رضا آشفته: نمایشهایی از بخش مرور در بخش بینالملل جشنواره تئاتر فجر افتخاراتی از تئاتر ایران هستند. تلاشهایی در تمامی این سالها صورت گرفته که نتیجه آن وجود برخی از هنرمندان به نام و سرشناس است که میتوان به حضورشان در تئاتر افتخار کرد.
شب اول
محمدرضا خاکی با نمایش «دیدهبانان» نوشتۀ پیر روبر لوکلرک از فرانسه که در نخستین شب برگزاری جشنواره روی صحنه رفت، به مساله جنگ و آسیبهای آن در سطح جهان پرداخت؛ فضایی فانتزی و نگاهی تمثیلی که همۀ جهان را متوجۀ بیچارگیهای ناشی از جنگ خواهد کرد. همچنین «مرگ فروشنده» از شاهکارهای آرتور میلر است که بازهم به کارگردانی نادر برهانی مرند در تهران (پس از هشت سال برای بار دوم) اجرا شده و این بار هم نگاه و دراماتورژی متفاوتی از متن به اجرا درآمده است. برهانی مرند هم هنرمند قابل تاملی است که با وسواس همواره کار کرده و همین نکتهای است که کارهایش را برایمان ماندگار کرده است.
شاید بتوان شگفتی شب اول را علی شفیعی جوان 24 سالۀ گچسارانی با نمایش «کسی دست به عصا توی شکمم راه میرود» دانست. این متن نوشتۀ صابر محمدی است که اگر با همین دقت و البته وسواس بیشتری بنویسد، در کنار علی نرگسنژاد و رضا گشتاسب میتواند یکی دیگر از نمایشنامهنویسان به نام ایرانی در استان کهگیلویه و بویر احمد باشد. علی شفیعی در نخستین اجرایش نشانهها و بارقههای یک کارگردان نواندیش و دقیق را ارائه میدهد.
رسول کاهانی در شب اول برخلاف انتظار نتوانست رضایتبخش ظاهر شود. او در نمایش «به اتفاق خانواده»، ایدۀ مناسبی را طرح میکند و نگاهش به مسائل و دغدغههای اجتماعی بسیار هوشمندانه است. این گام اساسی را حتما در آتیه کامروایش خواهد کرد، اما نیاز به بازنگری در پردازش اثر است. هر مکتب و سبکی سختیهای خاص خود را دارد. یک نویسنده باید معادلات را به درستی بشناسد که از پس حل کردن مسائل در این معادلات برآید. جبر و آنالیزی که باید منجر به شگفتزدگی مخاطب شود، اما شتابزدگی و ندانستها و عدم شناخت از تکنیکها و شیوههای بسیار خطرناک خواهد بود.
نباید «دربارۀ الی» (فیلمی از اصغر فرهادی که برای بسیاری الگوی ساختاری در درامنویسی شده است) همین طوری به دیگر آثار نمایشی ما تعمیم یابد بلکه باید دانست که هر اثر نمایشی فرآیند خاص خود را خواهد داشت. باید عمیق شدن در لحظه لحظۀ فرآیند نوشتاری و اجرایی اتفاق بیفتد.
«بیرون پشت در» از شاهکارهای ولفگانگ بورشرت آلمانی است که در این شب با کارگردانی ایمان اسکندری اجرا شد. اجرایی که نمیتوانست جوابگوی متن لبریز از معنای بورشرت در ضدیت با ساختار حاکم بر جنگ باشد. اما بازهم بیانصافی است که این کارگردان خوش ذوق را کنار بزنیم. او استعداد درخشانی است، اگر در تحلیل هم وسواس داشته باشد و بیشتر از آنکه تابع ادا و اطوار باشد، به دنبال بیان حقیقت باشد و در این حالت کسی با فرمگرا بودنش هم مخالفتی نمیکرد، اما در این حالت شاید بیشتر تداعیگر فرمزدگی باشد.
شب دوم
در شب دوم برگزاری جشنواره نمایش «بهشت 50 درجه بالای صفر» از آبادان و کار علی حیدری دیدنیترین اجرا بود. نمایشی درباره جهان مردگان که به گونهای یادآور جنگزدگانی است که پس از سالها به منطقۀ جنگی برمیگردند و زیر آوار هنوز خاطرات زندهای دارند که دل کندن از آنها نشدنی است. این نمایش یادآور رمان پدروپارموی خوان رولفوی مکزیکی است. برای همین است که حال و هوای نمایش در فضای سیال و جادویی و گرمازدۀ جنوب تاثیرگذار است. در اجرا که برداشتی از برشت است، نه اجرا و نه متن اقتباسی راه به جایی نمیبرد و تنها بازی رضا بهبودی در آن تماشایی است.
شب سوم
در سومین شب جشنواره اگر فرصتی بود، میشد بر نمایش «تقدیربازان» نوشتۀ هالۀ مشتاقینیا و کار سیما تیرانداز تامل کرد. سیما تیرانداز کارگردان نوجویی است که در هر نمایش راه و شیوۀ تازهای را تجربه میکند. در نتیجه قابل پیشبینی نیست و همیشه در حال جابجایی و عوض کردن است. این هم دلیلی است که او را جستوجوگر بدانیم. اگر هم کامروایی در کارش مشهود است نتیجۀ تلاش بسیار اوست. او در «تقدیربازان» سعی کرده همۀ روابط را روی صحنه و با برداشتنها دیوارها، درها و پنجرهها به شکل عریانی آشکار کند.
این همان تفکر چیرۀ کارگردانی است که از متن به ساختار درست اجرایی میرسد. کشف همین نکات است که بارز شدن کارگردانی را با یادآوری نمونۀ عینی شده فریاد میزند. باید باور کنیم که کارگردانی همین نکات ریز و جزیی است که در خود نگاه کلان و کارسازی را به همراه دارد. بازیگران هنوز روی خطوط اجرا سوار نیستند. مسیرهای حرکت تاثیرگذار نیست و گرههای درام و بزنگاههای روابط هنوز حس و حالت باید و شاید خود را نیافته است و شاید تک و توکی از این جمع به سر مقصد رسیده باشند، اما هنوز کل افراد نیاز به هماهنگی دارند.
شب چهارم
در شب چهارم جشنواره نمایش «من» از کارهای فرهاد تجویدی در بخش مسابقۀ بینالملل خوش درخشید. نمایشی که به لحاظ ایجاد هماهنگی و ضرباهنگ در یک جمع 50 نفره مثال زدنی است. کارگردانی «من» بسیار سخت است و این خود گواه اتفاقی است که کمتر کارگردان ایرانی از پس آن برخواهد آمد. «من» درباره مشکلات جوانان است. به ویژه آنهایی که خودشان دوست دارند بازیگر بشوند، اما در این میان باید به زندگی و دغدغههایشان بپردازند. تجویدی میداند چگونه از انرژی جوانان بیشترین بهره را ببرد.
در همین شب یک نمایش دیدیم که زیاد به دل نمینشست. «کامنت» نمایشی از یوسف باپیری است درباره آذر؛ دختری که به دلیل آب پاشیدن بر صورتش سکته میکند و او فکر میکند که در این روزهای زیاد شدن اسیدپاشی، چنین بلایی گریبانش را گرفته است. حالا حسن متهم به قتل است. جوانی که در شانزده سالگی گرفتار امری سهو شده اما در 21 سالگی امکان اعدامش روز به روز فراهم تر خواهد شد. اما حسن دوست دارد زنده بماند حتا اگر این زندگی در حبس ابد و در کنار زندانیان تعریف شده باشد.
همۀ این نمایش 70 دقیقه است، اما فقط ده دقیقه آخر به امر بازگشایی این ماجرا منجر میشود.
آثار خارجی
در شب دوم، دو نمایش خارجی بیشترین طرفدار را برای تماشا کردن داشتند و به بیان دیگر در حد آثار خلاق دانشجویی دیده میشدند. هر دو نمایش در حد متوسط بودند اما این دو نمایش نتوانستند رضایت همه را جلب کنند و در کل به نظر دانشجویی به نظر میرسیدند تا حرفهای.
کمپلکس اودیسه نوشته و کار فلیکس میتاس اُت برای ما در ایران حتما خاطره نمیشود، اما این کار یادآوری میکند که سطح کارهای دانشگاهی و جوانانمان را نیز ارتقا دهیم.
کمپلکس اودیسه میتواند با نگاهی به اودیسۀ هومر آفریده شده باشد، اما با یک دراماتورژی و بازنگری کلیتر این سفر قهرمان نمایش را از جهان واقع به جهان غیرواقع و در نهایت از یک روال عادی به روالی غیرمتعارف میکشاند.
ما تقریبا در این سالها بیش از ده مورد نمایش خوب و تاثیرگذار آلمانی دیدهایم. این نمایش بیشتر هم سطح با آثار دانشجویی است تا بتواند حال و هوای حرفهای یا یک تئاتر آوانگارد و تجربی را داشته باشد. ایدههای کار خوب است، اما در پردازش خامیهایی مشاهده میشود که دقیقا اشاره هم به همان در مسیر تجربه کردن است. جالب اینجاست که اگر دانشجویی هم باشد بازهم میتواند بیانگر یک نمایش دقیق و ظریف باشد. برخلاف ما که به نام تجربی اما همین طوری بیرویه کار میکنیم و اغلب هم کارهایمان نتیجهبخش نیست.
«کودک وحشی» نوشتۀ برونو کستن و کار مری پرووانس از فرانسه در نگاه اول یادآور نمایشنامۀ «کاسپار» نوشتۀ پیتر هانتکه اتریشی است. در هر دو نمایش کودکی وحشی تحت تعلیم قرار میگیرد که دوباره مثل آدمها صاحب زبان و رفتار اجتماعی شود.
در این نمایش هم سعی شده که ندانستگیهای ویکتور (کودک وحشی) با بازی نمایان شود. او کودکی است که مثل چهارپایان راه میرود و غذا میخورد. هیچ فرقی بین او و حیوانات نیست، اما بارقههای عاطفی است که به تدریج نگاه ما را معطوف به موجودی به نام انسان میکند. ویکتور به تنهایی و در میان حیوانات بزرگ شده و او هیچ نموداری از انسان امروز نداشته که بخواهد به گونهای دیگر زندگی کند. او حتا میل راه رفتن ایستا و عمودی را ندارد و بارها میافتد و نقش بر زمین میشود. اما سماجت و اصرار دکتر است که از او موجودی میسازد که تابع شرایط روز باشد و بتواند تمام تمایلات خود را بروز دهد و در ضمن بتواند که مثل دیگران در فرانسۀ متمدن زندگی کند. این امر محال و نشدنی است و مقام مرتبط با وزیر که پیگیر هدایت ویکتور به روال عادی زندگی است هنگامی که احساس ناکامی میکند از ویکتور با عنوان هیولا نام میبرد. اما خانم گورت که مادر است نمیگذارد این روال ضعیف آموزشی مانع از حضور ویکتور در میان جمع باشد.
در شب چهارم نیز دو نمایش دیگر اجرا شد. نمایش «پرواز بر فراز شهر» نوشتۀ آنوش آسلی بکیان و کار نازینه گرگوریان شاید بهتر بود که در جشنوارۀ عروسکی اجرا شود که برای عروسکیها بیشتر یک پیشنهاد تلفیق عروسک و آدم را مطرح میکرد.
در نمایش «پرواز بر فراز شهر» از ارمنستان تلفیق نمایش صحنهای و عروسکی ایجاد شده بود. بخشی از اجرا متکی به زبان است و بخشی هم متکی به تصویر و زبان ارمنی که چندان آشنایی برای مخاطبانش ندارد، مگر خود هموطنان ارمنی که با این زبان آشنایی قبلی دارند.
در این نمایش زنی نابینا عاشق دکتر جراحش میشود اما پس از بینایی و زندگی با همان شخص، حس و حال عاشقانهاش را از دست میدهد. شاید تمثیل بینایی است که عشق و معرفت را پیش رویش قرار میدهد و او کشف میکند که دنیای زیبایش را باید در جایی دیگر بیابد.
«قلعه انسانات» از ایران و ایتالیا کاری از علی شمس است که در ایتالیا زندگی و تحصیل میکند. او تا وقتی که در تهران کار می کرد جوانی خوش ذوق بود و به قول معروف از معایب و محاسن دوره جوانی هم به وفور برخوردار بود اما در «قلعۀ انسانات» صاحب تفکر و نگاه است و به لحاظ سبک و شیوۀ اجرایی نیز گامی به مرحلهای قابل قبولتر گذاشته است. بنابراین میشود گفت که از این پس باید با او به طور جدیتری مواجه شد. اینکه کارگردانی بتواند از سیاه مشقهای خوبش به مرحلۀ بهتری پا بگذارد از این سو نیز مخاطب هم او را جدیتر خواهد گرفت.
او توانست بین دنیای مغول و داعش ارتباطی تنگاتنگ برقرار کند.
5858
نظر شما