۰ نفر
۱۱ خرداد ۱۳۹۵ - ۲۲:۵۳
نه به اشتباهات مجالس گذشته

به آینده روابط بین‌المللی و اوضاع جهان نمی‌توان چندان امیدوار بود. نه روند تحولات منطقه‌ای، آینده خوبی خواهد داشت و نه اوضاع داخلی از جهت اقتصادی و فرهنگی و در یک کلام، چسبندگی اجتماعی موردنیاز برای رویارویی با تحولات داخلی و خارجی روند مطلوبی دارد. ایران یکی از کشورهایی است که بیشترین تأثیر را از چنین تحولاتی خواهد پذیرفت؛ بنابراین اصلاح‌طلبان باید نقش محوری خود را در تحولات تاریخی بازیابند و به ندای مردم برای تغییر مناسبات نامناسب و رایج سیاسی اجتماعی پاسخ مثبت دهند. آنها نباید اجازه دهند مردم از خواسته‌های خود و دل‌بستن به صندوق رأی و امید به مردم‌سالاری برای اصلاح روند مدیریت کشور دل‌زده شوند. این در حالی است که در سطح جهانی به نظر می‌رسد آمریکا بی‌میل نیست برای کنترل روند و جهت تحولات بین‌المللی، شیوه جدیدی از جنگ سرد محدود و نوین به راه افتد.

 اگرچه این امر خود نیازمند بررسی جداگانه است اما خوشبختانه هنوز اجماع نظر در این زمینه و نظریه‌پردازی‌های تحقق آن در غرب وجود ندارد. حداقل اروپا به دلیل آسیب‌پذیری و مخصوصا آلمان‌ها به‌دلیل آنکه روند توسعه اقتصادی به تأخیر می‌افتد، هنوز با آمریکا همراه نیستند. شاید هم شکل‌گیری این جنگ سرد نوین به این دلیل است که آمریکایی‌ها چندان علاقه‌مند به قوی‌شدن آلمان‌ها (سیاسی و اقتصادی) و قدرت‌پیداکردن روس‌ها و اروپایی‌ها در صحنه بین‌المللی نیستند. این تضادها تأثیرات خاص خود را بر مسائل منطقه‌ای و ازجمله ایران خواهد داشت. در چنین اوضاعی در‌حالی‌که روابط ایران با سایر کشورهای قدرتمند منطقه به هر دلیلی وضعیت مطلوبی ندارد، متأسفانه در سطح بین‌المللی نیز نقش آینده تحولات داخلی آمریکا و نقش آتی این کشور در جهان و منطقه مبهم است. توازن قوا بین آمریکا و روسیه نیز به‌شدت شکننده است. از طرفی اروپا ظرفیت‌ها و مشکلات درونی خاص خود را دارد و روس‌ها همچون خرس خفته‌ای هستند که به نظر می‌رسد تازه بیدار شده است. در این اوضاع و احوال، اگر بازی داخلی و خارجی ما نادرست باشد، از قدرت مانور ایران کاسته می‌شود و باید هزینه سنگینی برای ایفای نقش بپردازیم که معلوم نیست در آینده بتوان چنین منابعی را فراهم و مصرف یا این هزینه‌های غیرضروری را توجیه سیاسی یا اقتصادی کرد. در این فضا، روند و حجم مسائل و مشکلات پیرامونی ایران و نیازهای راهبردی نیز تحت‌تأثیر تحولات فوق است. بنابراین به شرایط درونی آرام، قوی، منسجم و آماده برای پذیرش و هضم چنین تحولاتی و همچنین حل سریع‌تر مشکلات گذشته داخلی ازجمله سروسامان‌دادن به مسائل اقتصادی و معیشتی، مبارزه با فساد سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی و کهنگی نظام اداری کشور نیاز داریم تا ضمن توجه به کرامت انسانی شهروندان و ایجاد رفاه نسبی، درجه انسجام ملی را به منظور تحقق اهداف و برنامه‌های کشور افزایش دهیم.
برای حصول به این امر، باید به اوضاع سیاسی اجتماعی خاورمیانه و اثرات آن بر امنیت داخلی و منطقه‌ای ایران، توازن قوا در سطح بین‌المللی و منطقه‌ای ناشی از انتخابات آمریکا و تعاملات نیروهای فرامنطقه‌ای و قدرت‌های تأثیرگذار منطقه‌ای و قانونمندکردن رفتارهای سیاسی اجتماعی در تمامی سطوح شهروندان، دولت و حاکمیت برای ازبین‌بردن اقدامات هیجانی و از عکس‌العمل درآوردن کلیه اقدامات و تحرکات توجه کرد. این مستلزم آن است که دولت به معنای واقعی، شفاف و پاسخ‌گو و کل دستگاه‌ها، مشکل‌گشا و همراه مردم باشند. با توجه به این ویژگی‌ها، مسئولان به مردم اطمینان می‌دهند که به سیاست‌ورزی به معنای اعم آن و رعایت اصول سیاست و اخلاق بها داده می‌شود و راست‌گویی، شفافیت و توجه به منافع و مصالح ملی از اصول حاکم بر سیاست و حکومت است. در این صورت می‌توان از مردم نیز چنین انتظاری داشت و از آنها خواست با برنامه و بر اساس اصول مدون در یک فضای مدنی با یکدیگر و با سایر دستگاه‌ها و دولت تعامل مثبت و سازنده داشته باشند. در چنین حالتی مردم نه‌تنها قانون‌ستیز یا قانون‌گریز نخواهند بود بلکه قانون‌گرایی و بازی قانونمند، وجه مهمی از جامعه ایرانی خواهد شد. برای نیل به این مقصود و قانونمند‌کردن رفتار سیاسی اجتماعی مردم، که یکی از نیازهای ضروری جامعه کنونی ایران است، «نه» چهارم را نمایندگان مجلس به عنوان دستگاهی حاکمیتی باید به تداوم مناسبات غلط درونی مجلس، زدوبند مرسوم سیاسی و بده‌بستان‌های ناصواب و آلوده‌کننده بگویند. «نه» به تداوم ایفای نقش چنین اندیشه‌ای در سازماندهی، کارکرد و مدیریت کمیسیون‌ها و مجلس گفته شود تا قوه مقننه بتواند از طریق روند تقنین و نظارت جدید، قوانین غیرضروری، دست‌وپاگیر و متناقضی که در دو مجلس گذشته تصویب شده و کشور را با برخی مشکلات جدی روبه‌رو کرده، به حالت عادی برگرداند. بنابراین مردم از نمایندگان مجلس فقط انتظار تغییر افرادی را که خود جزئی از مشکل و مسبب همین وضعیت مملکت هستند، ندارند بلکه آنها از نمایندگانی که از مردم برای تغییر رأی گرفته‌‌اند، می‌خواهند اراده جمعی را برای حاکمیت اندیشه اصلاح‌طلبی به کار بگیرند تا بتوانند بر مشکلات کنونی کشور فائق آیند و به حل هرچه سریع‌تر آنها بپردازند.

منبع: روزنامه شرق مورخ 10.3.95

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 542099

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
1 + 3 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 16
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • شمس تبریزی 1 A1 ۱۹:۴۱ - ۱۳۹۵/۰۳/۱۲
    0 0
    سلام مجدد. خب سوال مرا مسئول سایت پاسخ نداد. یک سایت خبری یا نشریه حق دارد نظر یا مقاله کسی را منتشر نکند. اما حق ندارد بدون اجازه دست در مطلب کسی ببرد و به اسم او منتشر کند. ممکن است به واسطه اشتباه یک بار و دوبار تقطیع کنند اما اگر پس از دریافت تذکر، باز هم چنین کنند یعنی یا خرده حسابی با تو دارند و می خواهند خرابت کنند و یا ابن الوقت هستند و از هر چیزی اعم از نیک و بد به منظور صعود خود بهره می برند. البته مورد اخیری که برای من پیش آمده به احتمال زیاد کار خود جعفریان است نه مسئول سایت. این مشکل شخصی نیست که اینجا مطرح میکنم. مشکل ایشان این است که مثل عده قابل توجهی از اهل طایفه یا فلسفه نمی داند، یا با ورود فلسفه به عرصه تبیین گزاره های دینی مشکل دارد.
  • شمس تبریزی 2 A1 ۱۹:۴۳ - ۱۳۹۵/۰۳/۱۲
    0 0
    مقالاتی منتشر میکند و مطالب قرون متقدم و متاخر را از کتب زیر خاکی در معرض دید عام و خاص می گذار و سوالات زیادی را در اذهان ساده ی سکولار یا مذهبی خلق می کند. اما نه خود توان پاسخ دادن به آنها را دارد و نه پاسخ دیگران را بر می تابد. مشکلش چیست؟ نخست باید پرسید آیا او یک آخوند ایرانی است یا ایرانی آخوند است؟ پاسخ این است که او یک ایرانی آخوند است و لذا تمام احکام ایرانی بودن نیز بر او حمل می شود و البته مشخص است که آخوند فصل است برای جنس ایرانی و شما می توانید آن را با فصول دیگر همپون پزشک، نظامی و غیره جایگزین کنید و این قضیه را به سایرین تعمیم دهید. در پرانتز عرض میکنم که به سه دلیل از به کار بردن واژه روحانی به جای آخوند اجتناب کردم.
  • شمس تبریزی 3 A1 ۱۹:۴۵ - ۱۳۹۵/۰۳/۱۲
    0 0
    1 این واژه درباره بزرگانی مثل آخوند خراسانی یا ملا صدارا که آخوند خطابش می کنند استعمال شده، پس بار منفی معنایی ندارد.2 روحانی یا بدین معناست که شخص مزبور با امور مربوط به روح یا غیب عالم سر و کار دارد یا به این معنی است که او مانند پاپ از عالم علوی است و در عالم سفلی نمایندگی خدا را عهده دار است ، لذا هیچ یک ارتباطی با معنایی که من از لفظ آخوند در نظر داشتم ارتباطی ندارد.3 ممکن است در اذهانی که قدرت تجرید کلی از جزیی را ندارند و در سیر تکاملی، از ذهن بهیمی به ذهن انسانی تکامل نیافته اند،با شخص حسن فریدون معروف به روحانی خلط شود. پرانتز بسته. چرا آن گزاره رامطرح کردم؟چون امراضی که در جامعه ایرانی شیوع دارد بر حسب نظریه احتمالات به آحاد آن جامعه اعم از
  • شمس تبریزی 4 A1 ۱۹:۴۸ - ۱۳۹۵/۰۳/۱۲
    0 0
    پزشک،آخوند،مهندس، نظامی، اصلاح طلب و اصولگرا نیز محتملا سرایت دارد.یکی از این امراض، بیماری حسادت است و دیگری خودشیفتگی صنفی. یکی از آثار و علایم خودشیفتگی صنفی این است که در هر مکان و زمانی لباس شهرت می پوشی تا دیگران قدرت تمییز تو از سایرین و یا تفوق توبر دیگران را در شاخه ای از علم و یا قدرت داشته باشند. برای مثال سرهنگ نیروی هوایی با همان لباس نظامی در خیابان ظاهر می شود و یا پزشک در جامعه ای که غالبا از کراوات استفاده نمی کنند، از کراوات بهره می برد و یا آخوند دستار بر سر می بنند تا حساب کار دست ات بیاید و درمورد مطلبی که او مدعی تخصص در آن است اظهار نظر نکنی.در بادی امر، این به منظور چیرگی روانی بر حریف است و اگر افاده نکرد نوبت به اقدامات بعدی می رسد تا این تفوق به زعم وی به اثبات رسد
  • شمس تبریزی 5 A1 ۱۹:۵۲ - ۱۳۹۵/۰۳/۱۲
    0 0
    مثلا صفحات روزنامه های دهه پنجاه را ورق می زند و متوجه می شود که خسرو معتضد روزگاری مصادف با جشن های 2500 ساله اندر ستایش شاهنشاه مختصری قلمفرسایی کرده. از سویی دیگر می بیند که او در صدا وسیمای ایران هم برنامه شبانه دارد و از تاریخ صحبت می کند. احساس می کند که نکند قد خسرو بلند تر از قد بنده که استاد تاریخ دانشگاه تهران هستم باشد. پس بیایم مطلب زیر خاکی دهه 50 را علنی کنم و عده ای دهه شصتی و هفتادی که دل خوشی از سیما ندارند هم بیایند پای منبر من و معتضد را حسابی بنوازند چرا که خسرو از تریبون حکومتی تاریخ می گوید. خب اگر واقعا شما چنین رسالتی احساس کردی که عدم خلوص گذشته دیگران را به نسل جدید یادآوری کنی، چرا همین رسالت را درباره ثقة الاسلام فلسفی آن زمانی که به جان شاهنشاه آریامهر دعا می کرد
  • شمس تبریزی 6 A1 ۱۹:۵۴ - ۱۳۹۵/۰۳/۱۲
    0 0
    احساس نکردی و نگفتی سیف الاسلام امروز واعظ السلطلان دیروز بوده؟ چرا؟ چون خسرو از صنف جنابعالی نبود و آن دیگری از صنف شما بود؟ یا اینکه به حکم اذکروا امواتکم بالخیر ذکری از آن مرحوم به میان نیاوردی؟ و یا فلسفی را رقیب نمی دانستی و معتضد را رقیب می دانستی؟ بگذریم. موضوع دیگری را مطرح می کنم. به یاد دارم در چندین داروخانه در خارج ایران سوالی از دکتر حاضر در آنجا پرسیدم و شروع کرد توضیح دادن فرمول آلی آن دارو و اینکه این چه تاثیری دارد و چه تاثیری ندارد. حالا شما همین سوال را از همتای ایرانی همین فرد بپرس. این به کنار حتی سوالی را که باید در رابطه با نسخه پاسخ دهد نمی دهد. تازه اگر هم بخواهی بیشتر بپرسی خواهد گفت شما که داروسازی نخوانده ای که بخواهم شرح دهم.
  • شمس تبریزی 7 A1 ۱۹:۵۸ - ۱۳۹۵/۰۳/۱۲
    0 0
    در پرانتز عرض می کنم که مشابه این برخورد را سالها پیش در بیت یکی از مراجع دیدم. بله یک سندروم فراگیر است و پزشک و آخوند و غیره ندارد. پرانتز بسته. بنده خدا یک کلمه بگو پاسخش را نمی دانم و دروس دانشکده را فراموش کرده ام و یا با شاگردی در داروخانه دکتر به قبای بنده بسته اند. دیگر چرا آسمان و ریسمان را به هم می بافی تا کم سوادی ات را پنهان کنی؟ بخشی از فعالیت ها و تقلاهای بیهوده ما فقط برای این است که یک جمله را بلد نیستیم بگوییم. آن هم این است « نمی دانم». به هر کاری دست می زنیم تا دیگران باور کنند که ما اعلم از آنها هستیم. مشکل زمانی پیچیده تر می شود که رشته تخصصی فرد به گونه ای است که به نوعی با سوالات مربوط به حوزه های دیگر هم مرتبط است و آن هم همین رشته صنف جعفریان است.
  • شمس تبریزی 8 A1 ۱۹:۵۹ - ۱۳۹۵/۰۳/۱۲
    0 0
    هم قرار است در اقتصاد نظر دهد. هم در صنعت هسته ای. هم در لقاح خارج رحم. هم در نجوم. هم در پیوند اعضا. هم در تاریخ. مگر می شود یک فرد در همه این حوزه ها تخصص داشته باشد؟ دارد از طب اسلامی و یا اسلامی کردن علم به طور اعم و علوم انسانی به طور اخص صحبت می کند. اما میخواهد باز هم متکلم وحده باشد. چرا؟ او خیال می کند که با چند سال تحصیل در حوزه دیگر در همه چیز صاحب نظر و صاحب اجتهاد است و اگر او مثلا درباره اسلامی کردن علم هر نظری داشت و یا از اسلامی کردن علوم هر تعریفی داشت، باید دیگران هم بپذیرند. بدبختی این است که ظاهرا فلسفه هم نمی داند یا لا اقل اینطور وانمود می کند. پامنبری های سکولار و مذهبی او که مرتبا استاد استاد می کنند هم چیزی از فلسفه نمی دانند. تو که از فلسفه هراس داری یا
  • شمس تبریزی 9 A1 ۲۰:۰۰ - ۱۳۹۵/۰۳/۱۲
    0 0
    یا از استدلال فلسفی «اعم از اینکه غلط یا درست باشد» می هراسی و سانسور می کنی، چرا درباره اسلامی یا غیر اسلامی کردن علوم نظر می دهی؟ حالا نظر دادن به اختیار خودت است. اما دیگر چرا اصرار داری که برتری ات در نظر دادن را با هر لطایف الحیلی به دیگران ثابت کنی؟ یا نظر را اصلا منتشر نکن و یا تقطیع نکن. درناخودآگاهش باور دارد که او خط کش است و خطا یا صواب هر نظری را باید به پیمانه معلومات او سنجید.آیا این صرفا مشکل ایشان است؟ من که این بیماری را در میان عده کثیری از اصحاب کذایی فرهنگ و علم و هنر و سیاست در این جامعه دیده ام. غالبا روحیه هژمونی دارند. اگر نیک در احوالشان بنگری می بینی تلویحا دارند به پذیرش ولایت خود دعوت ات می کنند.
  • شمس تبریزی 10 A1 ۲۰:۰۳ - ۱۳۹۵/۰۳/۱۲
    0 0
    البته این را به صراحت نمی گویند اما کردارشان بیانگر آن است. وقتی تو سنجه صحت و سقم نظر دیگران باشی، یعنی ناخودآگاه دیگران را به پذیرش ولایت شخص خودت دعوت می کنی. گاهی اوقات هم این بیماری ناشی از حسادت است و نه خود شیفتگی. در این وضعیت بسیار خوش داری که پای دیگران را اره کنی تا قامتشان از تو کوتاه تر باشد و تو بلند قامت جمع به نظر برسی. آقای تاجیک، بسیاری از سیاستمداران و یا فعالان اصولگرا و اصلاح طلب هم از این سندروم در رنج هستند. مطبوعات شان هم این گرفتاری را دارند. جامعه ایرانی شاید امراض دیگری هم داشته باشد اما آنچه که به نظرم مهمتر از بقیه بود این دو مورد بود که بدانها اشاره کردم. قبلا هم به انحای مختلف این را مطرح کرده بودم اما باز هم گفتم چرا که احساس می کنم شما در یادداشت هایتان
  • شمس تبریزی 11 A1 ۲۰:۰۴ - ۱۳۹۵/۰۳/۱۲
    0 0
    نه به این مشکل اشاره ای می کنید و نه راه حلی برای آن ارایه می کنید. شما مرتب از حزب صحبت می کنید. با این دو مرض می خواهید چه کنید. آیا این مرض می گذارد که یک حزب پایداری که در دراز مدت انشعاب نکند تشکیل شود.راستی عمر یک حزب در ایران چقدر است؟ آیا با این دو مرض می توانید رقابت سالم داشته باشید؟ خیال نمی کنم. خب مطلبم طولانی شد و قبلا قول داده بودم چند دشنام هم به آن عزیزی که دشنام را مرجح بر حرف حساب می داند مرحمت کنم اما برای پرهیز از اطاله کلام از آن صرف نظر می کنم. خخخخخخخخخ. خداحافظ شما
  • شمس تبریزی A1 ۰۳:۵۶ - ۱۳۹۵/۰۳/۱۵
    0 0
    سلام. خطبه های نماز جمعه مشهد را می خواندم. به نظرم آمد آقای علم الهدی تاریخ سازی می کنند. ببینید ایشان چه گفتند «در اوج مبارزات انقلابی که دیگر شاه خودش را مستأصل می‌دید و در آن بحرانی که مردم سینه‌چاک به استقبال گلوله‌های مسلسل مزدوران شاهی می‌رفتند، جریان ملی‌گرای جبهه ملی به‌عنوان یک شگرد سیاسی جلو آمد، برحسب مذاکراتی که با دربار کرده بود که شاه حاضرشده دولت و مجلس را به انقلاب بدهد و خودش یک گوشه سلطنت کند و مسئله حل شود، اصرار به امام داشتند که شما هم بپذیرید.» مشخص است ایشان منظورشان دوره ای است که بختیار میخواست نخست وزیری را قبول کند. چرا که در مذاکراتی که صدیقی با شاه داشت، شاه هنوز راضی به پذیرش سلطنت صرف و حکومت نکردن نبود
  • شمس تبریزی A1 ۰۴:۰۰ - ۱۳۹۵/۰۳/۱۵
    0 0
    حتی اگر منظور ایشان زمانی باشد که شاه به سنجابی پیشنهاد نخست وزیری داده باشد، باز هم این مقطع زمانی مقارن پیشنهاد نخست وزیر به بختیار بوده. چون پیشنهاد به سنجابی پس از سفر او به پاریس و ملاقات با امام بود. حالا توجه کنید که بعد آن قسمتی که از آقای علم الهدی نقل کردم ایشان بلافاصله می افزاید «اتفاقاً بنده همان زمان مشرف شدم نجف خدمت امام رضوان‌الله تعالی علیه، امام فرمودند کی می‌خواهی برگردی، عرض کردم فلان وقت، فرمودند وقتی رفتی ایران، این نامه آقای زنجانی که یک عمامه به سر جبهه ملی بود برای امام نوشته بود که بعد هم از دنیا رفت، فرمودند که این نامه قابل جواب دادن نیست، وقتی رفتی آنجا به آقای دکتر مفتح بگو از جانب من برود و جواب من را شفاهاً به این آقا و جبهه ملی بدهد
  • شمس تبریزی A1 ۰۴:۰۹ - ۱۳۹۵/۰۳/۱۵
    0 0
    که ما بعد از این همه خون دادن بیاییم راضی بشویم بار مدیریتی کشور را ما بکشیم، این یک الدنگ پاچه ورمالی مثل الیزابت یک گوشه کاخ‌نشینی کند و عیاشی و الدنگی کند؟ این تعبیر امام بود که بروم به آقای دکتر مفتح بگوییم به آقای زنجانی بگوید که به اعضای جبهه ملی بگوید.» همین بحث نامه زنجانی که ایشان مطرح می کنند، شاهد دیگری است که موضوع مربوط به آذر و دی 57 است. حضرت آیت الله علم الهدی فراموش کردن که در این مقطع زمانی امام نجف نبودند که ایشان امام را در آنجا ملاقات کرده باشند. امام در آن زمان در فرانسه بوده. حالا قضیه ملاقات آقای علم الهدی با امام در نجف آن هم در آذر 57 چیست؟ من در اینجا یاد حکایتی افتادم که در بحار الانوار خواندم
  • شمس تبریزی A1 ۰۴:۱۵ - ۱۳۹۵/۰۳/۱۵
    0 0
    فردی از شیعیان در ایام غیبت صغرای حضرت حجت ابن الحسن ع اثر زخم شمشیر بر پیشانی داشت. هرکی از او می پرسید که این اثر زخم چیست؟ می گفت در جنگ صفین زخم برداشتم. به او می گفتند مرد حسابی جنگ صفین حدود 300 سال پیش بوده، تو کجا و جنگ صفین کجا؟ گفت قضیه اینه که میگم. با یکی از طرفداران عثمان بحث داشتم و کارمان بالا گرفت. به او گفتم اگر در صفین بودم شمشیرم را با خون دشمنان علی (ع) سیراب می کردم او هم گفت اگر در جنگ صفین بودم پدر طرفداران علی (ع) را در می آوردم. کارمان به درگیری کشید و او ضربت شمشیری بر پیشانی من زد و در حالی که نزدیک بود کارم تمام شود، یه مرتبه سر و کله یک مرد اسب سوار پیدا شد و دخل طرف را با شمشیر آورد. ایشان مدعی بود او امام زمان بوده.
  • شمس تبریزی A1 ۰۴:۱۹ - ۱۳۹۵/۰۳/۱۵
    0 0
    حالا کار ندارم این قضیه راست یا دروغه که مجلسی در بحار الانوار آورده. شاید هم طرف خواب نما شده بوده که چنین داستانی را سر هم بندی کرده. اما قضیه شرکت آن آقا در جنگ صفین مرا یاد داستان آقای علم الهدی انداخت. نمی دانم چرا. اما خب قبلا هم عرض کردم که یه مقدار مغز معیوبی دارم و ذهنم همیشه از یه موضوع به موضعی که ربطی هم به آن ندارد منتقل می شود. خداحافظ شما