برخی فعالان سیاسی و دانشجویی، با استناد به سابقه بدکاری امریکا، مذاکرات متعدد ظریف و جان کری و بویژه مورد اخیر پیادهروی مشترک وزرای خارجه ایران و امریکا را نادرست میدانند. استدلال این دوستان این است که با توجه به کارنامه مملو از اقدامات خصمانه امریکا، چرا باید با او رفاقت کنیم؟ مگر امریکا عوض شده است که اینک سفره رفاقت با او بگسترانیم؟
پاسخ روشن است؛ امریکا در مجموع عوض نشده است. همان رفتارهای سوء همچنان جریان دارد و داستان ما و امریکا داستان ظالم و مظلوم است، این پاسخ هرچند درست است اما ناقص است. منطق روابط بین اشخاص با منطق روابط بین دولتها کاملاً متفاوت است. دولتهای مختلف تعارضهای جدی در حوزه منافع و ارزشهای خود دارند. روابط بینالملل عمدتاً عرصه تعارضها و اختلافات است تا اشتراکات.
تجربیات جنگهای طولانیمدت خسارتبار کشورها را به اینجا رسانده که به جای سلاح آتشین با ابزار گفتوگو به اختلافاتشان بپردازند. خندههای وزرای خارجه و دست فشردنها به معنای دوستی و یکرنگی نیست، شاید در پس این عکسهای زیبا از جلسات صبحانه و شام کاری و خندههای مشترک انبوهی از تفاوتها و تعارضها نهفته باشد.
داستان دیپلماسی داستان خریدار و فروشنده آپارتمان در یک مشاور املاک است که در میان انبوه ادعاهایی چون «اصل برای ما دوستی با شماست»، «اگر معامله هم نشد مهم نیست، اینکه دوست خوبی مثل شما پیدا کردیم برای ما کافی است»، «مهم این است که این جوان خانهدار شود» و... دو طرف معامله و مدیر دفتر املاک در فکر حداکثرسازی منفعتشان هستند. فروشنده به اینکه به حداکثر قیمت ممکن بفروشد و خریدار به اینکه به پایینترین قیمت ممکن بخرد. بنگاه املاک نیز در پی آن است تا معامله جوش بخورد تا به حق کمیسیون خود برسد. در دنیای دیپلماسی، مذاکره (چه تلفنی، چه حضوری؛ چه نشسته و چه ایستاده) تلاشی برای کاهش تأثیر منفی اختلافهاست و نه نتیجه حل اختلافها. مذاکره میکنیم تا شاید قدری از اختلافاتمان کاسته شود؛ نه اینکه چون اختلاف نداریم پس فرصتی است تا با هم حرف بزنیم.
مذاکره دیپلماتهای ایرانی هم با همتایان امریکاییشان، پاداشی برای تغییر رفتار امریکا نیست، بلکه تلاشی است معقول و با احتمال تأثیر در تغییر محدود و نسبی رفتار امریکا تا کمتر آسیب ببینیم و قدری بیشتر نفع ببریم. هنر دیپلماسی را باید با منطق خودش نقد کرد و نه با منطق رفاقت در روابط انسانی.
1717
نظر شما