تصاویری از چوپانی که در اینستاگرام بیش از ۳۰ هزار فالور دارد/ من «یک دهاتی بی سواد کشاورز و چوپان» هستم!

خبرگزاری مهر نوشت:

داشتن فالوئرهای هزارتایی آرزوهای هریک از کاربران اینستاگرام است که یک پسر چوپان و کشاورز شمالی توانسته با عکسهای بی نظیرش از روستا هزاران طرفدار داشته باشد.

وقتی شبکه های اجتماعی سراز تلفن های همراه درآورد و لایک گرفتن و داشتن فالوئرهای هزارتایی تبدیل به یک پز اجتماعی شد و عده ای تصمیم گرفتند عکس خانه های لوکس و ماشین های میلیاردی خود را برای شهرت در این شبکه ها با مخاطبانشان به اشتراک بگذارند تا این دارندگی و برازندگی برایشان شأن و شخصیت مجازی دست و پا کند؛ یک جوان ساده روستایی تصمیم گرفت با دوربین معمولی تلفن همراهش از اتفاقات زندگی روستاییش عکس بگیرد و با مخاطبان مجازی خود به اشتراک بگذارد.

روایت های ساده «محمد قاسم ترابی» یا همان «سالارپولاد» اینستاگرام، پسر چوپان و کشاورز روستای گز شرقی استان گلستان آنقدر به مذاق کاربران این شبکه اجتماعی شیرین آمد که حالا محمد چندین برابر جمعیت روستایش دنبال کننده دارد. دنبال کننده هایی که هر روز به امید عکسهای محمد اینستاگرامشان را چک می کنند تا شاید بتوانند از دور در هوای پاک و سالم این روستا یک نفس عمیق بکشند. وقتی فهمیدیم محمد پایش به پایتخت باز شده بلافاصله سراغش را گرفتیم تا در اولین ساعات سی سالگی با او از اینستاگرام، روستا و از هواداران چندهزارتایی اش بپرسیم.

سالارپولاد اسم سگ هایم بود

داستان اینستاگرام و محمد تقریبا از دوسال پیش شروع شد. زمانی که برادر محمد یک گوشی برای محمد خرید و برایش اینستاگرام نصب کرد و به او گفت که می تواند عکسهایی را که او از مزرعه می گیرد در اینجا منتشر کند تا بقیه هم در دیدن آنها شریک او باشند. وقتی از محمد می پرسیم علت اسم «سالارپولاد» برای این صفحه چیست؟ می خندد و سرش را پایین می اندازد و ماجرای بامزه ای را برایمان تعریف می کند: « قبلا من یک جفت سگ داشتم که ۱۳ سال به من خدمت کردند. بعد هم پیر شدند و مردند. من هم گفتم حالا که این برنامه از من اسم می خواهد لازم نیست حتما اسم خودم را بگذارم. اسم این دو حیوان با وفا را می گذارم. به خاطر همین اسم این صفحه شد سالارپولاد.» همین کار عجیب محمد باعث شده حالا خیلی‌ها اشتباهی او را سالار صدا کنند و با خنده توضیح بدهد که اسمش «محمد» است. اما به ما می گوید که دیگر به این موضوع عادت کرده. چندباری هم خواسته اسم صفحه اش را عوض کند اما وقتی دیده صفحه اش به همین نام حسابی معروف شده، از این کار منصرف شده است.

زندگی کردن در شهر را نمی فهمم

محمد در اینستاگرام خودش را اینطور معرفی می کند: «یک دهاتی بی سواد کشاورز و چوپان شمالی» شاید این جمله خیلی فروتنانه به نظر برسد اما محمد واقعا آدم متواضعی است. این را می شود از تمام کامنت ها و حتی پستی که همسرش دور از چشم محمد گذاشته فهمید. محمد آنقدر متواضع و با احترام حرف می زند که یکی در میان جمله هایش را با «ببخشید» شروع می کند. برای همین وقتی می گوید شاید باور نکنید ولی به زور دیپلم گرفتم تعجب می کنیم: «به مدیر مدرسه گفتم اگر به من نمره ندهی گوسفندهایم را می آورم تا درختهای باغ‌تان را بخورند. او هم به من نمره داد!» وقتی از او درباره هم سن و سالهایش در روستا می پرسیم. با ناراحتی جواب می دهد که بیشترشان دوست دارند به شهر بروند نه اینکه در روستا کار تولیدی انجام دهند. محمد می گوید بیشتر پسرهای روستا هم در فضای مجازی فعالند اما سبک فعالیت هایشان با او فرق دارند. به قول خودش دنبال سلفی گرفتن هستند و انگار چیزهایی که برای محمد جذاب است برای آنها نیست. دوستان محمد به او می گویند که نیمچه استعدادی هم در عکاسی دارد: «بسیاری از کسانی که برایم کامنت می گذارند باورشان نمی شود که این عکس ها را با موبایل می گیرم. برادرم هم می گوید من برایت یک دوربین عکاسی حرفه ای می خرم تو همیشه عکس بگیر.» محمد استعداد و قلم خوبی دارد این را از شرح هایی که برای عکس هایش می نویسد می توان حس کرد. وقتی از او می پرسیم دوست داشت به جای باغداری و چوپانی در یک رسانه کار می کرد با قاطعیت جواب منفی می دهد: «نه اصلا من در این دو روزی که تهران آمدم دارم دیوانه می شوم. مدام می روم توی اینستاگرام و عکس های روستایم را نگاه می کنم. اصلا تعجب می کنم دوستانم می خواهند که آن همه زیبایی را رها کنند و به شهر بیایند. جایی که من زندگی می کنم. پشت سرم دریاست روبرویم جنگل. دو سمت دیگرم هم دشت و باغ و صحراست.»

توریستی شدن روستا فرهنگ آن را به هم می ریزد

محمد و اهالی روستایش اصرار دارند که سنت و فرهنگ روستایشان تغییر نکند به خاطر همین اصلا به غریبه ها زمین نمی فروشند و دوست ندارند روستایشان با اینکه بسیار زیباست، توریست پذیر شود. «فرهنگ روستا خیلی با شهر فرق دارد. مثلا در روستا یک تارموی خانومی بیرون باشد، آبروی تمام خاندانش می رود. اما در شهر اصلا اینطوری نیست. من تهران که آمدم مدام به پسر عمه ام می گفتم این خانم ها توریست هستند بقیه هم با خنده می گفتند بله توریست هستند. بیشتر که گذشت گفتم چقدر تهران توریست دارد. همه خندیدند گفتند توریست چیه اینا هم ایرانی هستند. اصلا باورم نمی شد. حالا فکر کنید از شهر با ماشین شاسی بلند و با صدای بلند موسیقی کسی بخواهد برای گذراندن تعطیلاتش وارد روستا شود. مردم روستا نمی توانند این تفاوت فرهنگ را بپذیرند. اگر هم این موضوع ادامه پیدا کند باعث تغییر فرهنگ روستا می شود که بسیار ناراحت کننده است. بزرگترین لذت روستا آرامش آن است که اگر بهم بخورد دیگر فایده ندارد همه اهالی می ترسند که روزی روستایشان شبیه شهر شود. یک بار یک آقایی گفت شبی چند میلیون می دهم فقط یکی دو شب در مزرعه ات بخوابیم اما پدرم اجازه نداد. ولی خب متاسفانه پول آخر کار خودش را می کند.»

من در بین الوایفایین زندگی می کنم

روز محمد از ساعت ۳:۳۰ دقیقه صبح که برای دوشیدن شیرگاوها به گاوداری می رود شروع می شود. علاوه بر دوشیدن شیر، محمد باید حواسش به علوفه و تمیز کردن آنجا هم باشد. حدود ساعت ۶:۳۰ به خانه می آید و صبحانه مختصری می خورد. بعد از آن دوباره شال و کلاه می کند و به سمت باغ می رود. سم پاشی، آبیاری، حرس کاری از کارهای باغ است که تا بعد از ظهر او را درگیر می کند. نزدیک غروب بازهم نوبت گاوهاست و او باید شیرشان را دوباره بدوشد و بعد به خانه بیاید. به خاطر همین برنامه است که می گوید عکسهایش را فقط شب ها می تواند منتشر کند و بیشتر از ۲۰ دقیقه تا نیم ساعت نمی تواند برای اینستاگرامش وقت بگذارد و فقط عکس هایی را که در طول روز گرفته منتشر می کند و کامنت هایش را می خواند. گاهی هم سعی می کند مشکلات دیگران را مطرح کند. یکبار یک شماره کارت در اینستاگرامش گذاشت و از کاربران خواست که اگر می توانند به دوستی برای حل مشکل مردم در چابهار کمک کنند. دوست چابهاری ام گفت که چند میلیون پول جمع شد.

خانه محمد اینترنت ندارد اما چون خانه اش بین خانه برادر و پسرعمویش قرار دارد به قول خودش «بین‌الوایفایین» است و از اینترنت این دو نفر استفاده کامل را می برد. اگر یکی از گاوها یا حیوانات مزرعه باردار باشد محمد دیگر خانه نمی آید و باید تا پایان زایمان آنجا بماند تا به دنیا آمدن حیوان کمک کند. او حالا برای خودش یک دامپزشک حسابی است آنقدر که وقتی اهالی ده از دامپزشک ها نا امید می شوند سراغ محمد می آیند که در زایمان به دادشان برسد. مثل آن دفعه ای که دامپزشک نتوانست گوساله را به دنیا بیاورد و محمد دست به کار شد و مادرو بچه را سالم تحویل داد! این برنامه کاری فشرده تمام دنیای اوست آنقدر که صبح عروسی اش به جای آنکه فکر حمام رفتن و کت و شلوار دامادی اش باشد توی گاوداری مشغول رسیدگی به گاوها بود تا مبادا مشکلی برایشان به وجود بیاید.

وقتی به او می گوییم پس وضعش باید حتما خوب باشد، آه تلخی می کشد و برایمان از مشکلات تعریف می کند: «باور نمی کنید ولی ماهانه به خاطر گاوداری کلی خسارت می دهیم. شیر را لیتری هزارتومان می فروشیم آن وقت کیلویی ۱۴۰۰ علوفه می خریم. سال گذشته سرما شد و مرکبات یخ زد و محصولاتمان به یک سوم رسید. امسال آنقدر آفتاب و گرما بود که بازهم از محصولات کاسته شد. به خدا اگر گاوها را بفروشیم و پولش را بانک بگذاریم بیشتر سود می کنیم. ولی پدرم کاری به این حرفها ندارد و می گوید باید کارتولیدی کنیم که چهارنفر مشغول کار شوند و نان بخورند. اصلا از این پول ها خوشش نمی آید.»

تا حالا سردرد نگرفتم!

گوشی محمد چند وقت پیش توی شالیزار افتاد و سوخت به خاطر همین مجبور شد از گوشی موبایل همسرش استفاده کند. محمد چندماهی را پس اندازد کرد تا یک گوشی درست و حسابی برای خودش بخرد ولی یک اتفاق باعث شد او بی خیال خریدن گوشی شود و خودش را طور دیگری سورپرایز کند: «من یک ماده سگ دارم که اسمش «وندی» است. این سگ به من خیلی خدمت کرد، یک مزرعه را پاسبانی می دهد. هنگام زایمانش که شد هر ۴ توله ای که در شکمش داشت مرده به دنیا آمدند. این سگ حسابی افسرده شد، می رفت گوشه انبار می نشست و مثل یک انسان اشک می ریخت. چند روزی افسرده و بی حال بود. اصلا غذا نمی خورد و من خیلی ناراحت بودم. به دوستانم که می دانستم سگ زیاد دارند تماس گرفتم که فهمیدم یکی از آنها سگش ۸ توله به دنیا آورده که نمی تواند به همه آنها شیر بدهد. ۴تا از توله ها را به قیمت ۲ میلیون تومان برای وندی خریدم و آوردم. باورتان نمی شود. هر روز این توله ها را می لیسید و می بوسید. به آنها شیر می داد و هوایشان را حسابی داشت. بعد از چند روز این سگ حسابی سرپا شد و شد وندی سابق. آنقدر که از ذوق این سگ من خوشحال شدم اگر بهترین گوشی دنیا را هم می خریدم به این اندازه لذت نداشت.»

دنیای محمد مثل محل زندگی اش به همین اندازه شیرین و زیبا هستند. وقتی می پرسیم که چه وقت هایی حالش خوب و چه وقت هایی حالش بد است محمد جوابی از جنس همان دنیای سبزش به ما می دهد: «وقت هایی که همسر یا دخترم مریض می شوند، حالم بد می شود. اما در کل من همیشه خوبم. همیشه سرحالم. من اصلا تابه حال سردرد نداشتم. اصلا نمی دانم چطوری است. همیشه می گویم دلم می خواهد یکبار حداقل تجربه اش کنم که بفهمم این سردرد که می گویند یعنی چه؟ اما خب تا حالا تجربه اش نکردم.»

محمد روزی که میهمان ما می شود ۳۰ ساله شده است. وقتی می پرسیم دوست دارد چه هدیه ای بگیرد با خنده می گوید: «مردا که همیشه جوراب می گیرند» اما آرزوهای محمد هم مثل خودش ساده است. دوست دارد یک پراید دسته دوم یا یک وانت پیکان بخرد تا دیگر مشکل حمل و نقل نداشته باشد. مصاحبه که تمام می شود محمد یک قول مردانه به ما می دهد. قول می دهد هیچ وقت دلش نخواهد که در شهر زندگی کند و همیشه بکر و روستایی بماند.محمد! ما روی قولت حساب کرده ایم...

۴۷۴۷

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 440991

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
9 + 9 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 27
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • بی نام A1 ۰۸:۰۵ - ۱۳۹۴/۰۵/۰۷
    475 9
    مهربانى اين آدم فوق العادست مخصوصا در مورد خريدن توله ها براى وندى.كاش ما مردم هم مهربانى ياد بگيريم
  • بی نام A1 ۰۸:۳۸ - ۱۳۹۴/۰۵/۰۷
    301 6
    قشنگ بود.آفرین به محمد آقا
  • ایلیا زرتشت GB ۰۸:۴۱ - ۱۳۹۴/۰۵/۰۷
    واقعا از ته دلم میگم خوشا بحالش که تو روستاست. باز خوشا بحالش که خانواده و حیوان دوست و سگ دوست است
    • بی نام IR ۱۰:۰۴ - ۱۳۹۴/۰۵/۰۷
      7 21
      اینهمه حرف زده فقط حیوون دوستی رو تو حرفاش فهمیدی نظرت راجع به عقیده اش در مورد حجاب خانم ها چیه؟
  • بی نام IR ۰۸:۵۱ - ۱۳۹۴/۰۵/۰۷
    63 1
    آدم باس حسرت زندگی همچین افرادی رو بخوره نه بچه پولدارهای تهران.
  • فمینیست US ۰۸:۵۳ - ۱۳۹۴/۰۵/۰۷
    29 44
    این ادبیات ضد زن باید نابود بشه.
  • بی نام A1 ۰۸:۵۸ - ۱۳۹۴/۰۵/۰۷
    39 3
    تشکر ویژه به خاطر این مصاحبه ، بودن همچین کسایی آدمو امیدوار میکنه که با حداقل سواد استفاده مناسبی از فضاهای مجازی می کنه .
  • بی نام IR ۰۹:۰۸ - ۱۳۹۴/۰۵/۰۷
    5 2
    آقا بخدا من از این تهران خراب شده خسته شدم دلم لک زده واسه هوای شمال جنگل ها و شالیزارهای گیلان ... ولی چیکار کنم خانواده ام کار ام تهرانه خییلی دوست دارم برم روستا اونم تویِ شمال زندگی کنم
  • پوریا IR ۰۹:۱۰ - ۱۳۹۴/۰۵/۰۷
    6 2
    یکی از با فرهنگ ترین و با شخصیت ترین آدمایی هستش که تو محیط مجازی میشناسم.
  • max A1 ۰۹:۱۱ - ۱۳۹۴/۰۵/۰۷
    2 1
    بسیار از این مطلب لذت بردم.امیدوارم هر کسی تو هر جایگاهی هست از زندگی لذت ببره. فقط این رو بدونید مشکل برای همه هست ولی مهم اینه که دیدگاهت به زندگی چطور باشه
  • بی نام IR ۰۹:۱۴ - ۱۳۹۴/۰۵/۰۷
    0 1
    كلي لذت بردم.تشكر از خبرگزاري مهر و خبرآنلاين بابت انتشار اين گزارش.
  • بی نام IR ۰۹:۱۹ - ۱۳۹۴/۰۵/۰۷
    1 1
    این گزارش تو ویژه نامه اعتماد 93 چاپ شده بود . خیلی عقبید متاسفم
  • مجید IR ۰۹:۲۲ - ۱۳۹۴/۰۵/۰۷
    3 1
    خوش به حالت که فارغ از شهر و همه الودگی های ذهنی و روحی و جسمی اش هستی...لذت زندگی کردن رو تو بیشتر از ما می بری برادر.
  • بی نام A1 ۰۹:۲۶ - ۱۳۹۴/۰۵/۰۷
    0 1
    واى عالى بود
  • بی نام IR ۰۹:۲۸ - ۱۳۹۴/۰۵/۰۷
    2 1
    چرا اسم اینستاگرام این عزیز را نذاشتید لطفا اگر کسی می داند در جواب کامنت کند
  • میم IR ۰۹:۴۷ - ۱۳۹۴/۰۵/۰۷
    1 2
    شه مازرون و مازرونی فدا
  • بی نام A1 ۰۹:۴۸ - ۱۳۹۴/۰۵/۰۷
    1 1
    همه مطلب را بادقت زیاد خواندم خیلی زیبا بود لذت بردم ومهمتراز همه شاهکار نویسنده بودکه جای تقدیر داردآفرین
  • مجید IR ۰۹:۴۸ - ۱۳۹۴/۰۵/۰۷
    4 1
    عالی عالی عالی...یه دنیا انرژی خوب گرفتم از این پسر و این مصاحبه...ایشالا هیچ وقت سردرد نگیری مرد بزرگ مهربان
  • بی نام A1 ۱۰:۱۱ - ۱۳۹۴/۰۵/۰۷
    1 1
    البته هستن کسایی ک فک میکردن روستا خوبه ولی بعد ی مدت زندگی خوششون نیومد
  • گلاویژ IR ۱۰:۱۲ - ۱۳۹۴/۰۵/۰۷
    2 1
    خوشا به حالت ای روستایی ....
  • بی نام A1 ۱۰:۱۵ - ۱۳۹۴/۰۵/۰۷
    3 0
    اکثر ادمهای قدیمی همینطور فکر می کردند که زندگیها راحت بود انها قانع راستگو و بی ریا بودند برخلاف ادمهای امروزی که فقط نق می زنند و از همه طلبکارند
  • بی نام A1 ۱۰:۲۱ - ۱۳۹۴/۰۵/۰۷
    1 0
    کیلویی 1400 علوفه؟؟؟؟ مگه میوه است؟؟
  • بی نام IR ۱۰:۲۴ - ۱۳۹۴/۰۵/۰۷
    1 0
    آفرین
  • یاسین A1 ۱۰:۲۹ - ۱۳۹۴/۰۵/۰۷
    1 0
    یوزر اینستاگرامش چیه پس ؟ چرا پیداش نمیکنم ؟؟؟؟
  • رضا RO ۰۴:۳۹ - ۱۳۹۴/۰۵/۰۹
    3 0
    باسلام تنها دلیلی که باعث میشه آدم از صحبتهای همچین آدمی لذت ببره صداقت وپاکدلی است که از فضای طبیعت وزندگی در روستانشئت گرفته است.خداوندبه او وهمه انسانهای صافدل وپاک سلامتی وعزت بدهد.
  • امیر EU ۰۵:۰۱ - ۱۳۹۴/۰۵/۰۹
    2 2
    عالی بود
    • نا سناس A1 ۰۷:۲۴ - ۱۳۹۴/۰۵/۱۵
      1 2
      عا لی بود خسته نباشد درمورد اون اقا که کفته بود درمورد اون اقا که ضد زن باید عوض شود اول فکر کن به بگو راست مگیه اقا محمد هرجا که بی حجا بی وارد شده ببین چه به سر روستا ها آورده خانواده های زیادی ضربه خوردند