اظهار نظر درباره میزان تاثیرگذاری معلمان بر دانش آموزان و سایر شهروندان و به عبارتی تعیین جایگاه معلمان به عنوان یک گروه مرجع نیاز به تحقیق و نظرسنجی های علمی دارد. بدون استناد به یافته های تحقیقاتی، اظهار نظر در این خصوص فاقد ارزش علمی است و تنهادر محدوده حدس و گمان طبقه بندی می شود. در بین کارکنان آموزش و پرورش و به ویژه معلمان دو نظر کاملا متضاد درباره جایگاه معلمان رواج دارد.

عده ای معتقدند که معلمان بالاترین "گروه مرجع"  جامعه ایران هستند و میزان اعتماد افراد جامعه به آنها بیش از هر قشری است. افرادی در سخنرانی های عمومی به وجود تحقیقی اشاره می کنند که معلمان را درجایگاه بالاترین قشر مرجع می نشاند، اما ارجاعات فاقد سند است.

عده ای برعکس می گویند که منزلت و اعتبار معلمان ایرانی سیرنزولی داشته و اکنون معلمان در پایین ترین موفعیت منزلتی و اعتبار اجتماعی در جامعه ایران قرار دارند.

هر چند هیچ مدرک و سندی در دست نیست که نشان دهد که معلمان در جامعه به عنوان یک "گروه مرجع" برای اقشار دیگر شناخته می شوند و یا شغل معلمی برای جوانان جذابیتی بیش از مشاغل دیگر دارد.اما در بین بخش هایی از فرهنگیان چنین اعتقادی وجود دارد.

در نقطه مقابل گروه هایی از معلمان با گرایش صنفی، در مورد تنزل "منزلت" معلمان در جامعه بیش از حد اغراق می کنند. مشاهدات و تجارب نگارنده نشان می دهد که برداشت های متعصبانه مثبت و منفی از اعتبار و جایگاه اجتماعی معلمان مبتنی بر واقعیت نیست.

عده ای از معلمان ، مشکلات معیشتی و تفاوت میزان حقوق و دریافتی معلمان و دیگر بخش های کارکنان دولت را در کاهش منزلت معلمان موثر می دانند و تصور می کنند که منزلت و اعتبار باید از طریق دولت و مقامات به آنها اعطا شود ، در حالی که منزلت و اعتبار پدیده ای اجتماعی است و ربط مستقیمی به دولت و وزارت آموزش و پرورش ندارد.

روشن است که معلمان به صورت بالقوه می توانند نقش یک گروه مرجع را ایفا کنند ، اما تبدیل موقعیت بالقوه به موقعیت بالفعل نیازمند شرایطی است که به نظر می رسد در حال حاضر موجود نیست. موقعیت مادی معلمان تنها یکی از پارامترهای موثر در کاهش یا افزایش اعتبار شغل معلمی است.

معلمان و مرجعیت اجتماعی

جامعه ایران یک جامعه پویا و در حال توسعه است، گروه های اجتماعی قدرت مندی مانند هنرمندان، ورزشکاران، کارآفرینان و دانشجویان و اساتید دانشگاه، احتمالا از نظر مرجعیت در جایگاه بالاتری نسبت به معلمان قرار می گیرند.

تا حدود 50 سال پیش،  در جامعه بسته ای که 80 درصد آن را روستاییان تشکیل می دادند ، دانش آموزان با احترام آمیخته به ترس به معلم می نگریستند. تصور این بود که معلم موجودی دانا و بسیار قدرتمند است. این تصور بیشتر ناشی از ذهنیت ساده و محدود کودکان و فقدان رقبایی مانند هنرمندان و ورزشکاران و...در میدان رقابت به دلیل محدودیت وسایل ارتباط جمعی بود.

اغلب دانش آموزان در پاسخ به این سوال کلیشه ای زنگ انشا که چه شغلی را انتخاب می کنید ، با آب و تاب  می نوشتند که دوست دارند در آینده معلم شوند. معلم ،برای دانش آموز یک الگوی شایسته و عینی بود.

برخی شواهد نشان می دهد که تا 40-50 سال پیش ، معلمان گروه مرجع اجتماعی بوده اند و اقشاری از جامعه به ویژه دانش آموزان آنها را به عنوان الگوی خود در زندگی می پذیرفتند اما با توسعه جامعه و گسترش سواد و رشد وسایل ارتباط جمعی این جایگاه از دست رفت یا حداقل به شکل معناداری تضعیف شد.

چارلز سینگر گروه مرجع را چنین تعریف می کند : "گروه مرجع را می توان به عنوان گروه یا فردی تلقی نمود که شخص به هنگام ارزیابی، جهت‏ گیری و رفتار، تصوری را که از انتظارات و معیارهای وی یا آنها دارد به عنوان راهنما و الگو در نظر می‏ گیرد. همه انسانها نیاز دارند که رفتار خود و دیگران را زیر نظر داشته باشند. این نظارت نیاز به معیارهایی دارد که از گروه مرجع اخذ می شود. " با این تعریف باید ببینیم که آیا گروه معلمان در شرایط امروز جامعه می توانند به عنوان گروه مرجع برای دانش آموزان و دیگران مطرح باشند؟

در اینجا چاره ای نیست جز اینکه به تجارب ، مشاهدات و اطلاعات شخصی رجوع کنیم که البته قابلیت تعمیم ندارد. درباره جایگاه اجتماعی معلمان لازم است که منزلت اجتماعي معلمان از ديدگاه سه گروه معلمان ، دانش آموزان و اولیا بررسی شود.

جایگاه معلمان از نگاه معلمان 

اگر اظهارات خود معلمان را مبنای ارزیابی آنها از جایگاه آنها به حساب بیاوریم، بسیاری از معلمان از وضعیت موجود گله مندند. گلایه ها جنبه اقتصادی، اداری و منزلتی دارند. عمده ترین گلایه این است که حقوق دریافتی، نیازهای اولیه آنها را پوشش نمی دهد. اغلب معلمان برای اثبات تبعیض در پرداخت ها به فیش حقوقی و رقم دریافتی دیگر کارکنان دولت به صورت موردی و پراکنده استناد می کنند و معتقدند که قانون مدیریت خدمات کشوری ، عادلانه اجرا نمی شود.

نکته دیگری که این گروه از معلمان به آن اشاره می کنند ، تفاوت حقوق و مزایای کارکنان ستادی و اداری  از یک طرف و کارکنان مدرسه به ویژه معلمان است. در این خصوص باز هم تحقیقی که میزان تفاوت میانگین حقوق معلمان و میانگین حقوق و مزایای سایر کارکنان دولت را با روش تطبیقی و برپایه اطلاعات و ارقام مستند نشان دهد، صورت نگرفته است.

شاید ورود پژوهشگاه مطالعات آموزش و پرورش به این حوزه و انجام تحقیقات علمی ، هم دست مسئولان مالی وزارتخانه را برای چانه زنی در سازمان مدیریت باز کند و هم به شایعات و اغراق گویی ها در این حوزه پایان دهد.گروه های کوچکی از معلمان که پر سر و صداتر هستند،  از بحث تبعیض گذشته اند و ادعا می کنندمعلمان "گرسنه" اند. صرف نظر از تاثیرات این گونه تبلیغات بر اُفت منزلت معلمان ، یک بررسی ساده نشان می دهد که معلمان در دهک های اقتصادی متوسط جامعه جای دارند.

اقتصاددان ها خانوارها  را بر حسب میزان درآمد در ده گروه طبقه بندی می کنند که به هر کدام از این گروه ها دهک گفته می شود. دهک یکم شامل کم درآمدترین اقشار جامعه است و دهک دهم پر درآمدترین گروه اجتماعی را دربر می گیرد. در این تقسیم بندی معلمان با متوسط حقوق ناخالص 2میلیون و یکصد هزار تومان ، جایگاه متوسطی را اشغال می کنند.

البته معلمان به درستی ، خود را با دهک های بالاتر مانند مهندسان و پزشکان و یا گروه های هم عرض مانند کارکنان دستگاه های برخوردار دولتی می سنجند و به تفاوت و تبعیض معترضند. هرچند تبعیض و اختلاف حقوق معلمان و بخش هایی از کارکنان دولت را نمی توان انکارکرد ، اما توصیف معلمان به عنوان قشری گرسنه و فرودست چه به دلایل سیاسی و چه از روی خشم و ناامیدی ، با واقعیت های اقتصادی جامعه منطبق نیست.

معلمان حق دارند برای برخورداری از رفاه بیشتر و ارتقای سطح زندگی شان تلاش کنند. اما برای طرح مطالبات، ارائه تصویری فلاکت بار از زندگی معلمان ضروری نیست .بعضی شواهد و قراین نشان می دهد که موقعیت اجتماعی و اقتصادی معلمان نسبت به 40-50 سال پیش تنزل پیدا کرده است. به عنوان مثال نسل قبلی معلمان اغلب در محلات متوسط و متوسط به بالای شهرها سکونت داشتند،  اما در شهرهای بزرگ امروزی سکونت معلمان در مناطق فقیر نشین و حاشیه ای شهرها ، عادی شده است. 

هر چند موقعیت مالی تنها پارامتر برای تعیین مرجعیت اجتماعی اقشار و افراد نیست اما یکی از مهم ترین عوامل محسوب می شود. به عبارت دیگر وقتی فردی در اداره زندگی خود درمانده باشد و یا چنین تصوری درباره خود داشته باشد نمی تواند نقش الگو برای دیگران را بازی کند. اگر نوشته های معلمان در فضای مجازی را معیاری برای سنجش موقعیت معلمان بگیریم، اکثر کاربران ،زندگی کارمندان بانک ، کارکنان مخابرات و وزارت نفت و بسیاری دیگر از مشاغل دولتی و غیردولتی را بهتر از زندگی معلمان می دانند.

تصویر معلمان از دید دانش آموزان 

برخی از معلمان با حسرت به گذشته می نگرند و بچه های دو سه نسل پیش را به رخ دانش آموزان امروز  می کشند. بچه هایی که با دیدن معلم در خیابان و کوچه پابه فرار می گذاشتند . دانش آموزانی که در کلاس از ترس معلم زبانشان بند می آمد. داستان ترکه آلبالو و چوب و فلک ... این گروه از معلمان فراموش کرده اند که این دوران برای همیشه سپری شده است و عقربه زمان به گذشته بر نمی گردد.معلمان به جای نگاه حسرت آلود به گذشته باید خود را با ارزش های زمانه تطبیق دهند ، کاری که بسیار دشوار به نظر می رسد. 

متوقف ماندن نگاه تربیتی برخی از معلمان در گذشته و عدم درک تغییرات نسل های نو در مدارس موقعیت های تراژیکی خلق می کند. تنبیه بدنی دانش آموزان ، درگیری اولیا با معلمان و گاهی هم تعرض دانش آموزان به معلم در حال گسترش است. این خطری بسیار جدی برای معلمان و آموزش و پرورش است. دلایل این وضعیت هرچه باشد، موقعیت معلمان را در جامعه باز هم تضعیف می کند. متاسفانه این تصور دربین برخی از اولیا شکل گرفته که معلمان به دلیل اختلافاتی که با دولت بر سر دستمزد و حقوق دارند کار خود در کلاس و مدرسه را به نحو شایسته ای انجام نمی دهند.

نظام های آموزشی در همه جای دنیا کم و بیش محافظه کارند .رمز محافظه کاری به طور ساده در اینجاست که مردان و زنانی از نسل گذشته کودکان امروز را بری زندگی در جامعه فردا تربیت می کنند. این فاصله های زمانی رد پای خود را بر تفکر و سلایق باقی می گذارد. معلمان همه جای دنیا حامل باورهایی هستند که همین الان هم کهنه شده اند و به احتمال زیاد به درد فردا نمی خورند. این تعارض در جوامع در حال رشد که تغییرات اجتماعی سریع تر و شدیدتر است و ایستایی و اینرسی سکون سیستم بالا است بیشتر نمود می یابد.

واقعیت این است که در بسیاری از زمینه ها معلم نه تنها دیگر الگویی برای دانش آموز خودش نیست بلکه از نظر اطلاعات و دانش و برخی مهارت های اجتماعی از دانش آموز خودش عقب افتاده است. روزگاری گردش اطلاعات بسیار محدود بود. دانش آموزان اغلب سوال های خود را با معلمان در میان می گذاشتند. پاسخ معلم هرچه بود، معمولا بدون چون و چرا پذیرفته می شد. اگر هم دانش آموزی در درستی پاسخ معلم تردید می کرد راهی برای راستی آمایی وجود نداشت. اولیا اغلب بیسواد بودند. مطبوعات و رسانه های دیگر ضریب نفوذ محدودی داشتند و از همه مهم تر پدیده ای به نام اینترنت وجود نداشت.

معلم در گذشته و بخصوص در جامعه سنتی مرجعی بود برای کسب اطلاعات و نقش دایره المعارف را داشت و حرفهایش پر از شگفتی بود. ذهن دانش آموزان تقریبا خالی بود و سخنان معلم را با ولع می شنیدند و در ذهن خود ثبت می کردند. نظام سلسله مراتبی و تسلیم در برابر بزرگتر ( فقط به این دلیل که بزرگتر است )، در میان کودکان اصلی پذیرفته شده بود. اما زمانه عوض شده است. دانش آموزان امروز دیگر قواعد رفتار و اخلاق سنتی را بدون چون و چرا نمی پذیرند. اصرار معلم بر ادامه روابط سنتی شاگرد - معلم ، فقط تضاد بین معلمان و دانش آموزان را بیشتر می کند.

دانش آموزان امروز نگاه قدسی و اسطوره ای به معلم و حتی پدر و مادر ندارند. به منابع اطلاعاتی مانند رسانه ها و اینترنت دسترسی دارند. معلم دیگر منبعی دسته اول برای پاسخ گویی به پرسش های آنها نیست. از نصیحت و اندرز گریزانند . ضرب المثل ها برایشان برهان قاطع نیست. اگر در نگاه بزرگ ترها لباس های از مد افتاده و رنگ های تیره کت و شلوار و مانتو نشانه ساده زیستی و وقار است در چشم و ذهن کودکان معنای متفاوتی دارد. معلمان قدیمی دانش آموزان را با خیال راحت و بدون ترس از واکنش ، تنبیه بدنی می کردند. اما امروز معلمان در تنبیه بدنی باید احتیاط کنند زیرا واکنش دانش آموزان و حتی اولیا قابل پیش بینی نیست.

دو سال پیش در بروجرد لرستان،  دانش آموزی 15 ساله ،معلم  درس فیزیک را در پای تخته سیاه  با چاقو به قتل رساند. در کنار اخبار تنبیه بدنی توسط معلمان گاهی خبرهایی که درگیری دانش آموزان با معلمان در داخل و بیرون مدرسه منتشر می شود. هر چند هنوز عمده دانش آموزان به ندرت در برابر معلم واکنش فیزیکی نشان می دهند اما اخبار درگیری ها نگران کننده است. گله و شکایت از بی تربیتی و پررویی دانش آموزان مشکلی را حل نمی کند . معلمان باید خود را با زمانه تطبیق دهند و رفتاری متناسب با پروتکل های تربیتی مدرن با دانش آموزان داشته باشد و دیدگاه سنتی  نسبت به انضباط و ادب و نظم تغییر دهند.

واقعیت این است که بسیاری از رفتارهای دانش آموزان مانند خندیدن، حاضر جوابی، جنبیدن، حرف زدن، پرت شدن حواس، انجام ندادن تکلیف و... نباید معلم را خشمگین کند. به نظر می رسد که معلمان به عنوان یک گروه اجتماعی برای دانش آموزان دیگر نقش یک گروه مرجع را ندارند هر چند اینجا و آنجا معلمانی پیدا می شوند که الگوی دانش آموزان قرار می گیرند اما تعداد آنها روز به روز در حال کاهش است.

معلمان از منظر اولیا 

در گذشته اولیا برای معلم احترام ویژه ای قایل بودند. بیشتر پدر و مادرها سواد نداشتند و از نظر اقتصادی هم فقیر و گرفتار بودند. کتک زدن بچه ها در منزل امری عادی بود و انتظار داشتند که معلم، برای تادیب فرزندشان از خشونت و تنبیه بدنی استفاده کند.

خیلی از اولیا وقتی معلمان را می دیدند و مثلا معلم گلایه می کرد که بچه درسش خوب نیست می گفتند: "جناب معلم ! گوشتش مال تو، استخوانش مال ما" این نگاه در مدرسه و جامعه به معلم اقتدار کاذب می داد.  اما در طول زمان و به تدریج  وضعیت متفاوت شده است . میزان باسوادان جامعه به حدود 90 درصد رسیده است.

آموزش عالی در 50 سال اخیر بسیار توسعه پیدا کرده است. 50 سال پیش، 80 درصد جامعه ایران ساکن روستا بودند،  الان حدود 70 درصد جامعه ایران شهرنشین شده اند.

طبقه متوسط اقتصادی و فرهنگی بزرگی با نیازهای مدرن در شهرها شکل گرفته است. دسترسی شهروندان به وسایل ارتباط جمعی افزایش یافته است.  انتظارات از آموزش و پرورش و معلم هم متحول شده است. اغلب پدران و مادران طبقه متوسط برای فرزندان خود شخصیت مستقل قائلند و به تربیت آنها و نیازهای مادی و معنوی کودکان توجه بیشتری می کنند.

تنبیه بدنی در بسیاری از خانواده ها منسوخ شده است و تعداد اولیایی که تنبیه بدنی در مدرسه را ضروری و ابزاری مفید برای تربیت کودکان می دانند بسیار کاهش یافته است. در چنین فضایی معلمان هم باید خود را با تحولات اجتماعی هماهنگ کرده و تصورات سنتی در مورد نقش معلم و روش تدریس را کنار بگذارند.

این اتفاق بیش از هر چیز نیازمند تحول در برنامه های تربیت معلم و برگزاری دوره های ضمن خدمت مفید و کاربردی برای معلمان شاغل و داوطلبان شغل معلمی است. به عبارت دیگر ،وظیفه آموزش حرفه ای معلمان به عهده وزارت آموزش و پرورش است. بسیاری از اولیا نظام آموزشی را ناکارآمد می دانند. اعتبار مدرسه و معلم در چشم اولیا پایین آمده است. پیدا کردن مدرسه خوب دولتی با معلمان و مدیر و ناظمی که وظایف خود را به درستی انجام دهند یکی از دغدغه های اولیا شده است.

مدرسه به نیازهای خانواده ها پاسخ نمی دهد و به همین دلیل در کنار نظام آموزشی رسمی ، یک بخش آموزشی غیر رسمی و خصوصی شکل گرفته است که جنبه مارکتینگ آن بسیار برجسته است.

برخی از اشکالات هم مانند نظام یادگیری مخزنی حافظه محور و غیر کاربردی بودن آموزش های مدرسه و عدم توجه کافی به آموزش مهارت های زندگی و مشکلات کتاب های درسی و  اخذ وجه توسط برخی مدیران و... که عمدتا  ناشی از اجرای سیاست ها و برنامه ریزی های خارج از مدرسه است، و قاعدتا به خاطر آنها باید مسئولان اداری و کارشناسان وزارتخانه را شماتت کرد هم به پای معلمان نوشته می شود، زیرا مدرسه ویترین آموزش و پرورش است و اولیا اولین چیزی که می بینند معلم و کلاس و مدرسه است.

مجموعه این عوامل نگاه اغلب اولیا به معلم را تغییر داده است و اولیا بر اساس انتظارات خود معلمان را مورد پرسش و گاهی انتقاد قرار می دهند. شاید لازم باشد که آموزش و پرورش در مشورت با معلمان و با استفاده از اصول تعلیم و تربیت و علوم روان شناسی پروتکل رفتاری معلمان برای مقاطع سنی متفاوت را تدوین نماید تا معلمان دقیقا بدانند که مثلا نحوه برخورد آنها با یک دانش آموز سوم ابتدایی بازیگوش یا یک دانش آموز دوم دبیرستان پرخاشگر چگونه باشد.

در حال حاضر اکثر معلمان بر اساس سلیقه شخصی خود با مشکلات درسی و تربیتی دانش آموزان برخورد می کنند که گاهی با افراط و تفریط  همراه است.

در سال های اخیر گزارش های تاسف باری از برخورد برخی اولیا به معلمان در محیط مدرسه گزارش و حتی در مواردی کار به درگیری فیزیکی کشیده شده است. پیگیری قانونی و حفاظت از حریم مدرسه و معلمان ضروری است اما این اتفاقات ممکن است بیانگر تغییر نگرش جامعه به جایگاه معلمان باشد. که راه حل آن اتخاذ روش های نوین و تغییر در رفتار معلمان با دانش آموزان بر حسب شرایط زمانه است.

نتیجه گیری 

اگر جایگاه معلم در جامعه و میزان تاثیرگذاری معلم بر دانش آموزان و سایر شهروندان را از زاویه نگاه معلمان، دانش آموزان و اولیا بررسی کنیم، بر اساس پاره ای شواهد و قراین می توان گفت که جایگاه معلمان در جامعه هم از دید خود معلم ها و هم از دید دانش آموزان و نیز اولیا تنزل یافته است. گروه های مرجع دیگری در جامعه توانسته اند جایگاه بلامنازع معلم در جامعه سنتی را اشغال کنند و معلمان را به رده های پایین تر برانند. 

این امر ناشی از تحولات اجتماعی چند دهه اخیر و تغییرات سریعی است که در حوزه شهرنشینی ، توسعه آموزش عالی و سواد و تحولات اقتصادی منجر به شکل گیری طبقه متوسط و تغییر نگاه فرهنگی جامعه به موقعیت کودک و تربیت او رخ داده است.

در واقع امروز دیگر به سختی می توان تصور کرد که دانش آموزان ، معلم خود را الگوی زندگی و آینده خود بدانند. لازمه بازگشت معلمان به جایگاهی معتبر در بین گروه های اجتماعی، انجام تغییراتی در آموزش و پرورش در جهت کار آمدی سیستم، آموزش حرفه ای معلمان و تدوین پروتکل رفتاری الزام آور ، ایجاد نظام ارزشیابی دقیق بر اساس پاداش و تنبیه برای معلمان، رفع تبعیض های قانونی و غیرقانونی در پرداخت حقوق و مزایای معلمان و مثبت شدن نگاه معلمان به معلمی به عنوان یک حرفه ارزشمند و پر افتخار است.

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 539922

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
1 + 2 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • بی نام A1 ۰۹:۳۸ - ۱۳۹۵/۰۳/۰۵
    5 2
    من معلم معتقدم در جامعه ما معیشت منزلت معلم فراموش شده و معلم انگیزه کار خوب نداشته و ازطرف دیگر ک نمره قبولی اجبار شده باعث شده دانش اموز از معلم در کلاس حساب نبره و انگیزه تحصیل خوب نداشته باشد مهربانی