پیروزی دیلی نوشت: متن زیر روایتی است از عبدالصمد ابراهیمی، از دیدار دیروزش با علیرضا بیرانوند.

*نشستم تا همه حرفهايش را بزند.همه درد دل هايش را، همه بغض هايش را و همه آنچه در اين دو سه روزه مانند انبار باروت درون خود نگه داشته بود.گفت و گفت و گفت.كجاي قصه را كم گذاشتم؟ كجا؟ تو بگو.من كه با همين ها زندگي كردم،من كه مثل خيلي از اينها از صفر شروع كردم و خودشان مرا بالا و بالا و بالاتر بردند. خودشان از من اين آدمي را ساختند كه مي بيني.اين جايگاه را آنها به من دادند. چرا بايد توهين بشنوم؟ حرف زد و من بيشتر سكوت كردم تا اين بغض تلنبار شده اش فرو بريزد.
️* خشاب كلماتش كه ته كشيد گفتم مي داني كجاي قصه ات اشتباه است؟ اينكه دست بگذاري روي عشق شان. اينكه كاري كني و حرفي بزني كه بوي گس منت بدهد.گفت: به جون بچه ام خودت منو ميشناسي.عصباني بودم.همون يك لحظه. مگه ميشه از اينجا و از اينها دل كند.گلايه هايشان،تند شدن هايشان همه اش قبول.اصلا ميروم روي سكو كنار خودشان مي نشينم.نه حتي روي نيمكت.روي سكو و تيم را تشويق را مي كنم. تا ١٤٠٠.من هيچي توي دلم نيست.خودت بهتر ميدوني.
* خنديدم و گفتم: برو پسر.برو بچسب به تمريناتت.از تو با صفاتر كه ته دلشان چيزي نيست همين هايي هستند كه بخاطر عشق شان تند شدند.نه، همين ها قبلا وقتي باختيد و ايستاده تشويق تان كردند اين را ثابت كردند. راستي آخرين بازي ات كيه؟ سرش را انداخت پايين و گفت:هر وقت بيرونم كنند.
43 43

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 660572

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
5 + 5 =