آیت الله موسوی بجنوردی می گوید: «روایتی از پیغمبر اکرم(ص) است که می فرماید اگر راهی یافتید که مجرم را کیفر نکنید، مقدم است. اسلام به دنبال کیفر کردن نیست و وقتی کیفر می کند که می خواهد آن فرد را تربیت کند وگرنه اساس در اسلام، عفو و گذشت است.»

به گزارش خبرآنلاین، آیت الله موسوی بجنوردی در گفت و گو با شفقنا به پرسش هایی درباره عدالت قضایی در اسلام، عفو و قضاوت پاسخ گفته است. متن این گفت وگو را در ادامه می خوانید.

وقتی از عدالت حرف زده می شود، مردم یک برداشت و مسوولان برداشت خود را دارند. وقتی از عدالت قضایی سخن می گوییم نیز هر کس متناسب با فهم و درکی که دارد، برداشتی می کند. چرا در جهان اسلام که همه یک پیامبر و یک کتاب آسمانی دارند، برداشت از عدالت تا این حد متفاوت است؟

عدالت در همه جا یک معنای واحد دارد. مشاهده می شود که در قرآن کریم هم گفته شده است که «...انتحکموا بالعدل» یعنی آن که واقعیت است، انصاف، مروت و تمام مسایلی که در آن اندیشه و عمل دخالت دارد، از مصادیق عدالت است. شخص عادل آن است که تمام جهات را به نحو احسن مراعات کند. اسلام هم در بسیاری از مناصب از جمله حاکم مسلمانان، قاضی و امام جماعت اهمیت خاصی برای عدالت قایل شده و تاکید کرده است که این افراد باید عادل باشند. عدالت در موقعیت های مختلف، متفاوت است. به طور مثال عدالت آن که امام جماعت است، یعنی آن فرد مرتکب کبائر نشود، از کبائر اجتناب کند، اصرار بر صغایر نکند، اوامر خدا را اطاعت کند. این موارد برای امام جمات کفایت می کند. در حالی که عدالت حاکم یعنی آن فرد باید در مردمداری، اداره مملکت، حفظ اموال عمومی، تقسیم اموال برای مستحقان و عدم تبعیض بین افراد -در همه ابعاد و در همه جا، چه داخلی و چه خارجی- مراعات عدالت کند.

عدالت در سیاستمدار بزرگی که ریاست کشوری را بر عهده دارد یا فردی که مسوولیت سیاسی یا امور اجتماعی کشوری با اوست، با عدالت در فردی که بر فرض امام جماعت است، تفاوت دارد. عدالت در آن که مسوولیت سیاسی یا امور اجتماعی کشوری را برعهده دارد، باید در همه ابعاد باشد و در حقیقت عدالت باید نصب العین چنین فردی قرار بگیرد. اینکه در قرآن کریم گفته شده است «اذا حکمتم بین الناس ان تحکموا بالعدل» اشاره به قضاوت دارد که از مهمترین مناصب است. قاضی در مقام قضاوت باید تنها حق و حقیقت را در نظر بگیرد. به دلیل همین حساسیت، گفته شده است که اگر قاضی گرسنه، خواب آلود، بسیار خوشحال یا بسیار ناراحت است، به قضاوت نپردازد، یعنی قاضی باید در زمان قضاوت در حالت معتدل و عادی باشد و نظر وی نیز تنها حق و حقیقت را در بر بگیرد. این معنای عدالت قاضی است، بنابراین آن عدالتی که در قاضی اخذ شده، در هیچ پست و مقامی ملاحظه نشده است. چرا که یک قاضی با جان، مال و حیثیت مردم سر و کار دارد، پس باید جز حقیقت چیزی دیگر نگوید و خود را در محضر خدا بداند که این لحظه در محضر خداست و تمام نظرهایی که می دهد، به طور مستقیم در محضر خداست و فردا باید پاسخگو باشد.

روایاتی که درباره قاضی آمده، برای هیچ کس نیامده است. گفته شده است که «القاضی علی شفیر نار جهنم» یعنی قاضی در لبه پرتگاه جهنم است و با یک اشتباه در جهنم است و درست برود، عالی ترین مقام را دارد. در جای دیگری نیز بیان شده است که «قتل القاضی بغیر سکین؛ قاضی بدون چاقو کشته می شود» که انسان را به وحشت می اندازد. به این معنا که اگر خدای ناکرده برای دوستی کسی، دشمنی کسی قضاوت کند یا در قضاوت او حب و بغض دخالت کند، جان و حیثیت خود را از دست داده و آخرت خود را از بین برده است. بر این اساس قضاوت مقام بسیار رفیعی در اسلام است.

یک قاضی باید برمبنای قوانین تعیین شده و قوانین فقهی قضاوت کند، بنابراین نمی توان قانون را از عدالت قضایی جدا کرد. بر فرض در ایران نوع نگاه به عدالت قضایی بین علما و مراجع متفاوت است، قوانینی بوده اند یا هستند که برخی علما به آن انتقاداتی داشته اند. به طور مثال سنگسار که آقای هاشمی شاهرودی بر مبنای نظرات و تلاش های علما مانع اجرای آن شد یا از کوه پرت کردن و به صلیب کشیدن که اجرا نمی شوند. با این اختلافات چگونه می توان گفت عدالت واقعی مدنظر اسلام چیست؟

همه قضاتی که امروز در ایران وجود دارند، قاضی منصوب هستند. قاضی منصوب یعنی از طرف قوه قضاییه منصوب است و موظف شده است که طبق قوانین مدون نظر دهد. رأی او نباید نظر شخصی وی یا متاثر از خوش آمد دیگران باشد، بلکه نظر او باید بر اساس قوانین تدوین شده باشد که از کتاب و سنت است. قوانین تصویب شده مجلس، مر و فقه اسلام را در نظر می گیرد و از فیلتر شورای نگهبان نیز عبور می کند تا تدوین شوند. بر این اساس خوشبختانه هیچکدام از قوانین امروز ما مغایر با اسلام و قرآن نیست و همه آنها طبق موازین اسلامی است.

اما همچنان مورد اجماع فقها هم نیست؟

بله! در این طور موارد، رای مشهور فقها را در نظر می گیرند. به این معنا که اگر جایی اختلافی باشد، رای مشهور فقها به ویژه متقدمین در نظر گرفته می شود. در زمان امام خمینی(ره) که من در شورایعالی قضایی بودم، در مواردی که قانون نبود، گفته می شد که طبق فتوای حضرت امام عمل شود؛ اما امروز تقریبا دیگر خلأ قانونی نداریم و الحمدلله همه جا قانون تدوین شده است. قوانین تدوین شده نیز براساس قرآن و سنت است و قوانین خلاف شرع نداریم. اگر در مواردی هم جای بحث باشد، خود قاضی می تواند شق دیگر را بگیرد.

مساله اینجاست که در این گونه موارد، شخص قاضی تصمیم گیرنده و تعیین کننده است...

قاضی باید فرد با سوادی باشد، همه قوانین را بشناسد، عادل باشد و جز حق و حقیقت، مطللب دیگری را در نظر نگیرد. قاضی باید خود را در محضر خدا بداند و این باور را داشته باشد که خدا در این لحظه بر او ناظر است. اگر خدای ناکرده جایی تخطی کند، آن روایت به خاطر می آید که «قاضی در لبه پرتگاه جهنم است». قضاوت، شغل بسیار مهم و مقام بسیار رفیعی است. در هیچ کجا این واژه ها به کار نرفته است که القاضی شفیر نار جهنم. تاکید می کنم که قاضی در زمان قضاوت باید حالتی عادی و معتدل داشته باشد و فقط حق و حقیقت را در نظر بگیرد. حب و بغض ها نباید در قضاوت اثر بگذارد. خوب و بد بودن روابط او با دیگران نباید در قضاوت دخالت داده شود. قاضی باید تنها به مرّ قانون عمل کند و این حکم اسلام است.

تحقق عدالت قضایی در اسلام چه ملزومات و پیش شرط هایی دارد؟

اول اینکه قاضی باید عالم و آگاه به قانون باشد.

«قاضی باید» ها یعنی این پیش شرط ها بر محوریت قاضی و شخص قرار می گیرد؟

در ابتدا باید شرایط قاضی محرز شود و هر فردی را نمی توان به عنوان قاضی منصوب کرد. یکی از شروط آن است که قاضی باید کاملا عالم به آیین دادرسی قضاوت و قوانین باشد. در صورت احراز این شرایط، قاضی باید همان حالت عادی را در زمان قضاوت داشته باشد و اصلا حب و بغض و نظرات دیگران در باب قضاوت وی اثر نداشته باشد و فقط حق و حقیقت را در نظر بگیرد و باید به مرّ قانون و به مرّ شرع عمل و قضاوت کند. قاضی باید متوجه شود که آیا بزه انتصابی که به او شده است، واقعیت دارد یا ندارد؟ یعنی آیین دادرسی کیفری و آیین دادرسی مدنی را در نظر بگیرد و به متهم، آزادی بیان و آزادی دفاع دهد که از خود دفاع کند. تمام این اقدامات باید انجام شود، بعد قاضی محاسبه کند که آیا این بزه انتصابی درست است یا خیر! شبهه است. در صورتی که شبهه باشد، مبنی بر قاعده «ادرء الحدود بالشبهات» هر جا برای قاضی شبهه ای باشد، نمی تواند کیفر دهد یعنی کیفر را باید ساقط کند؛ این عدالت اسلامی است. عدالتی که در قاعده «درء» رعایت شد، در هیچ نظامی نیست. این قاعده ای بسیار مهم است که واقعا قضاوت اسلام را از سایر نظام های دیگر ممتاز می کند.

علاوه بر قاعده «درء» حتی در روایات نیز مشاهده می شود که وقتی مردی نزد امیرالمومنین(ع) به دزدی خود اعتراف می کند، حضرت او را عفو کرده و به گفته خود، دست وی را به سوره ای که حفظ بوده است، می بخشند. در اینجا نیز این پرسش پیش می آید که عفو در عدالت قضایی اسلام چه جایگاهی دارد؟

علل مخففه هست. بسیاری اوقات مسایلی وجود دارد که دست قاضی باز است و می تواند علل مخففه را اجرا کند. بر فرض اگر ببیند فردی دزد کهنه کار نیست و کلاه سرش رفته یا حوادثی صورت گرفته که این فرد مجبور شده است این کار را انجام دهد؛ نه اینکه دزد رسمی است. به طور مسلم برخورد قاضی با این گونه افراد با دزد حرفه ای متفاوت است. این نکته وجود دارد که اگر کسی جرمی را مرتکب شده و معلوم است که مجرم سابقه دار نیست و یکسری عوامل خارجی سبب شده که این کار را انجام داده است، قاضی می تواند از عل مخففه استفاده کند. به هر حال کیفر نیز سقف و سطحی دارد، قاضی در چنین مواردی می تواند سطح آن و نه سقف آن را اختیار کند.

در چه زمان هایی عفو بر مجازات ارجح است و آن موقعیت چه ویژگی هایی باید داشته باشد؟ آیا تنها سابقه دار بودن و نبودن مجرم اثر گذار است یا خیر! عفو در قضاوت اسلامی جایگاهی فراتر از این دارد؟

در روایاتی از پیغمبر اکرم(ص) گفته شده است که عفو در باب قضاوت بر کیفر دادن مقدم است. جای دیگری نیز گفته شده است که «فان وجدتم لهو مدخلا فاخلو سبیلا» یعنی اگر راهی پیدا کردید که او را رها کنید، آزادش کنید.

در هر موقعیتی این اولویت وجود دارد؟

روایتی از پیغمبر اکرم(ص) است که اساسا جنبه عفو همیشه بر کیفر مقدم است. اگر راهی یافتید که او را کیفر نکنید، مقدم است. اسلام به دنبال کیفر کردن نیست و وقتی کیفر می کند که می خواهد آن فرد را تربیت کند وگرنه اساس در اسلام، عفو و گذشت است.

این از عدالت قضایی جدا نیست و در حقیقت می تواند از تبصره های قوانین کیفری و جزایی قرار بگیرد. آیا این موضوع که در اسلام، عفو بر کیفر اولویت دارد، در قوانین ما مورد توجه قرار گرفته است؟

در حال حاضر در نظر ندارم، اما باید بشود. چرا که همانطور که گفته شد، روایاتی از پیغمبر اکرم(ص) وجود دارد که همیشه عفو را بر کیفر مقدم می دارد و همواره تاکید می کند که جانب خشونت را نگیرید و اگر راهی پیدا کردید که فرد را آزاد کنید، آزاد کنید. کیفر در اسلام برای تادیب افراد و انسان ساز است.

یعنی می توان گفت این خلأ در قوانین کیفری جمهوری اسلامی ایران که مبتنی بر فقه اسلامی است، وجود دارد و باید مورد مطالعه بیشتری قرار گیرد؟

عقیده من این است که کیفر در اسلام، تشفی نیست و برای تادیب است. تادیب هم باید متناسب با عمل فرد و خود فرد باشد. بعضی اوقات، تادیب فرد با تشر زدن است، یکی با جریمه مالی و دیگری اینکه چند روزی به زندان برود. در اسلام، اساس این است که کیفر برای تادیب است و نه انتقام و تشفی و امثال آن. بر این اساس یک قاضی باید تمام این جهات را در نظر داشته باشد و فقط عدالت را در نظر بگیرد. مراقبت کند که خدای ناکرده جهات خارجی در کیفر تاثیر نکند فقط حق و حقیقت را در نظر بگیرد و خدا را ناظر بداند و بداند که در این لحظه در محضر خداست.

اینکه امیرالمومنین(ع) دزد را می بخشد و پیامبر(ص) گفته اند که اگر راهی وجود داشت که آن فرد آزاد شود، آزادش کنید را در سیره رفتاری ایشان چگونه می توان تحلیل کرد و چگونه می توان این موضوع را در دنیای مدرن امروز عملیاتی کرد؟

به اعتقاد من این معنا باید در آیین دادرسی وارد شود. این فرمایشات پیغمبر اکرم(ص) که «فان وجدتم لهو مدخلا فاخلو سبیلا» یا عفو همیشه مقدم بر کیفر کردن است، باید در قوانین وارد شود که دست قاضی باز باشد تا اگر دید فردی مجرم به آن معنا نیست و اضطرار، بدبختی و عوامل خارجی سبب شده است که این کار را انجام دهد، بتواند اقدام به عفو کند، چرا که مسلم است با کسی که واقعا مجرم است، تفاوت دارد. این موارد باید کاملا در آیین دادرسی ملاحظه و وارد شود که دست قاضی باز باشد تا وقتی تشخیص داد که این مجرم حرفه ای نیست و اجبارهایی در وضعیت خانوادگی یا زندگی وی او را به این مسیر کشانده است، عفو را بر کیفر مقدم بدارد. همه این مسایل از عدالت قضایی هستند و باید در قضاوت و در آیین دادرسی مورد توجه افرادی که در مناصب مرتبط هستند، قرار بگیرند.

/6262

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 414100

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
8 + 1 =