دکتر احمد پاکتچی درباره نگاه امام موسی صدر به انسان معتقد است، نوعی انسان گرایی دینی و با خدا در دیدگاه او وجود دارد که هم ارتباط انسان با خدا را تعریف می کند و هم برای انسان اهمیت ویژه ای در جهان خلقت قائل است.

به گزارش خبرآنلاین به نقل از روابط عمومی مؤسسهٔ فرهنگی تحقیقاتی امام موسی صدر، سی اُمین نشست «اندیشه و عمل» با موضوع «مقام و منزلت انسان در اندیشهٔ امام موسی صدر» و سخنرانی دکتر احمد پاکتچی برگزار شد. 

دکتر احمد پاکتچی، دین‌شناس و استاد دانشگاه امام صادق (ع) در ابتدای نشست درباره موضوع بحث خود توضیح داد: «می‌خواهم دربارۀ ماهیت و منزلت انسان از دیدگاه امام موسی صدر صحبت کنم. در واقع عرایض بنده در این بحث بیشتر از منظر فلسفه انسان خواهد بود. چیزی که تحت عنوان philosophy of man در طول سلسلسه مباحث جدید در حوزه فلسفه مضاف مورد بحث قرار می‌گیرد. بحث‌هایی که در این حوزه مطرح می‌شود این است که انسان چیست؟ چه منشایی دارد؟ چه ویژگی‌هایی دارد؟ چه غایتی دارد؟ سلسله سوالاتی که کاملا از یک منظر فلسفی در مورد ماهیت انسان و در مورد جایگاه انسان در این جهان می‌تواند مطرح باشد. سعی کردم با در نظر گرفتن مهم‌ترین پرسش‌ها و دیدگاه‌هایی که در این رابطه در نوشته‌های معاصر فلسفه انسان وجود دارد به سراغ آثار امام موسی صدر بروم و دیدگاه ایشان را بازخوانی کنم. این سلسله مباحث به صورت پراکنده در سخنرانی‌ها و نامه‌ها و نوشته‌های امام موسی صدر دیده می‌شود. تلاشم این بود که یک نگاه نسبتاً منسجم و نظام مند از خلال آن‌ها دربیاورم.» 

استاد زبان‌شناس در این بحث با برگزیدن جملاتی از امام موسی صدر به تفسیر آن‌ها در راستای موضوع «انسان» پرداخته و گفت: «انتخاب موضوع این نشست، انتخاب درست و به جایی بود. اگر قرار باشد یکی از موضوعاتی که امام موسی صدر بیشترین تمرکز را بر روی آن داشت، نام ببریم، می‌توان گفت که انسان یکی از این موضوعات است.» 

او همچنین درباره عباراتی که انتخاب کرده گفت: «ممکن است بعضی از این عبارات از نظر ما کلیشه‌ای به نظر برسند و خیلی از این جمله‌ها را در آثار متفکرین دیگر هم مشاهده کنیم. به هر حال همه متفکرین دینی ما قرآن و حدیث خوانده‌اند و آنچه که می‌گویند به نوعی برداشت از آن‌ها است، اما این منظومه فکری که مطرح می کنم به امام موسی صدر اختصاص دارد.»

آنچه در ادامه می‌خوانید، گزارش کامل سخنان وی بر اساس دسته بندی بحث است. 

تصحیح یک باور غلط درباره انسان گرایی/ دیدگاه امام صدر در حوزه اومانیسم 

فلسفۀ انسان مساله‌ای است که از زمان کانت در حوزه فلسفه جدید مطرح شده و افرادی مانند ارنست کاسیرر به این موضوع توجه ویژه‌ای داشتند. به نظر می‌رسد یکی از حوزه‌هایی که ما باید در جهان اسلام بیشتر روی آن تمرکز کنیم، بازخوانی دیدگاه‌های متفکرین و اندیشمندان خودمان در حوزه فلسفه انسان است. 

یکی از مواردی که به عنوان مقدمه می‌خواستم عرض کنم تصحیح یک باور در مورد یک اصطلاح هست. مفهوم اومانیسم یا Humanism در عصر ما و فضای فکری ما به عنوان نوعی ستیز با خدا و دین حک شده و در عمل طوری انگاشته می‌شود که افرادی که انسان پرست هستند و خداپرستی را به کناری نهاده‌اند، می‌توانند به نام اومانیسم شناخته شوند. اما در واقع در دنیای غرب که خاستگاه اومانیسم است پدیده‌ای هم به نام Religious humanism یا انسان گرایی دینی وجود دارد و افرادی مثل اولریش فن هوتن و رنه فن ریسن از چهره‌های شاخص در حوزه انسان گرایی دینی هستند. 

از مجموع خوانشی که از دیدگاه‌های امام موسی صدر دارم، به نظرم می‌رسد نوعی انسان گرایی در دیدگاه ایشان دیده می‌شود، اما انسان گرایی دینی و با خدا نه انسان گرایی بی‌خدا. نظریه‌ای که می‌خواهد به نوعی ارتباط انسان را با خدا تعریف کند و با این حال انسان را مرکزیت می‌دهد و برای انسان اهمیت ویژه‌ای در جهان خلقت قائل است. 

  • «انسان که ساخته خداوند است ماده صرف نیست و تنها صاحب زندگی دنیوی نیست بلکه جاودانه است و صاحب حیات جاوید.»

۱. امام موسی صدر در این جملات به دوگونه از زندگی انسان که یکی زندگی دنیوی و دیگری زندگی جاوید است اشاره دارد که وقتی از انسان حرف می‌زند یعنی هر دوی این‌ها با هم. پس نگاه مادی به انسان از نگاه دینی به انسان متمایز می‌شود. یعنی همین جا مشخص می‌شود ما با یک اندیشمند دینی سروکار داریم که تکیه او بر اینکه انسان ماده صرف نیست و حیات جاودانه هم دارد دیده می‌شود و از یک طرف دیگر می‌خواهد بگوید جنبۀ مادی انسان هم مهم است و نمی‌خواهد این جنبه را از برنامه مطالعاتی خود حذف کند. 

۲. ایشان در شروع این تعریف می‌گوید: انسان که ساخته و مخلوق خداوند است، یعنی می‌خواهد بگوید انسان چیست «مخلوقی از خداوند است» و بعد توضیح دهد که چه نوع مخلوقی از خداوند است. اینکه ما به عنوان جنس (در بحث منطق) و چیزی که می‌خواهیم تعریف را با آن شروع کنیم انسان را به عنوان یک مخلوق خداوند معرفی می‌کنیم، چه هدفی را دنبال می‌کند و در راستای رسیدن به چه ساختار فکری است؟ 

  • «انسان جسم و روح باهم است.» 

موضوع چیستی انسان در حوزه علم کلام قدیم هم مطرح بود و حتی اختلافاتی بین متکلمین مختلف بر سر ترکیب جسم و روح بوده است. اینکه جسم و روح در واقع به عنوان یک جمله و به عنوان ترکیبی از یک مجموعه دربردارندۀ چه ساحت‌هایی است از قدیم الایام تا به امروز توجه متکلمین ما را به خود جلب کرده است اما شاید در بین معاصران جالب باشد که امام موسی صدر روی این نکته تاکید می‌کند که انسان جسم و روح با هم است. 

چرا این تاکید صورت می‌گیرد؟ به این معنا که ما هر نسخه‌ای برای انسان بپیچیم هر راه حلی بخواهیم برای او در نظر بگیریم، اگر یکی از این دو جنبه را نادیده بگیریم راه حل ما ناقص خواهد بود. ما با دو پدیده مواجه هستیم که نوعی با هم همنشینی دارند و این همنشینی می‌تواند در عین انفصال باشد، دو چیزی که در واقع کاملا جدا از هم هستند ولی شما آن‌ها را باهم می‌بینید. 

تاکید امام موسی صدر در برخی از جملات برای این است که ما با یک نوع ترکیب قهری خارجی که دو تا امر منفصل را در کنار هم قرار داده باشند مواجه نیستیم. یک روح را در کنار جسمی قرار داده باشند و بعد بگویند شما مدتی با همدیگر باشید تا بعد تصمیمی برای شما بگیریم، مرگی فرا برسد و این روح از بدن جدا شود. 

ایشان در یک موضعی از آثارش می‌گوید: «انسان موجودی واحد و یکپارچه است.» به بحث‌هایی که در حوزه فلسفه صدرایی و فلسفه اسلامی به طور عام در مورد نسبت بین روح و جسم وجود دارد، جسمانیة الحدوث بودن و روحانیتة البقاء توجه کنید. نشان می‌دهد که در آن ساحت فکری و با آن زمینه و با آن گذشته فکری، دیدگاه امام موسی صدر در باب اینکه انسان موجودی واحد و یکپارچه است، اهمیت فلسفی زیادی دارد. وقتی که به این موجود به عنوان یک موجود واحد و یکپارچه نگاه کنیم، جسم و روح با هم، در مورد نوعی اتحاد صحبت می‌کنیم نه نوعی همنشینی، در آن صورت معنی انسان برای ما روشن‌تر خواهد شد.

انسان، بیم و امید/ تحلیل امام صدر درباره پرستش در انسان ابتدایی

در بحث انسان در بخش‌های مختلف آثار امام موسی صدر، مساله بیم و امید، خوف و رجا، منافع و مضار و آرزو‌ها و ترس‌ها و تعبیرهای مختلفی که فیلسوفان گوناگون در این مورد به کاربرده‌اند مورد توجه امام موسی صدر هم قرار گرفته است. 

یکی از گام‌های امام موسی صدر برای اینکه یک صورت بندی از چیستی و کارکردهای انسان داشته باشد، این است که انسان، موجودی دارای بیم و امید و خوف و رجا است. موجودی که دائما از اموری می‌ترسد و دائما آرزوی چیزهایی را دارد. این خاصیت انسان است. اصلا شاید نتوانیم انسانی را تصور کنیم که آرزوی رسیدن به هیچ چیز و بیم و ترس از هیچ چیز را نداشته باشد. حتی بزرگان اولیا الله و معصومین هم خوف و رجا در درونشان بود. 

در یک قسمتی از مباحث ایشان راجع به انسان ابتدایی صحبت می‌کند. انسانی که به راحتی تحت تاثیر وسوسه‌های شیطانی قرار می‌گرفت، بت می‌پرستید، درخت می‌پرستید، ستاره می‌پرستید و به راحتی متقاعد می‌شد پدیده‌هایی را مورد پرستش قرار دهد که اصلا لایق پرستیدن نبودند و خودشان مخلوق بودند در تقابل با انسان امروزی که خیلی وقت‌ها اصلا حاضر نیست چیزی را بپرستد که تفاوت بسیار زیادی بین این دو نوع انسان وجود دارد. 

اما زمانی که ایشان در مورد انسان ابتدایی صحبت می‌کند که آمادگی بسیار زیادی برای بت پرستی و پرستش خدایان دروغین داشته و به راحتی خرافه می‌ساخته و می‌پروانده و نتیجۀ آن انواع ادیان شرک آمیزی است که در سراسر دینا وجود داشته و برخی هنوز هم هست، مسالۀ ترس را مطرح می‌کند. می‌گوید انسان به جهت ترس و برای برطرف کردن آن اضطراب و ترس درونی است که به سراغ این پرستش‌ها می‌رود. 

ممکن است شبیه به این جمله را از باخ، فیلسوف آلمانی یا از مارکس هم شنیده باشید، دیگران هم این حرف را زده‌اند اما نتیجه‌ای که امام موسی صدر می‌خواهد از این مقدمه بگیرد با نتیجه‌ای که آن‌ها از این مقدمه گرفتند متفاوت است. 

آن‌ها وقتی به این مساله توجه کردند که انسان‌های اولیه به دلیل ترس‌ها و اضطراب‌هایشان به سمت بت پرستی رفته‌اند، این را به نحوی تعمیم داده‌اند که گویی هر نوع پرستشی حاصل ترس و نگرانی‌های درونی انسان است. بنابراین دین را حاصل ترس تلقی کرده‌اند. به این ترتیب دین از نظر آن‌ها به یک پدیده منفی و غیرلازم تبدیل شده است. 

امام موسی صدر که با بحث تاریخ ادیان و بحث‌هایی که در حوزه انسان و دین در جهان امروز صورت می‌گیرد، آشناست در عین اینکه اصل موضوع را مورد تایید قرار داده که انسان اولیه با ترس‌های بسیاری مواجه بوده و کمترین امکانات را در اختیار داشته به همین دلیل به پرستش خدایان متعدد و خرافه‌ها روی آورده، می‌گوید نباید این مساله را به نحوی تعمیم داد که فکر کنیم که راه حل این مساله حذف باور و حذف پرستش از زندگی انسان‌ها است. در واقع آن نتیجه گیری را که امثال فوئرباخ و مارکس انجام دادند به عنوان یک نتیجه گیری افراطی کنار می‌گذارد اما استدلال آن‌ها را درباره وجود ترس در بین اقوام ابتدایی و گرایش به بت پرستی و خرافه شده به این دلیل را نه تنها می‌پذیرد بلکه در این موضع از بحث روی این مساله مانور می‌دهد و این موضوع را باز می‌کند. 

توجه به انسان معاصر، بی هدفی و بی انگیزگی: در آثار امام موسی صدر ما با این پدیده مواجه می‌شویم که ایشان به‌‌ همان اندازه که به انسان ابتدایی توجه کرده به انسان امروز که در عصر خودش زندگی می‌کند، توجه کرده است. می‌توان گفت عصر خودمان چون ما اختلاف زمانی خیلی محسوسی با ایشان نداریم. 

آن زمانی که این آثار را می‌نوشت و پدید می‌آورد، به انسان غربی، انسان آمریکایی و سویسی که در تمدن غرب زندگی می‌کند، توجه دارد. اینکه چگونه این انسان تهی شده و بسیاری از ارزش‌ها و انگیزه‌ها را دیگر نمی‌شناسد. حتی در بسیاری از مواقع شور و اشتیاقی برای کار کردن، برای فعالیت کردن ندارد، هدف بلند ندارد و اهدافش کوتاه مدت و کم ارزش است. 

فرا‌تر از آثار ایشان خود ما هم به عنوان یک داور و قاضی وقتی با بعضی مردم عادی مواجه می‌شویم که شخصیت‌های آکادمیک و چهره‌های متفکر نیستند و در جوامع مرفه زندگی می‌کنند، و از آن‌ها می‌پرسیم چه دورنمایی برای زندگی داری؟ می‌گوید، مثلا یک قایق بخرد یا شش ماه روی دریاهای آزاد برود و برای خودش ماهی بگیرد. 

آدمی با انجام این کار چه چیز بدست می‌آورد و چه اتفاق مهمی در زندگی‌اش می‌افتد؟ این انسانی که سالم فکر می‌کند و در فکر فسق و فجور نیست و ترجیح می‌دهد از تفریحات سالم لذت ببرد، اما این تفریحات تمام هدف او در زندگی شود و هیچ برنامه‌ای برای انجام دادن نداشته باشد؟ 

برای من انسان شرقی که در یک دنیای دیگر بزرگ شده‌ام، این‌ها اهداف کوچکی هستند و چیزی نیست که انسان بخواهد خودش را برای آن به آب و آتش بزند. البته انسان غربی هم خودش را به آب و آتش نمی‌زند و قضیه را راحت می‌گیرد، مساله این است که اصلا اهداف خیلی بلند وجود ندارد و این نکته‌ای است که امام موسی صدر مفصل درباره آن بحث کرده‌اند. 

استرس و نگرانی در انسانِ جامعه مدرن: ایشان در بحث تمدن جدید و بی‌انگیزگی و فقدان اهداف بلند، به ترس و نگرانی و استرس اشاره‌ای دارد و مطرح می‌کند که چقدر در جوامع مدرن امروزی میزان استرس و نگرانی‌ها در افراد افزایش پیدا کرده است. خود ما هم این موضوع را در فضای نیمه مدرن امروزی کشورمان مشاهده می‌کنیم. افرادی که در فضاهای یک مقدار قدیمی و سنتی ترِ روستا‌ها و شهرستان‌ها زندگی می‌کنند، آن مقدار استرسی را که ما در طول یک روز در تهران تحمل می‌کنیم، در طول یکسال تحمل نمی‌کنند. 

دنیای امروز استرس بسیار زیادی را برای آدم‌ها به وجود آورده و همه عجله دارند کار‌ها طبق یک نظم معینی صورت بگیرد و ممکن است حتی یک خواب شبانه راحت و آرام هم نداشته باشند. این بحثی است که امام موسی صدر به آن توجه کرده است. جالب است که ایشان نگاه فراتری از امثال باخ و مارکس دارد، آن‌ها نصف ماجرا را دیده و نصفی را ندیده بودند. چیزی که آن‌ها دیده بودند این بود که انسان اولیه ترس دارد و برای ترسش به سمت خرافه و شرک و بت پرستی می‌رود. اما این نکته را در نظر نگرفته بودند که انسان مدرن امروزی هم نوع دیگری از ترس را جایگزین آن ترس کرده، ترسی که دوباره ناشی از فقدان است، ناشی از این است که چیزهایی در زندگی این انسان وجود ندارد. 

تعبیر غربی و شرقی را به کار بردم. این شرقی، شرقی آن دوره است‌‌ همان شرقیِ نه شرقی نه غربی و به معنای مشرق زمین نیست. چرا که ایشان بعد از اینکه دربارۀ دنیای غرب و نمونه‌هایی از آمریکا، سویس و برخی کشورهای اروپای غربی صحبت می‌کند، وارد بحث شوروی می‌شود (شوروی سابق که در زمان نوشته شدن این متون هنوز وجود داشت) و می‌گوید در شوروی هم اوضاع همین است و تفاوتی از این حیث با دنیای غرب وجود ندارد و در این رابطه هر دو در حال طی کردن یک مسیر هستند. 

احساس کامیابی و خوشبختی چگونه به دست می‌آید؟ در این بحث امام موسی صدر تاکید می‌کند که دین تنها وسیله برای کامیابی و خوشبختی در زندگی است، یعنی ما وسیله دیگری در اختیار نداریم و برای اینکه بتواند این نتیجه را بگیرد، مواردی را امتحان می‌کند، مثلا می‌گوید آیا علم می‌تواند وسیله‌ای برای کامیابی و خوشبختی در زندگی باشد؟ بعد بحث می‌کند و نشان می‌دهد که علم وسیله مناسبی برای چنین اتفاقی نیست و در ‌‌نهایت تاکید می‌کند که دین تنها وسیله است برای اینکه فردی در زندگی احساس کامیابی و خوشبختی داشته باشد. 

نکته‌ای که در این بحث امام موسی صدر بسیار اهمیت دارد مربوط به نکته‌ای است که امروزه خیلی رایج است و از همه می‌توان شنید که خوشبختی چیزی نیست که بروی و آن را به دست بیاوری خوشبختی چیزی در درون انسان است. اینکه آدم باید خوشبختی را احساس کند و اگر بخواهیم در موردش فلسفی صحبت کنیم، باید بگوییم، خوشبختی یک امر objective نیست یک امر subjective است. خوشبختی چیزی نیست که به پدیده‌های عینی بیرون از ذهن ما ارتباط پیدا کند، بلکه به ارزش گذاری‌ها و قضاوت‌های خود ما ارتباط دارد. 
زمان بیان و نوع بیان این مطلب در آثار امام موسی صدر ارزشمند است. اتوجه به این مساله که آنچه مهم است و باید دربارۀ آن صحبت کنیم، احساس کامیابی و خوشبختی است نه اینکه فکر کنیم اگر کسی این مقدار مبلغ در حساب بانکی خود داشته باشد، خوشبخت است یا اگر کسی از این نوع خانه برخوردار است. 

غلبه نهاد‌ها بر انسان‌ها در معاملات تمدن جدید

ایشان در بخشی از نوشته‌ها به صراحت اشاره می‌کند که در فضای تعاملات و معاملاتی که در تمدن جدید هست، نهاد‌ها بر انسان‌ها غلبه کرده‌اند یعنی به جای اینکه صحبت از «من» یا «انسان» باشد صحبت از نهاد‌ها است. شما امروزه بیشتر اسم شرکت‌ها و برند‌ها و کارتل‌ها و تراست‌ها را می‌شنوید تا اسم آدم‌ها. انگار آدم‌ها نقش تعیین کننده‌ای در دنیای امروز ندارند. فکر می‌کنم هنوز هم به این موضوع توجه خاصی نشده، شاید در مکتب فرانکفورت بتوان بحث‌هایی نزدیک به این بحث را پیدا کرد، اما چون ایشان از دید یک حقوقدان به مساله نگاه می‌کرد از منظر یک حقوقدان بسیار جالب است که یکی از آفت‌هایی که در خصوص انسان در دنیای مدرن جدید با آن مواجه هستیم این است که انسان تحت الشعاع نهادهای ساختۀ خودش قرار گرفته و در واقع خود انسان به حاشیه رفته است. 

جامعه کنونی بیشتر نهادپرور است تا انسان پرور به خصوص در جوامع مدرن و پیشتاز. می‌توان این مساله را در حوزه علم و دانشگاه و همچین روابط حقوقی، شرکت‌ها و سیاست دنبال کرد. این ایدۀ کلیدی است که تا به حال کمتر کسی در مورد آن توجه کرده و حرف زده است. 

توجه به نسبت فرد به جمع در جامعه انسانی/ انسان‌شناسی متوجه به جمع انسانی

گفتیم که انسان یک موجود یکپارچه است اما تا موقعی که درباره این حرف می‌زنیم که انسان روح دارد جسم دارد و روح و جسم باهم متحد هستند و به عنوان یک موجود یکپارچه، انسان را تشکیل می‌دهند هرچه که می‌گوییم، اولین چیزی که در ذهن ما تداعی می‌کند این است که درباره یک فرد انسانی صحبت می‌کنیم، ولی واقعیت این است که ما با تعداد زیادی انسان مواجه هستیم. در حال حاضر شش میلیارد از این انسان‌ها در حال زندگی روی کره زمین هستند. می‌دانیم که بزرگ‌ترین مشکلاتی که انسان‌ها دارند، خودشان به وجود آورده‌اند و هر جا شری و جنایتی هست خود انسان‌ها به وجود آورده‌اند. 

امام موسی صدر با توجه به موقعیتی که در لبنان در آن قرار داشت، شاید این مساله را بیشتر لمس کرده باشد نسبت به جامعه‌ای که در حال طی کردن عادی مسیر خود است و کمتر درگیر این نوع تنش‌ها است. برای همین است که ایشان به مساله نسبت فرد به جمع توجه کرده و این موضوع برایش کلیدی شده است. می‌خواهم ادعا کنم که انسان‌شناسی امام موسی صدر یک انسان‌شناسی متوجه به جمع انسانی است و ایشان بیشتر از اینکه روی فرد انسانی سرمایه گذاری کرده باشد روی جمع انسانی سرمایه گذاری کرده است. از جمله عباراتی که ایشان به کار می‌برد این است: 

  • «باید همه نیروهای انسان و نیروی همه انسان‌ها را حفظ کرد.» 

وقتی می‌گوییم باید همه نیروهای انسان را حفظ کرد آدم ناخودآگاه به یاد کلاس‌های مثبت اندیشی و انرژی درمانی و مشابه این‌ها می‌افتد که می‌گویند بله انسان در وجود خودش نیروهای مختلفی دارد که همه این‌ها را باید مورد استفاده قرار دهد، حفظ کند و در یک راستا استفاده کند برای اینکه بتواند به اهدافی که می‌خواهد برسد. 

اما امام موسی صدر بلافاصله به نیروی همه انسان‌ها اشاره می‌کند، یعنی با یک انسان نمی‌شود کاری انجام داد، با چند انسان نمی‌شود کاری را انجام داد، اگر قرار است انسان به ماهو انسان بر روی این زمین کاری انجام دهد لازمه‌اش درک وجود جمعی انسان‌ها و شناسایی نیروی جمعی انسان‌ها است. آموزه‌ای که در ضرب المثل‌های ما ایرانیان تحت عنوان یک دست صدا ندارد و تعبیراتی از این نوع که به شکلی می‌خواهد بر اهمیت و محوریت جمع و کار جمعی تاکید کند، دیده می‌شود. باز در موضع دیگری ایشان تاکید می‌کند بر اینکه: 

«تمرکز همۀ ساحت‌های انسان و همۀ گروه‌های انسانی» 

توجه کنید که‌‌ همان داستان دوباره تکرار می‌شود، یعنی از یک طرف به قوه‌ها یا ساحت‌های موجود در ساختار یکپارچه انسان توجه می‌کند و از طرف دیگر به این نکته هم توجه دارد که ما راجع به یک فرد انسانی صحبت نمی‌کنیم و باید توانایی‌های همۀ گروه‌های انسانی مورد استفاده قرار بگیرد تا بتواند به یک نتیجه مثبتی برسد. 
اگر شما درد دین داشته باشید، آن گونه که امام موسی صدر داشت و بخواهید در زمینه دین کاری انجام بدهید باز مساله همین است: تمرکز همۀ ساحت‌های انسان و همۀ گروه‌های انسانی. اگر ما یک گروه داشته باشیم در فضای فکری خودشان دیندار باشند و بقیه جامعه مسیر خودش را طی کند که اتفاق خاصی در اینجامعه نمی‌افتد در بهترین حالت ما با پدیده اصحاب کهف مواجه هستیم. 

تمامیت جمعی، لازمه شکل دهی به یک امت

در موضع دیگری ایشان آیه فطرت را مورد استناد قرار می‌دهد اما در موضوعی متفاوت با آنچه که همیشه این آیه مورد استناد قرار گرفته است. غالبا وقتی متفکران و مفسران ما آیه فطرت را تفسیر می‌کنند بلافاصله مساله را به سمت خدا‌شناسی می‌برند. یعنی خداوند یک فطرتی یک قوه درون ساختی در انسان قرار داده که انسان را به سمت شناخت خدا و پرستش خدا و توحید سوق می‌دهد. امام موسی صدر تعبیر دیگری را در این مورد به کار می‌برد نه اینکه با آن معنا مخالف باشد اما این تعبیر یکی از ظرفیت‌های این آیه است. امام می گوید:

  • «همه مردم برای پذیرش دعوت دینی درست آماده‌اند و باید دعوت شود.» 

ایشان بحث را به سمت تمامیت انسان به جمع می‌برد و موضوع را به این شکل مطرح می‌کند که همه مردم برای پذیرش دعوت دینی درست آماده‌اند و باید دعوت شود. مساله را به سمت اپیستومولوژی و شناخت نمی‌برد و اینکه فطرت را به عنوان یک منبع برای شناخت می‌شود نگاه کرد یا نه. امام موسی صدر تعبیر این آیه را در مقام دعوت و انسجام جامعه به کار می‌برد. اینکه ما در بدو امر که می‌خواهیم یک جامعه را انسجام دهیم و به عنوان یک جامعۀ منسجم در آن ساختاری به وجود بیاوریم بنا را باید بر این بگذاریم که همه باشند، دقیقا‌‌ همان مساله تمامیت انسان به جمع. وگرنه اگر چند نفر دور هم جمع شود امکان اصلاح آنجامعه را ندارند. 

من با خواندن این جمله یاد قصص قرآنی می‌افتادم، وقتی که حضرت هود و حضرت صالح و حضرت نوح، قوم خود را به توحید و یکتا پرستی دعوت می‌کردند بسیاری هم به آن‌ها لبیک گفتند. می‌توانستند به شکلی با خودشان کنار بیایند که خوب عده‌ای هم به ما نپیوستند ما با آن‌ها چه کار داریم اما به نظر می‌رسد مساله دعوت بسیار جدی‌تر است، مساله شکل دهی به یک امت است. شکل دهی به یک امت به نوعی تمامیت جمعی را می‌طلبد و این شکل محلی عمل کردن، جمعیتی عمل کردن و در یک گروه کوچک محصور شدن از نظر امام موسی صدر روش درستی برای سازماندهی یک امت نیست. 

انسان و مدنیت

از زمان ارسطو معروف بود که می‌گفتند انسان مدنی الطبع است. همۀ ما هم در آموزه‌های مختلف با آن آشنا شده‌ایم و به نظر می‌رسد یکی از مبانی پذیرفته شدۀ ما در حوزه چیستی انسان و فلسفه انسان این است که پذیرفته‌ایم انسان موجودی مدنی البطع است. مدنی بودن برای انسان یک امر عرضی نیست بلکه طبیعت انسان اقتضای زندگی مدنی را دارد. 

امام موسی صدر هم به این مساله توجه کرده و راجع به مدنی الطبع بودن انسان سرمایه گذاری کرده است. توجه شما را به بعضی از عبارات ایشان جلب می‌کنم: 

  • «موضوع تمدن انسان است و معنای آن تمرکز همه ساحت‌های انسان و همه گروه‌های انسانی است.» 

این تعریف خاصی از تمدن است و ما در نوشته‌های دیگران این تعریف خاص از تمدن را نمی‌بینیم. بر این اساس خیلی از مواردی که الان به عنوان تمدن شناخته می‌شوند، اصلا تمدن نیستند برای اینکه این اتفاق در آن‌ها نیافتاده است. هر چند ممکن است از نظر ظاهری زرق و برق زیادی داشت باشند اما با این تعریف تمدن نیستند و اگر قرار باشد تمدنی اتقاق بیفتد لازمه‌اش رخ دادن این اتفاق از دیدگاه امام موسی صدر است. 

امام موسی صدر مفهوم مدنیت و تمدن را در راستای‌‌ همان تمرکز ساحت‌های انسان و تمرکز گروه‌های انسانی می‌بیند. وقتی این جملات را می‌خواندم متوجه می‌شدم که چرا ایشان اینقدر برای الفت بین جامعۀ مسیحی و جامعۀ مسلمان در لبنان حرص می‌خورد و برای ایشان مهم بود که گروه‌های مختلف فکری و دینی در فضای لبنان بتوانند با یکدیگر همکاری نزدیکی داشته باشند. 

وقتی زندگی ایشان را مطالعه می‌کنیم و افکارشان را روی کاغذ می‌خوانیم، واقعا متقاعد می‌شویم این یک حرکت تاکتیکی و نمایشی نبود، عقیده بود یعنی ایشان باور کرده بود که باید این کار را انجام داد و به نظر می‌رسد که زیربنایش دقیقا نوع برداشتی بود که ایشان از دین درباره انسان داشت. درباره تمدن ایشان عبارت دیگری هم دارند: 

  • «تمدن بر اساس حالت‌های ذهنی و درونی انسان تعریف می‌شود.» 

غالباً تمدن را بر اساس تکنولوژی و نمودهای بیرونی و اشیا و فنون تعریف می‌کنیم اما ایشان می‌گوید تمدن بر اساس حالت‌های ذهنی و درونی انسان تعریف می‌شود. در واقع ویژگی‌های اخلاقی معنوی سلوکی روحی انسان‌ها را مبنای قضاوت قرار می‌دهد که کجا یک تمدن شکل گرفته و کجا یک تمدن شکل نگرفته است. 
ایشان در جای دیگری در توضیح بحث قبلی از «آگاهی انسان ابتدایی» می‌گوید و درباره انسان ابتدایی بسیار منصفانه حرف می‌زند. اول به شدت به انسان ابتدایی حمله می‌کند که به خاطر ترس به سمت خرافه و شرک و بت پرستی کشیده شده ولی بعد ادامه می‌دهد که انسان ابتدایی یک فضیلت‌هایی هم دارد و موقعی که می‌خواهند دربارۀ فضیلت او صحبت کنند می‌گوید: 

  • «آگاهی انسان ابتدایی به تجارت خود یک فضیلت است.» 

انسان ابتدایی وقتی چیزی را تجربه می‌کرد به آن آگاهی داشت اما انسان امروز بیشتر تجارب دیگران را می‌آموزد و کمتر خودش چیزی را تجربه می‌کند. 

هنگام خواندن این جملات به یاد بحث امانوئل لویناس، متفکر فرانسوی افتادم که او هم یک اومانیست دینی است و بحث‌های شبیه به این دارد و نظراتی را مطرح کرده که توسط شاگردش ژاک دریدا، تحت عنوان لوگو سنتریسم و آنترو پوسنتریسم مطرح شده است. آنترو پوسنتریسم جایی است که مرکزیت توسعه فرهنگ به تجارب انسانی اختصاص داده می‌شود و لوگو سنتریسم جایی است که گسترش یک فرهنگ نه براساس تجارت انسانی بلکه بر اساس تکرار تجربه‌های پیشین و متورم شدن تجربه‌های پیشین انجام می‌شود. 

به نظر من در نگاه یک اندیشمند مسلمان بسیار جالب است که توسعه فرهنگش بر اساس تجربه خودآگاهانه مردم آنجامعه باشد یا صرفاً براساس تکرار تقلیدی و متورم شدن حرف‌های قبلی که به نوعی در قرآن کریم با تعابیری مثل هذا ما وجدنا آباءنا و مواردی از این قبیل بنا شده، استوار باشد. 

ایشان اشاره‌ای هم به انقلاب ایران دارد. می‌گوید انقلابی‌های ایران کسانی هستند که به مسائل انسان و تمدن بشری اهمیت می‌دهند، اساساً این موضوع نشان می‌دهد که امام صدر به چه چیزی انسان می‌گفت، به چه چیزی تمدن بشری می‌گفت و درک ایشان این بود که انقلابی‌های ایران به این مساله اهمیت می‌دادند. 

چشم اندازهای مدنیت جدید/ چهار ویژگی انسان

ایشان در قسمتی از آثارش، چشم اندازهای مدنیت جدید را مطرح می‌کند و بحث مهمی تحت عنوان ابعاد وجودی انسان در مقاله ارزشمندی به نام «انسان، ارزش‌ها و مفاهیم اسلامی» بیان می‌کند. 
امام موسی صدر اشاره می‌کند که انسان چهار ویژگی دارد، عین تعبیرات امام را بازگو می‌کنم و بعد شرح می‌دهم: 

۱- «موجودی است عینی که با اعیان دیگر از نظر آزادی انتخاب متفاوت است.» یعنی انسان موجودی است واقعی است، خیالی نیست و با موجودات دیگر از نظر آزادی انتخاب متفاوت است. به تعبیر دیگر انسان مختار است ولی موجودات دیگر مختار نیستند. 

۲- «تا حد بسیاری از طبیعت و موجودات اطراف متأثر است.» یعنی طبیعت و موجودات دیگر روی انسان تاثیر می‌گذارند، نه تاثیر قاطع و اجتناب ناپذیر. انسان می‌تواند در مقابل این تاثیر مقاومت کند اما اگر اندکی مقاومت خود را از دست بدهد، طبیعت و موجودات دیگر بر روی او تاثیر می‌گذارند. 

۳- «موجودی است اجتماعی که به میزان بسیار به طور خودجوش با هم نوعان خویش تعامل دارد.» 

۴- «مخلوق خداوندی است که آفریننده جهان و هستی است و این نسبت بر شخص انسان و همه پیوندهای او تأثیر می‌گذارد.» یعنی همین که انسان مخلوق و عابد خدا است مسائل دیگر را تحث تاثیر قرار می‌دهد. 

حال این چهار ویژگی را با توجه به آثار ایشان تفسیر می‌کنیم. 

۱. آزادی انتخابِ انسان/ آزادی معشوق انسان است

‌امام موسی صدر درباره اراده و انتخابِ انسان در آثار خود صحبت کرده است. ایشان آزادی را به معشوق انسان تعبیر کرده است. انسان عشق به آزادی دارد. این ادبیات کسانی را که با فلسفه غرب آشنایی داشته باشند به یاد اریش فروم می‌اندازد اما در متفکران اسلامی حرف بدیعی است که در نوشته‌های دیگران کمتر می‌توانیم با این مساله مواجه شویم. 

این نشان می‌دهد که ایشان سرمایه گذاری بزرگی در نظام انسان‌شناختی کرده است. درجایی مطرح می‌کند که انکار خدایان زمینی، نوعی آزادی خواهی برای انسان است. نکته‌ای را عنوان کنم، این آزادی که در مورد آن صحبت می‌کنیم آزادی تکوینی در حوزه تکوینیات است و فعلا ربطی به بحث آزادی‌های اجتماعی ندارد. 
طبیعی است که وقتی ما خدایان زمینی را نفی می‌کنیم در واقع وارد یک حوزه جدیدی از بحث می‌شویم که می‌تواند آن آزادی کلامی را که مربوط به آزادی اصول عقاید است و در ساحت جبر و اختیار تعریف می‌شود به روبط اجتماعی گره بزند. 

در توضیحی که امام موسی صدر درباره انکار خدایان زمینی می‌دهد و بحث را به فرعون و نفی الوهیت فرعون می‌کشاند، کاملا مشخص است که می‌خواهند بگوید اسیر خدایان زمینی بودن فقط پرستش لات و عزی نیست، بلکه افرادی که زیر بار استبداد فرعون می‌روند و هر نوع گزینش یک معبود زمینی یک متاع زمینی که افراد را از مسیر یکتاپرستی دور بدارد و آزادی و اختیار آن‌ها را سلب کند در دایره آزادی خواهی انسان قرار می‌گیرد. با اینکه آغاز آزادی و اختیار انسان از نظر امام موسی صدر در مباحث کلامی متون جبر و اختیار است اما در آن نقطه متوقف نمی‌شود و این در واقع به یک نوع استعمار ستیزی، استبداد ستیزی و جنگ ستیزی منجر می‌شود. بنابراین کاربردهای اجتماعی هم پیدا می‌کند. 

پارادوکس آزادی و محدودیت انسان چگونه حل می‌شود؟ امام موسی صدر می‌گوید، درست است که انسان انتخاب دارد، اما بلافاصله بعد از آن با محدویت‌هایش مواجه می‌شود. متوجه می‌شود کار زیادی از او برنمی آید. وقتی اختیار برای انجام دادن هر عملی به انسان داده شده ولی از آن طرف محدودیت برای انسان وجود دارد، در واقع انسان از این اختیار معشوق خودش که از داشتن آن بسیار خوشحال است استفاده زیادی نمی‌تواند بکند. 

به طور مثال الان همه ما این اختیار را داریم که برویم و در یک منطقه خوش و آب و هوا زندگی کنیم، طبق قانون اساسی هم هیچ کس نمی‌تواند ما را مجبور کند که در تهران بمانیم اما نمی‌توانیم کاری بکنیم و همین جا می‌مانیم. چون امکانات و توانایی‌های ما بسیار محدود است. 

اینجا است که امام موسی صدر در تبیین بحث انسان‌شناسی معتقد است که این پاردوکس ظاهری یک مدل ارتباط انسان و خداست. یعنی انسان موقعی از آن مقام شامخ برخوردار است که با خدا باشد ولی وقتی با خدا نیست موجودی ضعیف است که کار زیادی هم از دستش برنمی آید. این موضوع را امام موسی صدر به عنوان یک الگوی ارتباط انسان با خدا مطرح می‌کند. 

در ادامه این بحث که انسان موجود بسیار ضعیفی است، ایشان به مواردی اشاره می‌کند که نگاه یک عالم دینی ظریف بین است. می‌گوید انسان محدودیت‌ها و ضعف‌هایی دارد. 

انبوه ناکامی و اشتباه: ما دائما در زندگی اشتباه می‌کنیم. چرا؟ چون علممان کم است. امام موسی صدر در انسان‌شناسی این مساله را صورت بندی می‌کند و می‌گوید: 

  • «دین برای ناکامی‌ها و اشتباهات هم ارزش قائل است.» 

تنها جایی است که می‌بینید نظامی وجود دارد که برای ناکامی‌ها و اشتباهات انسان ارزش قائل است. این جمله به چه معناست؟ یعنی اگر کسی در راه انجام عمل خیری بکوشد، حتی برای انجام عمل خیری نیت کند ولی شرایط و ابزار به او اجازه تحقق نیت را ندهند باز هم صواب می‌برد. دین برای ناکامی‌ها هم ارزش قائل است ولی وقتی شما از این فضا بیرون می‌آیید این گونه نیست. مثل تعمیرکاری که وسیله‌ای را نمی‌تواند تعمیر کند و مزدی هم نمی‌گیرد. خودش هم مزدی نمی‌خواهد. ما ارزش قائل نیستیم برای کاری که او انجام نداده است. 

یا در مورد اشتباهات، وقتی علما در مورد اجر مجتهد صحبت می‌کردند می‌گفتند، مجتهدی که می‌کوشد به حکم شرعی برسد حتی اگر خطا کرده باشد برای اجتهادش یک اجر می‌برد چون تلاش کرده به یک نکتۀ درست دست پیدا کند و اگر نشده دلیلش ناتوانی‌های انسان است. 

چرا دین این ناتوانی‌ها را قبول می‌کند؟ چون کسی که ما را آفریده خدا است و این دین هم برای خدا است. خدا خودش می‌داند که چه کسی را آفریده و چیزی که خداوند از انسان می‌خواهد حرکت کردن در این مسیر است وگرنه خدا محتاج این نیست که ما کاری را انجام دهیم و به نتیجه‌ای که باید برسد تا سودش به خدا برسد. امام موسی صدر مفصل در این باره که دین برای ناکامی‌ها ارزش قائل است، بحث می‌کند و این بسیار ریز بینانه است. 

انگیزه‌هایی خوب که اگر از کنترل خارج شوند، مخرّب می‌شوند: در همین راستا ایشان عنوان می‌کنند که بعضی از انگیزه‌ها در انسان وجود دارند که به خودی خود خوبند اما اگر از کنترل خارج شوند می‌توانند مخرّب باشند و تنها راه کنترل آن‌ها دین است. به مواردی اشاره می‌کند و می‌گوید حبّ به ذات چیز خوبی است و مبنای کمال خواهی انسان حبّ به ذات است اما اگر از اندازه خود بگذرد خود پرستی می‌شود. مورد دوم وطن دوستی است، ایشان معتقدند وطن دوستی روحیه همکاری اجتماعی را بالا می‌برد، باعث خدمات و خیرات می‌شود اما اگر از حد بگذرد به فاشیسم و نژادپرستی و آلمان هیتلری منجر می‌شود. این مساله برمی گردد به ضعف و ناکامی‌های انسان، یعنی حتی قوت‌هایی که در انسان هست می‌تواند به ضعف و نقطه بحران تبدیل شود که باید کنترل و مدیریت شود و از نظر امام موسی صدر، دین می‌تواند این مدیریت را انجام دهد. 

۲. انسان و تاثیر پذیری از محیط 

امام موسی صدر جایی از امام علی علیه السلام نقل می‌کند: «مقهور شدن در زندگیتان مرگ است و پیروزمندانه مردنتان زندگی است.» و در ادامه بحث می‌کند که مساله مقهور شدن در اینجا فقط مقابل دشمن نیست بلکه بیشتر درباره مقهور شدن مقابل شرایطی است که محیط به ما تحمیل می‌کند. 

وقتی هرچیزی را که محیط به ما تحمیل می‌کند می‌پذیریم و تسلیم می‌شویم از دایره انسانیت خارج می‌شویم. انسان، کسی است که بتواند در مقابل محیط مقاومت کند و اراده خودش را به ظهور برساند. در ادامه برای توضیح حدیث می‌گوید اگر از محیطی تاثیر پذیرفته‌ای که در پدید آوردن آن مشارکت نداشته‌ای تو مرده‌ای. زمانی است که من هم سهمی در به وجود آوردن یک محیط داشته‌ام، خب باید بایستم و مشارکت کنم اما وقتی محیطی هست که از منبع دیگری به من تحمیل می‌شود اگر در مقابل آن تسلیم شوم و از آن تاثیر بگیرم، معنایش این است که من اختیار خود را از دست داده‌ام یعنی رنگ محیط را به خود می‌گیرم و از خودم رنگی ندارم. 

در بحث تاثیر از محیط، دیدگاه امام موسی بسیار اعتدالی است. تاکید می‌کند که انسان باید یک نگاه هوشمندانه و با اراده نسبت به محیط داشته باشد و در پدید آوردن آن مشارکت کند و صرفا تحت تاثیر محیط قرار نگیرد. از نظر ایشان اینکه شخصی فقط تحت تاثیر محیط باشد، مذموم بود. این جمله به چه معناست؟ یعنی ایشان از انسان دعوت می‌کند که مرتب با محیط جنگ کند؟ خیر. مسالۀ تعامل و مشارکت در ایجاد محیط است. مسالۀ نابود کردن محیط و جنگیدن با محیط نیست. 

یکی از تعبیرات ایشان در هنگام مباحثه در باب شریعت و فقه در کنفرانسی که در الجزایر برگزار شده و علمای اهل سنت و شیعه مناظراتی انجام می‌دادند، جالب است. درجایی که بحث از بانکداری اسلامی است ایشان می‌گوید: «ما در همین زمین زندگی می‌کنیم» این نکتۀ مهمی است که یک فرد دیندار در عین حال که تسلیم شرایط محیطی نیست، نباید در جنگ هم با شرایط محیطی باشد. باید به دنبال یک نوع درک متقابل باشد. چون با توجه به بحث‌هایی که راجع به بانکداری اسلامی شده بود ایشان حس کرده بود این مباحث طوری است که انگار در آسمان هستیم و اگر قرار است کاری انجام دهیم به این شکل نمی‌شود. اینجاست که ایشان بر آگاهی و توجه به واقعیت‌های موجود زمینی اصرار دارد. 

حتی پدیده‌هایی که ما راضی به بودن آن‌ها نباشیم ولی هستند و ما باید نسبت به آن‌ها آگاهی داشته باشیم. ما با این پدیده مواجهیم مثلاً اگر ندانیم که بحران اعتیاد در شهر ما در چه مرحله‌ای است و چه بلایی سرمان می‌آورد و سعی کنیم در دنیای آسمانی خودمان زندگی کنیم ناگهان متوجه می‌شویم که صدمات جبران ناپذیری بر ما وارد شده است. بنابراین ایشان از انسان انتظار دارد در محیطی که زندگی می‌کند، بپذیرد که زمینی است و باید نسبت به محیط خود واکنش معقول و آگاهانه‌ای داشته باشد. 

در همین رابطه است که در یکی از نوشته‌هایشان ارتباط انسان با واقعیت‌های موجود هستی را مطرح می‌کند. می‌گوید انسان باید با موضوعات هستی ارتباط‌شناختی برقرار کند. این ارتباط با موضوعات هستی تاکیدی برای آگاهی است و اینکه اگر انسان در تعامل با دنیای پیرامون آگاهی نداشته باشد در شرایط نامطلوبی قرار خواهد گرفت و امکان حرکت به سوی کمال رو نخواهد داشت. 

۳. تعاملات اجتماعی انسان 

ایشان در جایی می‌گوید که جامعه چیزی نیست جز افراد و تعامل بین فردی و به شدت با تعاریفی که جامعه را جمع جبری افراد می‌داند، مخالف است. یعنی ما اگر یک عده را کنار هم قرار دهیم، جامعه درست نمی‌شود، بلکه موقعی منجر به جامعه می‌شود که تعامل بینافردی بین آن‌ها اتفاق بیفتند. 

اینجا امام موسی بحث را خیلی بسط می‌دهد. اینکه ما فرد محور هستیم یا جامعه محور؟ ایشان اشاره می‌کند به اینکه اصلا چرا باید تعامل اجتماعی وجود داشته باشد و سه عامل اصلی را ذکر می‌کند: 

تفاوت در شایستگی‌ها: آدم‌هایی که در یک جامعه زندگی می‌کنند قابلیت‌هایشان باهم فرق می‌کند. جایی ایشان درباره زنان سخنرانی کرد و از ایشان در مورد مساله تبعیض جنسیتی و تفاوت بین زنان و مردان پرسش شد. ایشان تفاوت را هم درچارچوب تفاوت در شایستگی‌ها می‌بیند. زنان شایستگی انجام دادن اموری را دارند و مردان شایستگی انجام دادن اموری را دارند، اموری هم هست که هر دو مشترک می‌توانند انجام دهند.

بنابراین از نظر ایشان در یک جامعه مسئولیت‌های اجتماعی و وظایف اجتماعی بر اساس تفاوت در شایستگی‌ها شکل می‌گیرد. می‌گوید اهدافی که افراد انسانی دارند عظیم هستند، ترس‌هایی هم که افراد انسانی دارند عظیم هستند. افراد انسانی نه قادرند که تک نفره به آن امید‌ها و آرزو‌ها دست پیدا کنند و نه قادرند تک نفره بر ترس‌ها غلبه کنند، بنابراین انسان به ناچار به سمت تعامل اجتماعی می‌رود. 

امام موسی صدر عدالت را در قالب تفاوت در شایستگی‌ها می‌بیند. عدالت به معنای آن نیست که به افراد موقعیت برابر بدهیم عدالت به این معناست که به افراد موقعیت‌هایی در جامعه داده شود که شایستگی آن را دارند. اینجاست که امام موسی صدر بر مسئولیت‌های فردی و مسئولیت‌های اجتماعی در مسیر تحقق عدالت تاکید دارد و در همین رابطه بحث مبارزه با استثمار انسان را مطرح می‌کند و اینکه استثمار انسان در مقابل مساله شایستگی‌ها و مساله عدالت وجود دارد. 

عظيم بودن اهداف و خطرات نسبت به توانايی های انفرادی: در بحث عظیم بودن اهداف و خطرات ایشان تعبیر جالبی دارد. می‌گوید تعامل همه گروه‌ها و همه نسل‌ها. در جامعه الان ایران متوجه فاصله نسل‌ها از هم هستیم و در جامعه‌ای که نسل‌های آن نتوانند با هم همکاری کنند هیچ اتفاق خوبی نمی‌افتد. برای اینکه جامعه رو به کمال برود، نسل‌ها نه تنها باید با هم خوب باشند بلکه باید بتوانند با یکدیگر تعامل کنند. آیات زیادی را می‌توان برای این موضوع شاهد آورد. امام موسی صدر هم به عنوان یک عالم‌شناس دینی به ضرورت تعامل بین نسل‌های یک جامعه تاکید می‌کند. ایشان در اینجا به موارد منفی هم توجه دارد که زیاده خواهی مانعی در مسیر کمال جامعه است و منجر به آشوب و درهم ریختگی جامعه می‌شود. زیاده خواهی را می‌توانم در مسیر شایستگی قرار بدهم چون زیاده خواهی یعنی رفتن به دنبال چیزی بیش از شایستگی‌ها. در مسیر تعامل اجتماعی هم می‌توانم قرار بدهم زیرا زیاده خواهی نوعی خروج از دایره تعامل اجتماعی است. 

تعامل اجتماعی و عواطف: نکته مهم دیگر در تعاملات اجتماعی این مساله است که بسیاری از افراد به صورت مکانیکی درباره این موضوع صحبت کرده‌اند. حتی در کتاب‌های اجتماعی دوران مدرسه به ما یاد می‌دادند که مثلاً آیا تو می‌توانی در خانه گوسفند پروش دهی؟ جواب خیر است. می‌توانی در منزل گندم بکاری؟ خیر. می‌توانی در خانه نان بپزی؟ خیر. پس تو به قصاب و نانوا و کشاورز و... احتیاج داری و ما متقاعد می‌شدیم. در بسیاری از نقاط دنیا وقتی می‌خواهند بگویند تعامل اجتماعی ضرورت دارد اینگونه اثبات می‌کنند. 

بسیاری از جوان‌های ما که این مساله برایشان جا افتاده و گاهی با آن‌ها مشاجره داریم. مثلا فلانی آن کار را انجام داد، چرا تشکر کردی؟ یا می‌پرسند چرا مثلا قصاب گوشت را خرد کرد و به دستت داد چرا تشکر می‌کنی؟ این وظیفه‌اش بود. این یک نگاه مکانیکی به توزیع نقش‌ها و تعامل اجتماعی در جامعه است. به این صورت دیگر هیچ کاری تشکر ندارد و همه در هرکاری که انجام می‌دهند انجام وظیفه می‌کنند. اما متفکرانی مثل امام موسی صدر هستند که به جنبه دیگر یعنی عواطف هم توجه می‌کنند. در یک جامعه اگر عاطفه وجود نداشته باشد مردم نمی‌توانند در کنار یکدیگر زندگی کنند با یک مدل مکانیکی که افراد فقط انجام وظیفه می‌کنند، تعامل شکل نمی‌گیرد و این مساله‌ای است که امام موسی صدر به خوبی به آن توجه کرده است. ما با ارتش سروکار نداریم بلکه با جامعه سروکار داریم. امروزه ثابت شده که حتی در ارتش هم عواطف مهم است. امام موسی صدر می‌گوید: 

  • «اعتدال حاصل درک وضعیت دیگران است و باعث می‌شود که انسان درد دیگران را درد خود بداند.» 

یعنی اگر یک جامعه بخواهد در مسیر اعتدال حرکت کند، افراد باید وضعیت یکدیگر را درک کنند که باعث می‌شود درد دیگران را درد خود بداند. مثلا وقتی سوار تاکسی می‌شوم و راننده تاکسی در گرما مشغول کار است حداقل با او حرف بزنم. امام موسی از حضرت مسیح نقل می‌کند که محبت خدا با دوست نداشتن انسان جمع نمی‌شود. اینجا است که ایشان عزلت و انزوا را راه نجات جامعه نمی‌داند و می‌گوید جامعه‌ای که انسان را در برمی گیرد باید به مثابۀ یک کل هماهنگ باشد و فرد نیز باید به مثابه یک فرد سازگار باشد. افراد را در جامعۀ اسلامی باید به گونه‌ای تربیت کنیم که سازگاری با جامعه را یاد بگیرند.

۴. الهی بودن انسان

از ویژگی‌های انسان، الهی بودن او است. انسان مخلوق خدا است و باید خدا را بپرستد. 

  • «انسان مخلوق خداوندی است که آفریننده جهان و هستی است و این نسبت بر شخص انسان و همه پیوندهای او تأثیر می‌گذارد.» 

یعنی پیوند انسان با محیط اطراف و پیوند انسان در تعامل اجتماعی با دیگر انسان‌ها، همه تحت تاثیر این است که باخدا چه ارتباطی دارد. مساله خلافت انسان بر روی زمین را ایشان در همین چارچوب تفسیر می‌کند. جمله‌ای از ایشان هست که می‌گوید: 

  • «انسان است که بر دنیا حکمفرماست، ولی اگر دنیا بر انسان حکمفرما باشد دیگر او انسان نیست انسان است که بر دنیا حکمفرماست ولی اگر دنیا بر انسان حکمفرما باشد او دیگر انسان نیست.» 

بحث‌های مربوط به کرامت انسان نیز به همین حوزه مربوط می‌شوند. 

در راستای همین الهی بودن انسان یکی از بحث‌هایی که امام موسی صدر بسیار بر روی آن تاکید دارد مساله غیب و غیب باوری است. بسیاری از ما وقتی به عنوان یک مسلمان می‌خواندیم: ذلک الکتاب لاریب فیه، هدی للمتقین الذین یومنون بالغیب و بالاخرة هم یوقنون... فکر می‌کردیم ما در اصول دین اعتقاد به خدا، نبوت، امامت، عدل و معاد را داریم. اما هیچ وقت به ما نگفتند که به عنوان اصول دین باید به غیب هم باور داشته باشیم. البته به عالم غیب باور داریم، اما برای چه این مساله مهم است؟ ما از این مساله به سادگی رد می‌شویم ولی در آثار امام موسی صدر در بیش از ۳۰ جا در این باره بحث شده و توضیح داده است که جا دارد به یک مبحث و سخنرانی جدایی تبدیل شود. 

اعتقاد به اینکه در جهان نظامی تعاملی فرا‌تر از آنچه که من می‌دانم وجود دارد و من حاضرم در این سیستم کارهایی ارا نجام دهم که در حالت عادی عاقلانه نیست. جمله معروف سعدی که می‌گوید تو نیکی می‌کن و در دجله انداز که ایزد در بیابانت دهد، فقط وقتی یک آدم عاقل این کار را انجام می‌دهد که غیب باوری داشته باشد. معبودش خدا است و باور دارد که خدا همه جا هست و تمام این جهان سلطنت خدا است و هرکاری در این دنیا انجام بدهی حتما نتایج خودش را خواهد داشت. اینجا است که غیب باوری در دیدگاه امام موسی صدر عملا ًبه بست دادن این ویژگی چهارم یعنی الهی بودن انسان تبدیل می‌شود و خیلی از رفتارهای انسان را غیب باوری می‌تواند توضیح دهد.
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 533335

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
7 + 1 =