چه‌طور مفهوم‌های ذهن کودک با واژه‌ها و بعد ساختارهای زبانی پیوند می‌خورند.

در چند مطلب قبل دانستیم که چه‌طور ذهن نوزاد مفهوم‌ها را می‌سازد و دسته‌بندی می‌کند، مرحله‌ی بعدی به زبان آمدن نوزاد است. نوزادان خیلی سریع مهارت لازم برای تسلط به اعضای بدنشان از جمله تسلط به اعضای لازم برای گفتار را به دست می‌آورند. واقعیت این است که حرکاتی که ما با زبانمان به عنوان یک عضو برای حرف زدن ساده‌ی روزمره می‌کنیم چنان پیچیده است که اگر با دقت بررسیشان کنیم از این همه توانمان شگفت‌زده می‌شویم و زبان تنها عضو گفتار نیست، لب‌ها، دو عضله‌ی پرده‌مانندی که به تارهای صوتی معروف هستند و نای و شش‌ها و پرده‌ی دیافراگم و استخوان لامی (Hyoid Bone) همه برای گفتار به کار می‌روند و گاه حرکت‌های پیچیده‌ای می‌کنند.

ترکیب حرکت‌های مختلف این اعضا است که به ما کمک می‌کند از خودمان صداهای مختلفی خارج کنیم که برای گوش شنونده قابل جداسازی هستند و همه شبیه هم نیستند. طبیعی است که کودک این تسلط را کم‌کم به دست می‌آورد و محیط پیرامونی بیش‌ترین اثر را در تربیت و پرورش این تسلط دارند. به بیان دیگر دو عنصر تقلید و پاداش در این صداسازی‌ها نقش مهمی دارند. او تلاش می‌کند صداهای انسانی‌ای را که می‌شنود شبیه‌سازی کند و وقتی از محیط خود علائم تشویق به شکل نوازش، صداهای شاد و مشوق و خنده دریافت می‌کند متوجه می‌شود که به هدف نزدیک شده است.

این تقلیدها اول کار ربطی به آن مفهوم‌ها ندارند. اما پس از مدتی او متوجه می‌شود که بعضی مفهوم‌ها با صداهای محیط هم‌نشینی قابل درکی دارند. مثلا بچه‌ی فارسی زبان درمی‌یابد هر وقت مابازای فیزیکی یک مفهوم اسمی خاص را می‌بیند صداهایی شبیه /maman/ می‌شنود. نوزاد عرب‌زبان همان تجربه را با صداهایی شبیه /umm/ دارد. نوزاد چینی نیز همین تجربه را با /mu:tʃi:/ دارد.

وقتی ملازمه در ذهن جاگیر شد و نظام تقلید و پاداش ملازمه‌ی میان مفهوم و واژه را ایجاد کرد، آن وقت تجربه‌ی شگفت‌انگیز بعدی برای نوزاد رخ می‌دهد. وقتی مادرش را می‌خواهد و او نیست، واژه‌ی مادر را تلفظ می‌کند. اینجا نیز همچنان نظام پاداش کار می‌کند و بچه با دیدن مادرش مطمئن می‌شود این روش درستی است. حالا او تناظری یک به یک میان واژه‌هایی که شنیده و به خاطر سپرده و مفهوم‌های ذهنش برقرار می‌کند. واژگان زبان در پایان این مرحله پدید آمده و شکل گرفته‌اند.

بعد از مدتی کودک متوجه می‌شود که تنها یک نام نیازش را رفع نمی‌کند. گفتن /dædær/ به نظرش کافی نمی‌آید، پس عبارت دو واژه‌ای /mæn dædær/ را می‌سازد. این مرحله، هنوز تا شکل‌گیری دستور زبان فاصله دارد و ترجیح می‌دهیم آن را آغاز درک نیاز به دستور زبان بنامیم.

در فاصله‌ی - معمولاً - ۱۸ ماهگی تا ۳۰ ماهگی یک کودک عادی دستور زبان مادریش را فرا می‌گیرد. این فرا گرفتن با ساختن جمله‌های سه واژه‌ای که اغلب بدساخت هم هستند آغاز می‌شوند. مثل /mæn mimi xorde/.

بچه تا چه حد خوب زبان مادریش را یاد می‌گیرد؟ برای این زبان‌آموزیش چه کار می‌شود کرد؟ بهتر است کی بچه را با زبان‌های بعدی آشنا کنیم؟ به این‌ها در مطلب بعد خواهیم پرداخت. 

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 481954

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
1 + 3 =