الهه خسروییگانه: حاجآقا میرزا تاجر کاشانی تاجر بزرگ فرش، دو پسر داشت. حاج میرزا علی اصغر کتابفروش و حاج محمدحسین تاجر کتابفروش کاشانی.
حاج میرزا علیاصغرکتابفروشی ناشر نهجالبلاغه و ناسخ التواریخ چاپ سنگی در عصر ناصری بود. او همچنین اولین قرآن نفیس را در ایران منتشر کرد. قرآنی که بعدها به «قرآن باغچهسرا» معروف شد. حاج محمد حسین برادر میرزا علیاصغر نیز ناشر بود. او ناشر شاهنامه چاپ سنگی عصر ناصری بود و این دو برادر هر دو در صنعت نشر فعال بودند هر چند شغل اصلیشان تجارت بود.
از حاج میرزا علیاصغر، چهار پسر به جا ماند: محمود رمضانی که کتابخانه شرق، کلاله خاور را راهاندازی کرد. محمود رمضانی که کتابخانه ابنسینا را راه انداخت، ابراهیم رمضانی که موسس انتشار ابنسینا و سهامدار نشر انتشار بود و جواد رمضانی که این آخری البته وارد کار نشر نشد و به تجارت پرداخت.
محمد رمضانی، هم ناشر بود و هم مجلهای به نام «شرق» را منتشر میکرد. اول لالهزار، ساختمان فخرالدوله، ساختمان بزرگی بود که محل کتابفروشی و انتشارات شرق بود. مکانی که بعدها نامش تغییر به «کلاله خاور»تغییر کرد.
او دو مجله را منتشر میکرد: «شرق» و «افسانه». نصرالله فلسفی، سعید نفیسی، علی دشتی و ... از جمله کسانی بودند که با این مجلات همکاری داشتند.
محسن رمضانی، پسر مرحوم حاج میرزا علیاصغر و صاحب امتیاز انتشارات پدیده، روایتی خواندنی از چاپخانه سنگی که آن زمان پدرش با آن مجلات و کتابهایش را منتشر میکرد به دست میدهد. او در گفتوگو با عبدالحسین آذرنگ و علی دهباشی در کتاب «تاریخ شفاهی ایران» میگوید: «پدرم ماشین چاپی داشت که به شکل خیلی عجیبی بود. کارگر چاپ در محل گودی داخل زمین میایستاد و گردونهای را میچرخاند. فلکهای بود که باید در چند جهت میچرخید تا بالاخره یک صفحه را چاپ میکرد. نیرویی که دستگاه را بچرخاند وجود نداشت و طبعا این کار را کارگر چاپ انجام میداد. فکر نمیکنم آن دستگاه ساعتی بیشتر از پنجاه صفحه چاپ میکرد.»
محمد رمضانی را همچنین موسس یا دست کم یکی از موسسان اتحادیه ناشران و کتابفروشان نیز میدانند. مراسم افتتاحیه در محلی نزدیک میدان بهارستان در خیابان شاهآباد برگزار شد و جز ناشران و کتابفروشان، عدهای از رجال علم و ادب، دانشگاهیان و نویسندگان و شاعران حضور داشتند.
در مورد او روایتهای عجیب و شنیدنی بسیار است. محسن رمضانی فرزند او باز هم در همان گفتوگو درباره پدرش گفته: «روزی سیدضیاءالدین طباطبایی آمد پیش پدرم و گفت شمارهای از روزنامه رعد را (همان روزنامهای که خودش منتشر کرده بود) احتیاج دارم. پدرم گفت ببینم دارم یا نه. رفت و از میان انبوه و کوه نوشتهجات بیرون کشید و آورد داد به سید و گفت همینجا میخوانی و نمیبری. این جایی که دارم عرض میکنم در خیابات ملت بود جای عجیبی بود. یک روز ساواکیها آمدند تفتیش و مجموعه را که دیدند وحشت کردند و از تفتیش منصرف شدند، نمیدانید چقدر کتاب و مجله ور وزنامه در آنجا بود. آشفته و درهم. فقط خود او با حافظهاش میدانست که چه چیزی کجاست. خاطره دوم این که روزی کت و شلوار کانگای مشکی رنگ و نو و بسیار شیکی پوشیده بود، از روزهای استثنایی خوشلباسیاش بود. سر راه بر میخورد به مجموعهای از روزنامه و مینشیند به جستجو و ورق زدن. وقتی به خانه آمد لباسش انگار سفید بود، آنقدر روزنامه زیر و رو کرده بود که لباس سیاهش از گرد و خاک و پرز کاغدهای کاهی روزنامههای قدیمی سفید شده بود...»
یکی دیگر از نکات قابل اعتنا در پرونده کاری مرحوم محمد رمضانی اصرار او به ارزان بودن کتاب است. به روایت پسرش کتابها را همیشه زیر قیمت بازار قیمتگذاری میکرد چون معتقد بود کتاب باید ارزان باشد تا مردم بتوانند آن را بخرند. بر همین اساس بود که بر سر کتابهای درسی با وزارت فرهنگ وقت به مشکل برخورد: «پدرم بارها به وزارت فرهنگ آن زمان، به وزیر، به مسئولان نوشت که گرانی کتابهای درسی، عدهای را از تحصیل محروم میکند. چرا شما قیمت فلان کتاب را گذاشتهاید هجده ریال، در حالی که میتوانم آن را به قیمت دو یا سه ریال چاپ کنم. و چاپ هم میکرد. این اعتراض او از حد و مرز قیمت گذشت و به موضوع زد و بندهای پشت پرده و منافع نامشروع عدهای از راه نشر و فروش و توزیع کتابهای درسی رسیدو قضیه بالا گرفت.»
محمد رمضانی این موضوع را آنقدر پیگیری کرد که در نهایت به خاطر این اعتراضها زندانی شد. از میان آثاری که منتشر کرد، «مثنوی» و شاهنامه فردوسی با تصحیح خودش از جمله مهمترین آثار هستند.
شجرهنامه خانواده رمضانی/ منبع: کتاب «تاریخ شفاهی نشر ایران»
برادر او ابراهیم رمضانی نیز یکی دیگر از اعضای خانواده رمضانی بود که به کار نشر پرداخت. ابراهیم رمضانی که موسس انتشارات ابنسینا بود کارش را از گوشه کتابخانه یکی از شاهزادگان قاجار آغاز کرد. آن زمان این شاهزاد در گوشهای از میدان مخبرالدوله کتابخانهای به اسم ابن سینا راهاندازی کرده بود. یکی دیگر از پسران حاج میرزا علیاصغر کتابفروش، محمود رمضانی بر اساس دوستی که با این شاهزاده داشت، او را راضی کرد که در گوشهای از کتابخانهاش که فقط کتابهای فرانسوی فروخته میشد، کتابهای فارسی هم فروخته شود. اما با سفر به اروپا این کار او به برادرش ابراهیم رسید. ابراهیم از همان جا کار نشر و فروش کتاب را آغاز کرد و رفته رفته تبدیل به یکی از نامآورترین ناشران پیش از انقلاب شد. چاپ «تاریخ ایران باستان» مشیرالدوله یا فرهنگ فارسی عمید، از جمله آثار ارزشمندی بود که توسط او منتشر شد.
با وقوع انقلاب اما ابراهیم رمضانی با مشکلات بسیاری روبرو شد. مدتی زندانی بود و در نهایت مرگ نابههنگام دخترش، باعث شد که او به کلی دست از کار بکشد.
نسل سوم رمضانیها، با دو نام در عرصه نشر شناخته میشوند. محسن رمضانی موسس انتشارات پدیده و علیرضا رمضانی موسس نشر مرکز.
محسن رمضانی کارش را با عنوان انتشارات محسن آغاز کرد. او یکی از آغازگران چاپ کتاب کودک در ایران است و علاوه بر آثاری که از دیگران منتشر میکرد، خودش نیز دستی بر قلم داشت و کتابهای بسیاری به خصوص برای کودکان و نوجوانان نوشت. کتابهایی که البته با نام مستعار نوشته میشود. او جزو نخستین ناشرانی است که در ایران به کتاب کودک تنها به چشم یک کالای صرف نمینگریست. محسن رمضانی با چاپ کتابهای کودک با قالبهای کودکانه نظیر عروسک و ... سهم بزرگی در تحول صنعت چاپ کتاب کودک داشت. او چندین مجموعه طراحی کرد که حالا جزو کتابهای نوستالژیک و البته پرفروش حوزه کتاب کودک هستند. کتابهایی چون «مجموعه دانستنیها»، « مجموعه نامآوران ایران» و «مجموعه کتابهای مرجع» از این جملهاند.
علیرضا رمضانی پسر جواد رمضانی دیگر عضو خاندان رمضانیهاست که وارد کار نشر شد. پدر او جواد رمضانی اگرچه مانند دیگر برادرانش، به سراغ کار نشر نرفت، اما فرزند او علیرضا، بعد از تحصیل در دانشگاه و فعالیت در عرصه صنعت، سرانجام به عرصه نشر بازگشت و نشر مرکز را راه انداخت. نشری که در سه دهه گذشته، آثار مهمی در عرصه ادبیات، فلسفه و ... به چاپ رسانده است.
خاندان رمضانی دیگر خاندانی است که از دوره قاجاریه در عرصه نشر فعالیت داشته و دارند. خاندانی که بخش دیگری از تاریخ صنعت نشر را در ایران به خود اختصاص دادهاند.
۵۷۲۴۴
نظر شما