۰ نفر
۲۸ مرداد ۱۳۹۵ - ۰۶:۲۲
دغدغه شاه سلطان‌حسین

شاه سلطان حسین و دغدغه تطبیق نظریات حکما با احادیث اسلامی

شاه سلطان حسین صفوی، پرسشی را در باره درستی روایات مربوط به تفسیر رعد و برق و تطبیق آنها با آنچه حکما گفته اند، از عالم بزرگ وقت، آقا جمال خوانساری، پرسید و آقا جمال به این پرسش پاسخ داد. این کار او نوعی تلاش برای اسلامی کردن حکمت طبیعی و در ادامه حرکتی بود که مسلمانان در طول هزار سال، برای تطبیق حکمت و شریعت و به عبارتی اسلامی کردن علوم طبیعی و غیره آن داشتند.

در مقاله ای که مدتی پیش در باره کتاب رعد و برق و باران ابن ابی الدنیا نوشتم، عرض کردم که دو نظام جهانشناسی در دنیای اسلام وجود داشت: یکی مبتنی بر نگرش حدیثی و دینی، و دیگری نگرش مبتنی بر نظام فکری یونانی که البته عناصر قدیمی ایرانی و هندی هم در آن یافت می شد. تفسیر عالم و تحولات جهان بر اساس دیدگاه هایی که تصور می شد در قرآن آمده یا در احادیث منتسب به رسول (ص) و گاه صحابه و امامان (ع) مطرح بود، مورد استناد جهانشناسی دینی، و تفسیری که به اصطلاح متعلق به حکما بود، مورد قبول کسانی بود که جانبدار نظام جهانشناسی یونانی بودند. در طول هزار و اندی سال، این دو دیدگاه وجود و ادامه داشت، تا آن که نظام و پارادایم جدید فکر نوین غربی آمد، و آن سیستم ها را به مقدار زیادی کنار زد یا تعدیل کرد.
مجادله نظام جهانشناسی متنسب به دین و حدیث با نظام جهانشناسی حکمای یونانی یا یونانی گرا در تمام این دوره طولانی و تا پیش از عصر جدید وجود داشته است.این که اندیشمندان مسلمان، چطور داده های حدیثی را با آنچه حکما ابراز می کردند، تطبیق داده، یا روی تنافر آنها بحث می کردند، موضوع پژوهشهای متعددی است که در این زمینه صورت گرفته است. وقتی گفته می شود فارابی در تلفیق شریعت و حکمت تلاش می کرده، مقصود همین روند است. این معضل را ابن سینا هم داشته و برای حل آن تلاش کرده است. البته هر کدام از این متفکران، یا کسانی مانند رازی یا بیرونی، ممکن بود، به یک طرف، بیش از طرف دیگر تمایل داشته باشند، یا حتی برای ظاهر سازی، به تطبیق اصطلاحات دیگری با داده های مورد قبول خود دست بزنند.
و اما برای عالمان دین، به خصوص متکلمان معتزلی و بعدها شیعی، آنها که بیشتر فلسفه و حکمت خوانده بودند، همیشه این معضل مطرح بود که چطور می شود فلان روایات را مثلا در باره رعد و برق، با گفته های حکما تطبیق داد. برای مثال در روایات آمده است که رعد و برق صدای تازیانه ملائکه بر ابرهاست که آنها را مجبور کنند تا به نقطه دیگری رفته و باران ببارد. چنان که برقی که در آسمان می زند، به دلیل آن است که این تازیانه ها از آتش است. این در حالی است که حکما، بی توجه به این احادیث، در توجیه رعد و برق، مطالبی که بر اساس تجربه های شخصی و برداشت های عقلی خودشان از تحولات اسمانی بود، ارائه می دادند.
مرحوم مجلسی (م 1110) با این تفسیرها از سوی حکما آشنا بود و چنان که در کتاب اختیارات آورده، انواع توجیهات آنان را یادآور شده است: بدان که رعد صدایی است از حرکت دخان متحسبه که بنابر خلاص شدن و بیرون آمدن به سوی فوق یا تحت حادث می شود. شدت مقاومت سحاب و تمزیق و دریدن عنیف این صورت مهیب عظیم حادث می شود و به مسامع سوامع می رسد و پیش از رسیدن این صورت، به سامعه، لمعه ای نور مرئی می شود که آن برقی است که از شدت محاکت و برهم سائیدن بهم می رسد، چون صوت بحرکت و تموج هوا به سامعه می رسد، بنابرین بعد از آن رویت برق است، و الا هر دو را سبب یکی است. (اختیارات، تهران، اسلامیه، ص 107).
این جمله آخر در توجیه این که چرا نور یعنی برق آسمان، زودتر از صدا دیده می شود، مطرح شده و چون از سرعت حرکت نور و صدا و تفاوت آنها آگاهی نبوده، به نوعی دیگر توجیه شده است.
به هر حال این نشان می دهد کسانی مانند علامه مجلسی با توجیهات حکما، نیک آشنا بوده اند، اما به هر حال، روایات موجود که برخی از طرق شیعه و برخی از طرق سنت بوده، همواره دغدغه خاطر آنها بوده و این که چگونه آنها را با کلام حکما تطبیق دهند.
از همه جالب تر این که این پرسش را شاه سلطان حسین صفوی هم از آقا جمال خوانساری (م 1122) استفسار کرده، و از او خواسته است تا توضیح دهد که فرق میان آن چه در روایات رعد و برق آمده، با آنچه در کلام حکما آمده را توضیح دهد.
آقا جمال در این باره شرحی نوشته که به نظر می رسد، قصد دارد میان آنها جمع کند و به نوعی به اسلامی کردنِ معارف جهانشناسانه حکما بپردازد. در این باره توجیهی را مطرح کرده که یک حدس ذهنی است، و شاید از نظر علمی ارزشی نداشته باشد، اما همین که تلاش کرده این کار را انجام دهد، برای ما تجربه ای در باره اسلامی شدن حکمت طبیعی را ارائه کرده که عبرت است.
آقا جمال، اوّل روایات را آورده و سپس نظریه حکما را. اما این که چطور اینها با هم جمع می شود، چنین توضیح می یابد، که ابرها بر اساس نظریه حکما، در فصول خاصی مانند پاییز و زمستان، شرایط تکوّن باران را دارند. اما جز این دو فصل، مثلا در تابستان که شرایط جوی آماده نیست، نیاز است تا ملائکه وارد میدان شده، ابرها را از جایی به جای دیگر برانند تا در آنجا ها باران بیاید. به عبارت دیگر، اقدام ملائکه برای زدن تازیانه و حرکت دادن ابرها، در زمانی است غیر طبیعی که شرایط برای تکوّن باران فراهم نیست. اما در غیر این موارد، اساس همان نظریه حکما برای شکل گیری ابرها بر اساس فشرده شدن و سردشدن هوا و بازان زایی آنهاست. وی می نویسد: « و ممکن است که ابرهای بهار و تابستانی را طغیان و سرکشی باشد که بی راندن ملائکه از جایی به جایی نروند، بخلاف ابرهای فصول دیگر که ملایم و رام باشند.»
به هر روی، تفصیل این دیدگاه را در نوشته خود آقا جمال که ذیلا آمده، خواهید دید.
از آغاز رساله دو صفحه ای ذیل که آن را به عرض اقدس رسانده، معلوم می شود در پاسخ به پرسش شاه سلطان حسین (م 1137) است، که ما متاسفانه اصل سوال را در اختیار نداریم. در انتها نیز کلمه اختصاری «جم» عنوانی است که آقا جمال در استفتاءات خود از آن استفاده کرده است.

هو
[توجیه حدیثی رعد و برق و باران]

به موقف عرض اقدس می رساند که آنچه در احادیث ما در باب رعد وارد شده، و در حدیثی این است که رعد آواز فرشته ای است که می راند ابر را، مانند مردی که شتران را براند، و فریاد زند که های های.
و در حدیث دیگر این که آن فرشته بزرگتر از مگس است و کوچکتر از زنبور .
و در باب برق واقع شده که آن تازیانه هایی آن فرشتگان که می زنند آنها را بر ابر، و می رانند آن را به سوی موضعی که حق تعالی تقدیر کرد در آن باران، یعنی تازیانه هاست از آتش، چنان که در حدیث دیگر واقع شده.
و در بعضی احادیث نبوی که ظاهر این است که از طرق اهل سنت باشد، این است که ابر سخن گوید بهترین سخن گفتنی، و خنده کند بهترین خنده کردنی. و سخن گفتن آن رعد است و خنده آن برق.
و وجه این که بارش در فصل بهار اکثر با رعد باشد، و در فصول دیگر رعد کم باشد در حدیثی به نظر نرسیده.
و ممکن است به اعتبار این باشد که در فصل بهار باران ضرور باشد. و گاه باشد که بعضی جاها به اعتبار کمی بخار در آن فصل استعداد تکوّن ابر نداشته باشد؛ پس باید که ملائکه موکّل شوند به راندن ابرها از جاهای دیگر به آنجا، پس ابر و رعد در آن فصل بسیار باشد. و در فصل تابستان اکثر اوقات باران در کار نیست، و اگر گاهی به اعتبار و مصلحتی در جایی ضرور شود، و محتاج به نقل ابر از جایی به آنجا بشود، شاید آن هم با رعد باشد. و این است که در آن فصل نیز گاهی اگر بارشی باشد، اکثر با رعد است، و در فصل پاییز و زمستان که به اعتبار کثرت بخار در هر جا استعداد تکوّن ابر در همانجا باشد و در کار نباشد، راندن ابر از جایی دیگر به آنجا، پس به آن اعتبار رعدی نباشد مگر بر سبیل ندرت که آن می تواند بود که به اعتبار نقل به جایی باشد که آن جا در آن فصل نیز استعداد ابر در آنجا نباشد.
و ممکن است که ابرهای بهار و تابستانی را طغیان و سرکشی باشد که بی راندن ملائکه از جایی به جایی نروند، بخلاف ابرهای فصول دیگر که ملایم و رام باشند، و همین که آنها را به راه اندازند، به راه خود بروند و محتاج به راندن و فریادی نباشند و الله تعالی یعلم.

[توجیه حکما از رعد و رق و باران]
و حکما می گویند که سبب رعد و برق این است که بخار، یعنی اجزای هوایی و آبی مخلوط به یکدیگر، گاهی به اعتبار حرارتی که حاصل شود در آن به سبب آفتاب با غیر آن، بالا می رود تا به طبقه ای از هوا که به اعتبار کمال سردی آن، می بندد در آنجا، و ابر می شود.
و گاه هست که دودی هم در میان آن بخار باشد، یعنی اجزای ارضی و ناری ریزه مخلوط به یکدیگر، و گاه هست که بعد از بستن بخار و ابر شدن، حرارت آن دود هنوز باقی است، و می خواهد که بالاتر رود، پس بشدت تمام ابر را می شکافد و بالا می رود و پس از بر هم خوردن آنها به یکدیگر و شکافتن ابر، صدایی بهم رسد که آن را رعد گوید.
و گاه هست که آتشی هم در آنها افتد که آن برق است، زیرا که از خوردن دو چیز به یکدیگر بشدت و سختی حرارتی در آنها بهم رسد.
و گاه هست که به مرتبه ای باشد که آتش درگیرد، و خصوصا اگر چربی یا کبریتی در آنها باشد.
و گاه هست که اجزای ارضیه آن دود هم سرد می شود، و به اعتبار ثقلی که دارد ابر را می شکافد و پایین می آید، و باز به سبب شکافتن آن بشدت رعد و برق حاصل می شود. و ایشان [حکما] دلیلی ندارند که البته سبب رعد و برق این است، و دعوی آن هم نمی کنند، بلکه ادعای این می کنند که به این وجه، به حسب عقل می تواند بود.
هرگاه به حسب شرع ظاهر شود که وجهی دیگر دارد، منافاتی با گفته ایشان ندارد.
و بنابر گفته ایشان می تواند بود که چون در بهار و تابستان به اعتبار لطافت هوا و گرمی آن، اجزای دودی را قوت آن باشد که بالا روند تا به آن طبقه که ابر بهم رسد، و به سبب مذکور رعد و برق حاصل شود، به خلاف فصول دیگر که اکثر این است که به اعتبار تکاثف هوا و سردی آن همین که قدری بالا رفتند سرد می شوند، و قوت آن ندارند که بالاتر روند، و اجزای ناریه منقلب می شوند به هوا، و اجزای ارضیه پایین می آیند؛ پس دود با بخار باقی نمی ماند که منشأ رعد و برق شود، مگر نادری که آن دود بسیار قوی باشد، و تواند که با بخار بالاتر و تا جایی که ابر شود و در آن وقت رعد و برقی بشود، چنان که گاهی در آن فصول نیز می شود و الله تعالی یعلم.
امید که همواره حدایق اقبال آن شهریار کاملا به رشحات فیض سحاب الطاف الهی سرسبز و سیراب و ریان و شاداب باد و دشمنان این دولت عظمی و سلطنت کبری را به جز برق جانسوز غضب نامتناهی نصیب و بهره ای مباد. جم.

 

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 568879

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
3 + 5 =