مراسم «کوسا» در بعضی از مناطق زنجان همچون خرمدره، ینگجه، هیدج با 2 «کوسا» اجرا میشد و عاملان مراسم 5 نفر بودند. 1 «قارا کوسا» که نمادی از سیاهی و تباهی و ایستایی و زمستان بود و دیگری «آق کوسا» که نمادی از پویایی و حرکت و جهش و جنبش و نیز عامل زایش و رویش بود. مراسم کوسا با2 كاراكتر سیاه و سفید ( کوسا چیمارتماق یا کوسا اویونی) شروع میشد.
یک کارگردان و پژوهشگر حوزه تئاتر و نمایش با اشاره به اینکه برگزاری مراسم کوساگلین برعهده چوپانها و مربوط به آمدن بهار و رخت بربستن زمستان و جشن بسیار زیبا و پرهیجانی بود، میگوید: با شروع ماه فروردین دسته چوپانها با قرار قبلی از کوه پایین آمده و در محل خاصی اجتماع میکردند. بعد دستهجمعی در حالی که آوازی را با هم میخواندند به طرف مرکز شهر و یا روستا راه میافتادند.
کوساگلین گلیر هاوادان (کوسه از آسمان میآید)
دونی وار ایل قاوادان (با ردایی از پوست ایل)
کوسانین پاین گترین (سهم کوسه را آماده کنید)
جانم اویون آوادان (خانه و کاشانهتان آباد باشد)
داغلاردان اندی قویون ( گله از کوهها سرازیر شد)
دولاشدی گلدی قویون (از پیچ و خم کوهها گذر کرد)
سود قیماغی بول ایله (سر شیر و شیر آماده کنید)
سویوندور کندی قویون )دل اهالی روستا را شاد کنید)
چوپانها پس از تجمع در میدان روستا مراسم کوسا را با یاد خدا اجرا میکردند و اهالی از زن و مرد، پیر و جوان همه در میدان روستا جمع میشدند و هر کدام دستمالی با خود حمل میکردند. خوردنیهای این جشن نان و پنیر، گردو و فندق، بادام، کشمش و توت بود که این خوردنیها را اصطلاحا«کوساپائی» میگفتند و عقیده داشتند هر اندازه سهم کوسا زیاد باشد سال پیش رو پر برکت خواهد بود.
«حسین عباسینیا» با بیان اینکه گروه کوساگلین 4 شخصیت نمادین داشت که عبارت بودند از: «کوسا» به عنوان نماد نرینگی و آسمان، «گلین» به عنوان نماد مادینگی(زمین)، «دوئیل چی» (دهل نواز) و «کورباچی» (سینی گردان) میافزاید: این 4 شخصیت نمادین پس از حضور در میدان روستا قبل از هر اقدامی رقص و پایکوبی میکردند و بدین ترتیب در همه حاضران نوعی ذوق و نشاط ایجاد میکردند. صدای ساز و آواز آنها همه روستا را پر میکرد و حاضران نیز با رقص و آواز گرد كوسا جمع میشدند و در اجرای مراسم شریك و سهیم میشدند.
گویده گزن بولوت لار (ابرهای پراکنده و غلیظ آسمان)
یورقانی دی چوپانین(روانداز چوپان هست)
یاستی یاستی تپه لر (تپه های مسطح و گلهای گسترده)
دوشگدی چوپانین (زیر انداز چوپان هست)
النده کی دگنک (چوب دستی خوش فرمش)
یاستیغیدی چوپانین (متكای چوپان است)
یانداكی بوز كپك ( سگ خاكستری همراهش)
یولداشیدی چوپانین ( رفیق و شفیق چوپان است)
وی ادامه میدهد: پس از اجتماع همه اهالی در میدان شهر و روستا، دهلچی مینواخت و چند نفر از چوپانها همان جا جلوی چشمان حاضران لباس «کوسا» و «گلین» را به تن میکردند و در هیبت «گلین» و «کوسا» در میآمدند و سینی گردان در این مدت سهم کوسا را جمع میکرد. کوسا پس از پوشیدن لباس با همان ریتم دهل نواز چرخی میزد و بعد شکر خدا را به جا میآورد و آمدن بهار را مژده میداد. کوسا در توصیف بهار و جلوههای مختلف آن و نیز در تکریم و ستایش حاضران درمورد دادن انعام و ستایش پروردگار سخن میگفت و برای اهالی سال پر برکت و پر نعمتی را آرزو میکرد.
این هنرمند پیشکسوت با بیان اینکه بعد از آن برنامه اصلی که رقص نمادین در خصوص کاشت و برداشت محصولات بود شروع میشد، میافزاید: این رقص با کوبیدن پاها به زمین و فرو كردن چوبها در خاك به حالت نمادین و با فریاد و غریو توام بود كه هیجان خاصی داشت و اشتیاق عجیبی را بر میانگیخت.این حرکت نوعی نهیب زدن به زمین بود که زمین بیدار شو، فصل آبستن شدن است، فصل زایش و رویش است.
عباسینیا با اشاره به اینکه مراسم «کوسا اویونی» دقیقا مثل مراسم «کوساگلین» بود و چوپانها پس از تجمع در پایین کوه آوازخوان به طرف میدان شهر حركت میکردند اما پس از تجمع در میدان و ستایش پروردگار و مدح ملوك و توصیف جلوههای بهاری درگیری بین «آق کوسا» و «قارا کوسا» شروع میشد و جذابیت مراسم در همین درگیری 2 كاراكتر سیاه و سفید بود. آق كوسا بهار را توصیف میكرد و به خاطر آمدن فصل زایش مردم را به پایكوبی دعوت میكرد، میگوید: «قارا كوسا»به دلیل توصیف بهار به « آق كوسا» معترض میشد و به او و جماعت پرخاش میكرد كه برای آمدن بهار شادی نكنید. هنوز ابرهای سنگین در سرمای سخت در راه است و زمستان به پایان نرسیده...
یانی نمه بهار گلیپ (كدام بهار؟ كدام گل؟ نوروزی )
نوروز گولی گوریپ، قیرخگون قالیپ قش قورتولا،بو قیرخ گونده قیرخ بله قار گلجاق، آی قره بلوط قارلا داغی، داغلار باشی شرحلن، آی اوجا داغ قره بلوط یولاگینان،كوسا گوزی یولادادی: ( كدام بهار؟ كدام گل نوروزی؟ چهل روز از زمستان باقی مانده است و در این 40روز 40 مرتبه برف خواهد آمد. «آهای ابرهای سیاه كوهها را برفی كنید. آهای قلههای بلند مه آلود شوید. آهای كوههای بلند ابرهای سیاه بفرستید، كوسه چشم به راه است.»)
این پژوهشگر با اشاره به اینکه جماعت به حرفهای قارا كوسا نمیخندیدند و او را به ریشخند میگرفتند، عنوان میکند: در واقع مردم او را از خود میراندند و سایرین رقص و پایكوبی را شروع میكردند اما در حین پایكوبی آق كوسا متوجه میشد صنم در بین حاضران نیست. دیگران را خبر میكرد. هیاهویی به پا میشد. همه به دنبال صنم میگشتند. در نهایت او را در بیغولهای پیدا میكردند كه «قارا كوسا» زندانیاش كرده بود. جماعت صنم را نجات داده و قارا كوسارا با خفت و خواری از خود میراندند. قارا كوسا به گوشهای فرار میكرد و مردم با چوب و چماق او را میزدند. در نهایت فرار كرده و روستا را ترك میكرد. صنم و آق كوسا مراسم عروسی برپا میکردند. بدین ترتیب جشن عروسی و جشن بهاری تداوم مییافت.
تاریخچه
این هنرمند عرصه تئاتر توضیح میدهد: مراسم «كوساگلین» كه طبق بعضی از نقل قولهای تایید نشده تا اواخر سلطنت پهلوی نیز در بعضی از روستاها همچون دو تپه، نورآباد، محمود آباد، زرین آباد و خدابنده اجرا میشد، شكل بومی شده كوسه برنشین از آیینهای دوره ساسانیان بود. این مراسم پس از استقرار اسلام در ایران در هر منطقه از كشور باورهای مناطق را وام گرفت.
وی ادامه میدهد: زنجان نیز از این سنت خصلت پذیری به دور نماند و مراسم «كوسه برنشین» با دریافت و جذب فرهنگ و سنتهای بومی با عناوین «كوساگلین» و «كوسا اویونی» در این منطقه مرسوم و معمول شد. به مرور با آیینهای خاص منطقه به خصوص آیین شامان در هم آمیخته و سرودها و شعرهای مراسم «كوسه برنشین» از قوشیهای آذری به صورت آهنگین و ریتمیك به وسیله كوسا و عاملین دیگر خوانده میشد.
«عباسینیا» با اشاره به اینکه مراسم كوسه برنشین به نظر مردم شناسان به طور نمادین رخت بربستن زمستان و شروع فصل بهار و آوردن نفس به زمین را مژده میداد، میگوید: «كوسه» كه مردی با صورتی سیاه و زشت بود چند روز به بهار مانده سوار برخری ظاهر میشد در حالی كه در دستی باد بزن و در دست دیگر نیز كلاغی داشته که با بادبزن خود را باد میزد و چنین وانمود میكرد كه از گرمای بهار كلافه شده است. كلاغ نماد سیاهی زمستان بود. كوسه گاهی صورت خود را به صورت كلاغ میچسباند و بدین وسیله خود را با كلاغ یكسان میكرد.
این پژوهشگر اظهار میکند: كوسه حین عبور از میان مردم شعرهایی در وصف زمستان میخواند و گاهی از آمدن بهار و گرما گریه سر میداد. خود را باد میزد و كلاغ را نوازش میکرد. مردم او را ریشخند میكردند و به او برف و كلوخ پرتاب میكردند تا هر چه زودتر آبادی را ترك كند و چهره كریه و بد منظر خود را از انظار دور کند. چرا كه عقیده داشتند با رفتن كوسه زمستان و سرما و سیاهی نیز جای خود را به طراوت و زایش و رویش خواهد داد. كوسه از هر كوی و برزنی كه عبور میكرد، مردم نیز پشت سر او راه میافتادند و ریشخندش میكردند. كوسه از شروع صبح تا هنگامه شامگاهان در كوچهها پرسه میزد و از مردم پول جمع میكرد و آنچه از صبحگاهان تا نیمروز دریافت میكرد از آن خودش میکرد.
وی با بیان اینکه پس از شامگاهان اگر او را در كوی و برزن مشاهده میكردند به او هجوم برده و مجروحش میكردند، میافزاید: این رسم در اكثر نقاط ایران با دریافت باورهای منطقه مرسوم بود و مردم به همراه نزدیكانشان به اجرای آن میپرداختند.
آیین میر نوروزی در زنجان
یک پژوهشگر با اشاره به اینکه از نظر بعضی مردم شناسان آیین میر نوروزی همان مراسم تغییر شكل یافته كوسه برنشین است كه پس از استقرار اسلام در بعضی از مناطق به این شكل در آمده است، اظهار میکند: میرنوروزی مردی مضحك و مسخره بود که در ایام نوروز به مدت سیزده روز حكمرانی میكرد و گاهی حاكمین وقت برای رفع شر و دفع بلا از وجود خود عمدا اجازه مراسمی را به او میدادند و میر نوروزی را به عنوان حاكم چند روزه بر تخت مینشاندند.
«حسین عباسینیا» ادامه میدهد: پس از سپری شدن ایام نحس. میر نوروزی باید خود را از انظار پنهان میكرد و اگر پس از ایام نحس او را مییافتند با تحقیر و كتك از شهر بیرون میكردند. طبق نقل قول چند تن از اهالی سلطانیه تا اواخر سلطنت پهلوی اول مراسمی در روز سیزده نوروز در آن شهر اجرا میشد كه بسیار شبیه مراسم میر نوروزی است و شاید تغییر شكل یافته مراسم میرنوروزی در این منطقه باشد.
هنرمند عرصه تئاتر و نمایش با بیان اینکه دستهای از روستاییان در روز سیزده نوروز با رقص و آواز به طرف میدان روستا راه میافتادند و آوازها و شعرهای هجو آمیزی میخواندند، بیان میکند: یكی از آنان بر الاغی سوار بوده و چوبی در دست داشته و با كلاهی که تا گردن كشیده شده بود و تنها 2 سوراخ برای دیدن داشت ، در جلو این دسته راه میافتاد. او زنگولهای به خود آویزان میكرد و ملازمانی در طرفین او در حركت بودند و چند نوازنده كه ادواتی مثل دهل، دف و طبل و سورنا مینواختند با او همراه می شدند و گروهی از مردم هم در پی آنها روان میشدند.
وی با اشاره به اینکه مردخر سوار شعرهای مسخرهای را گه گاه میخوانند و دیگران بعضی از بندهای شعر را با او تكرار میكردند، می گوید:دسته وقتی به میدان روستاییان میرسید، مرد سوار از الاغ پیاده شده و برروی چهار پایهای كه چند پارچه قرمز از آن آویزان بود مینشست ملازمان اطراف او را گرفته و به تماشای مراسم رقص مینشستند و دستورات مرد خر سوار را بدون چون و چرا اجرا میكردند. این مردم تا نزدیكی غروب باید خود را پنهان میكردند چرا كه اگر پس از غروب آفتاب دیده میشدند به شدت مورد ضرب و شتم اهالی قرار میگرفتند.
عباسینیا اضافه میکند: مراسم میر نوروزی دارای ظرافتهای نمایشی بسیار زیادی بوده و تا اواخر سلطنت قاجاریه مرسوم بوده است. اما بعد از آن دوره بر پایی این مراسم در جائی مشاهده نشده است. حاجی فیروز و عمو نوروز و آتش افروز نیز جزو ملازمان میر نوروزی بودند اما به تدریج از رستههای میر نوروزی جدا شدند و خود تیپ مستقلی را به نمایش گذاشتند.
۴۶
نظر شما