خاطرات اسدالله جولایی از روزهای انقلاب؛ از یقه آیت الله هاشمی تا رد پیشنهاد رجایی!

اسدالله جولایی رئیس ستاد دیه کشور از اعضای کمیته استقبال از امام خمینی(ره) در ۱۲ بهمن ماه ۱۳۵۷ خاطرات خواندنی در آن روزهای پر حادثه و به یاد ماندنی را بازگو کرده است

به گزارش خبرآنلاین، بخشی از خاطرات روزهای انقلاب را به نقل از مهر بخوانید:

* تعداد زیادی از انقلابیون و یاران نزدیک امام (ره) در مدرسه رفاه منتظر بازگشت امام (ره) بودیم. ساعت حدود ۱۱ شب بود و خستگی ۱۲ بهمن چشم‌ها را سنگین کرده بود. برخی خواب بودند و برخی هم نگهبانی می دادند. من خیلی استرس داشتم اما یقین داشتم که حتما امام(ره) امشب به مدرسه رفاه می آید. دوستان می گفتند آقای جولایی بگیر بخواب، امام (ره) نمی آید. با اکراه دراز کشیدم که صدای در حیاط آمد. انگار یکی با کلید داشت به در می زد. سریع از جا بلند شدم و دوان دوان به سمت در حرکت کردم. وقتی در حیاط را باز کردم امام خمینی (ره) پشت در بود. آنقدر خوشحال شده بودم که اشک شوق می ریختم.

*صبح، مردم یکی یکی به سمت مدرسه رفاه می آمدند. البته باید تدارک ناهار تیم حفاظت و کمیته استقبال هم می دیدیم که این مهم با برادر حاج آقا نیری بود که در همان زیرزمین مدرسه طبخ می کردند. صبحانه که نان و پنیر یا تخم مرغ و ناهار هم معمولا عدس پلو یا دم پختک و یا سیب زمینی و ...بود.

* البته فقط  همه رفت و آمدها دیدار نبود و تیم های دیگر اقدام به دستگیری عوامل ساواک می کردند. حدود ۲۴ نفر در روزهای اول دستگیر شدند از فرماندار تهران و خسرو داد و نصیری تا برخی مسئولان نظامی اصفهان که امام (ره) پس از صدور حکم، اعدام ۴ نفر را تائید کرد.

*من آن زمان ۳۵ سال داشتم و حجم کار به حدی بود که وقتی به من گفتند چرا وضو برای نماز نمی گیری گفتم از دیروز دارم یعنی اینقدر بیخوابی داشتیم. مردم اسلحه ها را تحویل می دادند یادم هست یک روز یکی بمب آورد. گفتیم این چیست؟ گفتند بمب! که سریع فرستادیم خنثی شود.

* یکبار آیت الله هاشمی رفسنجانی برای صحبت در تلویزیون آماده شد و بعد از پایان مصاحبه گفتم حاج آقا یقه تان را نبسته بودید که خندید و گفت: نفسم می گیرد...آن روزها زیاد برخی چهره ها شاخص نبودند. مثلا شهید رجایی با من نگهبانی می داد.

*وقتی شهید رجایی نخست وزیر شد یک شب من را به دفترش دعوت کرد. داشت افطار نان و پنیر و هندوانه می خورد و به من پیشنهاد داد تا وزیر صنایع شوم. آن زمان من معاون اداری و مالی شهید قدوسی، دادستان کل کشور بودم. وقتی هم شهید لاجوردی دادستان تهران شد به دلیل اعتمادی که به من داشت مجبور شدم همزمان معاون دادستان تهران هم باشم. به دلیل مشغله و حساسیت شغلم نپذیرفتم و نعمت زاده وزیر صنایع شد.

* آن زمان دادستانی کل کشور ۳۰ کارمند داشت که حقوق مجردها ۲۰۰۰ تومان و متاهل ها هم ۲۵۰۰ می گرفتند. یک شب رفتم خدمت آقای رجایی گفتم: مگر اسلام نگفته باید قاضی را طوری حقوق داد که نیازمند نباشد و به قول معروف هوایش را داشت؟ گفت بله... من گفتم حقوق قضات خوب نیست و مبلغی را در این خصوص باید اختصاص دهید. شهید رجایی هم ۵۰ میلیون تومان حواله دادند و به حساب شهید قدوسی واریز شد و دادستان کل هم از آن مبلغ خارج از عرف و حقوق به قضات مبالغی را می دادند.

27220

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 507603

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
4 + 5 =