۰ نفر
۱ شهریور ۱۳۹۴ - ۱۹:۳۰

درباره عدنان عفراویان

کیوان کثیریان

حتی اگر در لحظه اول عدنان عفراویان را یادتان نیاید، تا نام باشو را بشنوید، بی درنگ خاطرات فیلم ماندگار بهرام بیضایی و یک کودک سیه چرده شیرین در دهنتان تداعی می شود. عدنان عفراویان همان کودک ده یازده ساله ای است که با با بختی بلند، چشمان سختگیر بهرام بیضایی بزرگ را متوجه خود کرد و با بازی در آن فیلم، تا ابد در خاطره جمعی سینمادوستان ایرانی و حتی غیر ایرانی ثبت شد.
سرنوشت اما عدنان کوچک را بعد از پایان فیلم، با خود به ناکجا برد. عدنان عفراویان فراز و فرودهای عجیب و غریبی را طی کرد تا رسید به امروز. امروز که چهل سال را رد کرده و به پشت سر که نگاه می کند، هم بابت روزهای رفته، افسوس برای خوردن دارد و هم می تواند به عزم و اراده اش افتخار کند.
در چندسالی که از نزدیک می شناسمس، دریافته ام او حالا سال هاست که دارد پاک و تمیز زندگی می کند و سال هاست انتظار می کشد تا سرنوشت، یک بار دیگر گوشه چشمی به او بیندازد و زندگی جمع و جور و کوچکش را به سامان برساند.
عدنان آنقدر بابت داشته های اندکش قانع و شکرگزار است و آنقدر به بهبود اوضاعش امید دارد و آنقدر با استغنا و مناعت طبع رفتار می کند، که می شود از او درس گرفت و لحظه ای به این اندیشید که اگر یک زندگی ساده و رفاه حداقلی، حق او نیست، پس حق کیست؟
عدنان، بچه محله لشگرآباد، هنوز هم همانجا زندگی می کند. این را همه می دانند. همه می دانند که دکه سیگار فروشی دارد. بعضی ها کج و راست ها و پیچ و واپیچ های زندگی اش را هم می دانند. خیلی ها می روند و کنارش عکس مس گیرند. اما نمی دانم آیا دلمشغولی این سال هایش را هم می دانند؟ می دانند که با وجود تلاش های بسیار، هنوز از یک بیمه درمانی ساده بی بهره است؟ اوضاع مسکن و کاسبی اش را می دانند؟ می دانند هر روز این نگرانی با او همراه است که شهرداری و سد معبر دکه کوچکش را برنچینند؟ می دانند دیگر خسته شده؟ می دانند همه اش بی تاب است؟ می دانند کاسه صبرش دارد لبریز می شود؟ همین حالا عدنان در دل لشگرآباد، دارد نان حلال درمی آورد و زندگی اش را به سختی می چرخاند. اما او که ناخواسته، خاطرات ارزشمندی در سینما برای سینمادوستان رقم زده، حقش این زندگی نیست، بی شک سهم او از زندگی او بیشتر از این هاست.
عدنان، در زندگی اش کم اشتباه نکرد اما تصمیم گرفت و مردانه با چیزی جنگید و پیروز شد که خیلی از آدم های شاخص توان مقابله با آن را ندارند. به گمانم جامعه باید جایزه این عزم مردانه عدنان را بدهد. همانطور که فرد، مقابل جامعه مسوولیت دارد، جامعه هم درقبال فرد، مسوول است. کسی که تصمیم می گیرد درست زندگی کند، اگر زیر فشار بی رحم روزگار بار دیگر پایش بلغزد، جامعه مسوول است. حالا که بخش دولتی به رغم درخواست های مکرر او قدمی برایش برنمی دارد، دست مدد جامعه باید از آستین متمولین خیرخواهش درآید و همنوعان، مسوولیت اعضای گرفتار اما آبرومند جامعه را بپذیرند.
عدنان چیز زیادی نمی خواهد؛ یک چاردیواری امن که درآن زندگی کند و یک چاردیواری که در آن کاسبی کند و از آزار همیشگی باد و باران و گردوخاک و گرمای بی رحم اهواز، رها شود.
او امروز در مراسم بزرگداشت فیلم "باشو..." درخانه هنرمندان شرکت می کند. فیلم "باشو..." مسیر زندگی عدنان را تغییر داد و حالا او شب و روز به روزهای شیرین مقابل دوربین فکر می کند و به خاطراتش با بهرام بیضایی و سوسن تسلیمی. از این که بعد از آن فیلم، سینما دیگر سراغی از او نگرفت گلایه دارد. شاید او هم می توانست مثل برخی دیگر از بازیگران کودک هم نسلش سینما را ادامه دهد و مسیر زندگی اش طور دیگری رقم بخورد. اما امان از لشگرآباد، امان از لشگرآباد!

این یادداشت در روزنامه شرق 25 مرداد 94 به چاپ رسیده است

 

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 449615

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
2 + 5 =