۰ نفر
۲۷ اسفند ۱۳۹۳ - ۰۷:۱۶
زمینه‌های پیدایش داعش

پدیده داعش از موضوعات نوظهوری است که روابط بین‌المللی کنونی را با پیچیدگی‌های زیادی روبرو کرده است.

دکتر محمدتقی حسینی*

پدیده داعش از موضوعات نوظهوری است که روابط بین‌المللی کنونی را با پیچیدگی‌های زیادی روبرو کرده است. یک گروه تروریستی که جمعیت زیادی را در خود جای‌داده است، سرزمینی به‌مراتب گسترده‌تر از سرزمین تحت حاکمیت برخی از دولت‌ها را در اختیار گرفته است و در سر رویای ایجاد یک امپراتوری را می‌پروراند. ترکیب جمعیتی این گروه طیف‌های گسترده‌ای را دربرمی گیرد. از افراد محلی گرفته تا کسانی که از کشورهای گوناگون و با زمینه‌های آموزشی و تحصیلاتی را در برمی‌گیرد. آنچه در این گروه مشترک است تفسیر و برداشتی افراطی از احکام دینی، قشری گری و خشونت است. اگرچه در مورد این گروه و پیدایش آن هماره بحث‌های زیادی وجود داشته و دارد، اما این سؤال همچنان بی‌پاسخ‌مانده است که چگونه چنین گروهی شکل‌گرفته است؟ واقعاً ریشه پیدایش چنین پدیده‌ای در کجاست؟

در روابط بین‌الملل کنونی موضوع بازیگران غیردولتی هرروز توجه زیادی را برانگیخته است. این موضوع هم در محافل دانشگاهی و تحقیقاتی و هم در سازمان‌های بین‌المللی بحث‌های زیادی را به خود اختصاص داده است. اما به‌جرئت می‌توان گفت پدیده داعش از پیچیده‌ترین نمونه یک بازیگر غیردولتی است که تاکنون به وجود آمده است و جامعه بین‌المللی را در برابر یک پدیده مبهم قرار داده است. رفتار میدانی این گروه آن‌چنان بی‌رحمانه و به‌دوراز تمامی معیارهای بشری است که حتی کسانی که با اشتیاق به دنبال بهره‌برداری از این گروه چه‌بسا رسمیت دادن به آن بودند، از آن شرم می‌کنند. در دورانی که بشر پس از طی مسیر دشوار و طولانی سعی کرده است همه انواع نابردباری ازجمله نابردباری مذهبی را محو کند، آن‌ها با تعصب خشک مذهبی هرگونه روا داری را بر پیروان سایر ادیان و مذاهب برنمی‌تابند و با مباح کردن خون آنان نه‌تنها اموال آن‌ها را به یغما می‌برند، بلکه پدیده شوم  برده‌داری را احیا کرده‌اند. صحنه‌های اعدام‌های دسته‌جمعی، زنده سوزاندن انسان‌ها و ردیف کردن زنان و دختران اسیر برای فروش در بازار وجدان هر انسانی را می‌آزارد. دردناک‌تر اینکه این گروه همه این اقدامات را به اسم اسلام و به نام دینی که منادی رحمت بود، توجیه می‌کند. رسانه‌های غربی نیز که در دشمنی با اسلام دست‌کمی از داعش ندارند، همین نکته را برجسته کرده و به مخاطبین خود در سراسر کره خاکی تحویل می‌دهند. نه کاربرد لفظ تکان‌دهنده، و نه هیچ لفظ دیگری هر گز نمی‌تواند درجه زشتی و پلیدی این اتفاق را نشان دهد. به‌راستی داعش محصول چه حادثه‌ای است. آیا ساخته دست سرویس‌های اطلاعاتی غربی است؟ آیا نتیجه نابردباری در قرائت خاص سلفی و وهابی از احکام اسلام است؟ آیا حاصل تحقیری است که خاورمیانه در زمان طولانی از آن رنج می‌برد؟ برای پیوند دادن این پدیده با هر یک از سؤالات فوق دلایل زیادی می‌توان ارائه داد. اما واقع‌بینانه آن است که داعش را محصول مجموعه‌ای از این عوامل بدانیم. داعش نتیجه همه این اتفاقات و بسیاری حوادث اجتماعی، سیاسی و اقتصادی دیگر است. نکته قابل‌توجه اینکه توسعه تکنولوژی نیز در پیشرفت چنین پدیده نامیمونی موثر بوده است. هر چند تکنولوژی به بهره مندی بشر از امکانات و تسهیل کارها کمک می کند، اما آنگاه که با یک فکر بیمارگونه  پیوند یابد فاجعه می آفریند. رویه نازیبای تکنولوژی در مورد گسترش داعش و عملکرد آن قابل دیدن است.

در غرب همواره نسبت به اسلام نگاه منفی وجود داشته است. دشمنی با اسلام اگر چه همیشه یکسان و فراگیر نبوده است اما همواره رگه های قدرتمندی داشته است و پدیده ای که امروزه به نام اسلام هراسی و یا اسلام ستیزی دیده می شود ریشه ای کهنه دارد. برخوردهای طولانی بین اسلام و غرب که از آن به عنوان جنگ های صلیبی یاد می شود، اوج مبارزه طلبی و رویارویی نظامی دو جبهه بوده است. هنوز نگاه دوطرف به یکدیگر متاثر از آثار چنگ های صلیبی است. در ادوار تاریخ مدام این مخاصمه به شکل های مختلف و با شدت و ضعف وجود داشته است. بسیاری از مستشرقان و نویسندگان غربی در کتاب ها و مقالات خود تصویری که از اسلام و مسلمانان ارائه کرده اند تصویری همراه با خشونت و بی رحمی و قتل و کشتار و بی اعتنایی به ارزش های انسانی و فرهنگ بشری است. داعش با عملکرد خود تمامی تئوری هایی که غربی های متعصب در مورد نامطلوب معرفی کردن اسلام منتشر کرده بودند را در برابر چشم جهانیان به نمایش گذاشته است. به عبارت دیگر داعش آزمایشگاهی شده است تا نشان دهد آنچه غربی ها در مورد گسترش اسلام با زور شمشیر و یا خشونت ذاتی در احکام  اسلامی و فقدان حرمت انسانی در تعلیمات اسلامی گفته و یا نوشته بودند، عملاٌ به اثبات برسد. از این زاویه دلایل قوی وجود دارد که غرب در ساخته و پرداخته کردن چنین گروهی دست داشته باشد. اغراض سیاسی دیگر غرب را نیز که به این نکته اضافه کنیم این تئوری قوت بیشتری پیدا می کند. غرب علیرغم تظاهر به آزادبخواهی و حمایت از دمکراسی همواره برای رویارویی با دشمنان قدرتمند خود به ساخت گروههای جنگجوی افراطی وحمایت از آنان روی آورده است. ایجاد و حمایت از نیروهای القاعده و طالبان برای جنگیدن با نیروهای اشغالکر شوروی در افغانستان از این دست اقدامات غرب بود. کنترل و به انحراف کشیدن حرکت های اصیل اسلامی در منطقه نیز نیازمند ایجاد گروههای افراطی بود که غرب در این زمینه کوتاهی نکرده است. همچنین ایجاد  چنین گروههایی به ظاهر و در استراتژی کوتاه مدت غرب کمک بزرگی برای تامین امنیت اسرائیل  محسوب می گردند. هرچند در دراز مدت نمی توان به چنین موضوعی اطمینان داشت. اما شکل گیری داعش و سیر تحولاتی که تا کنون رخ داده اند، فراتر از این را نشان می دهد و می توان گفت که موضوع ابعاد دیگری هم باید داشته باشد و همه قصه این نیست. بروز داعش محصول زمینه های دیگری است. از جمله آنها زمینه های افراطی گری در برخی فرقه های مذهبی، زمینه های اجتماعی و نوع آموزشی است که افکار داعشی در آن پدید آمده است. در این زمینه نوع آموزش دینی وهابیت و مدارس دینی در بخش های قابل توجهی از جهان تسنن قابل توجه است.

در این رابطه یک نکته را باید تاکید کرد. راديکاليزم در دهه های اخیر در همه اديان موضوعي فراگير بوده است. در بين مسيحيان و يهوديان هم مانند مسلمانان اين موج وجود دارد. بعضی از نمونه این افراط گری ها دولت های غربی را با مشکلاتی روبرو کرده است. به عنوان مثال در دهه 1990 میلادی تندروهای یهودی زمانیکه احساس کردند دولت اسحاق رابین در پی تفاهم با فلسطینی هاست وی را ترور کردند. انگیزه های مذهبی در این اتفاق کاملا وجود داشت. در آمریکا راستگرایان مذهبی همواره بروز و نمود قابل توجهی دارند. آنها در مقاطع مختلف تلاش های دولت این کشور را برای ایجاد مصالحه در قضیه صلح اسراییلی - فلسطینی ناکام گذاشته اند. از نظر مسيحيان راستگرا شخصی مانند نتانياهو مورد تمجید است. آنها با دادن لقب رونالد ريگان اسرائيل  به نتانیاهو همواره در صدد جلوگیری هرگونه توافق در موضوع خاورمیانه هستند. تلاش هاي دولت های مختلف در آمریکا تا کنون هرگاه که با این گونه تندروي ها روبرو گردیده است از ادامه تلاش برای یافتن راه حل بازمانده است. ضمن اینکه سیاست های افراطی دولت جرج بوش طی هشت سال ریاست جمهوری وی زمینه بالندگی برای افکار افراطی و راستگرا را بیشتر فراهم کرد. حادثه یازده سپتامبر یک فرایند جدیدی در این زمینه پدیدار کرد. نکته جالب توجه این بود که راستگرایان در آمریکا این موضوع را از دیدگاهی کاملا متفاوت تفسیر می کردند. يك مقام مذهبي متعصب مانند جري فالول معتقد بود که حادثه یازده سپتامبر عذاب الهی است. زیرا خداوند به واسطه گناهاني كه در آمريكا رخ داده اند، آنها را به به عذاب گرفتار کرده است.  نکته ظریف مشابهت این نظر با نظر متهم عملیات تروریستی حادثه یازدهم سپتامبر است.  بن لادن نيز البته با نيتي متفاوت از جري فالول اين اقدام تروريستي را به همین نحو تفسیر می کرد. اشاره این نکته از این جهت اهمیت دارد که نشان می دهد سوئ استفاده از مذهب و نسبت دادن اقدامات نادرست به آن در همه جای جهان سابقه دارد و مصادیق آن را می توان نشان داد. فراتر از اين اوج افراط گرايي مذهبي در بيانات جرج بوش رئيس جمهور آمريکا زمانی تجلي يافت که او خود را حامل يک رسالت ديني توصيف می کرد و می گفت خداوند مقدر کرده است که من رئيس جمهور بشوم و بي پروا اظهار می کرد که با الهام الهي به جنگ در افغانستان و عراق مبادرت مي کند.  همفکران جرج بوش در تيم تصميم گيري او نيز سخناني از همین جنس بر زبان مي راندند. جرج بوش به گمان خود به نمايندگي از طرف خدا وارد جنگ هايي شد که فجايع ديرپايي هم براي آمريکا و هم براي جهان به همراه داشتند. سياست خارجي آمريکا در دوره جرج بوش را می توان تماماٌ بر مبناي افراط گرايي و آميخته با ادعاهاي مذهبي ارزیابی کرد که نه تنها به امنيت آمريکا کمکي نکرد بلکه پيامدهاي فاجعه باري براي سياست خارجي آمريکا بر جاي گذاشت. نمونه نابردباری مذهبی  را در بسیاری جاهای دیگر نیز می توان دید که از حوصله این مختصر خارج است. اما نوع افراطگرایی دینی که داعش پدید آورده است منحصر به فرد است. ریشه این کار در نوع نگاه این گروه به اسلام و نوع تعلیماتی است که مدارس دینی سلفی و وهابی در برخی کشورهای عربی ارائه می کنند.

در تبيين اوجگيري افراط گرايي در خاورمیانه و بروز پدیده ای چون داعش، نقش پیدا و پنهان دستگاههای مختلف در عربستان سعودي را نمی توان نادیده گرفت. حتی به اعتراف حامیان دولت عربستان در غرب، سعودي ها به تامين کننده مالي و تشويق کننده تروريست ها تبديل شده اند. مذهب وهابيت هم غیرمسلمانان و هم سایر فرق اسلامی همچون شیعیان را مهدور الدم می داند. جالب اینجاست که نود درصد کتاب هاي منتشره در عربستان سعودی به موضوع مذهب وهابي اختصاص دارند. اکثر فارغ التحصيلان مراکز آموزشي اين کشور در زمينه مذهب درس خوانده اند. درست است که بررسی های اطلاعاتی نشان داد که عربستان مستقيماٌ در حادثه يازده سپتامبر نقشي نداشته است، اما آنگونه که خانم آلبرایت وزیرخارجه پیشین آمریکا تبیین می کند، ظاهراٌ عربستان سعودی نقشي همانند دکتر فرانکشتاين پيدا کرده است که هیولایی را ساخته است که خود نيز از کنترل آن عاجز است.  ملک فهد پادشاه عربستان به منظور ایجاد شان مذهبی خود بریا خود و نشان دادن اینکه حکومت دنیوی را هم ذیل حکومت الهی خود می خواهد در سال 1986 لقب عاليجناب را کنار نهاد و لقب خادم الحرمين الشريفين را برگزید. این تغییر عنوان تنها یک اقدام ساده و از سر تفنن نبود بلکه زمینه ای را فراهم می کرد تا از نیروی مذهب برای پیشبرد اهداف سیاسی خود بهره ببرد. عربستان در این مسیر اقدامات فراوانی را انجام داده است. این کشور در سراسر دنيا بيشتر از 210 مرکز اسلامي، 1500 مسجد، 200 کالج و دو هزار مدرسه دارد. تمامی این مراکز به کار گسترش مذهبي با قرائت خاصی که مذهب وهابيت دارد مشغولند. این رفتار البته برای خود عربستان هم خالی از تبعات نبوده است. در مقاطعی رهبران عربستان متوجه ناموزونی این نوع شذه اند. بعد از انفجارهايی که در داخل عربستان رخ داد، مقامات این کشور به رابطه بين عقايد درون مساجدشان با اقدامات تروريستي پي بردند. متعاقب آن حوادث و کشف این ارتباط برخي تغييرات در متون درسي کشور  عربستان پديد آمد. در همین راستا  3500 امام این مساجد را مورد بازآموزي قرار دادند و با فشار آمريکا قانون مبارزه با پولشويي را تصويب کردند. اما همچنان پيامدهاي اين تفکر در اقدامات گروههای انتحاري در نقاط مختلف جهان تداوم دارد. به عبارت دیگر شاید این نوع تفکر از درون عربستان به جوامع مشابه انتقال پیدا کرد. جامعه عربستان  از این ناحیه با بحران هاي آشکار و نهان زيادي روبروست. این تفکر در بسیاری دیگر از مدارس دینی اهل تسنن در کشورهای دیگر نظیر پاکستان یا شمال آفریقا نفوذ عمیقی دارد. در پاکستان این تفکر با دیدگاه محلی پختون والی معجون تلخ و دل آشوبی را پدید آورده است که سال هاست این کشور را با بحران افراط گرایی درگیر کرده است. اکبر احمد در مقاله ای تحت عنوان یارادایم پساخلدونی در حادثه یازده سپتامبر، برخی از ابعاد این نوع سنت مدرسه در پاکستان را تشریح کرده است. در شمال آفریقا و منطقه صحرا تعصبات قبیله ای و فقر نیز به این موضوع اضافه شده است.

علت دیگر پدیده داعش تحقیر شدگی خاورمیانه است. تاریخ خاورمیانه همراه با یک سابقه تحقیر دائمی است. مصداق بارز این تحقیر ایجاد پدیده شومی به نام اسرائیل در دل سرزمین های اسلامی است. هرچند این تنها اتفاق تحقیرآمیز نیست. برای تحقیر شدگی خاورمیانه باید به خیلی جلوتر از این نگاه کرد. برنارد لوئیس در کتاب بحران اسلام  بحث مفصلی در این زمینه می کند. به نظر او مسلمانان طی یک فرایندی درگیر احساس حقارت شده اند و این احساس حقارت، مشکل هویت را برای آن‌ها به وجود آورده است و در پی آن هستند که این مشکل را به شکل دیگری جبران کنند. بنابراین توسل برخی از آنها به ترور و خشونت نوعی اقدام در جهت احیای هویت از دست رفته است. برنارد لوئیس برای تبیین تاریخ کشورهای اسلامی به چندین حادثه به تعبیر او تعیین کننده اشاره می‌کند. می‌پرسد که سرآغاز تاریخ مدرن کشورهای اسلامی (به تعبیر دقیق تر بخشی ازخاورمیانه اسلامی) چه زمانی است؟ برنارد لوئیس در پاسخ بیان می دارد که زمانی که ناپلئون در سال 1798 وارد خاک مصر شد تاریخ کشورهای اسلامی و تاریخ برخی از کشورهای عربی از این زمان شکل گرفت.  بنابراین از دید برنارد لوئیس که البته مورد تائید تاریخ نگاران عرب هم هست،  یک فرانسوی در قرن 18 تاریخ خاورمیانه را شروع کرد اما همه چیز به اینجا ختم نشد زیرا بعدآ هم یک انگلیسی به نام نلسون این مقطع از تاریخ خاورمیانه را به پایان برد و پس از تسلط خود فرانسوی ها را بیرون کرد. او در ادامه می گوید که چهار امپراطوری اروپایی شامل بریتانیا، فرانسه، روسیه و هلند در اوایل قرن بیستم گرداننده‌ امور بودند و به راحتی تصمیم به تقسیم مناطق بین خود می‌گرفتند. وی می‌گوید "عصر تاریخ خاورمیانه که رسما با ناپلئون بناپارت و دریادار نلسون آغاز شده بود، با گورباچف و جرج بوش پدر، خاتمه یافت". برنارد لوئیس البته حوادث دیگری را ذکر نکرده است که از جمله آنها قرارداد ساکس - پیکو است که یک فرانسوی و یک انگلیسی سخاوتمندانه این منطقه را بین خود تقسیم می کنند. قراردادی که آثار دیرپایی بر تاریخ خاورمیانه برجای نهاد. در عین حال موضوعی که امروزه همچنان باقی مانده است و سایه خود را بر تحولات خاورمیانه حفظ کرده است موضوع تشکیل اسرائیل و تداوم سرزمین های اشغالی عربی و اسلامی است که ظاهراٌ راه حل نزدیکی هم برای آن در دسترس نیست. مسلمانان صرفنظر از گرایش های متفاوتی که ممکن است داشته باشند، در مورد کلیت شکل گیری اسرائیل احساس تلخ و گزنده ای دارند. غرب با هر انگیزه سیاسی که در سرزمین فلسطین موجودیتی به نام اسرائیل را ایجاد کرده باشد هیچ معنایی جز تحقیر مسلمانان از آن نمی شود به دست داد. بنابراین تا این موضوع به شکل عادلانه‌ای حل نشود، همواره بحران زا خواهد خواهد بود.

برخی از محققان علاقه دارند که در بروز پدیده داعش به احساس شکست غرب و برخی از کشورهای منطقه در قبال انقلاب اسلامی ایران و تحولات بعدی که به قدرت یافتن شیعیان در منطقه منجر شد توجه کنند.  این نکته نیز درخور توجه است. سقوط صدام حسین در عراق و بر سرکار آمدن حکومتی که نزدیکی زیادی به ایران دارد موضوعی نیست که خوشایند جناح های سنتی در جهان عرب باشد. برخی دولت های عربی از این نظر به شدت از سیاست های آمریکا آزرده خاطر هستند. همچنین موفقیت های حزب الله در لبنان و عملکرد هوشمندانه آن در صحنه سیاسی لبنان هر روز بر دامنه نفوذ آن افزوده است. مقاومت حزب الله در جنگ 33 روز عیار جدیدی را در مقابله با اسرائیل به منصه ظهور رساند. داعش با دشمناعلام کردن شیعیان و مباح دانستن خون آنان نوعی واکنش انفعالی به این موفقیت های شیعیان بود. اما افراط گرایی های آن به گونه ای بود که حامیان خود را نیز با نوعی معما روبرو کرده است. افراطگری های این گروه با هیچ معیار انسانی و اخلاقی مطابقت نداشت. غم انگیزتر آنکه این گروه می کوشد تا آنها را به احکام اسلامی نسبت دهد. حاج سید حسن خمینی چندی پیش در مورد پدیده داعش و فجایعی که به بار آورده است نکته ظریفی را بیان کردند که هرچند  آنگونه که باید مورد بحث عمومی قرار نگرفت، اما حاوی نکته فوق العاده مهمی بود و جا داشت که  درقالب مقاله یا کتاب مختصری تبیین شود. وی گفت داعش مظهر جدایی از اجتهاد در اندیشه اسلامی است در حالی که ائمه از روز اول اجتهاد را به شاگردانشان یاد دادند و تأکید کردند که باب اجتهاد را نبندید تا اندیشه اسلامی پویا بماند.

سید حسن خمینی  همچنین افزود که حتی چنگیز و تیمور و تاتار هم نمی‌توانستند این‌طور آبروی دین را ببرند. این سخن مهم و درستی است. داعش برخی از اقدامات غیر انسانی مثل برده داری یا کشتن کودکان و مردان پیرو سایر مذاهب را در انطباق با دستورات شرع می داند. برای ان موضوع مستنداتی نیز از سیره و روش مسلمانان صدر اول اسلام ارائه می کند. این نشان دهنده فقدان اجتهاد و باقی ماندن در تحجر است. زیرا به فرض که بشود نمونه هایی هم در صدر اول اسلام در تائید برخی رفتار داعش پیدا کرد، عنصر زمان و مکان و به تعبیر شهید مطهری اقتضائات زمان و مکان را نمی توان به کناری نهاد و نادیده گرفت. در شیعه عنصر زمان و مکان و موضوع اجتهاد یک موضوع ارزشمند و مهم است که ضامن نیفتادن در مسیری است که برخی گروههای به ظاهر اسلامی مانند داعش طی می کنند. برای این مدعا نمونه عملی می توان ارائه داد. در انقلاب اسلامی ایران علیرغم همه فراز و فرودها و تند و کند شدن های جریان های سیاسی هیچ تعرضی علیه اقلیت های مذهبی رخ نداد. بلکه در قانون اساسی چمهوری اسلامی بر حقوق انها  بر اساس مذهب خودشان تاکید گردید. در عراق نیز وجود مرجعیت شیعه پس از سقوط صدام کارساز و مشکل گشا بود. با اینکه حضرت آیت الله سیستانی از مکتب آیت الله العظمی خویی پیروی می کرد که به غیر سیاسی بودن معروف بود، اما بی تردید آیت الله سیستانی سیاسی ترین نقش در تاریخ معاصر عراق را ایفا کرد. نقشی که حتی غربی ها به صراحت به  آن اعتراف کرده اند.  خانم آلبرایت در این زمینه بیان روشنی دارد که می گوید "عمق فاجعه در سياست خارجي آمریکا را از اين موضوع خوب مي توان درک کرد که قمار آمريکا در سياست جهاني و سرنوشت او در عراق به نظر يک آيت الله سالخورده متولد ايران به نام آيت الله سيستاني گره خورده است." آلبرايت از آيت الله سيستاني تمجيد زيادي به عمل مي آورد که با "دورانديشي و مداراي خود و اتخاذ مشي معتدل مذهبي توانسته است غرب را به خوبي به خدمت بگيرد. نقش اين آيت الله ايراني الاصل در جريان قانون اساسي و تاکيد بر دمکراسي ستودني است."

با این همه یک خطر بزرگ جریان شیعی را تهدید می کند و آن تحریک به واکنش های متقابل و تمسک به شیوه هایی است که می تواند پاسخی به خشونت های افراطگرایی های داعش تلقی شود. این همان چیزی است که بسیاری از بدخواهان انتظار آن را می کشند. راه افتادن یک جنگ شیعی و سنی همان نقشه ایده آلی است که می تواند اهداف اسرائیل و گروه های دست راستی در آمریکا و متعصبین غربی را برآورده کند. به نظر می رسد تجربه عملی سیاسی که شیعیان منطقه طی دوره معاصر، به دست اورده اند و قدرت  روزافزون آنها در جغرافیای خاورمیانه کمک خواهد کرد تا آنان این بحران را نیز به خوبی مهار کنند و از بیراهه هایی که دیگران در مقابل آنان قرار می دهند بپرهیزند.


- پژوهشگر  امورسیاسی و  بین المللی و قائم مقام وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی

- Jerry Falwell

- Bernard Lewis, Crisis of Islam, New Yorker, 14 April 2003. P.4

-Ibid, P.6

- خبرگزاری ایسنا 18 مهر 1393

4949

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 405092

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
3 + 8 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 2
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • بی نام IR ۲۱:۱۷ - ۱۳۹۳/۱۲/۲۸
    1 1
    بسیار مقاله خوبی بود، با تشکر از خبر آنلاین
  • بی نام IR ۲۱:۲۸ - ۱۳۹۳/۱۲/۲۸
    3 1
    دلایل زیادی برای بوجود امدن این گروه ضد بشری وجود دارد. بعد از حادثه 11 سپتامبر به هر دلیل ممکن دولت های غربی خصوصا امریکا و رژیم صهیونیستی ، نسبت به انجام عمل متقابل پرداختند. اما چه کسانی را باید سوژه این سناریو بکنند؟ افغانستان را الم کردند و نتوانستند به نیتهای خاص خود نائل شوند.لذا از 5 ،6 سال پیش حرف ز خاورمیانه جدید را مطرح کردند. لذا برای اینکه بتوانند به خواستهای مالی و انسانی و سیاسی خود در منطقه دست یابند شروع به تغییر حکومتهای سست منطقه کردند.تونس و مصر و لیبی و.. و نهایتا در سوژه سوریه متوقف ماندند. اما در خصوص سوریه که یکی از اهداف انها بود بیشتر حساسیت به خرج دادند.لذا تلاش بسیاری انجام دادند تا رژیم کنونی سوریه را با رژیم دست نشانده عوض کنند. 1