ازدواج شهربانو با امام حسین (ع) و فیلم رستاخیز

این انتظار که فیلم های تاریخی مراعات تاریخ را بکنند، انتظار نادرستی است، مهم توجه به پیامها و ارزشهایی است که یک نسل از آن مقطع تاریخی انتظار دارد. درست همان طور که در دیگر متون ادبی ـ تاریخی و تعزیه ای از قدیم الایام تاکنون، همین انتظار وجود داشته است.

 این روزها بحث در باره محتوای فیلم رستاخیز به طور مستمر جریان داشته و ماجرای حذف این فیلم از اکران سینماها، آن هم بعد از آن که از همه صافی ها گذشته، مجوز اکران گرفته و حتی زمان اکران مشخص شده، زبانزد رسانه ها و اصحاب هنر و فرهنگ شده است.

شاید عمده ترین بدشانسی این فیلم این بود که اکران آن همزمان با بحث توافق ایران و کشورهای 1 + 5 شد و دولت نخواست به خاطر مخالفتی که از برخی از محافل و علما مطرح شد، اکران آن در دوره ای باشد که مشکلات دیگری هم وجود دارد و باید توان خود را برای حل آنها بگذارد. به نظر برخی معنای سیاست همین است، و کار آن قربانی کردن آن که در ظاهر اهمیت کمتری دارد.

با این حال، نباید فراموش کرد که با تعطیلی اکران این فیلم در عالم هنر و تاریخ آن در ایران اتفاق مهمی افتاد. بنده به بحث های مذهبی که در این باره شد نمی پردازم و می دانم که در این باره اختلاف نظر بوده و مراجع در باره نشان دادن چهره حضرت ابوالفضل (ع) نظرات مختلفی داشتند و مراعات عرف را کردند. به این نکته هم اشاره نمی کنم که منازعاتی میان هنرمندان ما در میانه دو خط سیاسی هست که آن هم روی این ماجرا تأثیر گذاشت. شاید دخالت برخی از مقامات هم در این امر تأثیر داشته که البته در این باره چیزی نمی دانم، اما تأکید می کنم ومی دانم در رایزنی هایی که شده بود، بسیاری از چهره های معتدل جناح راست هم با آن موافق شده بودند، آن هم وقتی که در اکران های محدود مختلف آن را دیده بودند،  هرچند این اندازه انگیزه نداشتند که بخواهند مداخله کنند.

در اینجا می خواهم نکته دیگری را عرض کنم و آن این است که ما سالهاست در باره تاریخی بودن یا نبودن فیلم های تاریخی و مذهبی بحث می کنیم. به صورت طبیعی علاقه مند بودیم بگوییم که باید این فیلم ها مطابق با نقلهای تاریخی باشد. در این باره تلاش هم کردیم. اما در حقیقت، هیچ گاه نتوانستم بر این مسأله غلبه کرده و فیلم های تاریخی دقیق بسازیم.

به نظر بنده، این اشکال بیش از آن که مربوط به هنرمندان باشد، مربوط به نادرستی نگاه ماست که «تاریخ» را با «کار هنری»‌ اشتباه گرفته ایم. ما تصور کردیم فیلم و هنر باید مثل متن تاریخی باشد، در هر حالی که چنین فکری از اساس نادرست و بیش از همه به دلیل ضعف شناخت ما از ماهیت هنر بوده و هست. در این باره نمی خواهم بحث کنم، زیرا بیش از آن که نظر بنده ناشی از نگاه عالمانه در باره هنر به خصوص هنر + تاریخ باشد، نشأت گرفته از نگاه تجربی طی این سالهاست.

اما یک نکته را در حوزه «ادبیات داستان ـ‌تاریخی» می خواهم عرض کنم و آن این است که هنرمندان قدیم ما هم این را دریافته بودند که کار هنری در حوزه داستان تاریخی یا تاریخ داستانی، اگر بخواهد موفق باشد، باید رنگ هنری داشته باشد نه رنگ تاریخی.

آثاری که تاریخ های داستانی هستند، یا داستان هایی که شبه تاریخی هستند، به قدری در ادبیات ما زیادند که بخوبی می توانند نشان دهند، هنرمندان قدیم، کاملا با این واقعیت آشنا بودند که نباید گیر تاریخ باشند، بلکه باید به پیامهای مهم موجود در این داستان ها توجه داشته باشند.

اگر قرار است ارزیابی از این قبیل متن ها و کارهای هنری صورت گیرد، این ارزیابی باید در حوزه هنر و پیامهایی باشد که از این متن ها بدست می آید نه انطباق آنها با تاریخ.

این امر نه تنها در داستانهای تاریخی، بلکه در شعر، به ویژه اشعار عاشورایی و آنچه که مربوط به تعزیه ها و روضه خوانی هاست نیز صادق است.

اگر کسی فهرست تعزیه های موجود در کتابخانه ها را ملاحظه کند، درخواهد یافت که بیش از نود درصد آنها داستانی محض است، اما پیام آنها نشان دادن عظمت اهل بیت، و اثبات خبث نیت امویان و دشمنان اهل بیت است. کتابخانه مجلس دو جلد فهرست تعزیه هایش را چاپ کرد. اگر آنها را نگاه کنیم به خوبی این حقیقت بر ما آشکار می شود.

ادبیات داستان های تاریخی ما در حوزه مختارنامه ها و حمزه نامه ها نیز در گستره ادب و هنر بیانی مسلمانان بسیار گسترده است. آنها نیز متن های غالبا غیر تاریخی، اما با پیام های تاریخی بسیار خوبی هستند و هیچ کس نمی تواند تاثیر آنها را در گسترش تشیع در ایران انکار کند.

البته ممکن است در برخی از ادوار بسیار نادر، از سوی برخی از فقها نسبت به این موارد موضعگیری شده باشد، مثل آنچه نسبت به ابومسلم نامه ها در دوره اول صفوی رخ داد، اما آن مورد بیشتر به خاطر جنبه های ضد شیعی داستانهای موجود در ابومسلم نامه بود که علما نمی خواستند این داستانها از سوی کسی که دشمن اهل بیت (ع)‌بوده، بر سر زبانها باشد. این در حالی بود که مختارنامه همیشه در دسترس مردم بوده و در مجالس عمومی خوانده می شده است.

داستانهای منظوم از فضائل اهل بیت (ع) هم با شکل داستانی در بسیاری از دواوین بوده است. تعزیه ها هم که جای خود داشته و در دویست سیصد سال گذشته، همیشه برقرار بوده و هیچ مخالفتی با آنها دیده و شنیده نشده است.

در اینجا برای نمونه قصد دارم یکی از این داستانهای تاریخی را بیاورم که به لحاظ ادبی بسیار زیبا اما غیر تاریخی است. این داستان نشان می دهد که ادبیات «داستان ـ تاریخ» ما به هیچ روی قصد انطباق با تاریخ نداشته و هدفش عمدتا القای پیام های خاصی بوده است.

داستان ازدواج شهربانو با امام حسین (ع)‌ در متون کهن حدیثی ما آمده، اما آنچه در اینجا می خوانید بیان آن به صورت یک داستان بسیار زیباست.

البته در باره ای که همان روایت تاریخی هم درست است یا نه، کسانی مانند مرحوم مطهری و شهیدی آن را قبول نداشتند و اخیرا آقای مهدوی دامغانی و ناهید طیبی در باره درستی آن کتاب و رساله نوشته اند. اما اصلا بحث بنده آن مساله نیست. بلکه یک داستان زیبا برای شهربانو در یک متن کهن است.

این متن داستانی که از سوی یک نویسنده سنی ـ شیعه ترک اویغوری در چین نوشته شده، حکایت اسارت شهربانو، کشته شدن برادر او، آوردنش به مدینه، مسلمان شدنش به دست ام سلمه و شوهر کردن او در مدینه را به صورت یک داستان زیبا آورده است.

مخاطب این داستان، یقینا می داند که داستان می خواند نه تاریخ، همچنان که نویسنده نیز می دانسته که داستان می نویسد نه تاریخ، اما برای هر دوی آنها مهم پیامهایی است که در این داستان آمده است. ضمن آن که اینها توجه داشتند که یک فرد مسلمان به جز دین و مذهب و تاریخ، نیاز به متن های ادبی هم دارد که روح او ر جلا دهد و احساسات او را نیز بسازد.

مسلما عناصر غیر تاریخی فراوانی در این داستان هست، اما اساسا سنجش و ارزیابی تاریخی چنین داستانهایی درست نیست، بلکه چنان که گفته شد این قبیل داستانها را باید از لحاظ هنری و پیامی ارزیابی کرد. این که می توان این را به ذهن به یک فقیه تفهیم کرد یا نه، البته کار دشواری است ونباید توقع آن را داشت. اما به هر باید بحث کرد  و به تفاهم رسید. اما ما جماعت، به قدری دیر به تفاهم می رسیم که خطوط اصلی گم شده و نیروهای زیادی را به خاطر رفتارهای ناملائم خود فراری می دهیم.

بگذریم که حتی در بسیاری از حساسیت های فقهی خود هم تحت تاثیر شرایط خاص سنت گرایی هستیم و وقتی اوضاع عوض شد، در کمال سکوت، از حرفهای گذشته، گذشته، و راه جدیدی را در پیش می گیریم. می توانیم برای تجربه، به فتاوایی که در باره حرمت شرکت زنان در انتخابات از مشروطه تا سال 42 داده شده، نگاه کنیم و بعدا در سال 57 و مجموعه انتخابات سال 58 و بعد از آن ملاحظه کنیم که اساسا از آن مسائل دیگر خبری نبود و در کمال سکوت همه چیز به آرامی و خوبی برگزار شد.

در باره رعایت یا عدم رعایت برخی از عرفیات نسبت به اقشار خاصی یا عامه مردم هم همین طور است، از دست کردن ساعت مچی برای علما، تا گذاشتن موی بلند در سر، تا استفاده از بلندگو، تا بسیاری از مسائل دیگر که به مرور و در سکوت، همه چیز به آرامی تغییر کرد و کسی هم مرور نکرد که چه مطالبی قبلا گفته می شد. در مورد هنر هم داستان به همین شکل است.

بدون شک، نویسنده معتقد به کنار گذاشتن همه آن دیدگاه ها نیست، بلکه بحث جدی بر سر آنها، رعایت جنبه های عرفی و شرعی و تفکیک دقیق، و به خصوص توجه به این است که نکند تا دو تا ده سال دیگر همه این حرفها حل شود و آن وقت تاریخ در باره گذشته قضاوت کند.

یک روحانی در دوره رضاشاه که اهل مبارزه هم با دولت پهلوی، هفتاد صفحه در باره تغییر لباس نوشت و از علما خواست حساسیت نسبت به این تغییر نشان ندهند، و آن را مدخل در مفهوم ایمان و کفر ندانند، در حالی که هیچ کس به حرف او توجه نکرد و تا به امروز نیز رساله او چاپ نشده است. این در حالی است که تغییر صورت گرفت و لباسهای قدیم کنار رفت و کت و شلوار آمد و هیچ اتفاقی هم نیفتاد و غیر از این که اخیرا یک منبری که گاه عجایب می گوید دوباره بعد از پنجاه سال از کت و شلوار انتقاد کرد، علما چیزی در این باره نمی گویند و حق هم همین است.

ضمن این که باید عرض کنم کسانی که در عرضه های «تازه»‌ قدم می زنند، همیشه باید از ریسکی که برای شکستن خط های قدیمی و سنتی (عرفی نه شرعی) دارند، آگاه باشند و بدانند که محافظه کارانی که نگران بر هم خوردن آن سنت ها هستند، همیشه فراوانند و غالبا احساس وظیفه جدی می کنند. بنابرین اگر از این خطر آگاه باشند، می توانند با ظرفیت بیشتری تبعات آن را پیش بینی و تحمل کنند.

به هر حال بحث سر داستان ازدواج شهربانو با امام حسین (ع)‌ به یک روایت داستانی است که عرض کردم، نویسنده سنی ـ شیعی است. نویسنده سنی است اما محب اهل بیت. در این داستان هم عشق او این است که این پیام را که بیش اهل بیت (ع)‌درست تر از دیگران است ارائه دهد. اما این کار را در قالب یک داستان تاریخی ارائه کرده است.

این متن را از کتاب «تاریخ خلفا و مقتل امام حسین» که مدتی قبل به کوشش بنده و همکارم جناب آقای دکتر وثوقی منتشر شد، انتخاب کرده تقدیم شما می کنم تا با ادبیات «داستان تاریخی » آشنایی بیشتری پیدا کنیم. صد البته که اهل تاریخ ادبیات فارسی با حجم انبوه این داستانها آشنا هستند، و این ارائه صرفا برای دوستانی است که کمتر با این مطالب آشنایی دارند.

 

***

 

[ازدواج شهربانو با امام حسین (ع)]

پس لشکر فرستاد به [سوی] کسری، و ولایت عجم بگشاد، و لشگران کسری را بکشتند، و بازگشتند. و چنین گویند که آن پادشاه را نوشروان نام بود، و او را دو دختر بود. پسر او را هرمز نام شد. در مصاف، ایشان را گرفته بودند. چون به مدینه بیاوردند نزدیک عمر ـ رضی الله عنه ـ پسر را درآوردند، و آن دختران را نیز پیش عمر بردند. پس چنین گویند  که دختر کلان‏تر را شهربانو نام  بود و نیک با جمال بود، و خوب روی، و تمام بالا جهاز او را نهایت نبود، و در جمال چنان بود که رشک آفتاب بود. و چنین آورده‏اند که دختر خردتر را بارنوس نام بود، و چنین گویند که هرمز را پیش عمر ـ رضی الله عنه ـ درآوردند. عمر ـ رضی الله عنه ـ ایمان بر وی عرضه کرد، و گفت که، بگو لا اله الاّ الله و محمّد رسول الله. آن معلون نگفت و ایمان را قبول نکرد تا آتش بر وی هلاک گشت. بیت

آن زبانی کزو نیارد یاد     ریخته چون زبان سوی باد

عمر ـ رضی الله عنه ـ بفرمود تا سرش را از تن جدا کردند، و آن دختران را نیز درآوردند و اسلام بر ایشان عرضه کردند. چون ایشان برادر خود را کشته دیدند فریاد برآوردند و گفت[ند]: برادر ما را که کشته است، و ملک ما را غارت کرده، ما را نیز بکشید که آنچه شما می‌گویید ما نخواهیم گفتن، و قبول نخواهیم کردن. پس عمر ـ رضی الله عنه ـ بفرمود که، این هر دو دختر را بکشید، چون دخترآن را بقصاص‏گاه بردند تا بکشند تا ناگاه امیرالمؤمنین علی ـ رضی الله عنه ـ بدان مقام برسید. دید که پسر شاه عجم را کشته بودند، و آن دختران را نیز نزدیک آورده بودند تا بکشند که امیرالمؤمنین علی ـ رضی الله عنه ـ بانگ بر ایشان زد که زمانی توقف کنیت [= کنید] تا بنزدیک عمر درآیم  و کشنده آن دختران، غلام عمر بود. توقف کرد. امیرالمؤمنین علی ـ رضی الله عنه ـ پیش عمر درآمد، و گفت: یا عمر! در کارها تعجیل مکن که نیکو نیست، فکیف، تعجیل کنی در کشتن و خون ریختن، زنده را توان کشتن و لیکن کشته را زنده نتوان کرد. به کشتن پسر شاه عجم چرا شتاب کردی؟ عمر ـ رضی الله عنه ـ گفت: ایمان بر وی عرضه کردیم، قبول نکرد و فرمان حق تعالی اینست که هر که فرمان حق را قبول نکند و ایمان نیارد، بکشندش. امیرالمؤمنین علی ـ رضی الله عنه ـ گفت: یا عمر! راست میگویی ولیکن اگر او را نمی‏کشتی، من او را به ایمان دلالت می‏کردم. چون او را کشتی باری فرمانی [ ده]  تا آن دختران را نکشند تا من ایشان را بجایی فرستم که ایشان را باسلام درآرند. عمر فرمود که نیکو باشد. فرمان داد که دختران را مکشید.

غلام عمر دست از ایشان بازداشت، و به امیرالمؤمنین علی سپارش نمود، و امیرالمؤمنین علی ایشان را بفرمود تا بنزدیک امّ سلمه بردند که عیال رسول بود. پس آن دختران بنزدیک امّسلمه می‏بودند. و امّسلمه زنی بود هول خوش سخن، و امّسلمه ایشانرا عزیز داشتی و سخنان خوب و شیرین بگفتی و پند‏ها و نصیحتها دادی، و آن دختران از مُلک پادشاهی جدا مانده بودند، و از پدر  و مادر و برادرجدا افتاده بودند، و دل ایشان تنگ، در رنج بودند. مدّتی مدید بایست تا امّ سلمه ایشان را به پند و نصیحت نرم کرد. از عذاب دوزخ سخن گفت و هم از رحمت بهشت با ایشان. بعد از چندگاه، اسلام را قبول کردند، و بعد از آن خبر بنزدیک  عمر بردند، و جمله صحابه ـ رضوان الله علیهم اجمعین ـ شاد شدند، و امیرالمؤمنین علی را ثنا گفت، و بستود که، اگر نصیحت تو نبودی من این دختران را میکشتی.

پس آنگه عمر - رضی الله عنه - مر یکی از صحابه را بنزدیک امّسلمه [کذا] فرستاد و گفت: سلام من به امّسلمه برسان، و بدست آن صحابه بسیار تحفها فرستاد از بهر امّسلمه، و آن دختران را نیز جامها فرستاد، و خورشهاء نیکو فرستاد، و گفت که، مر امّسلمه را بگوییت: زحمت مهمانان کمتر باشد، و بگوی که چون دختران را باسلام دعوت کردی و اسلام قبول کردند، ایشان را به خصم کردن نیز راضی گردان تا ایشان بخصم دهم تا زحمت ایشان دور گردد.

چون صحابه بنزدیک امسلمه رسید، و سلام عمر به او رسانید، امسلمه مر عمر را دعاها کرد و گفت: مر عمر را [بگوییت] که سه ماهست تا من ایشان را بتوفیق خدای عزّوجل در اسلام درآوردم. اگر چه در ازل خدای اسلام روزی کرده بود ایشان را، امّا بدین روزی، سبب من بودم. اکنون فی الحال سخن شُوی  کردن با ایشان نتوانم گفتن مگر به آهستگی گفته شود.

اما آورده‏اند که عمر ـ رضی الله عنه ـ در آن کار تعجیل میکرد از جهت لشکرها، و صحابه همه جمع بودند، و نیز می‏خواست تا لشکرها را بسوی عجم فرستد تا اسلام را آشکارا کنند، و غرض عمر آن بود که تا معلوم کند که این دختران کرا قبول میکند.

اما گویند: امّسلمه، شهربانو را که خواهر کلان‏تر بود این سخن را باو بگفت. پس شهربانو جواب گفت که، ای مادر! چه جای شوهر خواستن است که ما را پدر  و مادر نیست، و جامهاء نیکو نیست. این بگفت. پس امّسلمه با بارنوس که دختر خردتر بود [گفت] که، [شما که] اسلام را قبول کردید و مسلمانی را اختیار کردید، شما را خصمی [= ازدواج] باید کردن که زن بی‏شوهر نیکو نباشد که پیغامبر (ع ا م) دختر خود را بی‏شوهر نکرد، و زن را هیچ کس محرم‏تر از شوهر نیست، و خدای تعالی هر چیزی را که آفریده است، جفت آفریده است. مرد را از بهر زن آفریده است و زنرا از بهر مرد آفریده است. و چون خصمی کنید شما را خانه و جایگاهی پیدا شود و بکارخانه و زنده‏گانی خود مشغول شوید. غمهاء شما کمتر گردد. بارنوس چون سخن بشنود، بسیاری دل تنگی کرد گفت: ای مادر! ما را غم اسیری و بی‏کسی و بی‏چیزی بس نیست که ما را غم شوهر باید خوردن؟ ام سلمه مر ایشان را گفت: ای دختران من و ای فرزندان من! چون اندر اسلام اندر آمدیت، شما را فرمان عمر قبول باید کردن، و سخن او را باید  شنودن که بجای پیغامبر است، و هر که بسخن عمر کار نکند همچنان باشد که بسخن پیغامبر (ع ا م) کار نکرده است، و هر که سخن پیغامبر را شنود همچنان باشد که سخن خدای را بشنوده باشد؛ از بهر آنکه هر چه گفت و هر سخنی که گفت، جبرئیل به وحی نزد خدای تبارک و تعالی [برد].

چون بسیار ازین سخنان بگفت بایشان، بعد از گفتن بسیار، چنین گویند  که شهربانو که خواهر کلانتر بود گفت: ای مادر! من شوهر میکنم اما بیک شرط که هر جهازی و مالی که از آن ما این لشکر عرب گرفته است و غارت کرده است، آن مال را بما دهید تا ما اگر خصم کنیم، بخانه خصم برهنه نرویم و ما را از آن خود چیزی باشد تا بنزدیک شوهر خوار و بی‏قدر نباشیم، از آنکه پادشاه زاده‏ایم و از پادشاهی باید که ما را نشانی باشد، و این که میگویم جهاز ماست که مادر و پدر  از بهر ما ساخته بودند، و چون اسلام آوردیم باید که آن مال‏های ما را بما دهند تا ما خصم قبول کنیم. امّسلمه این پیغام را بنزد عمر فرستاد. عمر ـ رضی الله عنه ـ سعد وقّاص را بنزدیک خود خواند و گفت: آن دختران را که در مصاف گرفته بودیت، جهازهاء ایشانرا چه کردیت؟ سعد وقاص گفت: بانصد اشتروار جهاز خواهر کلان‏تر است، بدان اشتران بار گرفتم و به بیت المال تسلیم کردم. پس عمر ـ رضی الله عنه ـ بفرمود در بیت المال را بگشادند  و آن پانصد اشتروار جهاز و جواهر و پیرایه ایشان بیرون آوردند، و بدآن دختران تسلیم کردند.

اهل مدینه خیره بماندند از آن مال و جهاز ایشان، و همه بزرگان صحابه میگفتند تا این دختران، روزیِ که خواهد شد.

اما آورده‏اند: چون رخت و جهاز ایشان را نزدیک ایشان بردند، چون آن دختران جهاز خود را بدیدند شاد شدند. عمر ـ رضی الله عنه ـ یکی را بنزدیک امسلمه فرستاد. چون دختران جهاز و مال را گرفتند، باید که اجازت دهند تا ایشان را بخصمی دهیم، دختران اجازت دادند، اما چنین گویند که آن دختران چنین گفتند که، ما را بکسی دهند که ما او را پسند کنیم. چون عمر پیغام دخترانرا بشنید، [گفت] چگونه ایشان اجازت دهند همچنان کنیم؟ آن سخن چون شهربانو شنید، به امسلمه گفت: ای مادر! همچنین میخواهم که برین بام خانه، سایه بانی سازیم و پرده بروی خود فرو گذاریم، و زیر قدم شما که مادر ماییت بنشینیم و یاران مصطفی و جوانان و بزرگ‏زاده‏گان پیش میگذرند، یکان یکانه را نام ایشان با ما بیان میکنیت، و میگویید تا هر کدام را که ما پسند کنیم و تقدیر خدای تعالی بدان کس رفته باشد، ان کس را اتفاق کنیم و بخواهیم. باشد که خدای تعالی مبارک گرداند.

پس این سخن را بنزدیک عمر ـ رضی الله عنه ـ‌ بگفتند  عمر بفرمود تا همه صحابه را خبر کردند. آنها که در شهر بودند و آنها که بیرون شهر بودند، از پیران و جوانان و سی دو سه هزار مرد که یاران رسول بودند همه را خبر کردند. همه جامها[ء] خوب پوشیدند و بویهاء خوش در خود مالیدند، و هر کسی بامید آنکه باشد که مرا بخواهد و پسند کند، و تمامت مردم بر دَرِ مدینه جمع گشتند.

آنگاه چنین گویند که بر بام آن خانه، همچنان جایی سایه بانی ساخته بودند که امسلمه و آن دختران در آن مقام نشسته بودند. و چنین گویند که، نخستین کسی که اسب در میدان جهانید مردی بلند بالا قوی هیکل و نیک باصلابت بود، و بر اسب نیکو برنشسته، و دستی جامه خوب پوشیده، و دستی سلاح ملوکانه در پوشیده، و بر خود راست کرده. چنین گویند آن عمر بود ـ رضی الله عنه. شهربانو گفت: ای مادر! این مرد باهیبت و صلابت کیست؟ امسلمه گفت: ای جان مادر! این عمر است.  این مردی است که پیغامبر (صلعم) این تشریف فرموده است که فرداء قیامت، همه مسلمانان به اسلام نازند و اسلام به عمر نازد. و تا وی در میان مسلمانان نیامد، بانگ نماز و مسلمانی آشکارا نشد. شهربانو گفت: ای مادر! شما راست میگوییت، و هر چه میگویند از آن زیادت است، ولیکن ما وی را نمی‏خواهیم، بسبب آنکه  هر باری که ما وی را می‏بینیم ما را کشتن برادر خود یاد آمد، و ما را با وی زنده‏گانی نشود.  عمر ـ رضی الله عنه ـ چون این سخن بشنود از آن مقام بگذشت.

و چنین گویند  بعد از آن عثمان ـ رضی الله [عنه]] در رسید. جامهاء خوب پوشیده و بر اسب نیکو نشسته، و سر در پیش افکنده و شرمگین می‏آمد. شهربانو گفت: ای مادر! این کیست؟ امسلمه گفت: این عثمان بن عفان است، از چهار یار برگزیده رسول (مختار) یکی وی است، و در میان صحابه توانگرتر از وی کسی نیست. شهربانو گفت: راست میگویید، ولی من شنیده‏ام که وی مردی شرمگین است، و سال [و] ماه گذرد که وی با زن سخن نگوید. و دیگر آنکه دو دختر رسول با وی بوده است، من او را نتوانم خواستن. چون عثمان ـ رضی الله عنه ـ این سخن را بشنود، او نیز بگذشت.

چنین گویند  که بعد از آن شاه مردان علی و مرد میدان و شیر خدای امیرالمؤمنین علیّ مرتضی ـ رضی الله عنه ـ در رسید، بر دُلدُل سوار شده بود، و رخسارهاش چون گل سرخ می‏تافت، و جامهاء متکلف پوشیده بود. شهربانو گفت: ای مادر! این مرد سرخ روی سیاه موی کیست؟ امسلمه گفت: این مرد کَنَنده دَرِ خیبر است، و کُشنده عنبر و عنتر است، و پسر عمّ رسول الله است، و پدر  حسن و حسین است. پس شهربانو گفت: ای مادر! تو راست میگویی، وی را در حق چه توانیم گفتن، و گریان شد که ای مادر! او را هیچ نتوانیم گفتن، ولیکن فرداء قیامت در روی فاطمه زهرا چگونه نگریم؟ پس امیرالمؤمنین علی ـ رضی الله عنه چون این سخن را بشنود، گریان شد و از آن مقام درگذشت.

و در عقب ایشان پیری در رسید. شهربانو امسلمه را پرسید که، این پیر کیست؟ امسلمه گفت: ای جان مادر! چندان پیر نیست، ولیکن از غریبی بسیار موی او سفید است، و مردی با ادب است، امیر شاه عرب است، و لشکرش بی‏قیاس است، و نامش سعد وقاص است. شهربانو چون صفت و نام او را بشنود فریاد برآورد که، ولایت ما را او برانداخته است و ما را لشکر او اسیر کرده است. ما او را نتوانیم خواستن.

چون سعد وقاص درگذشت، مردی قوی حال، عمر سعد کرب در رسید، بر اسبی نیکو نشسته و چهره سیاه، ولکن دلش چون آفتاب و ماه، و بالایی قوی داشت، و بر بازو پهلوان بود، چنآنکه هر که او را بدیدی بسهمید! شهربانو پرسید که، ای مادر! این مرد کیست؟ آنگاه ام سلمه گفت: ای جان مادر! اگر او در ولایت شما سیاه است، اما بر ولایت ما چون ماه است، و لشکر ما را سپاه است و در جنگ و مصاف مهتر است. نامش عمر سعد است. شهربانو گفت ما نخواهیم او را که بچگان گهواره از وی بترسند، و برادر ما را او گرفته است، و بدین ولایت  آورده است، او را نتوانیم خواستن.

و چنین گویند که او نیز بگذشت. سواری دیگر در رسید، چون کوهی بر بالای یکی نقره خنگ سوار شده، و جامهاء شاهانه پوشیده، و سلاح ملوکانه بر خود راست کرده، یکی خفتان سبز پوشیده، سر او را از همه مردمان بلندتر بود. شهربانو پرسید که، این سوار سبز پوش قوی حال کیست؟ ام سلمه گفت: ای جان مادر! وی پادشاه زاده بنی نقع [نخع] است، برادر خوانده بـ حیدر است، نامش مالک اژدر است. شهربانو گفت: او را نخواهم، بسبب آنکه ولایت ما را ایشان، به دو کس برانداخته‏اند.

چون او نیز درگذشت، سواری دیگر در رسید، بر یکی مرکبی چون پیل نشسته و جامهاء نیکو پوشیده، و سلاح نیکو بر خود راست کرده. شهربانو پرسید که، این مرد کیست؟ امسلمه گفت: از کبایر صحابه است، سپهسالار پیغامبر است، مرد دلاور است، نامش خالد بن ولید است.

القصّه او را هم نخواست، و صحابه‌یان در عقب یک یک گذشته‏اند، هچون زبیر عوام و مُرّ بن عبدالله و مقداد اسود و حار[ث] بن یمانی و معاذ جبل، و عمار یاسر، و حذیفه یمانی و هاشم و عتبه [کذا =. هاشم بن عتبه] تا همه پهلوانان صحابه بگذشتند. هر یکی را بیکی عذری رد کرد تا زمانی گذشت، صحابه تمام شد و نوبت جوانان در رسید.

جوانان دو گروه بودند: یکی گروه آل بنی هاشم، و یکی گروه بنی امیّه بودند و کلانتر بنیامیّه، یزید بود ـ علیه ما یستحق ـ پس در میان آن فریق، [چنین] قرار دادند که یک سوار از آل بنیهاشم بیرون آید، و یکی سوار از آل بنیامیّه، بعد از آن، در میان هر دو قبیله منازعتی و گفت و گویی پیدا شد.

پیش عمر آمدند. حکم کرد که نخست حسن بن علی بگذرد، بعد از آن حسین بن علی، و یک سوار دیگر از بنیامیّه، بعد از آن یک سوار از بنیهاشم، و یک سوار از بنیامیّه بگذرد. و چنین گویند  که آن روز، حسن بن علی جبّه خوبی پوشیده بود، و عمامه رسول را بر سر نهاده بود و بر مرکب رسول (ع ا م) سوار شده بود، و دو گیسو چون کمند در برافکنده، رویش چون ماه تابان بود، و قدش سرو خرامان. چون اسب را براند، و برابر شهربانو آمد، شهربانو گفت: ای مادر! این جوانی خوب روی کیست؟ امسلمه گفت: ای جان مادر! باری او را هیچ عیبی نتوانی گفت که رویش چون ماه تابان و دو گیسوش عنبرافشان، نور دیده زهراست، و پسر علی مرتضی است، نامش حسن رضا است. شهربانو گفت: ای مادر چه زهره آن باشد که او را عیبی توانم گفتن که او جگرگوشه رسول است، و فرزند مقبول است، امّا ای مادر من شنوده که او زن دیگر خواسته است و هنوز می‏خواهد و ما غریبیم، و رشک تحمّل نتوانیم کردن، و طاقت رشک نداریم، و طعن زنان نتوانیم کشیدن. پس امیرالمؤمنین حسن چون این سخن بشنود، او نیز بگذشت دو سوار از دو قبیله جدا شدند، هر دو سوار بغایت آراسته، یکی سوار از آل بنی هاشم، یکی سوار از آل بنیامیّه؛ از آل بنیهاشم، امیرالمؤمنین حسین بود و از آل بنیامیّه یزید بن معاویه بود؛ اما آن روز امیرالمؤمنین حسین، اسب خوب داشت، بشتافت و در تاخت و اسب خود را دشمن دار خاندان رسول گذرانید، یزید ـ علیه ما یستحق ـ اسبش مانده بود، و حسین ـ رضی الله عنه ـ اینجا برسید. شهربانو [پرسید] که، این برناءتر بارویی که چون ماه و دو گیسوی سیاه می‏آید، فرزند کیست که تیر مشرکان خلق را خسته میکند؟ امسلمه [گفت:] ای جان مادر! این دُرّی است، و این گوهر از کان علی است، و این نبیره خواجه قاب قوسین است، و در همه کارها یکست، نامش حسین بن علی است، و همچنآن که تو بگذاشتی او نیز بگذاشت، و هم چنآنکه تو شوی ندیده‏ای، او زن ندیده است، و جز آن، نیکو خُلق است و برادر خردتر حسن.

پس شهربانو یک آستین جواهر پر کرده بود، بر سر امیرالمؤمنین نثار کرد. امسلمه [و] جمع صحابه امیرالمؤمنین حسین را مبارک باد کرد، پس یزید ـ علیه اللعنه ـ حیران شد در میان راه، و گویند  از آن روز باز کین امیرالمؤمنین حسین در دل نگاه داشت و میگفت که، اگر من پیش می‏رفتم آن دختر مرا می‏خواستی. آن کوتاه بین خوارج ندانست که هیچ کاری بی‏حکم و تقدیر  خدای نیست ـ جلّ جلاله ـ بعد از آن عمر با جمله صحابه ـ رضوان الله علیهم اجمعین ـ همه شادمان شدند، و گفتند که، نیکبخت زنی که این چنین خصمی حاصل کرد.

روز دیگر جمله صحابه حاضر شدند و در مسجد رسول (صلعم) کبار صحابه نشستند ـ رضوان الله علیهم اجمعین ـ و ابوهریر[ه] را فرستادند تا وکیل آن دختر شود، و عمر خطبه بلیغ برخواند، و امیرالمؤمنین حسین ابن علی آنجا حاضر بود با همه برادران خود، و جامهاء شاهی در پوشیده بود، و کمر گوهر نگار بر میان بسته بود. پس آنگاه عقد بستند، و شهربانو را امیرالمؤمنین حسین دادند، و بعد از آن امیرالمؤمنین را از مسجد بیرون آوردند، و امیرالمؤمنین علی دُلدل خود را آراسته بود، و امیرالمؤمنین حسین را بر دلدل سوار کرد، و عنان دلدل را خود بگرفت و هفت قدم پیش دلدل او پیاده برفت از جهت عزّت و حرمت داشت خاندان رسول را، آنگاه عنان دلدل را به محمّد حنیفه داد، و بعد از آن امیرالمؤمنین سوار شد، و عثمان بن عفان و عباس عمّ رسول، و عبدالرحمن عوف با جمله کبار صحابه همه سوار شدند ـ رضوان الله علیهم اجمعین ـ و جمله جوانان صحابه در خدمت امیرالمؤمنین حسین بن علی ـ رضی الله عنهما ـ بخانه ام‌سلمه آمدند  و آن دختر را ام سلمه و خاتونان صحابه آراسته بودند، وی را بآراست حاجت نبود. شعر

بزیورها بیارانید جمال خوب رویان را    تو سیمین بر، چنان خوبی که زیورها بیارایی

و چنین گویند خاتونان رسول و خاتونان صحابه هر که زنده بودند، همه در آن سوی حاضر بودند و تمامت بازارها[ء] مدینه را، قبّه نیز. بسیاری بگریستند و امیرالمؤمنین حسین نوحه و زاری میکرد و میگفت: مادر مهربان من! کجایی تا سور عروسی حسین را بوبینی. بیت

مرا بگذار تا گِریم بدین روز       تو مادر مرده را گریه میاموز

و چنین گویند: همه خاتونان بیکبار نوحه و زاری میکردند و میگریستند؛ و بعد از آن چنین گویند  که درها[ء] آسمان گشاده بودند، بفرمان خدای عزّوجل، و آن روز بجای باران از آسمان مشک و عنبر می‏بارید، و هوا و زمین مدینه معطّر شده بود، و صحابه کبار بر امیرالمؤمنین حسین ـ رضی الله عنه ـ چندان زر نثار کردند که آن را حدّ و قیاس نبود، و چون عماری شهربانو را از خانه امسلمه بیرون می‏آوردند، در جامهاء خوب گرفته بودند، و طویلها مروارید، گرد بر گرد عماری برآویخته.

و بعد از آن چنین روایت میکنند ناقلان این قصّه که، بزرگان صحابه جمله پیاده شده بودند، و یک پایه عماری را عمر خطاب گرفته و یک دیگر  را امیرالمؤمنین عثمان بن عفان گرفت و یک پایه دیگر را امیرالمؤمنین حسین بن علی گرفت. از برای عزّت داشتن خاندان رسول را، هر کسی چند قدمی پیاده رفتند. آنگاه برادر [ران] امیرالمؤمنین حسین درآمدند و از دست ایشان بگرفتند. یک پایه محمّد حنفیه گرفت و یک پایه دیگر عبدالله بن جعفر طیّار گرفت و بر سر امیرالمؤمنین حسین چندانی زر نثار کردند که عماری را در زیر زر گرفتند و چند زر  بدر[و]یشان داده بودند که در ولایت مکّه هیچ کس درویش نمانده بود، و همه توانگر شده بودند، و هر یکی از صحابه، به اندازه وضع خود از هر چیزی بدآن عمار[ی] نثار کردند.

و چنین گویند که، عماری شهربانو همچنان به سرای امیرالمؤمنین حسین بردند، و شوهر و عروس، اندر آن سرای کردند، و ده روز پیوسته عروسی بود و جهاز شهربانو بنهاده بودند، و تمامی خاتونان مدینه بنظاره آن سور می‏آمدند و نظاره می‏کردند.

 تا آن روز که آن عروسی بگذشت. بعد از آن عمر - رضی الله عنه - لشکرها به ولایت عجم فرستاد، و جهان را بداد و عدل آراسته کرد، و نه سال خلیفه بود، بارنوس را که خواهر خردتر بود، به محمّد بن ابوبکر دادند.

 رسول جعفریان

 

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 438290

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
2 + 5 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 52
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • بی نام A1 ۱۹:۱۰ - ۱۳۹۴/۰۴/۳۰
    17 9
    فیلم های مذهبی هم نوعی از فیلم های تاریخی هستند
    • زهرا A1 ۰۴:۵۳ - ۱۳۹۴/۰۵/۰۴
      7 2
      اگر بخواهد موفق باشد، باید رنگ هنری داشته باشد نه رنگ تاریخی. ........ یعنی دروغ خودتون گفتید از متن شما در اوردم ................مردم را مغز شویی کنند تا به مقاصد خودشون که مملکت وپول وثروت برسند .همین ................. هنر هم می تونه بازی باشه ودروغ مثل بتمن .......ایا میشه با شخصیت های مهم هم همین رفتار را داشت .................اصولا ما هنر مند نداریم که راست بگه تو ایران مغز شویی است
  • سعيد A1 ۲۰:۵۴ - ۱۳۹۴/۰۴/۳۰
    23 3
    تشكر استاد كه وارد جزئيات نميشويد. منتظر نظر شما در مورد حواشى فيلم رستاخيز بودم.اما بايد قبول كنيم هنوز فرق داستان با تاريخ خصوصا تاريخ اسلام حتى براى بعض از مداحان نامدار ما معلوم نيست.
    • رسول جبروژ A1 ۱۱:۱۵ - ۱۳۹۴/۰۴/۳۱
      16 1
      بآ یاد خدادی مهربان تا یاد دارم تعزیه خوانی در ایران در حسینیها اجرا می شود ومی شود کسانی نقش شهدای کربلا وحتی مردانی نقش زنان گرامی حاضر در کر بلا را بازی می کردند و هم اکنون هم همان نقشها را اجرا می کردنند پس چرا کسی احتراز نمی کرد
    • بی نام A1 ۱۹:۳۶ - ۱۳۹۴/۰۴/۳۱
      9 0
      احسنت به شما. من که واقعاً این مورد رو بخاطر نداشتم. در نقاشی ها بخصوص مردمیترین نقاشیها هم چهره معصومین تصویر شده مثل نقاشیهای قهوه خانه ای. جالبه که تا جائیکه خاطرم میاد در واقع در نقاشیهای نقاشان خاص انها که سروکارشان با نخبگان و درباریان بود است که مثلا چهره پیامبر مثلا در تصاویر معراج تصویر نشده و بجایش نور سفیدی گذاشته میشد.
  • بنده خدا IR ۲۱:۰۷ - ۱۳۹۴/۰۴/۳۰
    5 1
    باسمه تعالی با سلام، البته نویسنده تا حدودی در مورد اینکه یک اثر ادبیهنری لزوماً نمی بایست همه جزئیات تاریخی را رعایت کند و نیز گذشتن از یک سری سنتها و خطوط قرمز صرفاً عرفی و نه شرعی درست می گوید. نکته اینجاست که در یک اثر مذهبیتاریخی آنهم در ابعاد یک فیلم سینمایی پرهزینه و تأثیرگذار بویژه که یکی از سرنوشت سازترین برهه های تاریخ تشیع را به تصویر میکشد، اگر تنها برخی جزئیات تاریخی که خدشه ای هم به عظمت پیام عاشورا و هدف بی بدیل امامع نمیزند و اتفاقاً اختلاف نظرهای تاریخی نیز در آن موارد وجود دارد، مراعات نشود شاید قابل اغماض باشد.
    • بنده خدا IR ۱۴:۵۹ - ۱۳۹۴/۰۵/۰۳
      1 1
      ادامه نظر قبلی ام در تاریخ چهارشنبه 31 تیر ساعت 1:37 که در آن زمان موفق به ارسال آن نشدم: اما مسلماً از مواردی نظیر نشان دادن چهره افراد مقدسی چون حضرات اباالفضل و علی اکبرع که مرجعیت نیز با آن مخالفت اکید داشته اند، به هیچ وجه نمیتوان چشم پوشی کرد.
  • بی نام RO ۲۱:۲۱ - ۱۳۹۴/۰۴/۳۰
    28 3
    متاسفانه در انقلاب اسلامی باب شده که هرکسی در هر کاری دخالت کند این از خود روحانیت شروع شده حال عده ای بلند شدند و اعتراض کردند به فیلن چرا ؟ تخصوص دارند؟ مسئو لیت دارند؟
    • قابل توجه استاد جعفریان IR ۱۹:۴۳ - ۱۳۹۴/۰۴/۳۱
      0 1
      قابل تو چجه استاد جعفریان/ طرفداران خود را از روی نظرات بشناسند...
    • بنده خدا IR ۱۰:۳۵ - ۱۳۹۴/۰۵/۰۴
      0 0
      با سلام اینکه هرکسی نباید در هرکاری که تخصصش را ندارد دخالت کند صحیح است؛ اما در اینجا اتفاقاً چون فقط بحث فیلمسازی و هنر و کار هنری صرف نیست که فی المثل فقط اهالی و متخصصین هنر و بطور خاص هنرهفتم بخواهند اظهارنظر کنند؛ بلکه بخش مهمی از تاریخ اسلام که زیربنای قسم حیاتی اعتقادات ماست، مطرح میباشد که مسلماً از این وجه پیش از اهالی هنر عالم دینی می بایست در این زمینه نظر دهند.
  • احسانی A1 ۲۱:۲۴ - ۱۳۹۴/۰۴/۳۰
    18 3
    دفاع تمام قدشمااز حق تضییع شده هنرمندان متعهدکشورمان غرورافرین است .افرین برشما.
  • بی نام A1 ۲۱:۵۱ - ۱۳۹۴/۰۴/۳۰
    8 2
    بالاخره واقعیت داره یا نه؟؟؟
  • بی نام A1 ۲۲:۳۸ - ۱۳۹۴/۰۴/۳۰
    5 2
    بسیار سپاسگزار از بخش اول نوشتار کاش علما در خصوص اکران این فیلم و استقبال یا عدم استقبال از آن توسط تماشاگران را به خود مردم و مقلدین خویش واگذار میکردند. بی شک اینگونه ادارات قلبی خالصانه بیشتر نمود می یافت و صحه ای بود بر روزآمد بودن تفکر شیعی. بی شک در این میان آنچه که در اذهان باقی خواهد ماند بی تفاوت بودن دولت و دلسوزان دین نسبت به هزینه شدن از بیت المال است. موردی که سالهاست کسی دیگر واکنشی به آن ندارد. الدین یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم
  • seyed A1 ۰۱:۳۱ - ۱۳۹۴/۰۴/۳۱
    5 0
    مثل همیشه خوب بود... ممنون
  • حامد US ۰۳:۴۵ - ۱۳۹۴/۰۴/۳۱
    8 7
    1 یک نکته که در این اوضاع و احوال مورد توجه قرار نگرفت، طیف کسانی بود که معترض بودند. لایه‌های سنتی ـ هیئتی با این فیلم مخالفت کردند. جریان سنتی غلیظ تشیع در دوارن معاصر که رگه‌ای از آنها به انجمن حجتیه نزدیک می‌شوند و بر احیا و حفظ شعائر دینی تأکید بسیار دارند در مخالفت با این فیلم فاخر سهم بزرگی داشتند. به نظر می‌رسد خط فکری خاندان شیرازی در قم و سمپات‌های آنها در شهرهایی که جایگاه مهمی دارند مثل مشهد و اصفهان در مخالفت با این فیلم نقش برجسته‌ای ایفا کردند. مداحان تهران و اصفهان و ... نیز از این جریان رو دست خوردند و ناخواسته وارد این بازی شدند. با راه افتادن این جریان و جوی که ایجاد شد، علما و مراجع را در مقابل عمل انجام شده قرار دادند، و علما هم که عرف و سر و صدای مردم برایشان مهم است.
    • بی نام A1 ۱۱:۵۸ - ۱۳۹۴/۰۴/۳۱
      6 2
      خدا میدونه دیگه کجاها تسلیم شدند و حالا حکمهایی که از سر تسلیم دادند را حکم دین مدانند
    • امیر A1 ۰۹:۲۶ - ۱۳۹۴/۰۵/۰۱
      3 8
      تو نمیخواد علوماغذیه یاد بدی استاد علوم تغذیه کیمیائی تو هفتاد سالگی سرطان گرفت مرد اما علماء و مراجع عمر طولانی دارن اکثرشون ...
    • بی نام GB ۲۱:۱۳ - ۱۳۹۴/۰۵/۰۲
      1 0
      پس چقدر بخیلن که به ما یاد نمیدن فقط یخوان خودشون عمر طولانی کنن؟ من کشاورز چه گناهی کردم
  • حامد 2 US ۰۴:۰۷ - ۱۳۹۴/۰۴/۳۱
    12 2
    2 وقتی این جو راه افتاد، علما مجبور شدند موضع بگیرند از ترس عوام و این مشکل همیشگی است. با این که بعدا برخی مداحان فهمیدند مخالفتشان درست نبوده و رو دست خورده‌اند، اما دیگر گذشته بود. جریان سنتی غلیظ که شعائر اینجوری خیلی برایشان مهم است و اکنون تشیع ... بهشان چسبیده، درست است که محدود شده اند اما باز سمپات‌های خود را دارند و با تحریک آنها می‌توانند این جور فضاهایی را درست کنند. میانه شان هم با مداحان خوب است و با طرق و وسائط غیر مستقیم می‌توانند آنها را تحریک کنند. جریان‌های دیگر مذهبی هم در مقابل این سر و صداها، تحفظ و محافظه‌کاری را پیشه کرده و سکوت می‌کنند. و چنین می‌شود که یک فیلم فاخر به محاق می‌رود. گویا منتظریم باز سنیان فیم حسن و حسین برایمان بسازند
  • حامد 3 US ۰۴:۱۳ - ۱۳۹۴/۰۴/۳۱
    6 1
    3 با این کار، فیلم‌سازان و کارگردان‌ها از فضاهای مذهبی و تاریخی دوری جسته، به سمت کارهای بدون دردسر می‌روند. دفاع بد، خود یک حمله خوب توسط رقیب است. کاش این موضوع را مداحان و معترضین فهمیده بودند و این چنین یک فیلم فاخر درباره یک شخصیت درجه یک مذهبی را خدشه دار نمی‌کردند. رستاخیز حتی اگر بعد از این اکران شود، جایگاه اولیه خود را نخواهد یافت و گناه آن بر گردن سمپات‌های جریان معروف، معترضین و مداحان خواهد بود. البته کارگردان‌های متعهد نیز باید به حساسیت‌های موجود توجه بیشتری کنند. اصرار بر نشان دادن چهره و ... چه سودی دارد جز یک درگیری فرسایشی؟ و کاش مداحان می‌دانستند که آنچه امروز دیرن مردم را بر باد داده و می‌دهد عملکردهای دیگر است نه چهره یک شخصیت والا مقام در یک فیلم
  • حمید IR ۰۴:۴۹ - ۱۳۹۴/۰۴/۳۱
    7 1
    جالب اینکه درباره هر موضوعی که بگی تو این کشور فیلم ساختند جز همین شهربانو و کلا وقایع اون دوران که تا حالا حتی یک فیلم هم داخل کشور ساخته نشده چرا
  • بی نام A1 ۰۵:۳۳ - ۱۳۹۴/۰۴/۳۱
    5 19
    چقدر از اکران نشدن یک فیلم می نویسید حاجی؟ حتما پول حسابی به شمامیرسد. کاش کمی هم نگران دیگر مسائل فرهنگی مملکت بودید. کمترین نگرانی ای نسبت به بیکاری و بدبختی 48 نفر در کتابخانه ای که همین مدتی پیش رییسش بودید نداشتید. آن وقت برای اکران نشدن یک فیلم این همه داد و بیداد میکنید؟ یا برای ملت عرب دلسوزی میکنید...وای بر ما. وای بر شما.
    • بی نام A1 ۰۸:۱۵ - ۱۳۹۴/۰۴/۳۱
      3 1
      مگه الانم رییسه این آقا؟
    • حامد US ۱۰:۰۳ - ۱۳۹۴/۰۴/۳۱
      10 6
      ملت عرب؟ یعنی الان امام حسین علیه السلام شد ملت عرب؟ اف بر تو، وای بر تو. شماره حسابتون را برای آقای جعفریان بفرستید تا هر چه پول از قبل این فیلم نصیب ایشان می‌شود برای شما بفرستند. برای 48 نفر آقای جعفریان می‌توانست چکاری بکند؟ شما برای این موضوع، همه را مقصر می‌دانید در حالی که اینطور نیست
  • محمدرضا IR ۰۶:۰۸ - ۱۳۹۴/۰۴/۳۱
    3 17
    كتاب شما هم كم در تحريف ندارد بايد هم از يك فيلم تحريفي حمايت كني چون شما هم با تحريف تاريخ كتاب فروختي سايت ها هم همچون خبرآنلاين به حمايت از اين تحريف دسته جمعي تاريخ با سانسور كامنت ها و عدم نشر جوابها و اعتراض هاي منطقي در اين مسير قرم برمي دارند و معترضان به اين فيلم را عده اي وحشي و تهديد كننده به اسيد پاشي و فحاش معرفي مي كنند. خوشتان باشد كه پشت يكديگر ايستاده ايد كه داستان مظلومانه ترين افراد تاريخ اهل بيت را ظالمانه با ابزارهاي مختلفي چون كتاب و تلويزيون و سينما و .... به اسم اسلام تحريف مي كنيد
    • بی نام A1 ۱۲:۰۵ - ۱۳۹۴/۰۴/۳۱
      6 1
      نمیشه که فقط شما از پشت بلندگو و سنتی سایزر تحریف کنی. بقیه هم حق دارند ندارن؟ باز تو کتاباش قلاده نمیبنده که.
  • حسینی A1 ۰۶:۰۹ - ۱۳۹۴/۰۴/۳۱
    6 1
    دقت نظر و تتبع جناب آقای جعفریان را صمیمانه سپاس میگزاریم و مطمئن باشند وقت و انرژی یی که در حوزه های علمی و پژوهشی میگذارند گذشته از آنکه نزد خداوند ماجور است از دید خوانندگان بصیر نیز دور نمیماند. ممکن است مطالب سطحی و تجاری سایتهای دیگر به لحاظ کمی خوانندگان بیشتری داشته باشند اما مسلما به لحاظ کیفی قضیه بگونه دیگری است. خداوند ایشان را خیر دهاد
  • بی نام IR ۰۶:۲۱ - ۱۳۹۴/۰۴/۳۱
    14 2
    تا وقتی مداح ها قرار است که انحصار بیان تاریخ مذهبی در ایران را داشته باشند به هیچ هنرمندی اجازه ورود به این عرصه را نمی دهند و با لابیگری جلوی اکران این فیلم ها را می گیرند. در این میان آنکه ضرر می بیند جوان است که با تاریخ مذهبی خودش آشنا نمی شود.
  • مریم A1 ۰۶:۲۹ - ۱۳۹۴/۰۴/۳۱
    8 3
    من الان دقیقا نگرفتم چی شد.خب اگه میخواین داستان بنویسین چرا از شخصیتای تاریخی استفاده میکنین.؟ اگه داستان تاریخی میخواین بنویسین باید رنگ و بوی تاریخی داشته باشه.مخصوصا وقتی درباره اهل بیت هست مسلما باید نهایت دقت بشه که بیشترین تطابق رو با اسناد تاریخی داشته باشه.مگه نه؟
    • بی نام A1 ۱۲:۱۰ - ۱۳۹۴/۰۴/۳۱
      2 5
      اخوی بحث ایشون اینه که اصلا ماهیت هنر دراماتیک با تاریخ فرق میکنه. ولی در عین حال میشه اونها رو جمع زد. نتیجه هم تاریخ نیست ولی داستان هست. ما تو تاریخ حتی چیزی داریم به اسم تاریخ نابوده as if یعنی داستان پردازی در مورد تاریخی که رخ نداده. مثلا دساتانی بسازید در مورد اینکه اگر امام حسی به هدفش میرید چی میشد؟ اگر لشکر کوفه به امام میپیوست چی میشد؟ تازه این غیر از رمان تاریخی است
  • مصطفي IR ۰۹:۰۷ - ۱۳۹۴/۰۴/۳۱
    2 1
    بسمه تعالي. خيلي ساده ميشود براي حل مسائل و رفع نگراني‌هاي طيف مذهبي كه بيراه هم نميگويند اينگونه داستانها را با عنوان داستان تخيلي و بدون نام بردن از شخصيتهاي ديني نقل كرد ولي اساس داستان را از حوادث واقعي گرفت. تقريبا شبيه اتفاقي كه در فيلم روز واقعه اتفاق افتاد.
  • برزی RO ۱۰:۴۸ - ۱۳۹۴/۰۴/۳۱
    8 7
    من فقط میگویم عشق ما امام حسین است عشق ما را سیاسی نکنید
  • بی نام IR ۱۰:۵۳ - ۱۳۹۴/۰۴/۳۱
    3 2
    به نظر من هم نباید آنچه گفته می شود فاصله زیادی با واقعیت داشته باشد.مثلا حداکثر طول نیزه ها نباید از شصت زرع که در منابع معتبر آمده بیشتر بشود وکشته های دشمن هم با احتساب سیصد هزارنفری که امام حسین در روز عاشورا به هلاکت می رساند زیر پانصد هزارتا باشد.علی ایحال در حدی که شان مبارزات فیزیکی حفظ شود قابل اغماض است
  • بی نام RU ۱۱:۱۴ - ۱۳۹۴/۰۴/۳۱
    15 0
    چگونه پسر و دختران نوشیروان پادشاه پارسی گوی، با دیگران اعراب ارتباط برقرار می کردند؟؟
  • محمد مهدی A1 ۱۱:۱۹ - ۱۳۹۴/۰۴/۳۱
    1 1
    عالی بود استاد. بهره ها بردیم.
  • بی نام A1 ۱۶:۱۴ - ۱۳۹۴/۰۴/۳۱
    9 1
    موارد مثل ممنوعیت نشان داده چهره حضرت عباس رو شاید بتونیم بگیم سخت گیری بیش از حده ولی اینکه یک روایت تاریخی نادرست رواج داده بشه قابل قبول نیست. عامه مردم که اهل تحقیق نیستند. این داستان ها دهان به دهان میچرخه و میشه جزو باور مردم. بعد هم مشکلاتی ایجاد میکنه که باز باید یک عده مثل استاد مطهری پیدا بشن بگن که درست و نادرست رو از هم جدا کنن.
  • بی نام A1 ۱۶:۵۸ - ۱۳۹۴/۰۴/۳۱
    5 2
    معلوم نیست چرا در تعزیه ها ی ایام محرم امام حسین وحضرت عباس وحضرت سجا د نمایش داده می شوند هیچ کس هم اعتراض نمی کند ولی فیلم ساز بیچاره را اینجور اذیت میکنند
  • بی نام A1 ۱۸:۲۰ - ۱۳۹۴/۰۴/۳۱
    1 2
    ارج می نهیم در دفاع از هنرمندان اما شما استاد تاریخ هستید اجازه فرماید تاریخ اسلام به خصوص اهلبیت را احساسی نبیند آگاهی مردم از اهلبیت خیلی کم است شهربانو در در بار ساسانیان دختر یزگرد خواهر با برادرازدواج میکرد نطفه پاک در رحم پاک لطفا توضیح بفرمایید سعید معزی
  • روح الله IR ۱۹:۵۹ - ۱۳۹۴/۰۴/۳۱
    10 0
    چون از آخرین نفرات هستم فکرمی کنم نظرم خوانده نشود و لطفا اگر کسی خواند علامت بدهد... معمولا در این جور بحث ها بیش از آنکه تلاش شود مشکل حل شود تلاش می شود ضربه ای بزرگ به فرهنگ و تمدن اسلامی نشان داده شود. اگر بنا داریم به بیان مسائلی بپردازیم که ضربه می زند آنقدر هست که به رستاخیز نمی رسد. نکته دوم اینکه تعجب می کنم که چرا دوستان به سخن استاد هیچ اعتراضی نکردند. ایشان با برخی نوشته هایشان به عنوان مقابله کنندگان با تحریف و داستان سرایی شناخته می شوند. واقعا تعجب می کنم که توجه ندارند همین تعزیه ها که از زبان مداحان ساخته شد و یا همین داستان ها بعدها به عنوان تاریخ اصیل جا بازکرده و در عرف پذیرفته شد. صد عجبا که مسأله ای سیاسی سبب تغییر رویکرد علمی شود...
  • امير حسين اقاكثيري RO ۲۰:۲۷ - ۱۳۹۴/۰۴/۳۱
    2 2
    با سلام ودرود به شما كه واقعا" وقت ميگذاريد در اين مورد بخصوص با نظر شما موافق نيستم
  • ایمان A1 ۰۶:۰۰ - ۱۳۹۴/۰۵/۰۱
    5 0
    http://shafaqna.com/persian/elected/item/130700 «قمار رسانه‌ای با ساحت‌های قدسی» نقدی بر نوشتار استاد جعفریان درباره فیلم رستاخیز در خبرآنلاین احمد سیاح
    • هادوی A1 ۱۷:۱۱ - ۱۳۹۴/۰۵/۰۱
      4 0
      درست این هست که شما در خبرآنلاین هم مانند شفقنا که هم مطلب جناب دکتر جعفریان را گذاشته و هم در کنارش نقد ایشان را، این نقد را در صفحه اول در کنار مطلب آقای جعفریان قرار دهید.. این صحیح نیست که یکطرفه تریبون رو به یک گرایش بدهید ...بخصوص که اسمتان در مطلب آمده است
  • عمرانی RO ۱۰:۴۰ - ۱۳۹۴/۰۵/۰۱
    4 0
    داستان ازدواج شهربانو و امام حسین در کتاب تشیع استادامیر معزی بسیار جالب و علمی بررسی شده است بهتر است به جای قصه خوانی مباحث علمی بررسی شود داستانی که به احتمال واقعی نیست
  • بی نام RO ۱۳:۵۹ - ۱۳۹۴/۰۵/۰۱
    8 0
    در صحرای کربلا شهربانو کجا بود؟؟؟؟؟
    • بی نام A1 ۱۴:۳۹ - ۱۳۹۴/۰۵/۰۱
      7 0
      این داستان از بیخ و بن دروغه
  • رحيم IR ۱۹:۱۶ - ۱۳۹۴/۰۵/۰۱
    3 1
    اين داستان عمق فاجعه شكست ايران در برابر عرب جاهليت است وبس
  • محمد IR ۱۰:۰۴ - ۱۳۹۴/۰۵/۰۳
    0 0
    من نظر این آقا را قبول ندارم در جامعه مدرن امروزی روش ارائه مطالب تغییر کرده ، در گذشته در منابر مطلب گفته می شده ولی الان تاثیر فیلم بیشتر از سخنرانی است داستان به مرور تبدیل به واقعیت میشه نمونه اش داستان نامه چارلی چاپلین به دخترش ، که از اساس دروغ است ولی همه آن را قبول دارند داستان ازدواج شهربانو با امام حسین ع هم حتی اگر داستان باشد همه داستان را به عنوان واقعیت شنیده و باور کرده اند و در گذشته در منابر و تکایا به عنوان یک واقعیت بیان شده است پس بهتر است فیلم هایی که به عنوان فیلم های تاریخی مطرح می شود ، براساس واقعیات قطعی باشد
  • بی نام IR ۱۱:۳۶ - ۱۳۹۴/۰۵/۰۳
    1 1
    چرا اینقدر حرف های آبکی و الکی می زنید؟واقعیتها را باید دید تا تحلیل درستی ارائه کرد.
  • سید از اصفهان A1 ۱۹:۰۷ - ۱۳۹۴/۰۵/۰۳
    2 0
    زیباترین وصف درباره شهربانو: بزیورها بیارانید جمال خوب رویان را تو سیمین بر، چنان خوبی که زیورها بیارایی
  • بی نام A1 ۲۳:۳۵ - ۱۳۹۴/۰۵/۰۴
    1 0
    خیلی بود کاش فیلم این داستان شهربانو را بسازند خیلی فیلم زیبایی می شود اولش هم بنویسند این یک داستان است
  • ايراني IR ۱۲:۳۲ - ۱۳۹۴/۰۵/۰۵
    1 0
    چرا به تعزيه ها كه چهره همه ي معصومين حتي بازيگر مرد در نقش حضرت زينب سنمايش داده مي شود كسي اعتراض نمي كند ؟
  • بی نام A1 ۱۲:۰۹ - ۱۳۹۴/۰۹/۲۰
    0 0
    مفید بود.