دنيا عوض شده است. مناسبات تغيير کردهاند و تعريف ما هم از چيزهاي دور و برمان تغيير کرده. خوب به دور و برتان نگاه کنيد. آيا چيزي هست که شبيه سي، چهل سال پيش دست نخورده و تغيير نکرده برجايش مانده باشد؟ اگر چهل سال پيش پيشگويي راهمان را سد ميکرد و ابزار و ادواتي مثل اسمارتفون، ماهواره، فضاي سايبري و از اين قبيل را وعده ميداد که دستي ميشوند و مورد استفاده اشخاص قرار ميگيرند و هر آدمي به تنهايي ميتواند هر کاري که دلش خواست در عالم رسانه انجام دهد و هر حرفي را بگويد و هر عکسي را منتشر کند، حتما باور نميکرديم و حرفهايش را مبالغه ميپنداشتيم.
اما در عمل ثابت شده که پيشگو راست گفته. دنياي امروز هيچ شباهتي به قبل ندارد و همينطور هم پر سرعت و با شتاب در حال تغيير است و اتفاقات جديد يکي پس از ديگري رقم ميخورند. ما در بطن تغييرات هستيم، بلکه خود جزئي از تغييرات به حساب ميآييم، لذا طبيعي است که نفهميم چه اتفاقي در شرف وقوع است. اگر کسي چهل سال پيش در کما رفته بود و امروز چشم باز ميکرد، بهتر از هر کس ديگر ميفهميد که چطور عهد دقيانوس سپري شده و فصلي نو در رسيده. تغييرات منحصر به فضاي سايبري و اطلاعاتي و رسانهاي نيستند اگرچه در اين حوزهها بيشتر خود را نشان ميدهند.در پزشکي، مهندسي، آموزش و پرورش و مديريت، اتفاقاتي افتاده که گويي ره صد ساله در يک شب طي شده است... در برابر اين تغييرات مقاومت نميشود کرد، بلکه مقاومت فايده ندارد و راه به جايي نميبرد. ميشود به جزيرهاي رفت يا دور خود ديوار کشيد و جلوي ورود فناوريهاي جديد را گرفت، اما اين کار فايدهاي ندارد و فضيلتي محسوب نميشود.
اتفاقا دستور موکد دين است و خردمندان هم در طول تاريخ سفارشمان کردهاند که فرزند زمان خويشتن باشيم، زمان خود را بشناسيم، اقتضائات آن را درک کنيم و در بعضي جاها خود را با آنها همراه سازيم. براي چه همراه سازيم؟ براي اينکه متعهد و مکلفيم که در آباداني دنيا بکوشيم، جلوي ظلم را بگيريم، از مظلوم دفاع کنيم، راستي و درستي و مهرباني را ترويج کنيم و بيرق توحيد را برافراشته نگه داريم و اسلام ناب محمدي را گسترش دهيم. بدون فهم دنياي جديد و بدون درک اقتضائات و شرايط نخواهيم توانست به تعهد و تکليف خويش عمل کنيم. دنيا تغيير کرده اما همچنان نيازمند محتواي ارزشمندي است که از ديدهها پنهان است يا آن را به زور از ديدهها پنهان کردهاند... برگرديم به بحثمان.
دنيا عوض شده، ما هم عوض شدهايم (لااقل در ظاهر تغيير کردهايم و به اقتضائات دنياي جديد تن دادهايم) اما هنوز مفاهيم ذهنيمان تغيير نکردهاند و انگار که هنوز ملتفت تغييرات بنيادي نشدهايم. بچههاي امروز با زمان بچگي ما فرق دارند. ما اگر توي کوچه رينگ مستعمل دوچرخهاي مييافتيم، ساعتها-بلکه روزها- خود را با آن مشغول ميکرديم و بدون آنکه بر خانواده يا محله باري باشيم سرمان را گرم ميکرديم و روزگار ميگذارنديم. حتي تعداد زيادي از بچهها- با صرفنظر از وضعيت اقتصادي خانوادهشان- تابستانها کار ميکردند و نزد استادکاري دوره ميديدند و خرج تحصيل خود را در ميآوردند.
اما امروز بچهها فرق کردهاند. از همان خردي با تکنولوژيهاي جديد آشنا ميشوند و کارهايي ميکنند، بلکه سوداهايي در سر ميپرورانند که هيچ شباهتي با تمناها و سوداها و کار و کردار بچگيِ ما ندارند. آيا همين امر ساده نشانه آن نيست که ما بايد تعريفمان را از کودک تغيير بدهيم. کودک قديم ميتوانست ساعتها پاي برنامه کودک بنشيند و گل از گلش بشکفد. اما کودک امروز مقابلش هزاران کانال تلويزيوني دارد که ميتواند برنامههاي کودک مختلف يا حتي برنامه بزرگسالان را انتخاب کند و ببيند.
ما وقتي بچه بوديم به شوفاژ به چشم تکنولوژي پيشرفته نگاه ميکرديم و راديو برايمان اوج فناوري بود. يک مجله دانستنيها ما را با دنياي علم آشنا ميکرد و متحيرمان ميساخت. بچههاي باهوش و علمدوست قديم در تنهاييشان کيتهايي را سر هم ميکردند و با آن ابزار الکترونيک ميساختند. بعضيها هم با چوب بستني و تخته سهلا هواپيما و قطار ميساختند. اينگونه ساخت و سازها مطلقا از دور خارج شدهاند و بچهها حال و هواي جديد پيدا کردهاند. بر همين منوال «جوانان» هم عوض شدهاند و آن مفهومي که در ذهن ما از «جوانان» شکل گرفته امروز ديگر مصداق ندارد.
جوانان عوض شدهاند معذلک در ذهن ما عوض نشدهاند. بخصوص مديران جامعه، از اظهارنظرهايشان و از تصميمات حقوقي و سياسي و اجتماعيشان پيداست که تعريف روشن و دقيقي از «جوان» ندارند، بلکه تصوير گنگ و مبهمي از جوانان بازيگوش در ضميرشان نقش بسته: «جواناني آلامد که حرف گوش نميدهند، از نسل قبلي شاکياند و دقيقا معلوم نيست که چه ميخواهند و به کجا قرار است برسند.» اين تصوير را تا اصلاحش نکنيم و تا با واقعيت موجود منطبقش نکنيم راه به جايي نميبريم. قبل از اين اصلاح اما بد نيست جواني خودمان را به ياد بياوريم و ببينيم ما که بودهايم و چه بودهايم؟ نگارنده متعلق به نسلي است که انقلاب کرد، جنگ را اداره کرد و دوران سازندگي را سامان داد و... نسلي که امروز در آستانه بازنشسته شدن قرار دارد، کارهاي عظيمي را انجام داده و اتفاقات حيرتانگيري را رقم زده. چهل سال پيش هم کسي به نسلِ من اعتماد نميکرد و نميپذيرفت که ما ميتوانيم دنيايي را به هم بريزيم.
در عمل اما کارهايي کرديم که در تاريخ بديل و نظير نداشتند. تعداد زيادي از همدورهايهاي من امروز در سينه گلزارها آرميدهاند. آنها آرمانهاي بلندي در سر داشتند و پاي دفاع از دين و کشور که به ميان آمد از جان مايه گذاشتند. جوانان ديروز البته اشتباه هم زياد مرتکب شدند. کيست که در کار و بارش اشتباه نداشته باشد؟ اما موضوع مهم اين است که آنها تصميمات بزرگي گرفتند و کارهاي اساسي و مهمي را انجام دادند. همين انقلاب و جنگ کافي است که نسلهاي قبلي و بعدي وامدار جوانان ديروز باشند و همواره مقامشان را بزرگ بشمارند.
همت و باکري و خرازي و صياد و فکوري و ستاري و نامجو سرآمدان جواناني هستند که زودتر از موقع از تب و تاب جواني فاصله گرفتند و مثل پيران خردمند عمل کردند. روزگار مدرن را روزگار بيپير ناميدهاند و معنياش اين است که ديگر پيري (مرادي) نيست، اگر هم باشد کسي مريدش نميشود و حرفش را گوش نميدهد. اما ظهور آفتاب تاباني به اسم خميني (ره) موجب شد تا جوانان از بلاي بيپيري نجات يابند و گرد وجود آن خردمند فرزانه جمع شوند. رابطه ما با امام خميني شبيه به رابطه مردم با يک رهبر سياسي نبود بلکه ما او را خلف صالح پيامبر ميدانستيم و او را چنان اطاعت ميکرديم که مريدان، مراد را. آنچه حافظ فرموده: «به مي سجاده رنگين کن گرت پير مغان گويد/ که سالک بي خبر نبود ز راه و رسم منزلها» دقيقا نسبتي بود که ما با پيرمان داشتيم و او را مطاوعت ميکرديم.
وجود همان پير بود که جوانان را در عين جواني و خامي به پيران پخته با تجربه بدل کرد. جوانان انقلاب «جوانپير» شدند و به همين دليل کاري کردند کارستان... حالا به ظاهر ريش و مو سفيد کردهايم و در آستانه بازنشستگي قرار داريم و ناخواسته داريم از بالا به جوانانمان نگاه ميکنيم. آنها را بي تجربه و خام ميپنداريم و همان رفتاري را با ايشان داريم که نسل قبل از ما با ما. البته ما خودمان را اثبات کرديم، نسل جديد هم ميتواند خود را اثبات کند(و حتما اين کار را ميکند) اما بايد بدانيم که آنها الزما کپي ما نيستند، ضرورتا مثل ما فکر نميکنند و حتما پا جاي پاي ما نميگذارند.
امروز آنها با دنيايي بس کوچکتر و شناخته شدهتر مواجههاند و سوداهايي ديگر در سر دارند. اگر بخواهيد نسل جديد را بشناسيد بايد به همين دستاوردهاي علمي و فناوري نگاه کنيد، به کسبوکارهاي نوين، به «استارتآپها»، به شرکتهاي کوچکي نگاه کنيد که ايدههاي نو و سر نترس و دل بزرگ دارند. نسل جديد کارمند صفت نيست و نميخواهد مصرف کننده پول نفت باشد. نسل جديد به آب باريکه دولت قانع نيست و نميخواهد در پيچ و خم معاش به يک آدم عادي و کوچک بدل شود. او اهل خطر کردن است، ميخواهد قدمهاي بلند بردارد. ميخواهد بر دنيا اثر بگذارد و ميخواهد خودش را اثبات کند. ميترسيد اشتباه کند؟ کيست که تا به حال اشتباه نکرده باشد؟ اما او نيز از بلاي بيپيري نجات يافته و در سايه حمايتها و رهنمودهاي رهبر خردمند انقلاب ميتواند راههاي پرمخاطره و پر پيچ و خم را در نوردد.
موسي جلودار است بر هامون بتازيم. جوانان امروز مستظهر به دعاها و راهنماييهاي رهبر فرزانه انقلاب اسلامياند و موقعيت براي پيشرفت و ترقيشان فراهم است هرچند در نظام بروکراتيک هزاران مانع و محذور در برابرشان گذاشتهايم. بايد براي جوانان فضايي مهيا کنيد تا زودتر دست به کار شوند. بايد برايشان مقدماتي تمهيد کنيد تا استعدادهاي حيرتانگيزشان را به ظهور رسانند و خودش را نشان دهند... قبل از همه اينها اما بايد جوانان را شناخت و متاسفانه از شواهد و قراين پيداست که جز خردمندان قوم، بقيه از آنها همان تلقي عوامانهاي را دارند که قديميها... امروز جواني مترادف جاهلي نيست. برعکس اين جوانها هستند که ميتوانند ما را از اقتصاد نفتي نجات دهند و اقتصاد دانشبنيان را فراگير کنند و در آباداني کشور به جان بکوشند.
* مشاور معاون علمی و فناوری رئیس جمهوری
*پرویز کرمی
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 451941
نظر شما