بررسی ریشه‌های بنیادگرایی اسلامی از نگاه یک کارشناس جهان عرب.

ماهنامۀ سیاسی-فرهنگی "سخن ما" یادداشتی تحت عنوان"از القاعده تا داعش؛ بازخوانی یک دهه تحول در بنیادگرایی اسلامی در خاورمیانه" به قلم قاسم محب‌علی، رئیس اسبق ادارۀ خاورمیانه وزارت خارجه کشورمان منتشر کرده است، که در آن ریشۀ بنیادگرایی اسلامی مورد بررسی قرار گرفته است.

سید حمال الدین اسد آبادی، سید قطب، علامه اقبال، ابوعلا مودودی ، دکتر شریعتی و بسیاری دیگر و اخیراً ماهاتیر محمد، نخست وزیر اسبق مالزی، همگی در حسرت دوران طلائی از رفته خلافت اسلامی سخن گفته اند و آرزو احیای و بازگشت به دوران به اصطلاح پرافتخار و قدرتمند خلافت را پنهان نمی کردند. مستعمره شدن کشور های اسلامی و سپس پاره شدن آن و از دست رفتن قسمت های بسیاری از سرزمین ها و از همه مهمتر سرزمین اشغالی فلسطین و قدس، قبله اول مسلمان زخمه‌ها ، دردهای بی درمان و خسران ناپذیر بود که بر پیکره روزگارِ به هم پیوسته دنیای اسلامی تحت اداره خلفای اسلام وارد شده و ظاهرا همچنان التیام نیافته است.

بیش از سه دهه پیش و در اوایل دهه 80 سرزمین اسلامی افغانستان توسط قدرت ملحد و ضد خدای شوروی سابق مورد هجوم قرار گرفت و اشغال شد. مردم مسلمان آواره شدند. اشغال افغانستان توسط ابر قدرت ملحد شرق، تنها تجاوز علیه یک سرزمین اسلامی نبود، بلکه منافع ابر قدرت استکباری و صلیبی غرب نیز با تهدید مواجه ساخته بود. عبور شوروی از افغانستان و رسیدن به اقیانوس هند و دریای عمان می‌توانست وضعیت ژئوپلیتیک شوروی و جهان را به یکباره تغییر دهد.
در نتیجه اتفاق منافع و اجماعی بین مجموعه از بازیگران متضاد پدید آمد و در نتیجه هم دولتهای غربی و هم نظام های سنتی و خودکامه منطقه و دستگاه های امنیتی و اطلاعاتی آنان چشمان را بر فعالیت ضدکمونیستی و ضد شوروی جریانات معارض اسلامی بستند و بعضاً هم از طرق مختلف به تشویق و حتی کمک به تجهیز آنان در نبرد اسلام با کفر و الحاد در سرزمین اشغال شده افغانستان پرداختند.

هجوم جوانان مسلمان و خصوصاً عرب به مناطق کمابیش خارج از کنترل پاکستان در مرز های آن با افغانستان پس از قرنها یک بار دیگر جوامع متنوع و پاره پاره شده مسلمان را در جهادی مقدس علیه کفر و الحاد و اشغال گرد هم آورد. فرصتی نیکو برای احیاء ایده وحدت اسلامی و نوستالژی تشکیل امت و وطن واحد اسلامی و برداشتن مرز های سیاسی و کشوری شکل گرفته در دوران فروپاشی و افول تمدن و سلطه استعمارگران غربی و غیر مسلمان و تشکیل دگرباره خلافت اسلامی در دنیای جدید و کنار هم قرار گرفتن شعوب و قبایل گوناگون زیر پرچم "لااله الا الله" در این جهاد مقدس را فراهم آمد.

ایده بازگشت یا سلفی گری که وهابیت شاخص ترین جریان آن است، بنا بر ایده احیای حکومت خلفای راشدین خواستار بازگشت به دوران طلایی صدر اسلام به مرکزیت شبه جزیره عربی و پایتختی مدینه و تزکیه اسلام و جامعه اسلامی از به اصطلاح بدعت ها و انحرافات بعدی است. بعدها نسخه‌های متعددی از ایده سلفی گری در جهان عرب و اسلام شکل گرفت که عموماً متاثر از محیط جغرافیایی و اختلاف بر سر دوران‌های گوناگون و خلافت متعدد اسلامی مانند اموی، عباسی و نهایتا عثمانی بوده که اخوان المسلمین و اسلام گرایان ترکیۀ عزادار سقوط مدعی آن بوده و آرزوی تجدید آن را داشته و دارند. با این حال با توجه نفوذ مادی و معنوی عرب های شبه جزیره عربستان در افغانستان و پاکستان تفکر سلفی وهابی تفکر مسلط جهادی بوده است. البته در همه یک نقطه مشترک در خصوص خلیفه مسلمین وجود دارد که بنا بر اجماع مهاجرین و انصار در صدر اسلام، خلیفه و حاکم مسلمین بایستی عرب قریشی تبار باشد.

از بطن این تحولات، جنبش چند ملیتی موسوم به افغان - عرب ها شکل گرفت. با خروج شوروی و رفع اشغال علی القاعده، زمینه های تشویقی و حمایتی مجاهدین و مبارزه علیه تجاوز شوروی سابق در حال از بین رفتن بود، اما بحران بالکان و تصمیم برای فروپاشانیدن یوگسلاوی سابق و بحران بوسنی بار دیگر زمینه ساز جریان حمایت از جهاد مقدس برای آزادسازی سرزمین های اسلامی مورد توجه همان جریانات سه گانه ناهمگون پیشین قرار گرفت.
این بار اگر چه نه به گستردگی و انبوهی افغانستان اما با همان تنوع از پاسداران ایرانی گرفته تا افغان -عربها از سراسر جهان اسلام و مهاجرین مسلمان در سراسر جهان برای حمایت از مردم مسلمان بوسنی و جنگ علیه نسخه دیگری از الحاد و شرک راهی بالکان شدند. بحران خیلی سریع تر از افغانستان خاتمه یافت و غربی ها به سرعت به حضور نیرو های غیربوسنیایی در آنجا خاتمه داده و در نتیجه افغان - عرب ها با آموزه ها و ایده های تزریق شده، پراکنده شده و یا به خانه های خویش باز گشتند.

افکار و ایده های آنان با وضعیت سیاسی ، فرهنگی و سبک زندگی رایج کشورشان همخوانی نداشته و در نتیجه با جامعه خویش دچار چالش شدند و به سرعت از سوی جامعه و حکومت های متبوعه دفع شده و مورد فشار قرار گفتند. در همین زمان اشغال کویت و واکنش آمریکا علیه حکومت صدام حسین و همکاری دول عربی و اسلامی با قدرت های غیر مسلمان و کافر علیه یک دولت اسلامی و مستقر شدن ارتش کفار در سرزمین وحی و عاصمه جهان اسلام و در نزدیکی اماکن مقدسه اسلامی، اتفاقِ جهت سابق علیه الحاد وکمونیسم را از بین برد و اسلام گرایان در کنار صدام به عنوان حاکم مسلمان قرار گرفتند و به تقبیح حکومت و نظام های عربی و همسایه عراق در عدم حمایت از دولت مسلمان در مقابل دول غیرمسلمان پرداختند. در نتیجه هماهنگی سه گانۀ شکل گرفته در افغانستان و بوسنی از هم پاشیده شد.

در همان حال، بحران افغانستان با فروپاشی دولت مجاهدین و وقوع جنگ های داخلی وارد مرحله جدیدی شد. نسلی که در دوران اشغال در اردوگاهها بزرگ شده و در مدارس به اصطلاح خیرین کشورهای اسلامی و روحانیون عموماً عرب سنی شبه جزیره عربی آموزش یافته بودند، با تشکیل جنبش طالبان ، تشکیل امارت اسلامی که نسخه ای از خلافت بزرگ اسلامی بود، هدف قراردادند. در شکل گیری این جنبش، رهبران جهادی باز رانده شده از جهان عرب همانند اسامه بن نقشی اساسی داشتند و همزمان با توجه به سیاست های راهبردی ارتش پاکستان برای تحت کنترل درآوردن افغانستان به مثابه پشتوانه حیاتی و دسترسی به منابع انرژی در آسیای میانه و تهدید هند و راه اندازی یک جنگ نیابتی اسلامی علیه هند در کشمیر بار دیگر افغان ها، جهادگران عرب و پاکستان هم جهت شدند.

مشکل بزرگ سر راه آنان این بار نه شوروی سابق بلکه مجاهدین مسلمان فارس زبان و شیعیان مورد حمایت جمهوری اسلامی بودند. دول عرب خلیج فارس با دریافت این وضعیت و بنا بر سیاست مهار و مشغول سازی همزمان جمهوری اسلامی و اسلام گرایان افراطی عرب ، حمایت از طالبان را مورد توجه قراردادند.
اما این بار هدف جریانات جهادی صرفاً معطوف به افغانستان نبود، بلکه آزادسازی سرزمین های اسلامی عربی و اخراج کفار مسیحی و صلیبی از شبه جزیره عربستان و کشورهای خلیج فارس، هدف بزرگتری برای آنان بود. القاعده به این هدف یعنی جهاد علیه دشمن صلیبی شکل گرفت . لیکن سلطه کامل بر افغانستان و سپس توهم اتحاد با ارتش اتمی پاکستان در آن مقطع را در اولویت داشت. اما دو هدف را همزمان با حمله علیه منافع و تاسیسات آمریکایی دنبال می کرد که انفجار مقر سربازان آمریکایی در عربستان یک نمونه از آن بود.

در آن زمان، تحول مهم دیگری در منطقه رخ داد. در پیامد واقعه مزار شریف و هوشیاری دولت وقت جمهوری اسلامی ایران در کاهش حضور و اشتغالات مستقیم خویش در افغانستان علیه طالبان ، معادلات بار دیگر به هم خورد. افغان-عربها که این بار تحت رهبری اسامه بن لادن در سازمان سراسری و جهانی سازمان دهی شده بودند، احساس کردند زمان مناسب و موعود برای نابود سازی آنچه آنان دشمن صلیبی - صهیونی پیش آمده است.
همزمان دولت نومحافظه کار بوش که در ابتدای کار خویش بود برخلاف دولت کلینتون، محور سیاست خارجی خویش را مهار قدرت در حال افزایش چین قرار داده و در به کار گیری ادبیات تبلیغی ضد چینی افراط می کرد و محتملا چندان وقعی به تحرکات عناصر القاعده نمی گذاشت.

واقعه تروریستی 11 سپتامبر 2001 نقطه اوج القاعده در مبارزه علیه آمریکا تلقی می شود. شاید نه القاعده و نه همپیمانان طالبانی و پاکستانی آن گمان نمی کردند واکنش آمریکا تا این حجم و اندازه وسیع و گسترده باشد و علاوه بر اشغال و براندازی حکومت خلافتی طالبان ، عراق نیز به فوریت اشغال حکومت بعثی عراق را نیز سرنگون سازد. اشغال عراق و افغانستان و تحت تعقیب قرار گرفتن القاعده در پاکستان و از دست رفتن محیط به اصطلاح امارت اسلامی افغانستان به عنوان بخشی از خلافت بزرگ اسلامی آزادی عمل القاعده و جهادی ها را از بین برد.

بخشی با حمایت حکومت های همسایه عراق و از جمله سوریه به شرق سوریه نقل مکان کردند و عراق را منطقه عملیاتی خویش قرار دادند. اما وضعیت عراق و کشور همسایه عراق با افغانستان متفاوت بوده و از سوی دیگر برخلاف افغانستان عراقی های جهادی عموما سنی های عرب تبار بوده و بر خلاف افغان ها و پاکستانی به راحتی تحت نفوذ و اداره اسامه بن لادن عربستانی و القاعده قرار نگرفتند. جریانات متعددی از اعراب سنی عراقی بر اساس آموزه های مشابه القاعده در عراق شکل گرفتند و در عملیات انتحاری و تروریستی علیه آمریکاییان و نیرو های ائتلاف و شیعیان و دولت عراق شرکت کردند. ظاهر قضیه این بود که همه این جریانات همگی تحت فرمان القاعده و درچارچوب آن عمل می کنند. اما در واقع آنان صرفا در ادبیات و آرمان ها و ایده ها اشتراک داشتند و در عمل در گروههای متعدد و عموما بنا به ساختار اجتماعی در درون قبابل عرب سنی تشکیل شدند.

وحدت عراقی ها و جهادی ها علیه اشغال آمریکایی و ائتلاف بین المللی و از جمله القاعده در مقابل دشمن مشترکی بود که به باور آن ها سرزمین اسلامی و عربی عراق را اشغال کرده بود. اما در همان حال اتفاق نظری پیرامون مسائلی مانند رهبری جنبش و مرکزیت وجود نداشته و از نظر مذهبی و فقهی تفاوت های روشنی با هم داشته و دارند. بر خلاف افغان عرب ها و طالبان که عموما تحت تاثیر آموزه‌های روحانیون وهابی ، پیرو شریعتمدار حنبلی و حنفی مذهب عربستانی و پاکستانی بودند، در عراق و سوریه، شرایط متفاوتی حاکم است. بر خلاف افغانستان، اهل سنت این دو کشور عرب بوده و مدعی هستند از اعقاب قبیله های مکی و خانواده های قریشی ، هاشمی و اهل بیت پیامبرند و همچنان که صدام حسین و حافظ اسد ادعای رهبری جهان عرب را داشتند، رهبران مذهبی عراق و سوریه از هر طایفه که باشند خود را صاحب مشروعیت دانسته و عموما مدعی رهبری اسلامی هستند.
از سوی دیگر بر خلاف افغانستان ، عراق و سوریه، کشورهای کلیدی در جهان عرب بوده و در حدود هزار سال مرکزیت خلافت در عراق و شام قرار داشته است. لذا به خودی خود سرزمین هدف هستند اما افغانستان و پاکستان به عنوان پایگاهی موقتی برای آزادسازی سرزمین های مادر و متروپلتین جهان اسلام تلقی می شدند. از این رو اسلام گرایان سنی و عراقی نه در سرزمین های حاشیه ای بلکه در سرزمین مرکزی و هدف خلافت اسلامی در حال جهاد بوده و خود دارای تبار عربی و قریشی هستند.
ابوبکر بغدادی خلیفه خودخوانده داعش در بیانیۀ اعلام خلافت خویش برای خود تباری مشخص از اعقاب پیامبر و اهل بیت تعریف کرده و خود را وارث جانشینی بر حق ایشان خوانده است. جغرافیای تعریف شده و دارای قابلیت مرکز شدن، مزیت دیگر آنهاست. امتیاز دیگر داعش این است که از نظر مالی تقریبا خودکفاست، اما جهادی های القاعده از این نظر کاملا وابسته به محافل سعودی هستند.

به نظر می رسد در سوریه، جبهه النصره نزدیکی بیشتری با القاعده داشته اما همانگونه که اشاره شد آنان نیز تنها همپیمان القاعده هستند و پیرو محض مرکزیت القاعده نمی توانند باشند. در عراق و شرق سوریه داعش با همکاری بقایای حزب بعث عراق و بعثی سنی انشعابی حزب سوریه و ملیشیای حزب بعث عراق تحت رهبری عزت ابراهیم الدوری و شیوخ قبایل سنی عراقی موفق به تصرف سرزمین وسیعی در شرق رود فرات و غرب رود دجله شد. در نتیجه مشکلی برای اداره سرزمین های تحت اشغال نداشته و از سوی دیگر با توجه به روابط قومی ، قبیلگی و سرزمینی مستقیما با اردن و شبه جزیره ارتباط دارد و لذا نیازی به واسطه های سعودی تبار القاعده ندارد.

نکته دیگر اینکه بر خلاف القاعده که جهان گرا بوده و سراسر جهان را منطقه عملیاتی خویش قرار داده است، داعش دارای هدف های منطقه ای الویت بندی شده و مرحله ای است. عراق و شام هدف های اول ابتدایی هستند. حتی در عراق نیز آنها احتمالا علاقه ای برای اشغال مناطق حساس شیعی در این مرحله نخواهند داشت. با این حال جریانات زیرزمینی و افراطی های مذهبی عموماً از نظر رفتار غیر قابل پیش بینی هستند، همان گونه که به ناگهان با چرخش جهت وارد جنگ با اقلیم کردستان شدند و در نتیجه زمینه ساز تسریع مداخله مستقیم آمریکا در درگیری های شمال عراق شدند، در حالی که تا قبل از آن دولت اوباما ترجیح می داد در منازعه شیعه - سنی عراقی ها همانند سوریه مستقیماً دخالتی نداشته باشد. واضح است که دستگاههای اطلاعاتی اعم از دوست و دشمن درصدد نفوذ در تشکیلات مخفی بوده و هستند و داعش نیز نمی تواند از این قاعده استثنا گردد.

در مقام ارزیابی قدرت و پایداری داعش، می توان گفت که همانند طالبان داعش، امکان فرصت تشکیل حکومت پایدار و کسب شناسایی بین المللی را نخواهد داشت؛ اما همانطوری که طالبان در افغانستان از بین نرفته و همچنان تهدیدی جدی برای حکومت مرکزی افغانستان هستند، داعش نیز چه از نظر تشکیلاتی و فکری و چه از نظر عملیاتی جریانی نسبتا ماندگار خواهد بود و تا مدت زمان قابل توجه تهدیدی جدی برای دمشق و بغداد، ثبات و امنیت منطقه خواهد بود.
برخورد نظامی می تواند داعش را تضعیف و وادار به ترک مناطق اشغالی نماید. اما تا زمانی که در سوریه و عراق زمینه‌های منازعات سیاسی بین اقوام، طوایف و فرق مذهبی از بین نرفته و ساختار سیاسی کارآمد، فراگیر و دربرگیرنده متناسب و رضایت مندانه همه طرف های اقلیت و اکثریت این جوامع شکل نگرفته و روند توسعه اقتصادی و سیاسی آثار آن را در زندگی آحاد مردم نشان نداده، فقر، بیکاری و تبعیض و اختلافات سطح زندگی بین شهری و روستایی و بین طبقات حاکم و محکوم بیداد می کند، افراطی گری مذهبی در شکل های مختلف و از جمله داعش جذابیت داشته و از بین طبقات و مناطق آسیب دیده سرباز گیری خواهد کرد. داعش و افراط گرایان مذهبی از قدرت تخریبی و بحران زایی بالایی برخوردارند اما هیچ گاه و هیچ زمانی راه حلی برای حل مصائب و مشکلات ملل مسلمان و منطقه نبوده و نخواهند بود.

5252

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 387921

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
5 + 11 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 2
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • بيخيال GB ۰۱:۵۲ - ۱۳۹۳/۰۹/۱۱
    4 4
    بسيار تحليل جالب و منطقي بود
  • میلاد A1 ۱۳:۴۶ - ۱۳۹۳/۰۹/۱۱
    1 1
    مقاله خوب و جالبی بود ممنون خبرانلاین