرده‌اند که به ‌عنوان مدرک خيانت حساب شود و تا اين اتفاق نيفتد، استيضاح غيرممکن خواهد بود.
حتي اگر ثابت شود که مقامات ارشد کمپين ترامپ با روسيه در زمان انتخابات لابي کرده‌اند،‌ اتفاقي نمي‌افتد؟
به نظر من در اين پرونده دموکرات‌ها به نتيجه‌اي که مي‌خواهند، نمي‌رسند. در صورتي کار ترامپ به استيضاح کشيده مي‌شود که ثابت شود شخصا در تمام اين مذاکرات حضور داشته يا دستور داده اين گفت‌وگوها را انجام دهند. اگر کسي شخصا با روسيه در تماس بوده يا قراردادي بسته، به ترامپ مربوط نيست. اين پرونده، زماني پرونده بزرگي خواهد شد که پاي ترامپ به ميان کشيده شود که ظواهر امر تا اينجا چنين چيزي را نشان نمي‌دهد.
چقدر پيش‌بيني مي‌کنيد ترامپ ٢٠٢٠ نیز بتواند کاخ سفيد را براي خودش نگه دارد؟
پيش‌بيني در ايالات متحده بسيار دشوار است؛ اما اگر دموکرات‌ها نتوانند نماينده‌اي کاملا مردمي معرفي کنند و فرض کنيم ترامپ دوباره نامزد نهايي جمهوري‌خواهان باشد، او مي‌تواند کرسي خود را حفظ کند. دموکرات‌ها براي پيروزي بايد شخصي كاملا کاريزماتيک و با برنامه مشخص را معرفي کنند تا بتوانند کاخ سفيد را بار ديگر در دست بگيرند. ترامپ حدود ٣٠ تا ٤٠ درصد حمايت مردمي را دارد و اگر افراد کمي پاي صندوق بروند، او با همين تعداد نيز مي‌تواند پيروز باشد. بنابراين تنها شانس دموکرات‌ها، معرفي چهره‌اي است که با هيلاري کلينتون کاملا متفاوت باشد و بتواند در برابر شعارهاي پوپوليستي ترامپ مقاومت کند.
چنين چهره‌اي وجود دارد؟

در حزب بزرگي مانند دموکرات افراد مختلف و اشخاص گوناگوني وجود دارد؛ ولي کسي که بتواند در سطح کشوري قد علم کند، در‌حال‌حاضر چنین فردي را نمي‌بينم. اکنون کساني در حزب دموکرات هستند که در شرق يا غرب آمريکا، کانديداي مهمي محسوب مي‌شوند؛ اما در سطح سراسري، فردي که جاذبه و توانايي خوبي براي رويارویي با ترامپ داشته باشد، وجود ندارد.

نبودن چهره‌اي با اين خصوصيات مي‌تواند دليلي براي بازگشت دوباره باراک اوباما باشد؟
نه؛ هرچند اوباما اعلام کرده تصميم دارد دوباره فعاليت‌هاي سياسي‌اش را از سر بگيرد؛ اما اين حضور تنها براي انتخابات ميان‌دوره‌اي است و فکر نمي‌کنم اوباما شخصا چنين تصميمي داشته باشد. او مي‌تواند در پيروزي نامزد دموکرات‌ها نقش مهمي را ايفا کند؛ اما کانديداتوري او نامحتمل است.

در ميان جمهوري‌خواهان کسي توانايي برابري با ترامپ را دارد؟ يا آنان هم در نهايت مجبور به حمايت از ترامپ مي‌شوند؟
در‌حال‌حاضر خير؛ اما بعيد نيست در سال آينده شخصي را براي مقابله با ترامپ معرفي کنند. در کل مي‌توان گفت که در ايالات متحده ديپلمات‌ها و افراد کارکشته بسياري وجود دارد و مي‌توان اين اميد را داشت که هر دو حزب نامزد جديدي را معرفي کنند. هرچند که جمهوري‌خواهان نيز مانند دموکرات‌ها اکنون چهره‌اي ملي ندارند.

پس بايد بگوييم ترامپ حداقل هفت سال ديگر سکان هدايت مهم‌ترين کشور جهان را در دست دارد؟
اگر اين خلأ پر نشود، متأسفانه بايد آماده هفت سال سرنوشت‌ساز و پرهياهو باشيم. پوپوليست‌ها حتي اگر برنامه‌اي نداشته باشند؛ اما به‌خوبي قادرند اين خلأ را پر کنند و متأسفانه بايد گفت ترامپ در اين زمينه مهارت بالايي دارد.

5252

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 765684

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
3 + 0 =