کانون های داخلی قدرت در ایران و عربستان تمایلی به بهبود روابط تهران-ریاض ندارند

دکتر قدیر نصری در کافه خبر پاسخگوی سوالات ما درباره تاثیرات توافق هسته ای بر مناسبات منطقه ای جمهوری اسلامی ایران بود.

سعید جعفری - سیاست خارجی ایران بعد از ۸ سال انفعال دو سالی است که دوباره فعال شده و دستگاه دیپلماسی کشور روزهای شلوغی را پشت سر گذاشت. البته از این شلوغی ها منطقه خاورمیانه سهمی نداشت و تمام تمرکز ظریف و یارانش روی پرونده هسته ای ایران قرار داشت.  حالا که این تلاش ها به نتیجه رسیده همه نگاه ها متوجه سیاست های خاورمیانه ای جمهوری اسلامی ایران است. تنش زدایی که با روی کار آمدن حسن روحانی در دستور کار دستگاه دیپلماسی کشور قرار گرفته حالا فرصت رخ نمایی پیدا کرده است. جواد ظریف بلافاصله پس از بازگشت از وین سفرهای منطقه ای خود را آغاز کرد و در دو دور به کشورهای عراق، کویت، قطر، سوریه، لبنان، پاکستان و هند سفر کرد. وزیر خارجه کشورمان همچنین در مقالات و مصاحبه های خود در رسانه های عربی از در هم تنیده بودن امنیتی کشورهای خاورمیانه گفت و حتی امنیت عربستان را امنیت تهران دانست. برای پیگیری ساز و کارهای لازم در مراودات منطقه ای ایران به سراغ یکی از اندیشمندان حوزه مطالعات استراتژیک رفتیم. دکتر قدیر نصری از معدود اساتیدی است که نگاهی راهبردی را در تحلیل های سیاسی خود مد توجه قرار می دهد. استاد دانشگاه خوارزمی در کافه خبر از موانع بهبود روابط ایران و عربستان و نقش کانون های داخلی قدرت در این پروسه گفت. دکتر نصری همچنین تاکید کرد به جای پیگیری الگوی امنیت دسته جمعی منطقه ای باید به سراغ همراهی کنسرت ۴ گانه قدرت در منطقه با حضور ایران، عربستان، ترکیه و مصر رفت. مشروح گفتگوی ما با دکتر قدیر نصری پیرامون امنیت منطقه ای، سیاست خارجی خاورمیانه ای ایران پس از توافق، رابطه با مصر و همچنین موانع بهبود مراودات با عربستان را در ادامه می خوانید.

در سالهای اخیر سیاست خارجی ما گروگان مذاکرات هسته ای بوده و در عرصه های دیگر به ویژه در معادلات منطقه ای اگر نگوییم منفعل، دست کم بازیگر اکتیوی نبوده ایم. بعد از حل و فصل این پرونده به نظر می رسد نوعی نگاه ویژه تری نسبت به کشورهای منطقه مورد نیاز است. اقداماتی هم در این راستا انجام شد سفرهای منطقه ای آقای ظریف و مقالاتی که ایشان در رسانه های عربی نوشتند. اگر بخواهیم نگاهی جامع به روابط با کشورهای منطقه داشته باشیم چه موانع و پیش نیازهایی در این مسیر دیده می شود؟

اینکه شما اشاره کردید "سیاست خارجی ایران به گروگان پرونده هسته ای ایران در آمده بود "، اصطلاح و نقطه شروع خوبیست. من هم بر این باورم سیاست خارجی ایران برای مدت دست کم ۱۲ سال توسط پرونده هسته ای خفه شده بود. در واقع ایران مانند یک تاجری بود که چکش برگشت خورده. کسی به ما اعتماد نمی کرد و سرمایه گذاری های خارجی در کشور به حداقل رسیده بود. اما به نظر می رسد این شرایط رو به بهبود است. در حال حاضر من فکر می کنم سه محرکه یا سه ظرفیت آزاد شده تحرک منطقه ای جمهوری اسلامی ایران را پیش می برد. پیش از آن اجازه بدهید تصریح کنم که برای کشوری در حد و اندازه ایران، مطلوب نیست پرونده ای هسته ای به یک عارضه ملی تبدیل شود، برای کشور بحران تصویر درست کند و همه سیاستهای کشور به یک مذاکره خارجی سنجاق شود. این وضع حاکی از آن است که جای تدبیرو تامل راستین خالی و بدون عنایت به روندها، مملکت در چنبره یک مشغولیت غیرضروری گرفتار بوده است. 

با این توضیح ، من فکرمی کنم که نخستین پیامد این توافق تاریخی را می توان اجتماعی شدن فزاینده سیاست و مراوده رو به رشد جوامع با یکدیگر نامید. در این فضا گروه های غیر دولتی، مردم عادی در فضای جدیدی تنفس خواهند کرد. اولین سالی است که ما با کشوری مانند عراق می توانیم مراوده ای معقول بدون محدودیت های تحریمی داشته باشیم. با ترکیه داشتیم ولی این روند محدود بود و در واقع ترکیه به قلک ایرانی ها تبدیل شده بود. این اجتماعی شدن سیاست رشد توریسم، تعامل صنعتی، رونق کسب و کار مشترک را به همراه خواهد داشت و اینها همه محرکه های قابل توجهی هستند که می توان آنرا اجتماعی شدن مناسبات یا فرادولتی گشتن مراودات منطقه ای نام نهاد. 

ظرفیت دوم پس از توافق عبارتست از تغییر برند ایران از یک کیس امنیتی - سیاسی به کیسی تجاری - اقتصادی و به طور کلی شریکی متعارف. واقعیت این بود که پیش از این غالب مناسبات ایران با دنیا به گونه ای کوتاه مدت، غیرقابل پیش بینی و اضطراری بود. 

سومین روندی که می تواند برای ایران محرک و نقطه پرش باشد عبارت است از قدرت گیری اجتماعی اسلام میانه رو  در منطقه با آشکارشدن آورده های دیپلماتیک ایران در کنار عوارض دلخراش کاری که داعش و دیگر گروههای دادیکال می کنند. جمهوری اسلامی ایران علی الصول یکسری مرزبندی با گروه های ملی گرا و  ایدئولوژیک منطقه دارد و نمی تواند با گروههای رادیکال مذهبی همسو باشد که خود این وضع ذاتا اعتماد ساز است. گروه های میانه رویی که در حال حاضر در خزان دموکراسی به سر می برند در عراق، عربستان، کویت و بحرین، بعد از حصول توافق ارتباطات بهتری با ایران می گیرند. البته دولت ناگزیر است با بازیگران رسمی ارتباط برقرار کند هرچقدر جمهوری اسلامی ایران ارتباطش با بازیگران رسمی بیشتر باشد با گروه های میانه رو بهتر می تواند مراوده برقرار نماید. ولی اگر با بازیگران رسمی مانند دولت ها مراوده ای نباشد ناگزیر گروه های رادیکال و ایدئولوژیک بازیگر می شوند. آنها هم در واقع یا دوست و مرید مطلق جمهوری اسلامی هستند و یا خصم مطلق. در نتیجه با آنها نمی توان بازی کرد. 

این قسمت پایانی که اشاره کردید با مبانی جمهوری اسلامی در سیاست خارجی در تضاد تعریف نمی شود؟ در سه دهه گذشته در مبانی سیاست خارجی جمهوری اسلامی دائما بر حمایت از جنبش ها و گروه های آزادی خواه و ظلم ستیز تاکید شده است. 

علاقه و اقبال جمهوری اسلامی ایران به گروه های غیر دولتی و در مجموع نهضت ها در شرایطی پدیدار شد که بین ایران و دولت رسمی حاکم خصومتی برقرار بود. مثلا بین ایران و دولت وقت لبنان. ولی با فضای اعتدالی که در دولت جمهوری اسلامی ایران حاکم است و همچنین با فضاسازی که در سطح بین المللی صورت گرفته دولت های رسمی منطقه بی علاقه نیستند با جمهوری اسلامی ایران وارد مراوده شوند. بنابرین هرچه ضریب و ذخیره اعتماد و سرمایه اجتماعی بین المللی ایران افزایش پیدا کند، دولت ها متمایل می شوند. در همین سفر اخیر آقای ظریف به سه کشور استقبال از ایشان در سطح عالی، نوع مکالمه در حد بسیار قابل قبولی بود. من حتی اطمینان دارم که کشورهای مانند عربستان سعودی هم بعد از دو سال پی خواهند برد که ایران واجد سرمایه ای است که نمی توانند آنرا رها کنند. وقتی تهران با پایتخت ها مراوده مسالمت آمیزی داشته باشد همانقدر رادیکال ها کنار خواهند رفت و نیروهای میانه رو با سهولت بیشتری جذب ایران خواهند شد. 

همسایگان عربی حاشیه خلیج فارس را می توانیم به سه دسته تقسیم کنیم. کشورهایی که دوست ما هستند مانند عراق و عمان، کشورهایی که می توانند دوست ما باشند مانند قطر و کویت و در نهایت کشورهایی که دست کم دوست تلقی نمی شوند و شاید بتوان آنها را دشمن تلقی کرد مانند عربستان و امارات و بحرین. نوع و جنس و مراوده ما با این کشورها هم متفاوت است آقای ظریف در سفرهای منطقه ای خود گزینشی تر عمل کردند و دسته دشمنان را نادیده گرفتند. چه ساز و کاری برای نوع تعامل و برخورد با هریک از این دسته از کشورها مناسب است؟

شاید بهتر باشد شیوه دیگری به این همسایگان نگاه کنیم، به جای تقسیم بندی که شما اشاره کردید، کشورهای منطقه را باید به بازیگران نافذ - موثر و بازیگران مکمل تقسیم بندی کرد. سیاست اصولی و درست از قدیم این بوده که جمهوری اسلای می تواند و باید با بازیگران موثر و نافذ وارد گفتگو و دیالوگ شود. یعنی دغدغه های امنیتی خود را به آنها بگوید، دغدغه های آنها را بشنود و پس از اینکه پیوند و مراوده ای با قدرت های موثر ایجاد شد قدرت های مکمل آهسته آهسته ملحق خواهند شد. در منطقه خاورمیانه چهار کشور ایران، ترکیه، عربستان و مصر ناگزیرند با یکدیگر کار کنند. اینها اگر توافق کنند اختلافات دیگر فعال نخواهند شد و در حد بیانیه خواهند مند. البته این روند  به سادگی مهیا نمی شود و پیچیدگی ها و مسائلی از گذشته بین این کشورها وجود دارد.

در دنیای مدرن به دلیل ملاحظات سلبی مانند داعش و ظهور تروریسم و همچنین ملاحظات ایجابی مانند سودآوری کشورها برای یکدیگر، قدرتهای بزرگ باید با یکدیگر کار کنند. بنابراین من متفاوت می اندیشم. ما در منطقه خاورمیانه یکسری بازیگران نافذ و مقتدر مانند ایران و عربستان، ترکیه و مصر داریم که باید به صورت طبیعی یکدیگر را تکمیل کنند به جای اینکه یکدیگر را تضعیف یا تخریب نمایند. در کنار آنها یکسری بازیگران مکمل مانند امارات، کویت، عمان داریم که به دو دسته متمایز قابل تقسیم هستند. بازیگران مکمل ما و بازیگران مکمل دیگران. برخی مانند عمان و کویت بازیگر مکمل مثبت هستند برخی دیگر بازیگر مکمل دیگران هستند. این اولویت بندی را نباید فراموش کرد. 

در خصوص نحوه تعامل با اینها چه باید کرد؟ چه کاری باید کرد که آنها که دوست نیستند را به دسته دوستان افزود؟ از دو سال قبل به بعد و در شرایطی که آقای روحانی از تنش زدایی با همسایگان عربی سخن گفت عملا شاهدیم که روابط با برخی از این کشورهای عربی نه تنها بهتر نشده که تنش آلود تر هم شده است. 

در روابط متقابل کشورهای خاورمیانه به ویژه روابط متقابل ایران با هفت کشور عرب همسایه باید به دو اصل کلیدی توجه کرد که می تواند چراغ راهنمای ما باشد. نخست اینکه چون این کشورها نظام اقتصادی مشابهی با جمهوری اسلامی ایران دارند خواه ناخواه مکمل یکدیگر نیستند. بنابراین مثلا بزرگترین شریک تجاری ایران که امارات باشد قالب ۹۰ درصد مراوده و تجارتش با ایران از طریق صادرات مجدد بوده که آن هم با تحریم ها کور شده است. بنابراین احتیاج متقابلی بین ایران و قطر یا امارات و عربستان وجود ندارد که این دو کشور را به یکدیگر متصل کند. این احتیاج متقابل اما بین ایران و ترکیه وجود دارد و روزانه ده ها کامیون از ترکیه وارد می شود. صدها هزار توریست از ایران روانه ترکیه می شوند ولی این در مورد کشورهای جنوب میسر نیست به این دلیل که اقتصادها مکمل هم نیستند. هر دوی ما صادر کننده نفت یا گاز هستیم. نه تنها مکمل هم نیستیم بلکه رقیب هم به شمار می رویم رقابتی که برخی اوقات به تخاصم هم منجر می شود. دومین نکته ای که در تنظیم رابطه با کشورهای عرب جنوب خلیج فارس باید مد نظر داشته باشیم این است که برخلاف اتحادیه اروپا که موتور محرکه همگرایی بین کشورهای اروپایی اقتصاد و تجارت بود مانند اتحادیه ذغال و فولاد که حالا به اتحادیه اروپا کشیده شده است، در خاورمیانه منفعت اقتصادی با هویت سیاسی - امنیتی متمایز می شود. در اینجا موتور محرک و میدان مغناطیس که این بازیگران را به یکدیگر نصب و وصل می کند هویت است نه منفعت اقتصادی. در منطقه خاورمیانه ما با کشور لبنان بیشترین قرابت را داریم در حالیکه شاید کمترین مراوده اقتصادی را با این کشور داشته باشیم. کشوری مانند عربستان را نتوانسیتم همراه خود کنیم یا این کشور همراه ما نشده ریشه در این دو عامل دارد. یعنی ایران به عنوان صادر کننده نفت هم به لحاظ اقتصادی عربستان را رقیب خود دید و هم به لحاظ هویتی. البته اگر به این دو مورد برداشت های نخبگان را هم بیفزاییم که شرایط پیچیده تر می شود. افرادی که لحاظ نگرش افراطی داشتند در هر دو طرف این دو عامل محرک را به عوامل جهشی بدل کرد. دیگر مخاصمه از حالت نرمال و عادی به تعارض تبدیل شد و تناقض و تضاد تبدیل شد و دو کشور بازی با حاصل جمع صفر را علیه یکدیگر پی گرفتند و همینطور که حالا می بینید حداقل در هفت نقطه خاورمیانه با یکدیگر رویارویی دارند و این به دلیل همان دو عامل به اضافه عامل تشدید کننده برداشت نخبگان است و دو کشور به جای همگرایی به این سطح فعلی رسیدند. 

با این تفاسیر به اعتقاد شما پیگیری چه الگویی از روابط دوجانبه می تواند این فضای تنشی را تغییر دهد؟ آیا تاکید بر الگوهای امنیت دست جمعی جایگزین مناسبی به شمار می رود؟ چون از حیث اقتصادی که دو بازیگر رقیب هم هستند. چه ساز و کاری می تواند این روند واگرایی میان ریاض - تهران را به سمت همگرایی سوق دهد؟

ببینید الگوی امنیت جمعی موقعی شکل می گیرد که تهدید مشترک یا فرصت مشترکی در پیش باشد. شما ببینید الان ایران و عربستان را کدام تهدید وادار می کند که با هم متحد شوند! یا ایران و قطر باید روی چه حسابی باید با هم کار کنند. درجه ی تهدید یا فرصت، فوری و ارزشمند و رقابتی باعث می شود دو بازیگر همدیگر را جذب و در غیر این صورت همدیگر را تضعیف می کنند. تا زمانی که تهدید داعش فقط معطوف به ایران و محور مقاومت است طبعا کشوری مانند عربستان با ایران همسو نمی شود چون خواهان تخلیه استراتژیک قدرت ایران است. بنظرم مجموعه عوامل اقتصادی هویتی و سیاسی که دو طرف را از هم دور می کنند قابل توجه هستند. این در حالی است که طی سالیان اخیر مدام بر دامنه و عمق این سوء تفاهم افزوده است.  

بعد از توافق ایران تحولاتی که در عرصه سوریه در حال رخ دادن است که شاید متاثر از آن توافق باشد. کنفرانسی که در قطر برگزار شد. دیدار آقای کری و لاوروف، گمانه هایی که مبنی بر دیدار آقای ولید معلم با عادل جبیر در مسقط شنیده می شود و نقش آفرینی دوباره عمان در نقش یک میانجی. اینها را نمی توان بدون در نظر گرفتن پیشینه و چارچوب مبنایی و ساختاری که وجود دارد تحلیل کنیم و همه این تحولات در بستر مفهومی خود بخشی از یک پروسه و فراگرد هستند و نمی توان آنها را تنها یک اتفاق ساده بخوانیم. بر این اساس آیا می توان این تغییر رویکرد نسبی سعودی را بخشی از تاثیر توافق هسته ای ایران و همچنین پذیرش نسبی ریاض از نظم جدید منطقه ای دانست؟

روندهای سیاسی و منتهی به عادی سازی مناسبات، مثبت  و مهم اند. تا حدی که در حوزه اطلاعات من است به نظرم ، صرف قطعنامه ای که از سوی شورای امنیت صادر شد ارزش یک توافق کلیدی را دارد. این توافق با همه ویژگی هایی که دارد روایتگر یک اتفاق مهم بود. آمریکایی ها به این نتیجه رسیده بودند به رغم هزینه کرد رقمی حدود یک تریلیون دلار در کشورهای افغانستان و عراق به نتیجه نرسیدند. آمریکا در دوره اوباما به این نتیجه رسید که نقش و تعامل محدودی با ایران داشته باشد. این تصمیمی بود که نقطه عظیمتش در عمان اتفاق افتاد. تصمیم آمریکا برای تعدیل متحدین مانند عربستان و اسرائيل نبود. آمریکا از سیاست مواجهه مثبت بهره گرفت تا به یک دوره مخاصمه منفی خاتمه دهد و به نخبگان و جامعه ایران تلقین کند که آمریکا در صدد تغییر رژیم ایران نیست. نکته دوم

قابل توجه این که در سوریه بازی به مرحله ای رسیده که در آن افق با ثباتی به ذهن هیچ تحلیلگر منصفی نمی رسد. یعنی به دلیل تضعیف نظام سیاسی دمشق، حاشیه هایی در سوریه تقویت شده، ده ها گروه مسلح در مناطقی از کشور سنگر گرفته اند که ادامه حیاتشان باعث می شود مثلا در سال ۲۰۲۵ با مجموعه و خوشه هایی از جنگ سالاران در منطقه رو به رو باشیم که اکثریت قاطع اینها هم ضد اسرائيل هستند. در جامعه سوریه هم اسلامگرایان سلفی از جمله النصره و داعش گرفته و هم علویان و جنگ سالاران طرفدار اسد همگی به نحوی اسرائيل را در این ماجرا دخیل می دانند و بنابراین وجدان عمومی جامعه سوری چنین برآوردی دارد. این برآورد سبب شده آمریکایی ها فعلا از سرنگونی اسد انصراف دهند. این اراده آمریکا یک گام از سوی جمهوری اسلامی ایران بود و البته یک گام فاصله گرفتن از عربستان و ترکیه. عربستان بر اساس یک تحلیل تصورش این بود بعد از قذافی، بن علی و مبارک، بشار اسد هم بلافاصله سرنگون می شود و باید به سراغ سنگرگیری و یارگیری در کشوری که در آستانه سقوط است بروند. این به واسطه شدن نیروهای متعدد و متعارض در سوریه به ثمر ننشست و اتحاد و همسویی و همگنی ناگفته بین ایران و آمریکا به وجود آمد که راه رهایی از بحران کنونی در سوریه گفتگو است. ممکن است در خلال آن گفتگو ایران از اسد هم بگذرد. به هر حال اسد تا ابد که نمی خواهد رئیس جمهور شود و به سود خودش، منطقه و ایران است که قدرت را واگذار کند. اما اینکه به کی واگذار کند مسئله مهمی است. بنابراین اینطور می توان گفت، تطویل بحران در سوریه منجر به این شد که طرفین به این جمع بندی برسند که گروه غالب وجود ندارد.

دوم: افزایش وزن جمهوری اسلامی ایران سبب شد متحدینش در منطقه نیرو بگیرند. فراموش نکنیم در سخنرانی هفته پیش بشار اسد طرحی ارائه شد مبنی بر اینکه ارتش خسته اسد توسط کشور خارجی چه بسا ایران بازسازی شود. الان طرح های متعددی وجود دارد. کشورسوریه به سه منطقه (دولتی، داعشی و کردی)  تقسیم شده در دل این سه منطقه طیف خسته ارتش در مناطقی خدمت می کند که روحیه ای بگیرد و نیروهای جدیدی استخدام می شوند و این نیروهای جدید آموزش های جدیدی را خواهند پذیرفت. در نتیجه این اتفاق بعد از توافق هسته ای ایران رخ داده. در نتیجه اگر در این منطقه اتفاقی رخ داده ریشه اصلی آن را باید در توافق هسته ای ایران جستجو کرد.

سومین 

گزاره ای که می تواند مهم باشد جمع بندی رقبای منطقه ای ایران در این مورد که بازی شان تاکنون نه تنها ثمری نداشته بلکه به پرستیژ و قدرت نرم آنها در منطقه ضربه زده است. کشور ترکیه از این لحاظ بازنده ترین کشور بود. هرچه سرمایه و قدرت نرم در این منطقه داشت به واسطه سیاست متناقض، پریشان و دو پهلویی که در حمایت یا مخالفت با داعش داشت از دست داد و نزد کشورهای منطقه از یک الگوی لیدر یا مدل ترکیه به مدل مزاحم و فرصت طلب تبدیل شده است. پس این بازیگران هم به این جمع بندی رسیده اند که سیاست و رویکردشان رویکرد درست و ثمربخشی نبوده است. 

در برخی از تحلیل ها داشتیم که سعودی و روسیه با همراهی یکدیگر می خواهند در معادلات منطقه ای تاثیر گذار باشند و در این زمینه می توان به تلاش هایی که لاوروف برای راضی کردن عربستان برای یافتن راه حلی صلح آمیز برای بحران سوریه انجام شد اشاره کرد. ضمن اینکه محافل سعودی از آنچه به زعمشان بی اهمتی آمریکا به نگرانی های سعودی در قبال توافق هسته ای ایران می خوانند ناخرسندند و بدشان نمی آید برای جبران این کار به روسیه نزدیک شوند. ارد شدن روسیه به بازی معادلات را چگونه تحلیل می کنید؟ همپیمانی کمرنگ روسیه و عربستان چگونه قابل تحلیل است؟

الان تحلیل غالب  این است که عربستان برای انتقام گیری از غرب و به ویژه آمریکا سیاست نگاه به شمال را در پیش گرفته که در پرتو آن در اعطای امتیاز به روسها و خرید نظامی از این کشور می خواهد سیاست پشیمان سازی غرب را در پیش بگیرد ولی دیدگاه من این است که عربستان سعودی بنا به چندین دلیل متحد کلیدی غرب است تا روسیه. سیستم نظامی، ساخت سلاح ها، رویکرد ارتش، تسلیحات خریداری شده، فرهنگ سیاسی، ظرفیت روسیه و توانایی غرب در سنجاق کردن عربستان به خود همه دست به دست هم می دهد و مانع از این می شود که عربستان حرکتی به سمت روسیه داشته باشد. این رویکردی بود برای اینکه عربستان نشان دهد دوران یکه تازی آمریکا در سیاست عربستان به سر آمده است. ولی خود آمریکایی ها هم می دانند که این اشتباه، موقت و جعلی است. کمااینکه رویارویی و خصومت روسیه با عربستان یک رویارویی جدی است. 

حداقل بنا به سه دلیل اینها نمی توانند در کنار هم قرار بگیرند و متحد استراتژیک هم باشند. از یکسو سیاست اسلام گستری عربستان از شامات تا قفقاز و آسیای مرکزی و چچن سیاستی است که به سفارش آمریکا و به کارگزاری عربستان صورت گرفته و ادامه هم دارد. کتابی با نام سیاسی شدن اسلام در جمهوری آذ‌ربایجان نوشته سوانته کورنر وجود دارد که در سال ۲۰۰۷ نوشته و من آن را ترجمه کردم در آن زمان نویسنده گفته عربستان موجی را در کشورهای آسیای مرکزی و قفقاز شروع کرده که نتایج آن را در سالهای ۲۰۲۰ - ۲۰۳۰ می توان دید. همان سیاستی که عربستان در مورد سوریه هم پیاده کرده. مطلع هستید که از حدود ۹ هزار مسجد موجود در سوریه فقط ۳ هزار تای آنها زیر نظر وزارت اوقاف سوریه است. باقی زیر نظر گروههای رادیکال تکفیری با عربستان سعودی است. عربستان همین کار را با مساجد باکو، قرقیزستان و تاجیکستان هم انجام می دهد. اینها دور از چشم روسیه نیست. در نتیجه سیاست مرموز اسلام خواهانه عربستان سعودی یکی از اصلی ترین دلایل واگرایی میان مسکو و ریاض ارزیابی می شود و ممکن است خود حکام عربستان هم از این روند مطلع نباشند ولی طیف رادیکال مذهبی عربستان دنبال این موضوع هستند. دومین مانع اساسی برای پیوند عربستان با روسیه به سیاست های متعارض دو کشور در حوزه انرژی باز می گردد. روسها فراموش نخواهند کرد که بزرگترین ضربه را برای سقوط قیمت نفت در ماجرای بحران اوکراین را همین عربستان وارد کرد. سومین دلیل که بیشتر حالت تکنیکی دارد این است که اساسا نظام آموزشی نگهداری، تامین و گسترش و توسعه استحکامات نظامی عربستان غربی است. سیستم تسلیحاتی غربی سیستم تکنیک محور است برخلاف سیستم فنی غیر غرب مانند چین و روسیه که پرسنل محور است. در طول نیم قرن اخیر صدها میلیارد دلاری که آمریکایی ها و غرب به عربستان فروخته اند سبب شکل گیری بدنه ای از نگهداری در بخش فنی و مهندسی و تعمیرات شده که تبدیل و تغییر این سیستم هواپیمایی، پرواز، ناوبری و ... به سیستم روسی اختلال ایجاد می کند. این مسئله تکنیکی هم عامل موثری است. البته ملک سلمان تصمیم گرفته بگوید ما می توانیم به شرکای غیر غربی مراجعه کنیم ولی خود غرب هم می داند رجوع ملک سلمان به روسیه شبیه رجوع محمدرضا پهلوی در سال ۵۶ به شوروی بود. 

در بخشی از صحبت هایتان به عوامل بازدارنده و موانع بهبود مناسبات میان ایران و عربستان اشاره کردید. آقای ظریف در مقالات خود در روزنامه های عربی و همچنین مصاحبه های خود به این موضوع اشاره کردند که امنیت عربستان برای ایران حیاتی است و حتی از تشکیل مجتمع امنیتی منطقه ای سخن گفتند. بر این اساس و با علم به اینکه سیاست خارجی امتداد سیاست داخلی است و با عنایت به اینکه ایران تلاش های زیادی برای خروج از این بن بست مراودات انجام داده، چه ساز و کاری می تواند در مقطع کنونی مفید باشد؟ آیا اساسا ما می توانیم اقدامی فراتر از این انجام دهیم؟
در متون اساسی و الفبای سیاست می خوانیم سیاست داخلی برخاسته از برداشت کانون های قدرت در داخل کشور است و سیاست خارجی ادامه سیاست داخلی است. در واقع بین این سه کانون ارتباطاتی وجود دارد. کانون های قدرتمند مانند نظامیان، روحانیت و بازار، اراده شان در سیاست داخلی مانند وزارت کشور و بازرگانی متبلور می شود و الزامات این وزارتخانه ها علی القاعده در قالب سیاست خارجی عیان می شود.  پس سوال را باید اینجوری ببینیم که آیا در داخل دو کشور کانون های قدرت علاقه دارند که روابط دو کشور بهبود یابد. من می گویم تا میان مدت خیر. گروه هایی در دو کشور وجود دارند و هستند و غالبا هم در عربستان. در این کشور و سیستم موروثی اش شاه تا زمانی که نفس می کشد قدرت را در اختیار دارد بنابراین نمی توان گفت تا ۳ یا ۶ سال دیگر همینطور خواهد بود و ممکن است در میان مدت این روند روند تغییر کند. بنابراین من فکر می کنم تشکیل یک نظام امنیت دسته جمعی منطقه ای با حضور عربستان و امارات و قطر و عراق و ایران به غایت دشوار است و کنترل آن مانند چوپانی گربه هاست. اینقدر به یکدیگر می پرند که معمار این طرح از آن پشیمان می شود. اما این کار می تواند جایگزین داشته باشد. بزرگان این کنسرت می توانند با یکدیگر هم آوا باشند. فراموش نکنیم این ۴ کشور به راحتی و سهولت نمی توانند کنار یکدیگر باشند. اگر دو به دو یا یک به یک با یکدیگر مشکلات عدیده ای دارند. حتی ظهور داعش و نشو و نمای این گروه در منطقه ناشی از خلا قدرت در بین بزرگان است. جایی که بزرگان با یکدیگر اختلاف داشته باشند عناصر و بازیگران کوچک شیر می شوند. در یک موسسه وقتی ببینید چندین معاون با رئيس درگیر شده اند ناگهان دربان آن مرکز تحلیلگر می شود و باقی را نصیحت می کند. خاورمیانه چنین وضعیتی دارد. بزرگان با یکدیگر درگیر هستند. عربستان، مصر، ترکیه و ایران. سیسی با اردوغان بدترین مراوده را دارد. از آن طرف سیسی متحد عربستان در جنگ علیه یمن است. از این طرف ایران با عربستان بدترین مراوده را دارد. این خلا سبب شده این هرج و مرج ایجاد شود. 

شاید بپرسید راه رهایی چیست؟ تا ۲ سال آینده من فکر می کنم هیچ کاری نمی توان انجام داد. اما می شود تعلیق در مخاصمه را به عنوان یک دستور کار و برنامه فوری مد نظر قرار داد. تعلیق مخاصمه یعنی جلوگیری از افزایش سو تفاهم یا تمرکز روی تهدید مشترک. آهسته آهسته به این سمت برویم. من گمان می کنم سفر دکتر ظریف به کشورهای منطقه در این چارچوب است که مخاصمه معلق شود و اهسته اهسته برای آغاز همگرایی و کار ایجابی فضاسازی شود. فکر می کنم آن را برای دور دوم آقای روحانی نگه داشتند و در این دوره حجم و گسترده سو تفاهمی که بین ایران و عربستان پیدا شده و گویا عربستان هم مصمم به تداوم این مخاصمه است فعلا کار جدی نمی شود کرد و هر کار نپخته ای می تواند به زیان ایران تمام شود.  

اجازه بدید روی قدرت بزرگ دیگر یعنی مصر متمرکز شویم! بعد از تحولات موسوم به بهار عربی، ایران استقبال زیادی همراه با ذوق زدگی از تغییر و تحولات مصر انجام داد ولی آن علاقه در طرف مصری مشاهده نشد و سخنرانی آقای مرسی در تهران مورد پسند ایران قرار نگرفت و حواشی فراوانی با خود به همراه داشت. از ای سو ما طبیعتا و به صورت کلاسیک نباید روابط خوبی با آقای سیسی داشته باشیم چرا که به هر حال ایشان در همان چارچوب مبارک فعالیت می کند و می توان او را ادامه دهنده راه مبارک دانست. در نتیجه روابط پیچیده ای بین دو کشور برقرار است. این نقاط ابهام فراوان را چگونه می توان تعریف کرد؟

زمستان دیپلماتیک بین ایران و مصر نمی تواند مداوم باشد. من باورم این است که ایران با ثبات ترین و مفیدترین مراوده را معمولا با حکومت های سکولار خاورمیانه دارد تا اسلامگرایان. حکومت های اسلامگرا، چه شیعی و چه سنی ذاتا هویت اندیش هستند. آقای مرسی یک هویت اندیش بود. حتی برای یک سفر ۴ ساعته ای که می خواست به تهران بیاید چندین شرط تعیین کرده بود. گفته بود شب در تهران نخواهم ماند. با رهبری ملاقات نخواهم کرد، اگر سخنی بگویم آزادانه حرف خواهم زد و به سیاست ایران اعتراض خواهم کرد و ... در نتیجه مرسی اساسا متحد مناسبی برای جمهوری اسلامی نبود. نزدیکی هایی صورت گرفته بود. ایران در مورد بازسازی ارتش و نیروهای مردمی و غیر آمریکایی و ... پیشنهاداتی داده بود اما مرسی برای اینکه سلفی ها و رادیکال در مصر و همچنین نظامیان در این کشور را تحریک نکند نمی توانست به ایران نزدیک شود. اما نگاه من بیشتر به افق بلند مدت است. اگر این افق بلند مدت را در نظر بگیریم در این افق مصر تحت حکومت سکولارها نمی تواند خصم طبیعی ایران باشد. با اینکه شریک هم نیست ولی ایران با مصر مخاصمه ای ندارد منافع مصر هیچ جا تحقیقا تهدید نمی کند. مصر نه یک اقلیت موثر شیعه دارد که ایران از آنها حمایت کند. عضو محور مقاومت نیست در محور مصالحه هم وزن چندانی ندارد. اما اینکه وضعیت عربستان چه خواهد شد من گمان می کنم رهبران جدید و حکومت های جدید دورانی برای نمایش هویت نیاز دارند که برای آن باید شعار را تجربه کنند. عربستان در این مرحله به سر می برد و گمان عربستان این است که ایران بیش از حد ضروری هویت اندیش است و جنبش های شیعی را تقویت می کند. این هراس توسط محافل صهیوینستی قدری به عربستانی ها تلقین شد که ایران در چندین پایتخت قدرت را به دست گرفته و در رابطه ایران با سیسی به رابطه ایران و مرسی باز می گردد. از آنجا که این کودتا علیه مرسی و اخوان بود بنابراین متحدین مرسی هم مغضوب کودتاگران واقع شدند. با اینکه مصری ها خودشان هم می دانند ایران نفوذی در مصر ندارد و وضعیتش کاملا متفاوت است اما حکومت سیسی برای غلبه بر حجم مشکلات داخلی نیاز به چنین فضاسازی هایی دارد. از مشکلات سیاسی بگیرید، یک حکومت کودتایی میلیون ها مخالف مسلح دارد بعد می خواهد رهبران دموکراتیک را کلا سر ببرد به زندان بیندازد بنابراین در داخل پشتوانه ندارد. اینجور حکومت ها باید به دنبال پشتیبان های خارجی بروند. از آنجا که پشتیبان خارجی به نام آمریکا هم برایش بحران مشروعیت به وجود می آورد بنابراین تنها گزینه انتخاب یک شریک غنی منطقه ای مانند عربستان است. مخصوصا که عربستان هم نفس راحتی از سرنگونی مرسی کشیده است پس بنابراین این دو مکمل هم شده اند. از آن طرف ژنرال سیسی نیاز به پول زیادی برای پروژه های عضیم مانند کانال سوئز دو داشت. ساخت بندرگاه های جدید، سیلوهای جدید و ... احتیاج شدید به پول داشت و از آن طرف هم عربستان احتیاج شدید به متحد داشت. به ویژه که با بحران یمن عربستان می خواست لیدری یک ائتلاف مهم را بر عهده بگیرد و در این ائتلاف برزگ دو کشور اهمیت کلیدی داشتند. یکی مصر و دیگری پاکستان. مصر اگر به این ائتلاف ملحق نمی شد پاکستان هم نمی آمد بنابراین آقای سیسی از عربستان پول و تسهیلات بیشتری طلب می کرد و حتی عربستان ۱۰ میلیارد دلار به عنوان پشتوانه بانک مرکزی قاهره پول گذاشته، قطر پول گذاشته تا این اقتصاد راه بیفتد. در نتیجه مجموعه ای از عوامل داخلی، منطقه ای و بین المللی سبب شده مصر با عربستان پیوند برقرار کند. از آن سو هم تا زمانی که مخاصمه عربستان و ایران سر جایش و شعهله ور است مصر به ایران نزدیک نمی شود. 

ما نفعی داریم که رابطه با این کشور را پی بگیریم؟ با توجه به بحران مشروعیتی که در حال حاضر آقای سیسی با آن مواجه است آیا به صلاحمان است که بهبود رابطه با این کشور را دنبال کنیم یا بهتر است صبر کنیم این دوران گذار طی شود؟

این دوران البته دیگر گذار نیست و الان دوران ماندگار است و رژیمی که کودتا کرده یک قاعده در سیاست است رژیم کودتاگر حتما به تکثیر و تثبیت خود دست می زند و نباید انتظار داشته باشیم بعد از سیسی یک حکومت اسلامگرا روی کار بیاید. تا اطلاع ثانوی مصر در همین مسیر ادامه خواهد داشت. 

یعنی شما معتقدید جنبش های اجتماعی و مدنی نمی توانند تغییری در این روند ایجاد کنند؟

 جنبش های مدنی معمولا در مناطق و مواردی رشد می کنند که درصدی از انعطاف در بازار سیاست وجود داشته باشد. در جایی که شما به یکباره سی نفر از رهبران ارشد را به اعدام و حبس ابد محکوم می شود بقیه حساب کار دستشان می آید که اینجا جای چانه زنی نیست. حجم کشتار و مبارزه ای که با مخالفان صورت گرفته بسیار بالاست. بر همین اساس با استراتژی اخوان هم سازگار است. آنها شعار سه کلمه ای دارند و می گویند الصبر، الصبر والصبر. یعنی بیش از اندازه منعطف و محافظه کار هستند و این ریشه در اندیشه های حسن البنا و پیشروهای این جریان دارد. مثلا ائتلافی که بین حزب النور و ارتش صورت گرفته یک ائتلاف جدیدی است. یعنی خطرناک ترین جریان با ارتش  ائتلاف کرده است. 

تنش های سیاسی داخلی بالا می گیرد همان اندازه که نظامیان و ارتش از مرسی ترسیده اند اسلامگرایان رادیکال هم ترسیده اند. بنابراین اینها با هم ائتلاف کردند تا مرسی را کنار بزنند. در پاسخ به سوال شما که آیا ایران به نفعش است برای همسویی با مصر هزینه دهد. من می گویم اساسا ضرورتی ندارد و نیازی ندارد که چنین کاری انجام دهیم. اساسا تمایل و توان و علاقه ای ندارد که ما اصرار کنیم که روابط مناسبی داشته باشیم. سیاست کاهش مناقشه را پیشنهاد می کنم تا افزایش مراوده. کاهش مناقشه یعنی کشورها با یکدیگر مشکلات خود را کاهش دهند. ما از قدیم هم همیشه با مصر واردات و صادرات ویژه ای نداشته ایم و حجم آن هیچ وقت به یک میلیارد هم نرسیده است. این دو کشور شریک هم نیستند و احتیاجی هم به یکدیگر ندارند. بنابراین اولویت کلیدی ایران اگر هم میخواهد به مصر نزدیک شود باید با نظر عربستان باشد و فکر می کنم در آینده این اتفاق می افتد. 

49308

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 448420

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
3 + 15 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • ایران دوست IR ۰۶:۰۴ - ۱۳۹۴/۰۵/۳۱
    9 4
    اگر تمایل به بهبود روابط ندارند پس چرا حج تمتع و سفر حجاج را رو قطع نمیکنند و پول در جیب بیگانه می ریزند آیا منافعی در میان است.