تازه
داشتم طبع آزمایی می کردم و نمی دانستم این بیت ضعف تالیف دارد اما خوب می دانستم
منظور و مقصودم از فقیه دقیقا آقای هاشمی است. از او متنفر بودم. نوجوان بودم اما
با خون و جنگ و آرمان خواهی نسبتی تنی داشتم و بند بند وجودم پر بود از شعارهای
انقلابی. یک جورهایی باورم شده بود هاشمی هرچه هست انقلابی نیست و می خواهد انقلاب
را که اصل و اساسش برپایی عدالت است منحرف کند. باورم بود. عقیده ام دکان نبود.
شغل نبود. عقیده ام بود. وقتی آمد در نماز جمعه و به حزب اللهی ها توصیه کرد خوب
زندگی کنند و از مواهب دنیوی لذت ببرند نفرتم از او دوچندان شد. تاریخ و روز و سال
و ماه خیلی یادم نمی ماند اما آبان شصت و نه را از یاد نمی برم که از تریبون نماز
جمعه صراحتا مسئولان وقت را خطاب قرار داد و از آن ها خواست مانور تجمل برگزار
کنند. وقتی در و دیوار پایتخت پر شد از تبلیغات موز و خاویار دیگر برایم مسجل شد
این انقلاب یک دشمن جدی دارد و آن هم هاشمی رفسنجانی است. چند بار با لگد رفتم توی
این بیلبوردهای تبلیغاتی دیواری. با صدای بلند وسط خیابان فحش می دادم به اول تا
آخر مملکت.
شانس آوردم طبعی داشتم برای سرودن و قلمی برای نوشتن. و امکانی برای
انتشار گاه و بی گاه آتشین گدازه های تب و جنون. واگرنه کارم به مبارزه مسلحانه و
ترور و این حرف ها می کشید. یک بار شنیدم یک سری از بچه حزب اللهی ها قصد کرده اند
بروند جزیره کیش را که تازه آن روزها داشت رونق می گرفت تصرف کنند و بعد هم خودشان
را تسلیم کنند اما به شرطی که بتوانند در دادگاه حرف هایشان را بزنند. ظاهرا آن
برنامه ماجراجویانه به دلیل توصیه بزرگان لغو شده بود اما فکرش تا چند وقت خون را
در رگانم سرعت می بخشید. من به دلیل علقه ای که به هنر و ادبیات داشتم با آن بچه
ها از حیث ظاهر و باطن نسبتی نداشتم اما فکر می کردم آرمان های انقلاب به خاکستر
نشسته است و تنها راه باقی مانده این است که یک انقلابی برای این که بیشتر از این
خفت و خواری نکشد یک کار قهرمانانه انجام دهد و بعد هم یک جورهایی حرفش را به گوش
بقیه برساند و آخر سر هم مثل قهرمانان خسته فیلم های کیمیایی یک جورهایی درست و
حسابی کلکش کنده شود. این حس سال ها با من بود. فکر می کردم هاشمی نقطه مقابل
عدالت و آزادی است. البته گاهی رفتار سیاسی اش را دوست می داشتم. وقتی در آخرین
نماز جمعه قبل از دوم خرداد تذکری داد به آن هایی که خواب و خیال تقلب را در سر می
پروراندند از او خوشم آمد.
اما این خوش آمدن ها در مقابل نفرتی که از او داشتم
چیزی به شمار نمی آمد. گنجی و اطرافیانش را دوست نداشتم. هیچ وقت. وقتی هم به
هاشمی توهین می کردند احساس دوگانه ای داشتم. فکر می کردم این دسته از دشمنان
هاشمی بیش از خود او از عدالت دورند. در سخنان آن ها بوی کینه ورزی و عناد و قدرت
طلبی موج می زد. البته ته دلم از این که هاشمی را بابت قتل های زنجیره ای و فضای
بسته آن دوران شماتت می کردند خوشحال بودم. گذشت تا رسید به سال ۸۴. این بار کسی
روبروی هاشمی بود که دعوی عدالت خواهی و حق طلبی داشت. شعارهایش بوی سال های پنجاه
و هفت را در مشام نوستالژی بازهای رمانتیک زنده می کرد. با این حال اغلب حامیان
این نو رسیده دشمنان زیبایی و آزادی بودند. پشمینه پوشان تندخویی که نفرت می
پراکندند و خوی انتقام جویی را تقویت می کردند. بد مخمصه ای بود. نه راه پیش بود و
نه پس. اما این دو دلی خیلی طول نکشید. زمان زیادی نگذشت تا دانستیم آن که دعوی
عدالت داشت با چراغ آمده است. فهم یک چیزهایی حقیقتا به
اقتضای سن و سال مربوط می شود. حالا زن و فرزند فهم تو را از جهان تغییر داده اند.
نه این که لزوما جای عدالت خواهی را حوائج حیوانی گرفته باشد. نه. بلکه فهم تو از
عدالت تغییر می کند. اولویت هایت. نسبتت با اطرافت. البته ظهور معجزه هزاره سوم در
این تغییر و تحول بسیار تعیین کننده بود. با او بود که فهمیدیم عقل چه قدر مهم
است. دانش چه قدر مهم است. مصلحت اندیشی چه قدر مهم است. صبوری و خرد ورزی چه قدر
مهم است. اگر او نبود دست کم من یکی تا آخر عمر در ساحت صغر سن باقی می ماندم و
هیچ گاه با کودکی ام وداع نمی کردم. با او بود که فهمیدم سیاست یعنی درک امکان ها.
جمله ای سال ها پیش از داریوش آشوری خوانده بودم که در دوره احمدی نژاد عمق آن را
دریافتم. آشوری در باره ماجرای شیخ فضل الله نوری گفته بود: باید ببینیم در ازای
آن چه از دست می دهیم چه به دست می آوریم. وقتی
این جمله را با گوش جان شنیدم همه زندگی ام تغییر کرد. حالا خوب می توانستم
بفهمم در سرزمین من انکار هاشمی ممکن است به چه فجایعی ختم شود. حالا خوب می
توانستم بفهمم هر شعاری قابلیت اجرایی شدن ندارد. حالا خوب می توانستم بفهمم مفهوم
عدالت چه اندازه قابلیت کج فهمی دارد و گاه می تواند دوزخی بسازد که بازار آزاد و
سرمایه داری جهانی پیشش فردوس برین است. البته این را هم اضافه کنم هاشمی پس از
انتخابات ۸۸ نیز هاشمی دیگری بود. شاید دور شدن او از قدرت این حسن را داشت که به
جای لابی کردن با این و آن که در تخصص او بود رو در رو با مردم سخن بگوید. هرچه با
مردم صریح تر و صمیمانه تر سخن گفت محبوب تر شد. جالب این که هیچ وقت صراحت و
صمیمتش جای مصلحت اندیشی اش را نگرفت. یعنی در تندترین اظهار نظرهایش جانب مصلحت
را فرو نگذاشت تا به ما یادآوری کند شجاعت و صراحت اگر با خرد و تدبیر همراه نشود
آن روی سکه افراطی گری است. او به ما صبوری آموخت. ادب آموخت. رندی آموخت. فداکاری
و ایثار هم. شجاعت و قلندری هم. و خیلی چیزهای دیگر. زمانی در این سرزمین هر ساختمانی
که از دو طبقه بیش تر بود می گفتند متعلق به او و فرزندان اوست. او جز با صبوری
چگونه می توانست به ما بفهماند این همه تهمت و افترایی است که دشمنان فرومایه اش
به او بسته اند.
قطعا هاشمی در زندگی اش خطاهای بزرگی داشته. خطاهایی که تاریخ از
آن به سادگی نخواهد گذشت. ما اگر دیده عبرت بین داشته باشیم از خطاهای او نیز درس
ها می توانیم آموخت. این روزها فکر می کنم او در آغازین سال های پس از جنگ قطعا
درک بهتری از من و امثال من از دنیا داشته اما شاید اگر برای تغییر جان و جهان ما
کمی صبوری به خرج می داد این همه گروه خشن و افراطی از گوشه گوشه این سرزمین
سربرنمی آورد. سهم آقای هاشمی را در تشکیل این گروه هایی که هر روز نامی تازه می
گیرند و این روزها دلواپسشان می نامند نباید نادیده انگاشت. او می خواست این
سرزمین از زیر آوارهای جنگ کمر راست کند و در شمار کشورهای توسعه یافته درآید.
بدون شک هر تغییر بزرگی مستلزم خرابی های بسیار است: او سیل بود بی خس و خاشاک هم
نبود. سیل توسعه که آمد سر و کله فساد و اختلاس و فاصله طبقاتی هم پیدا شد. آیا
نمی توانستیم این راه ناگریز را با صدمات و لطمات کم تری بپیماییم؟ نمی دانم اما
می دانم هاشمی رفسنجانی هم با همه تجربه و سابقه اش پا به پای ما آمد. او نیز در
کنار ما سلوک دشواری را از سر گذراند و روز بروز بزرگ تر و بزرگ تر شد. خدایش
بیامرزاد!
بعد از جنگ وقتی آقای هاشمی کاندیدای ریاست جمهوری بود چون هیچ رقیب درست و حسابی ای نداشت یقین داشتم رئیس جمهور می شود. در برگه رأی به جای نام کاندیدای مورد نظر نوشتم: ای فقیهان دین حق یاری کنید/ کم تر از این مردم آزاری کنید. در خواب و خیال کودکانه ام با این کار داشتم اعتراض خودم را نسبت به وضع موجود نشان می دادم.
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 622568
نظر شما