هنگام غروب با کسب اجازه از استاد به کلاس ایشان ( که فکر می کنم در خیابان حقوقی موسسه چاوش بود ) وارد شدیم. پس از احوالپرسی، استاد یکی از دو ساز را زیر بغل گرفت. ایشان دستی به گوشی گذاشت و بعد از لحظه ای ساز کوک شد و صدای سحر انگیز ساز لطفی گوش هایمان را نوازش داد.
نه من را یارای سخن گفتن بود و نه دوستان را ، شاید قریب به نیم ساعت استاد مشغول به نواختن قطعاتی در ابوعطا بودند. بعد از این مدت استاد مضراب آخر را به ساز زدند و ساز را روی میز قرار دادند و با دستمالی عرق پیشانی را پاک کردند.
من ندانسته پرسیدم : " استاد صدای ساز چگونه بود ؟ "
استاد با آن نگاه نافذ، نگاه پرمعنایی در من کردند و گفتند : " این چه سوالی بود که کردی ؟ اگر صدایش بد بود همان دقیقه اول ساز را می دادم دستتان ! "
در آن لحظه من از پرسش خود بسیار شرمنده شدم و هرگز دیگر از آن لحظه به بعد از بزرگی نپرسیدم استاد صدای این ساز من چگونه است.
نظر شما