نویسنده آملی قرن چهارمی از خلیج فارس و طبرستان سخن می گوید

گزارشی است از کتاب دلائل القبله که اثری است جغرافی، اثری که جغرافیا را به بهانه یافتن قبله برای شهرهای مختلف دنبال کرده، اما تبدیل به یک اثر قابل توجه در این علم شده است. هدف بنده در این ترم در کلاس فرهنگ و تمدن اسلامی، ارزیابی معرفتی داده ها و معلومات جغرافیایی مسلمانان است و این اثر یکی از آثاری است که در همین زمینه و برای کلاس گزارش آن را نوشته ام.

کتاب دلائل القبلة فی معرفة احوال الارض و عجائبها از آثار جغرافی قرن چهارم اثری است که به تازگی یعنی تقریبا چهار سال پیش برای نخستین بار منتشر شده است.

 نویسنده آن یک دانشمند آملی است که در بغداد می زیسته و نامش «ابوالعباس احمد بن ابی احمد طبری بغدادی» مشهور به ابن القاص و متوفای 335 است. می دانیم که قاص در اصطلاح به معنای واعظ و خطیب است و گوی پدرش و خود او از اهالی علوم دینی بوده اند. آثار تألیفی دیگر وی نیز که برایش برشمرده شده، همین را نشان می دهد. از نظر زمانی، وی معاصر مسعودی نویسنده کتاب بسیار معروف و عالمانه مروج الذهب است و از نظر تاریخ وفات، درگذشت او 25 سال پس از همشهری اش، ابوجعفر طبری است که به سال 310 درگذشته است.

دوره زندگی وی، به لحاظ علمی، دوره ای با ارزش و برجسته است و بنابرین باید انتظار داشته باشیم که در کنار آثار جغرافیایی با ارزش این دوره، یک بار دیگر با اثری نسبتا جدی در زمینه جغرافیا مواجه هستیم.
رسول جعفریان

مصحح کتاب احمد محبس الحصناوی از این اثر تحقیق جالبی ارائه داده و علاوه بر مقدمه مبسوطی که در باره شرح حال مولف و در وصف کتاب نوشته، متن را نیز با نهایت تتبع خود تصحیح کرده و تقریبا همه ارجاعات آن را نشان داده و لغات و اصطلاحات آن را تا حدی که معلومات و جسجویش اجازه می داده دنبال کرده است. کتاب در سال 2011 توسط المجمع العلمی العراقی منتشر شده است هرچند حروفزونی و صفحه آرایی آن مانند بسیاری از کارهای این دوره عراقی و در گیرودار جنگ ها و جدالها موجود در عراق، چندان زیبا نیست.

اهمیت این رساله در این است که از قدیمی ترین رساله های جغرافی موجود در میان مسلمانان بوده و هرچند در رتبه آثاری مانند احسن التقاسیم یا مسالک و ممالک ابن خردادبه و دیگران نیست، اما اثری است برگرفته از آنها و در عین حال به دلیل شغل نویسنده و احتمالا پدرش که وعظ و نگارش علوم دینی بوده، این اثر نیز با یک گرایش دینی نوشته شده است.

می دانیم که علم نجوم، در تحولات بعدی در قرن ششم و هفتم تبدیل به علم هیئت شد، یعنی علمی که صرفا باید کاربرد دینی می داشت. زمینه این کار از قبل هم وجود داشت و این اثر در این زمینه، اثری شاخص و قابل مطالعه است.

مورد خاص این کتاب، تعیین قبله است، یعنی جغرافیا را از این زاویه مورد توجه قرار داده است. اما علاوه بر تعیین قبله، مسائل دیگری نیز وجود دارد که این اثر جغرافیایی را در ارتباط با نجوم هم قرار داده است. هر چه هست هدف شناخت قبله است.

با این حال، چنین نیست که وقتی اثری با انگیزه خاصی مثلا یک امر دینی و در اینجا تعیین قبله نوشته می شد، به مسائل دیگر آن علم بی توجه باشد. طبعا برای اثبات گزاره های خود و به اجبار به انواع و اقسام اطلاعات موجود در حوزه آن علم توجه داشته و استناد می کند.

این اثر مانند آثار مشابه، به دلیل آن که در یک گردش علمی و در حوزه دانش نجومی و جغرافیایی رایج است، در جای خود می تواند ما را بامجموع این دانش آشنا کند.

کتاب دلائل القبله به طور جالبی می تواند در بحث مورد نظر ما یعنی معرفت جغرافیایی مسلمانان و جایگاه آن در میان مجموعه معارف علمی و دینی قرون اولیه اسلام مفید افتد. این کاری است که باید در وقت خود انجام داد، اما اکنون و در اینجا، می خواهم مروری بر این اثر که یک از دانشمند سنی آملی است و در آن اطلاعات جالبی در باره ایران هم هست داشته باشم.

در بین همه اطلاعاتی که در این کتاب آمده، آگاهی ها و در واقع حس وی به شهر خودش آمل و منطقه اش طبرستان جالب است که در موارد مکرر از آن یاد و ستایش کرده است. نکته جالب دیگر برای بنده اطلاق الخلیج الفارسی و بحر فارس است که به آن اشاره خواهم کرد.
رسول جعفریان

اشاره کردیم که این اثر، از نخستین که خیر، ولی از قدیمی ترین رسائل جغرافیایی است که در حوزه قبله شناسی تألیف شده است. مصحح در مقدمه فهرستی از آثاری که در این باره در میان سنیان و شیعیان بوده به دست داده که در حد یک کتابشناسی دم دستی برای آثار مربوط به قبله قابل استفاده است.

سبک نویسنده آن است که جز معلومات نجومی و جغرافیایی، استفاده از شعر و ادب و لغت عربی است و به علاوه، سبک و سیاق حدیثی را نیز حفظ کرده و معلوماتی را که با سلسله سند در این زمینه از بزرگان صدر اسلام بوده، بدست داده است. بنابر این می توان گفت به لحاظ معرفتی ترکیبی از فرهنگ عربی با استفاده از لغت و شعر، فرهنگ حدیثی رایج میان مسلمانان، معارف یونانی در باره جغرافیا و برداشت ها و دانسته های خود او و دیگر دانشمندان مسلمان است که در طول قرون بدست آورده اند.

پس از یک مقدمه مفصل، متن کتاب از صفحه 109 آغاز می شود و نخستین بحث پس از ارائه چند آیه در باره مسائل نجومی و جهان، این است که طلاب علوم دینی باید علم منازل شمس و قمر و نجوم و مسیر بادهای چهارگانه و آنچه راهنمای تعیین قبله است و نیز آنچه اوقات نماز را معین می کند، بدانند. این همان ربط علم نجوم و جغرافیا با دین است.

از همه جالب تر این که حدیثی از رسول (ص) نقل می کند که امر به تعلیم نجوم کرده است: «تعلَموا من النجوم ما تهتدون بها فی ظلمات البرَ و البحر». (ص 112). جمله ای هم از یکی از صحابه که بهترین مردم کسانی هستند که «یراعون الشمس و القمر و النجوم و الاظلَة لذکر الله» برای یاد خدا، مراعات شمس و قمر و نجوم را می کنند. (ص 114).

این قبیل نقلها، حلقه ای که نجوم یا جغرافیای آسمانی را با جغرافیای زمینی به دین وصل می کند. وی سپس از تلاش خود برای شناخت نجوم از طریق فراگیری متون قدیم یاد کرده و به بحث از تقویم عرب و روم و فرس و همین طور حساب هند و مغاربه و قبط اشاره می کند. از اینجا به بعد وارد بحث های اصلی خود می شود. گفتنی است که گرچه وی نام کتابهای زیادی را نمی آورد، اما آشکار است که اطلاعات خود را از منابع مختلف اقتباس کرده و به رغم شرحی که مصحح در مقدمه در باره این موارد نقل شده داده، هنوز هم مآخذ وی جای کار جدی دارد. بیفزایم که از این کتاب در مجمل التواریخ و القصص (ص 362 چاپ نجم آبادی) هم نقل شده و این درست در ابتدای بحث جغرافی است که در آن کتاب آمده و دقیقا نام همین کتاب را آورده است.

کتاب ترکیبی از ابواب مختلف اما نه خیلی سامان یافته است که در اینجا بر آنها مرور کرده و در پایان پس از ابواب اصلی، یک دایره المعارف مختصر جغرافیایی هم از شهرهای مختلف دارد.

نخستین باب، باب ذکر تحویل القبله الی الکعبة است که در باره داستان عوض شدن قبله از بیت المقدس به سمت کعبه است. (ص 117).

باب ذکر الجدی و القطب و نجوم القبله که در اینجا از ستارگانی که کمک می کنند تا ما بتوانیم جهت قبله را دریابیم سخن می گوید. شرحی از بنات النعش، ستاره جدی و ستاره قطبی که در کجا آسمان قرار گرفته و ما اگر در محدوده جغرافیایی مشخصی باشیم، در چه حالتی می توانیم مطمئن شویم که به سمت قبله هستیم. (ص 126).

در اینجا از اطلاعات نجومی عربی قدیم و معاصر استفاده کرده و سعی کرده است تصویر روشنی از محل این سیارات نشان دهد. جُدَی در این باره اصل است و او شرح می دهد که چگونه می توان آن را در آسمان یافت. قبله مردمان آمل «لأهل المشرق و خاصة آمل کلها» و همین طور عراقین یعنی عرب و عجم، کوفه و بغداد و حلوان (قصرشیرین) و همدان و دینور و ری تا برسد به قزوین و دیلم و جبل و طبرستان و جرجان و خراسان و شاش (تاشکند) همه وقتی که ستاره جدی در پشت گوش راست شما باشد، در حالی که قبله مردمان شام، وقتی است که همین ستاره پشت گوش چپ شما قرار گیرد که در آن صورت، صورت شما روی به قبله است.

در اینجا روایتی از امام علی (ع) آورده است که: المجرّة شعب السماء، بر اساس شرحی که مصحح داده مجره به معنای کهکشان است و شعب هم به معنای راه های رحمت الهی است. قطب هم وسط آسمان است و نزدیک ترین ستاره به آن جدی است. بدین ترتیب جایگاه و عظمت این ستاره معلوم می شود که چه نقشی در انتقال رحمت الهی دارد.

به هر حال مهم ترین مساله در تعیین قبله مردم مشرق، همین است که اگر ما به گونه ای بایستیم که جدی پشت گوش چپ ما باشد، به سمت قبله ایستاده ایم.

نویسنده ما که آملی است گوید: «و قبلة المسجد الجامع عندنا بآمل طبرستان، منحرفة عندی عن قصد البیت الی الرکن الشامی» (ص 139). قبله مسجد جامع ما در آمل طبرستان، در قسمتی از کعبه است که میان باب کعبه تا رکن شامی قرار دارد.
رسول جعفریان

در این جا شرحی در باره مصداق رکن غربی یا الغربیین می دهد که به کدام یک از ارکان کعبه اطلاق می شد. در واقع رکن یمانی و حجر الاسود محلش روشن است. به دو رکن دیگر گاه الغربیین گفته می شود و گاهی یکی از آنها غربی و دیگری شامی. در این باره البته باید استعمالات مختلف را دید.

باب بعدی کتاب باب ذکر جهة البلاد الی بیت الله الحرام است. بحث این است که مردمان هر شهری به کدام ضلع دیوار کعبه نماز می خوانند.

اولین بحث شرح قبله مشرق است که به نظر وی همه مشرقیان به سمت باب کعبه تا رکن شامی که مقصودش همان رکنی است که در امتداد رکن حجر الاسود است (و در واقع عراقی است) می باشد. مقصود از مشرقیان، از اهالی شاش گرفته تا اهل خراسان و بخاری و بلخ و فارس و عمان و نیشابور و خوارزم و جرجان و طبرستان و دیلم و قزوین و ری و عراق را شامل می شود.

قبله بخش غربی یعنی از فرات تا شام و اهالی ارمنستان و آذربیجان و دیار ربیعه از سمت رکن شامی (بخوانید عراقی) تا رکن غربی کعبه است.

جهت سوم مربوط به افریقا تا قیروان و اندلس و طنجه و است که به بخشی از دیواره رکن غربی است.

سمت رکن یمانی مربوط به مردمان سوس و اعالی بربر و نوبه و حبشه است.

دیواره میان رکن یمانی تا رکن حجر هم قبله مردمان حضرموت و بحرین است. (ص 140 – 146)

مسلما هدف نویسنده از این رساله تنها بحث از قبله نبوده است. شاهد آن تعبیر «عجائبها» یعنی شگفتی های زمین در عنوان کتاب است که می تواند اشاره به این باشد که او علاقه بوده تا اطلاعات جغرافیایی دیگری را هم بدهد. هرچند به هر حال دلش دنبال کعبه و مکه و حرم و جزیرة العرب است. بنابرین باب بعدی این است:  باب ذکر هیئة الارض و تدویرها. اولین سخن روایتی از امام علی که فرمود: الکعبة وسط الارض. در حالی که دیگران، یعنی جغرافی دانان دیگر، وسط زمین را، قبة الارض یا همان سراندیب می دانند. او می گوید هر دو قول صحیح است و تفسیر آنها خواهد آمد (ص 148).

در اینجا اقوالی را که در باره اندازه گیری زمین آمده، اطلاعاتی در باره بحر الاعظم مسمی به یوقیانوس (اقیانوس) هست بیان کرده از کوه قاف و قطب جنوبی و شمالی سخن گفته و خواسته است با دقت نشان بدهد که وقتی ربع مسکون می گوییم،  دقیقا کجاست. یک ربع مقابل قطب جنوبی است که «هذا الربع خراب لایسکنه خلق» این ربع خراب است و سکنه ندارد. یک ربع هم مقابل قطب شمال است که بنات النعش اطراف آن است که تمام خلایق در آن هستند «و الخیلقة کلهم فی هذا الربع». (ص 150).

اما توجیه آن روایت که از امام علی علیه السلام نقل شد که کعبه وسط زمین است، یعنی وسط همین ربع مسکون است. اما قول دیگر که قبة الارض را وسط می داند، یعنی وسط کل زمین (ص 150).

این مباحث، چه ربطی به قبله دارد؟ ربطش در نکته ای است که در پایان این بحث می گوید و آن این که اطراف کعبه، مسجد الحرام است، اطراف مسجد الحرام، مکه و حرم، اطراف حرم جزیرة العرب، و اطراف آن بحر مکه که شامل بحر هند و چین می شود.

در سمت ربع مسکون هم، جبال و وادی ها و پنج دریای کوچک است به جز دریاچه ها که می گوید در باره همه اینها سخن خواهم گفت. البته بحث ها و داده  ها تقریبی خواهد بود و منبع هم «خبر» است و «لیس الخبر کالمعاینه» (ص 153).

این عبارات وی به ما می آموزد که نویسنده چه اندازه به جنبه های معرفتی معارفی که ارائه می دهد آگاه است و جایگاه آنها را می داند.

باب بعدی کتاب این است: باب ذکر طول الارض و عرضها. در اینجا نخستین سخن روایت منسوب به رسول (ص) است که فرموده: دنیا مسیر پانصد سال است، سیصد سال آن دریاها و یک صد سال آن عمران و آبادی و یک صد سال دیگر آن خراب.

سپس سخن حدیث گونه ای از شخصی ناشناخته برای ما به نام ابوخالد آورده که گوید زمین 24 هزار فرسنگ است. آنگاه به رغم اختلافی که این دو نقل دارد، برای روش خود گوید که هر دو از نظر او صحیح است و این را ضمن بحث روشن خواهد کرد (ص 155 – 156).

در اینجا اقوالی را که در باره مساحت زمین را طبعا به نقل از منابعی که در آن زمان بوده آورده است. بیشتر این مطالب از ابوخالد نامی است که نویسنده مطالب مفصلی از وی در تقسیمات زمین و مساحت آن از وی نقل کرده و به مخالفت دیگران هم با او سخن گفته است. (159).

در اینجا بحث را از حجاز آغاز کرده و ساکنان نواحی آن را از قبایل مختلف بر شمرده است. مساحت بخش عربی از مسکون را هزار فرسنگ دانسته و تک تک ایالات عربی را از حجاز و تهامه و نجد و سرات و عروض و یمن و شام و جزیره و بحرین و هجر و غیره نام برده است. وی طی صفحاتی چند نام قبایلی را هم که در هر منطقه ساکن هستند شرح داده است. (تا صفحه 164). شاید این اطلاعات برای شناخت جزیره العرب سودمند باشد.
رسول جعفریان

باب بعدی کتاب این است: باب ذکر طول بیت الله الحرام و جزیرة العرب (ص 166).

اطلاعات این بخش در باره کعبه، اندازه های دیوارها، مقام ابراهیم و جزئیاتی است که در باره مسجد الحرام وجود دارد. طبعا توجیه وی برای ارائه این اطلاعات در کتابی که در باره قبله است روشن است، وی می گوید این تفاصیل را از آن روی آورده است که رسول (ص) فرموده: بیت، قبله مردمی است که داخل مسجد الحرام هستند. مسجد قبله مردم مکه است و حرم قبله اهل مشارق الارض و مغاربها.

این همان روایتی است که به استناد آن گویند که در هر جا، همین که قبله به سمت مکه باشد کافی است و وی این نکته را یادآور هم شده است. (ص 173).

به دنبال آن از مساحت جزیرة العرب سخن گفته است، جایی از آخر شام که حد حجاز است تا عدن، که 45 مرحله با شتر است. این طول اما عرض از جده تا بحر ابله که مقصود بصره است و با شتر 30 مرحله است. (174).

اطلاعات راجع به مسائل داخل مکه تا منی و مزدلفه و عرفه و غیره دنبال شده و همه فواصل بر اساس ذراع و میل توضیح داده شده و به صورت جزئی و ریز آمده است. (176 ـ 178).

باب بعدی در باره جغرافیای خارج از جزیرة العرب و در مرحله اول دریاهاست: باب ذکر البحار و طولها و عرضها.

وی همان آغاز می گوید به دریاهایی کار دارد که در اطراف جزیره العرب است و سعی خواهد کرد طول و عرض آنها را بیان کند. تمام سعی او این است که بحث را به قبله وصل کند و همین جا می گوید که گاه دریا چنان است که وضع قبله را معلوم می کند÷ کما این که مردم ما در طبرستان چنین وضعی دارند (کأهل بلدنا بطبرستان). (179).

به نظر وی به جز بحر محیط اعظم، هفت دریا هست. یکی دریای هند و چین که از بلاد حبشه آغاز شده تا هند امتداد دارد. در این دریا چندین خلیج هست که یکی خلیج البربری است و دیگری خلیج اخضر و بعد هم خلیجی که تا بحر فارس امتداد دارد و بنامش الخلیج الفارسی است (و له خلیج آخر یمدّ الی بحر فارس و یسمی الخلیج الفارسی) (ص 180).

رسول جعفریان

پس از آن بحر طبرستان است که  نام های دیگر آن بحر جرجان و بحر خزر هم هست. کاربرد بحر خزر جالب است. طول این دریا هشتصد میل و عرض آن ششصد میل است و دو جزیره هم دارد یکی باکویه که از آنها نفت سفید و سیاه و قیر به نقاط دیگر حمل می شد. دیگری هم جزیره کرئکون است. (ص 182).

بحر مغرب پس از آن آمده و سپس بحر روم که جزایر زیادی دارد که بزرگترینش قبرس است و آنگاه بحر لازقه که از لازقه تا پشت قسطنطنیه است.

باب بعدی کتاب است که نخستین روایت، همان روایت منسوب به رسول (ص) است که چهار رود بهشتی است سیحان و جیحان  که به و نیل و فرات (ص 188).

سپس می گوید که رودها و وادی ها، دلیل بر تجربه و امتحان هستند چنان که در طبرستان ما و ادودیه ما در آنجاها چنین است.در آنجا بیشتر وادی ها به سمت قبله است، یعنی یک طرف قبله و طرف دیگر نهر است و کمتر در آنها خطا رخ می دهد (ص 189). مقصودش این است که دقیقا می تواند مسیر قبله را تعیین کند.

پس از آن از نیل و فرات و  دجله سخن گفته و اطلاعات ارائه شده جغرافیایی در باره مسیر رودها و برخی از ویژگی های آنها شده است. در باره دجله آمده است: اساس آن از کوه های آمِد سرچشمه گرفته، به جبال السلسله رسیده، از آنجا با چشمه های زیادی سیراب شده، از بلَد می گذرد و به سمت نهروان آمده، بغداد را دو نیم می کند، سپس از واسط می گذرد و به بطائح رسیده از آنجا وارد بحر هند می شود. (190). اطلاعات دیگر رودها نیز با همین اختصار و معمولا شسته رفته است.

جالب است که پس از سیحان و جیحان که در بلاد روم است و به مدیترانه می رسید، از جیحون یعنی نهر بلخ هم یاد کرده و مسیر آن را توضیح داده و گوید که به خلیجی از بحر طبرستان می ریزد. (ص 193)

باب بعدی کتاب باب ذکر تقسیم الارض و اقالیمها است که به اختلاف نظر در باره تقسیمات اقلیمی پرداخته است. فرس یا ایرانیان بر این باورند که اقالیم هفت است: اقلیم ایران شهر، اقلیم چین، اقلیم ترک، اقلیم روم، اقلیم افریقیه، اقلیم العرب و اقلیم الهند. آنان می گویند که اقلیم ایران شهر وسط اقالیم است و تصویر آن را هم با این عبارت که «و هذه صورتها» داشته که مصحح به آخر کتاب ارجاع داده است. سپس می گوید که ایرانیان «ایران شهر» را به عنوان «دل زمین» یعنی قلب الارض می نامند. جایی مابین نهر بلخ تا انتهای آذربیجان و از ارمنینه تا قادسیه به سمت فرات تا بحر یمن و بحر فارس تا مکران و کابل تا طخارستان. این حدود ایران شهر است. (ص 195)
رسول جعفریان

ایرانیان؛  اینجا یعنی ایران شهر را بهترین نقطه و برگزیده زمین دانسته و مردمان آن را بهترین مردمان می دانند: «احسن الناس وجها و اعرفهم بالتدبیر لتوسطهم و بُعدهم عما یتأذی به اهل المشرق والمغرب من شدة حر الشمس و قلتها». (ص 196). همین جا نویسنده حس ایرانی خود را با آوردن روایت منسوب به رسول (ص) خود را نشان می دهد که می فرماید: «لو کان العلم معلّقا بالثریا لناله رجال فارس». (196).

اما تقسیم معروف اقالیم بر اساس نگرش یونانی نوع دیگری است که مولف پس از تقسیم ایارنی آورده و البته نام یونانی را نمی آورد. بر اساس این تقسیم، هر اقلیم از نقطه شرقی تا غربی ربع مسکون را شامل می شود و از جنوب (خط استواء تا نزدیکی قطب شمال) به هفت بخش تقسیم می شود که هر کدام یک اقلیم هستند.
رسول جعفریان

 اقلیم اول از چین تا افریقیه شامل یمن و صنعا و حضرموت تا نوبه و حبشه. و به همین ترتیب اقالیم دیگر به سمت شمال بالا می آید. خط شرقی غربی که از قندهار و بلاد سند و کابل و کرمان بگذرد تا به غربی ترین نقطه، اقلیم سوم است (202). اقلیم چهارم سمرقند و بخارا و سرخس و طوس و نیشابور و قم و اصفهان تا برسد به شمال شما شهرهایی چون طرسوس و عموریه و ... (206). اقلیم هفتم از سمت روم تا شمال بحر طبرستان است و ماورای این اقالیم دیگر «عمران» وجود ندارد.

 باب ذکر الجبال، باب بعدی است که از این نظر که در مواردی می تواند قبله را نشان دهد، به شرح آنها می پردازد: «ربما کان الجبل دلیلا لاهل ناحیته علی القبلة». مانند کوه لکام در شام، یا کوه سرات در تهامه یا کوه راهون در سرندیب یا دنباوند «عندنا بآمل طبرستان». (210). شاهدیم که هر کجا و به هر مناسبت که توانست یادی از طبرستان که بلادش بوده  کرده است.

در اینجا در باره این چند کوه توضیحاتی داده و به مناسبت از مردمان آن نواحی و برخی از اشیاء منتسب به آنها یاد کرده است.

در باره سراندیب روایاتی را هم که یادی از وجود بهشت و زندگی آدم (ع) در آن نواحی بوده آورده است. همین طور یادی از آیین برهمنان و آداب و رسوم آنان نیز آورده که مغتنم و با ارزش و نسبتا مفصل است. (ص 216 – 217). در این موارد باید منبع اخبار وی را شناخت تا ارزش این داده ها معلوم شود.

اطلاعات وی در باره کوه دنباوند هم جالب است. کوهی است میان طبرستان و ری. بلندترین کوهی که به آسمان سرکشیده و از صد فرسنگی معلوم است. دو روز راه برای یک روند کوشا و با سرعت طول این کوه است. مساحت آن 33 جریب است و از دور یک قبه (قبة منخرطة) است که در تابستان و زمستان برفی است. در بالای آن سی شِعب است که دود کبریتی از آن به آسمان می رود و صدای التهابات ناری در آنجا شنیده می شود. از مردی به نام محمد بن ابراهیم ضراب یاد می کند که پدرش تلاش کرده بود با ابزاری آهنین از آنجا کبریت احمر درآورد اما به محض نزدیک شدن آن ابزار آهنین، ذوب شده بود. (ص 219). روایتی هم منسوب به امام علی (ع) آورده که صخر جنی که به صاحب انگشتری سلیمان در آنجا محبوس است (ص 220). کعب الاحبار هم گفته که ضحاک در آنجا محبوس است و توسط داود به حبس افتاده است. (221). در ادامه داستانها و حکایات دیگری هم از این نقطه نقل شده که ادامه داستانهای ایرانی کهن است. پس از آن از کوه طور سینا سخن گفته شده است (225) و بهانه ارائه این اطلاعات در باره طور سینا آن که  آن نقطه که باشید، قبله آنجا به پشت کعبه (دبر الکعبه) یعنی بین رکن یمانی و شامی است. نقطه ای مقابل دیواره ای که در کعبه در آن قرار دارد و به عنوان صورت کعبه شناخته می شود.
رسول جعفریان

باب بعدی باب ذکر البلاد است. اولین و بهترین بلاد، شهر مکه است و شریف ترین مدینه. چنان که بیشترین عجائب در بیت المقدس است و و شگفت ترین بلاد متعلق به مسلمانان اسکندریه. از بلاد مشرکان، رومیه بهترین است و محکم ترین شهرهای آنان قسطنطنیه است. به همین ترتیب از بلاد دیگر هم یاد کرده اما وقتی به طبرستان خودشان رسیده آنجا را سرسبزترین دانسته است: «و اکثر البلاد خضرة و انزهها طرقا بلدنا طبرستان». (229). در باره کوفه هم گوید که قدیمی ترین مصحف ها مصاحف کوه و کهن ترین مسجد در آنجاست.

آنگاه از برخی از شهرها که به نظرش مهم ترین بوده، یاد کرده و اطلاعاتی در باره هر یک داده است. در باره مکه احادیث فراوان آورده و در باره مسجد و برخی از اماکن آن اطلاعاتی داده است. بیشتر آنها همان روایات معروف است. (247) و نقشه ای هم از وضع مسجد آورده که مصحح آن را بر اساس آنچه در نسخه بوده طراحی کرده است.

شهر بعدی مدینه است (ص 256) پس از آن بصره (تا 261) و سپس مدینه الحضر و الخورنق  (تا 270) که حاوی اطلاعات جالبی است. سپس بیت المقدس (تا 286) آنگاه شهر رومیه که گفته بود بهترین شهرهای مشرکان است. سد یأجوج و مأجوج و پس از آن شهر صنعا (ص 304 به بعد) وصف شده است. در اینجا شهرهای تاریخی و شهرهایی که یادی از آنها نمانده اما در متون از آنها یاد شده مانند ارم ذات العماد در ادامه آمده است. در این موارد اطلاعات جغرافی و داستانها و روایات دینی و غیره گردآوری شده و در این زمینه تدوین جالبی صورت گرفت است.

در واقع این بخش یک اثر جغرافی سنتی قابل توجه داریم که از داده های آن در قرن چهارم می توان استفاده کرد. جالب است که این شهرها واقعی و خیالی یا دینی ترکیبی آمده است. اسکندریه و سپس قصر مشید در ادامه آن بحث شده و حکایات و اخبار مربوط به آنها آمده است. آنگاه اندلس (تا 340) و بعد هم اصفهان. در آنجا حکایتی در باره حفر قنات آمده که جالب است. همین طور از زاینده رود که از آن با عنوان رزین رود (کذا) و این که از کوهی سرچشمه گرفته و روستاهای اصفهان را سیراب می کند (346).

طبرستان و سمرقند هم با هم آمده و به نقل از ابن خرداد به و کتاب المسالک و الممالک او مطالبی در باره طبرستان نقل شده است. وصف وی از طبرستان لطیف است و البته کوتاه که برخلاف انتظار است.

بعد از آن ذیل عنوان ذکر خرابات البلاد از عوامل نابودی شهرها یاد کرده و این که هر شهری دچار چه ویرانی هایی شده یا خواهد شد. در نیشابور رعد و برق، شهر ری در اثر طبری ها و دیلمی ها ویران شده، همدان هم توسط دیلمی ها از بین رفته است. در باره کوفان (دو کوفه) گفته شده است که بر اساس روایتی شخصی به نام عنبسه از بنی سفیان خروج کرده و دو تن از فرزندان «امیر المومنین و سید الوصیین علی بن ابی طالب کرم الله و جهه» را می کشد و .... که حکایت شگفتی است (ص 353).

پس از آن تحت عنوان ذکر مدة الدنیا الی یومنا هذا  به بیان اقوال و اخباری که در این باره است می پردازد (ص 356). از آدم تا خاتم را گرفته و پس از یاد از مبعث از تاریخ خلفا تا روزگار خود یعنی خلافت الراضی در سال 322 یاد کرده است. بدین ترتیب در صفحه 268 کتاب پایان می یابد.

 

 

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 413399

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
2 + 1 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 9
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • دانشجو A1 ۱۸:۴۳ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۳
    24 4
    سلام استاد. خسته نباشید. همیشه غبطه می خورم به دانشجوهای شما که چنین استاد متعهدی دارند. طرح موضوعات بدیع, معرفی کتب, صرف وقت برای بسط و تنظیم مطالب, آن هم با مشغله ای که شما دارید جای قدردانی دارد. سپاس بیکران.
    • بی نام A1 ۰۱:۵۷ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۴
      3 0
      مگه شما نمی توانید به عنوان مستمع آزاد در کلاسها شرکت کنید؟ فایل صوتی یا احیاناً تصویری را دریافت کنید؟
  • بی نام IR ۰۷:۱۴ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۴
    4 11
    این کتاب در زمان خودش ارزشمند بوده اما اکنون با تصاویر ماهواره ای چه ارزشی دارد و هدف شما از تدریس آن چیست؟
  • امین A1 ۰۸:۴۶ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۴
    0 0
    آیا تصویری که 7 اقلیم را نشان داده است و در پایین آن به فارسی شرحی نوشته شده است از همین کتاب است؟
    • بی نام A1 ۰۹:۰۱ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۴
      0 1
      توضیحات زیر عکس فارسی است و کتاب عربی. شاید از مجمل التواریخ باشد
  • بی نام IR ۱۰:۳۰ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۴
    2 2
    چه عجب اینبار گیر رمالی ودعانویسی ندادی؟
  • بی نام IR ۱۰:۳۵ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۴
    0 0
    با سلام و تشکر از استاد این کوه دنباوند همین دماوند زمان ما نیست؟ با توجه به این که، دُنب، امروز دُم تلفظ می شود. اگر همین باشه، می شه خیلی راحت تر ریشه ی نام این کوه رو پیدا کرد.
    • مستشار A1 ۰۴:۴۷ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۵
      0 1
      چرا، دنباوند همان دماوند است که در متون قدیمی به این نام نوشته می شده
  • شهاب A1 ۱۹:۱۷ - ۱۳۹۴/۰۲/۲۷
    0 0
    سلام عبارت «کاربرد بحر خزر جالب است» نشان می‌دهد نظر استاد جعفریان به نظر دکتر عنایت الله رضا مبنی بر این‌که نام دریای خزر نخستین بار در کتاب حدود العالم در قرن چهارم هجری سال 372ق آمده و پیش از آن چنین نامی در هیچ کتابی نیامده، نزدیک است. اما نام دریای خزر دست کم در 13 منبع قبل از کتاب حدودالعالم آمده که قدیمی‌ترین آن کتاب جمهره اشعار العرب قرن دوم و به نظر برخی قرن سوم و تاریخ خلیفه بن خیاط وفات مؤلف: 240ق است.