نویسنده رمان «نه چندان زیبا، با هوشی متوسط»:  می‌خواهم خواننده را گمراه کنم

محمد جواد صابری، نویسنده رمان «نه چندان زیبا، باهوشی متوسط» معتقد است، داستان‌نویس ملزم به رعایت منطق داستانی است و یکی از مؤلفه‌های این منطق، تصویر کردن شخصیت خاکستری است.

مهدی میری: وقتی درباره اتفاقاتی می‌نویسیم که آدم‌های زیادی آن را به نحوی تجربه کرده‌اند و زندگی‌شان از آن تأثیر پذیرفته، ممکن است با واکنش‌های منفی روبه‌رو شویم. غالباً خوانندگان از اتفاقات فراگیر نزدیک قرائت خودشان را دارند و به سادگی نمی‌توانند دست از این قرائت خود بردارند. با وجود این، گاه قرائتی جدید از اتفاق تجربه‌شده می‌تواند دریچه‌های تازه‌ای به روی ما باز کند. محمد جواد صابری، نویسنده رمان «نه چندان زیبا، با هوشی متوسط» نه فرض اول را تأیید می‌کند و نه ادعا می‌کند به دنبال تغییر قرائت دیگران از اتفاق تجربه‌شده است.

او اتفاقات سال ۸۸‌ و چند سال بعد از آن را بن‌مایه رمان خود قرار داده و روایتی شخصی از آن‌ها ارائه می‌دهد. صابری می‌گوید: «وقتی نویسنده می‌خواهد منطق داستانی را به کار بگیرد با چیدن توطئه‌هایی سعی می‌کند خواننده را گمراه کند. تعابیری که اینجا به کار می‌برم بار منفی ندارند. هر چه طرح و توطئه اثری قوی‌تر باشد، لذت بیشتری به خواننده می‌دهد.» او در گفتگو با خبرآنلاین، از کتاب جدیدش گفته است. 

شخصی کردن یک روایت تاریخی می‌تواند انتقادات زیادی مبنی بر جعل تاریخ یا مثلاً استفاده از اتفاقات در راستای رسیدن به یک هدف خاص را به دنبال داشته باشد. شما در «نه چندان زیبا، با هوشی متوسط» روایتی شخصی از اتفاقاتی دارید که همین چند سال پیش رخ داده و هنوز خیلی‌ها آن‌ها را در خاطر دارند. پرداخت این چنینی به این روایت‌ها از چه فکر و طرح و توطئه‌ای نشأت می‌گیرد؟

شخصی کردن روایت تاریخی احتمالاً تنها در روایتگری چه به صورت شفاهی و چه به صورت کتبی مجاز است. منظورم این است که من تنها به عنوان رمان‌نویس یا داستان‌گو چنین مجوزی دارم. ناگفته پیداست که هر داستانی بر اساس یک تفکر و قرائت از مسائلی که درباره آن نوشته می‌شود، استوار است. این موضوع ربطی به بن‌مایه اثر هم ندارد؛ ممکن است بن‌مایه کار موضوعی عاشقانه باشد، ممکن است تو درباره کارگران بنویسی یا درباره جنگ و همچنین اتفاقات تاریخی مثل انقلاب‌ها، جنبش‌ها و ... نویسنده نظری درباره این مسائل دارد و نظرش را بیان می‌کند.

البته منظورم این نیست که رمان تریبون است، چرا که ما با مسئله‌ای به نام منطق داستانی هم درگیر هستیم. منطق داستانی به ما می‌گوید روایت باید واقع‌نمایی داشته باشد، سیاه و سفید نباشد و ... اینجا دیگر هنر نویسنده است که طوری تفکر خود را در اثرش بیاورد که به قول معروف توی ذوق نزند.

فکر می‌کنید در این زمینه چقدر موفق بوده‌اید؟

چنین سؤالاتی را از خود نویسندگان بپرسید می‌گویند صد در صد؛ یعنی اگر بنای شکسته‌نفسی و فروتنی نداشته باشند. در واقع، نویسنده کاری را که فکر می‌کرده درست است انجام داده و خواننده است که در مورد موفقیت او قضاوت می‌کند. به صورت کلی در «نه چندان زیبا، با هوشی متوسط» تلاش شده روایت شخصی از تاریخ با یک طرح و توطئه به راوی و شخصیت داستانی نسبت داده شود. منظورم این است که وقتی نویسنده می‌خواهد منطق داستانی را به کار بگیرد با چیدن توطئه‌هایی سعی می‌کند خواننده را گمراه کند. تعابیری که اینجا به کار می‌برم بار منفی ندارند. هر چه طرح و توطئه اثری قوی‌تر باشد، لذت بیشتری به خواننده می‌دهد.

همان‌طور که گفتم نویسنده قرائت و نظری درباره آنچه می‌نویسد دارد و رد پای این نظر را می‌توان در اثرش پیدا کرد، منتها نباید این کار توی ذوق بزند. اینجا تمهیدات داستانی به کار می‌آیند. «نه چندان زیبا، با هوشی متوسط» روایت شخصی نویسنده از اتفاقاتی است که سال ۸۸‌ رخ دادند یا به عبارت روشن‌تر از برخی از اتفاقات این سال و چند سال بعد از آن. با وجود این، خواننده می‌تواند آن را روایت راوی داستان هم بداند.

این تمهید به چشم می‌آید، اما همه فصول توسط شخصیت اول داستان روایت نمی‌شوند...

درست است و بیشتر تلاش شده روایت شخصی از اتفاقات در بخش‌هایی برجسته شود که راوی اول‌شخص دارد، هر چند وقتی راوی دانای کل هم داستان را روایت می‌کند گام‌هایی در راستای همان روایت شخصی برداشته می‌شود. نکته‌ای که باید به آن اشاره کرد جذابیت کسی است که روایت شخصی از اتفاقی عمومی دارد. داستان‌های زیادی هستند که راویانی دارند که کاملاً متفاوت از مردم عادی می‌اندیشند. آن‌ها نظرات عجیب و غریب و ساختارشکنانه دارند، یعنی اگر در دنیای واقعی باشند نه تنها ممکن است مجریان قانون با آن‌ها برخورد کنند که شهروندان هم ممکن است از رفتار یا اظهارات آن‌ها منزجر شوند. با وجود این، بسیاری از ما بسیاری از این شخصیت‌های داستانی را دوست داریم.

در مورد شخصیت اول «نه چندان زیبا، با هوشی متوسط» که حرف بزنیم حتماً باید بگوییم او آدم خودشیفته‌ای است. او حتی خودویرانگر هم هست یا اصلاً توهم دارد. این‌ها همه درست و اگر بحث اخلاقی یا سیاسی کنیم شاید چنین شخصیتی بد باشد و غیر قابل تحمل، اما در داستان، او می‌تواند کاملاً دوست‌داشتنی باشد. مهم این است که او تبدیل به یک شخصیت تیپیکال شود و تفکرات و رفتار عده‌ای را نمایندگی کند.

پس در واقع کار شما در این اثر تبدیل یک آدم بد به آدمی دوست‌داشتنی بوده است؟

نه لزوماً. عنوان کردم که داستان‌نویس ملزم به رعایت منطق داستانی است و یکی از مؤلفه‌های این منطق تصویر شخصیت خاکستری است. من اگر در حوزه اجتماعی، روان‌شناسی، سیاسی یا امثال آن مشغول اظهار نظر باشم ممکن است فردی را کاملاً منفی بیابم یا بر عکس او را مثبت تصویر کنم، اما در داستان اجازه چنین کاری وجود ندارد. برای همین است که گاه شخصیت‌های خودشیفته داستانی را کاملاً جذاب می‌یابیم یا نسبت به یک قاتل در داستان احساس ترحم داریم و ... در واقع رمان ابعاد دیگری از زندگی را به ما نشان می‌دهد. قرائت‌های کلیشه‌ای را همه جا، همیشه می‌شنویم. به ما آموزش می‌دهند که بد این است و خوب آن و وقتی در جامعه زندگی می‌کنیم ملزم به رعایت خوب‌ها و بدها هستیم، وگرنه مجازات می‌شویم. رمان این قرائت قالبی را به چالش می‌کشد. مرزها و معیارها در رمان عوض می‌شوند و به تناسب آن نگاه‌ها هم باید به شخصیت داستانی و آن روایت شخصی که در موردش حرف زدیم متفاوت باشد.

57244

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 663197

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
5 + 12 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • بی نام A1 ۱۳:۳۷ - ۱۳۹۶/۰۲/۱۸
    1 0
    اخه اين چه جلديه؟ چرا جلد كتابهاي ايراني به عوض ترغيب كردن پس زننده هستم؟