فرصت اشتغال در کشاورزی شمال تمامی ندارد، اما سیاستگذاری‌ها کلان نابه‌جا، مردمان این خطه را ناچار می‌کند که اشتغال طبیعی، مستقلانه و مناسب خود را رها کنند و به دنبال شغل‌های جدید در کلانشهرها بگردند.

وحید قربانی

من فرزند یک شالی‌کارم. همان شالی‌کارانی که برنج «به‌رنج» و با خون دل خوردن‌های بسیار به دست می‌آورند. شالی‌کارانی که امسال را با کم‌آبی و خشکسالی سپری کرده‌اند. شاید خبر نداشته باشید، اما در سال جاری، بسیاری از چاه‌های آب مناطق شمالی کشورمان خشک و خسارت فراوان دیده‌اند. شالی‌کارانی هستند که ناچار شده‌اند شالیزارهای ناچیزشان را رها کنند. شالی‌کارانی که دیگر زیر بار واردات بی‌رویه و بی‌نظارت برنج خارجی، رمقی برای برنج‌کاری ندارند. شالی‌کاران بی‌گناهی که همواره در معرض اتهامات مبنی بر فروش زمین‌های کشاورزی و ساخت‌وسازهای غیرمجاز بوده‌اند. شالی‌کارانی که همواره موقع برداشت محصول، استرس و اضطراب فروش آن را دارند.

من فرزند یک شالی‌کارم. همان شالی‌کارانی که هر سال قوانین پر زرق و برقی برای حمایت از آن‌ها به تصویب قانونگذاران کشورمان می‌رسد. اما وقتی زمان برداشت محصول می‌رسد، می‌توان اوج به بی‌توجهی شالی‌کار و شالی‌کاری را به چشم دید؛ زمانی که برنج خارجی حتی به راحتی در بازارهای استان‌های شمالی کشور عرضه می‌شود. ظاهرا قانون اجازه واردات برنج در زمان برداشت محصول کشاورزان داخلی را نمی‌دهد، اما افرادی هستند که روش دور زدن قانون را به خوبی آموخته‌‌اند. افراد صاحب نفوذی که چند ماه پیش از برداشت محصول، انبارهای‌شان را پر از برنج‌های وارداتی می‌کنند و هنگامی که همزمان برداشت و فروش محصولات شالی‌کاران داخلی می‌رسد، بازار داخلی را پر از محصولات خارجی می‌کنند.

من فرزند یک شالی‌کارم. همان شالی‌کارانی که می‌بینند کشورهای اروپایی، با آن تعهد جدی و واقعی به بازار آزاد، چگونه از محصولات استراتژیک کشاورزی‌شان حمایت به عمل می‌آورند. شاید نخبگان سیاسی کشورمان تا به حال گوش‌شان، سیاست مشترک کشاورزی (CAP) نخورده باشد؛ سیاست‌های یارانه‌ای است که به کشاورزان اتحادیه اروپا پرداخت می‌شود. یارانه‌هایی که از مالیات‌دهندگان اتحادیه اروپا به دست می‌آید، استاندارد زندگی کشاورزان و فروش محصولات آن‌ها به قیمتی چندین برابر قیمت بازار جهانی را در کشورهای این اتحادیه تضمین می‌کند.

شاید برای شما جالب باشد بدانید که هر ساله حدود نیمی از بودجه اتحادیه اروپا را تامین مالی همین سیاست مشترک کشاورزی می‌بلعد. نخبگان سیاسی و علمی این اتحادیه هم سال‌های سال است، این سیاست را دنبال و لب به انتقاد و شکوه باز نمی‌کنند. اگر هم انتقادی از سوی مالیات‌دهندگان وجود داشته باشد، نخبگان سیاسی، خیر و صلاح مردم‌شان را در تداوم این سیاست‌های حمایتی می‌بینند. اما در کشور ما برخی به طور کلی خواهان آن هستند که کشاورزی را تعطیل کنیم، چراکه معتقدند به لحاظ اقتصادی و محدودیت منابع آبی، کشاورزی به صرفه نیست و دور از عقلانیت است. این در حالی است که توسعه پایدار بدون حمایت از کشاورزان امکان‌پذیر نیست. باید تولید حداقل میزان برنج تضمین شود تا مردم کشورمان همواره غذای کافی برای خوردن داشته باشند.

من فرزند یک شالی‌کارم. همان شالی‌کارانی که می‌بینند چگونه دولت ژاپن در طول نیم قرن گذشته ازحمایت از کشاورزان کشورش کوتاه نیامده است؛ ژاپنی که با این منطق که خودکفایی در تولیدات کشاورزی برای امنیت غذایی این کشور از اهمیت بسیاری برخوردار است. از سال‌ها پیش جلوی واردات برنج را گرفته و نگذاشته که کمر شالی‌کاران کشورش زیر بار واردات بی‌رویه خم شود. شاید برای نخبگان سیاسی کشورمان جالب باشد که ژاپن عضو سازمان تجارت جهانی، هنوز حاضر نشده است که تعرفه‌های سنگین وضع‌شده بر واردات برنج را بردارد. در هشتمین و آخرین دور از ادوار مذاکراتی موافقت‌نامه عمومی تعرفه و تجارت (گات)، یعنی دور اروگوئه (بین سال‌های 1986- 1994)، این کشور حاضر نشد ممنوعیت واردات برنج را بپذیرد. هرچند در سال‌های اخیر و تحت فشارهای کشورهایی چون ایالات متحده و استرالیا، صحبت از اصلاحات در بخش کشاورزی ژاپن به میان می‌آید، اما لابی قدرتمند کشاورزان و شالی‌کاران این کشور، کمتر زیر بار این اصلاحات رفته‌اند و دولت را به دلیل پیگیری این اصلاحات تحت فشار قرار می‌دهند. در راستای این اصلاحات، تلاش بر آن است که به برنامه یارانه برنج خاتمه داده شود و ژاپن به «پیمان تجاری شراکت ترانس‌پاسیفیک» بپیوندد. گرچه این پیمان امکان رقابت شرکت‌های ژاپنی را با شرکت‌های خارجی فراهم می‌کرد، اما در عین حال محصولات کشاورزی خارجی فراوانی را وارد این کشور نیز می‌کند. به همین دلیل لابی‌های قدرتمند کشاورزان این کشور سد راه این نوع اصلاحات و پیوستن به این نوع پیمان‌ها می‌شوند. هم‌اکنون دولت ژاپن نمی‌تواند منافع شالی‌کاران ژاپنی را در توسعه و امنیت غذایی کشورشان نادیده بگیرند. تاکنون چندین دور مذاکره میان کشورهای شرکت‌کننده در «پیمان تجاری شراکت ترانس پاسیفیک» صورت گرفته است، اما همه آن‌ها به مانند آخرین دور مذاکرات که به اوایل سال‌جاری میلادی بر می‌گردد، به نتیجه نرسیده و به شکست انجامیده است. یکی از علت‌های مهم شکست این مذاکرات، نگرانی ژاپن از نابودی بازارهای کشاورزی خود در نتیجه پیوستن به این پیمان بوده است. هم‌اکنون با وجود مخالفت شدید ایالات متحده، این مساله از مذاکرات دور آخر در سال 2015به طور کلی مستثنی شد.

من فرزند یک شالی‌کارم. همان شالی‌کارانی که به خوبی می‌دانند برنج داخلی در پیوند با امنیت غذایی مردمان کل کشورمان است. ظاهرا عده‌ای هنوز درک نکرده‌اند که غذا و تامین امنیت آن به مانند تامین انرژی که یک کالای عمومی و استراتژیک است، به حمایت بی‌دریق دولت نیاز دارد. وقتی می‌بینیم که محصولات و صنایع غیرضرور در حمایت تعرفه‌ای و یارانه‌ای قرار می‌گیرند، چرا نباید محصولات کشاورزی و برنج که از اهمیت بسیار زیادی برخوردارند، مورد لطف جدی دولت قرار گیرند. یعنی اهمیت کشاورزی و برنج از تولید خودروی داخلی با آن کیفیت نازل هم کمتر است. چرا حاضریم هر طوری که شده، از صنعت خودروسازی با تعداد اشتغال حدود یک میلیون در کشورمان حمایت کنیم، اما وقتی نوبت به کشاورزان با آن جمیعت انبوه درگیر آن می‌رسد، از زیر بار مسوولیت دولت شانه خالی می‌کنیم. غذا و تامین امنیت آن یک کالای لوکس و تجملی نیست، تامین امنیت آن به مانند خدمات درمانی، آموزشی و انرژی، ضروری است که باید دولت آن را مورد حمایت جدی قرار دهد.

من فرزند یک شالی‌کارم. همان شالی‌کارانی که برخی سیاست‌گذاری‌های کلان، آن‌ها را ناچار کرده است که از کشت ارقام پرمحصول برنج که برای خودکفایی کشورمان لازم است، دست بکشند و به کشت محصولاتی با هزینه‌ای پایین‌تر و صرفه اقتصادی بیشتر (ارقام کم‌محصول) روی بیاورند. شاید برای‌تان جالب باشد بدانید که برنج‌های کم‌محصول و عطری شمال که عموما آن را با نام طارم می‌شناسند، در سال‌های نخستین دهه 80  جذابیت کشت خود را از دست داده بود و هر سال سطح کمتری به زیر کشت این محصول می‌رفت. این به معنای آن بود که برنج‌کاران بیشتر به کشت ارقام پرمحصول روی آورده‌اند؛ چراکه سیاست‌های حمایتی لازم وجود داشت و قیمت مناسب تضمینی دولت آن‌ها را دلگرم به کشت هرچه بیشتر این محصولات می‌کرد. اما در سال‌های اخیر کمتر نقاطی در شمال وجود دارد که زیر کشت ارقام پرمحصول برود. این یعنی جایی از سیاست‌گذاری‌های کلان می‌لنگد. شالی‌کار براساس منطق عقلانیت بازار عمل می‌کند، اگر محصولی به صرفه‌تر باشد، همان را کشت می‌کند و حال که شرایطی فراهم آمده که کشت ارقام پرمحصول برنج بهینه نیست، آن‌ها به کشت ارقام کم‌محصول روی آورده‌اند.

من فرزند یک شالی‌کارم. همان شالی‌کارانی که هزاران بار درباره اشتغال جوانان و اشتغال‌زایی می‌شنوند، اما با سیاست‌گذاری‌های غلط و بی‌تدبیری‌ها، یک به یک اشتغال در زمینه کشاورزی از بین می‌رود. شاید باورتان نشود، اما شالیزارهای شمال در هر فصلی قابل کشت است، حتی اگر در سردترین فصل سال هم از زمین‌های کشاورزی شمال بازدید کنید، خواهید دید که این زمین‌ها یا زیر کشت هستند یا اینکه عدم صرفه اقتصادی، کشاورز را مجبور کرده است از کشت محصول صرفه‌نظر کند. اصولا فرصت اشتغال در کشاورزی شمال تمامی ندارد و فرد مشغول به آن در هر فصلی می‌تواند کسب درآمد کند. اما اوضاع نابه‌سامان و سیاستگذاری‌ها کلان نابه‌جا، مردمان این خطه را ناچار می‌کند که اشتغال طبیعی، مستقلانه و مناسب خود را رها کنند، و به دنبال شغل‌های جدید در کلانشهرها بگردند و حتی اشتغال دولتی را تجربه کند.

من فرزند یک شالی‌کارم. همان شالی‌کارانی که سیاستگذاری‌های اشتباهی را که موجب از بین بردن صنعت چای کشورمان در گیلان و مازندران شده است، به چشمان خود دیده‌اند. شاید باورتان نشود، اما هر ساله انبارهای چای شمال پر از چای تولید شده است- محصولاتی که از حدود 20 هزار هکتار از مرغوب‌ترین باغ‌های شمال برداشت می‌شوند- اما با کمی تسامح می‌توان دید که امروزه کمتر ایرانی است که یک فنجان از چای شمال را در سال بنوشد. هم‌اکنون سیاست‌های غلط دولت‌های پیشین در تغییرات ساختاری در صنعت چای، واردات بی‌رویه و عمدتا غیرقانونی چای خارجی، چایکاران را در وضعیت بغرنجی قرار داده است. ظاهرا این بار بعد از گندم و چای و ...، قرعه به نام برنج شمال افتاده است.

من فرزند یک شالی‌کارم. همان شالی‌کارانی که دکان‌های برنج‌فروشی و بوجاری‌شان را صد هزار مرتبه بر بنگاه‌های مشاوران املاک ترجیح می‌دهند. بنگاه‌هایی که چوب تاراج بر زمین‌های شمال می‌زنند و به بهایی ناچیز آن را از چنگ کشاورز مظلوم در می‌آوردند. البته فراموش نکنیم که در نهایت امر همه کاسه کوزه‌ها سر همین کشاورزان می‌شکند و آن‌ها هستند که در مظان اتهام قرار می‌گیرند.

من فرزند یک شالی‌کارم. همان شالی‌کارانی که آنچه بر آن‌ها در دشت‌های شمال کشورمان می‌گذرد، سخت ملال‌آور و دردناک است. کسی که این درد و رنج را از نزدیک لمس کند، به خود اجازه نمی‌دهد ذره‌ای نقد را متوجه آن‌ها کند. طاقت نقد به اصطلاح فرهنگی و انداختن مشکلات گردن مردم را نخواهد داشت، چراکه این را نقد غیرمنصفانه خواهد دانست. چگونه با این همه «رنج»، نقد را متوجه این رنجبران کنیم.

من فرزند یک شالی‌کارم. همان شالی‌کارانی که صدای آن‌ها به گوش نمی‌رسد. اصولا عادت کرده‌ایم که نقل قول‌های خوبی از روشنفکران غربی کنیم، توسعه کشور را با توسعه غربی مقایسه کینم، مردم خودمان را در مقام مقایسه با مردمان غربی قرار دهیم و به راحتی تقصیر را به گردن مردم بیندازیم و به این ترتیب خلاص شویم.

من فرزند یک شالی‌کارم. همان شالی‌کارانی که بازار نابسامان و شلخته نولیبرالی آن‌ها را به ستوه آورده است. آن‌ها همه گلایه دارند. آن‌ها از خیر دنیای رفاهی گذشتند. آن‌ها فقط می‌خواهند محصول‌شان را به بهایی عادلانه و در فرصت مناسب به فروش برسانند.

من فرزند یک شالی‌کارم. از شما نخبگان سیاسی تقاضا دارم، اجازه دهید نوازش نسیم شالیزاری را باز هم حس کنیم. شما را به خدا قسم، اجازه ندهید که این نسیم لابه‌لای ساختمان‌سازی‌ها و ویلاسازی‌ها گم شود. اجازه ندهید صدای قورباغه‌های شالیزاری و رودهای پر پیچ و خم برای ما رویا، و جای آن را صدای بوق و کرنای ماشین‌های چند صد میلیونی غریبه‌ها بگیرد. از شما تقاضا دارم که عطر برنج شمالی را از سفره‌های مردم کشورم نگیرید.

من فرزند یک شالی‌کارم. از شما نخبگان سیاسی تقاضا دارم بگذارید قلب‌های پدران‌مان در دل هامون‌های سرسبز شمال بتپد. اجازه دهید، شالیزارهایمان پابرجا بماند. اجازه دهید، فرزندان شالی‌کار در کنار شالیزارها، در کنار کلبه‌های شالیزاری کوچک‌شان، در کنار جاده‌ها و رودهای پر پیچ و خم‌مان دشت‌های‌شان متولد و این زییایی ذاتی را حس کنند.

* دانشجوی دکترای روابط بین‌الملل دانشگاه شهید بهشتی

22539

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 440539

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
2 + 1 =