قسمت اول
جماعت کرورکرور می‌روند و کتاب می‌بینند و تست بازیگری رادیویی می‌دهند و CD و کتاب «راز» می‌خرند و ساندویچ گاز می‌زنند و بستنی یخی لیس می‌زنند و چه عزت و افتخار بزرگی که این همه آدم می‌آید برای موضوع کتاب.
صداوسیما هم دو تا دوربین و دو تا صندلی و دو تا میکروفن برده و فصل به فصل آدم می‌نشاند جلوی دوربین روی صندلی و حرف می‌زنند از بابت نشاط و هیجانی که در نمازخانه بزرگ شهر برپاست برای کتاب. به همین دلیل مکرراً برنامه‌های گوناگون پنج شبکه را قطع می‌کنند و از شور مردم برای کتابخوانی می‌گویند.
جالب است که به این فروشگاه بزرگ، جماعت مسئول می‌گویند نمایشگاه. حالا اینکه نمایشگاه جای خرید و فروش عمومی هست یا نه، بماند.
... و اما نکته مهم این است که مردم راهنمایی و هدایت شوند. بالاخره هرکس باید بداند اگر می‌خواهد برای دوستش کتابی به رسم هدیه بخرد، چه کتابی و از کجا بخرد. لذا خودآموز «کتاب برای دوست» در همین راستا تقدیم حضورتان می‌شود.
1- اگر دوستی دارید که محاسنش را بلند و شاربش را کوتاه نگه می‌دارد، شلوار پارچه‌ای می‌پوشد و پیراهن یقه دیپلماتی‌اش را روی شلوار می‌اندازد و دقت دارد برای داشتن انگشتر عقیق در دست راست که از نشانه‌های مؤمن به شمار می‌رود، باید بروید انتشارات «صراط المستقیم» برایش کتاب‌هایی بخرید که شامل مجموعه‌های 80جلدی یک شکل و یک اندازه است که نام کامل کتاب در عطف آن، مثل پازل کامل می‌شود. دقت کنید جلد این کتاب‌ها حتماً گالینگور است و به شدت هرچه تمام‌تر زرکوب شده‌اند. این کتاب‌ها علاوه بر محتوایشان که دلالت می‌کند بر علم دارنده کتاب، نمای خوبی هم به کتابخانه می‌دهد و جان می‌دهد برای اینکه موقع مصاحبه با تلویزیون طوری بنشینید که این بخش علم‌تان پشت سرتان قرار بگیرد.
2- اگر دوستتان از ناخن مصنوعی، مژه مصنوعی، لنز رنگی و الباقی ابزار و ادوات مصنوعی زیاد استفاده می‌کند و نوبت تزریق بوتاکس برای پیشانی و دور چشم و تتوی ابرو و خط لب و عمل دماغ و سایر اعمال دگرگون‌کننده اعضا و جوارح بدن را گرفته و غیر از کتاب درسی و مجله خانواده و صفحه حوادث روزنامه چیز دیگری نمی‌خواند، حتماً بروید از هر ناشری که دم دستتان بود، یک کتاب و CD فیلم «راز» برایش بخرید. این را همه غرفه‌ها دارند. این‌طوری دوستتان اگر موفق نشود، دستکم امیدوار که می‌شود. خرجش هم از مراجعه به دکتر و هزینه‌های معمول دوا و درمان کمتر است.
3- اگر دوستی دارید که مدتی است حال و احوالش بدجوری منقلب شده، حمام نمی‌رود، با قیچی و آینه و شانه قهر کرده و سر و کله‌اش شده رشک جماعت جنگلی، دائم چشم‌هایش خمار است و گهگاه لرزه بر اندامش می‌افتد و سیاهی چشم‌هایش می‌رود و بی‌خود دهانش کف می‌کند، پیراهن و شلوار کرباس که رویشان سیاه‌مشق خوشنویسی سیلک شده، یک دف و یک سه‌تار خریده و همیشه همراه خودش به همه‌جا می‌برد ولی نواختنشان را بلد نیست، در دو دستش مجموعاً 17 انگشتر دارد و دستبند و بازوبند و گردنبند و تسبیح و غیره به خودش آویزان کرده و خلاصه مثل اتوبوس‌های پاکستانی دور تا دور خودش چیز میز آویزان کرده، بروید انتشارات «خلوت درویشان» و برایش کتاب‌هایی بخرید که اسم‌هاشان دلالت دارد بر اینکه با خواندن آنها یکراست می‌روید بهشت و کسی هم حتی اسمتان را سؤال و جواب نمی‌کند و برای رسیدن به حق، عمراً سواد و صواب و ثواب لازم نیست. الباقی جماعتی هم که سر به سلسله مورد نظر نسپرده‌اند، ول معطل هستند. دقت کنید روی جلد این کتاب‌ها معمولاً عکس یک آقایی هست که دوست مورد نظر شما به شدت سعی دارد خودش را شکل او درست کند. زیر عکس هم نوشته «تمثال بی‌مثال قدوة العارفین و سلطان السالکین و هادی‌المضلین و اعلم المعلمین حضرت قطب‌الاقطاب ...»
(ادامه دارد)
نظر شما