وي اعلام كرده امريكا پيگير راهحلي ديپلماتيك براي حل اختلافات هستهيي با ايران است و اين رويكرد امريكا، بخشي از تعهد آن كشور براي توقف گسترش تسليحات هستهيي و پيگيري صلح و امنيت جهاني بدون چنين تسليحاتي است. اما اين «تنها در صورتي قابل تحقق است كه ايران از اين فرصت تاريخي استفاده كند». او گفت: «پيام من به مردم و رهبران ايران ساده است، نگذاريد اين فرصت از دست برود. ما ميتوانيم به راهحلي برسيم كه نيازهاي شما به انرژي را تامين كند و همزمان، دنيا را مطمئن سازد كه برنامه شما صلحآميز است». اين سخنان در صورتيكه ترجمان راهبردي و عملياتي پيدا كند متين، درست و بيان آن مفيد است و حتي جمهوريخواهان جنگ طلب امريكا نيز اينچنين سخناني را بيان ميكنند اما كافي نيست و از آقاي اوباما كه مسووليت گسترش صلح جهاني را بر دوش خود احساس ميكند، پذيرفته نميشود. درست است كه استفاده صلح آميز از انرژي هستهيي موجب گسترش صلح جهاني ميشود ولي 1- اين شرط بايد شامل همه كشورها باشد و 2- اين شرط، به تنهايي خود كافي نيست بلكه هرگونه انباشت تسليحات هستهيي نيز فيالنفسه در اين دوران گذر و پر تلاطم محمل جنگ طلبي و گسترش ناامني است. صداقت گفتار آقاي اوباما وقتي از سوي مردم جهان زير سوال ميرود كه آن دسته از رژيمهايي كه از همپيمانان امريكا هستند و بزرگترين زرادخانههاي تسليحات هستهيي را در منطقهيي بسيار حساس در اختياردارند و نه تنها هيچ تلاش و ارادهيي از سوي غرب براي از بين بردن آن نميبينند، بلكه قطعنامه مورد درخواست اعراب براي الزام رژيم صهيونيستي به عضويت در ان.پي.تي را نيز با تلاش غرب ناكام ميبينند! چهره ديگر اين سخن آن است كه اگر آقاي اوباما انتظار دارد ايران دنيا را متقاعد سازد كه برنامهاش صلح آميز است، نيازمند تحقق دو شرط است؛ يك شرط لازم و يك شرط كافي. شرط لازم از رهن سياسي درآوردن پرونده هستهيي ايران و برگشت آن از شوراي امنيت به آژانس بينالمللي انرژي اتمي است كه ارگاني تخصصي است و نبايد به اغراض سياسي آلوده شود و شرط كافي آن اعلام كردن خاورميانه به عنوان منطقهيي عاري از سلاح هستهيي و نابود كردن زرادخانه هستهيي رژيم صهيونيستي است كه معلوم نيست براي جنگ با كدام دولت يا دفاع از خود در برابر كدام كشور چنين زرادخانهيي مورد نياز آن رژيم است؟ آنچه از نطق امسال آقاي اوباما در سازمان ملل مستفاد ميشود، وي همچنان بر طبل يكجانبهگرايي ميكوبد و توجه ندارد يا ناديده ميانگارد كه جهان ديگر محيط سياسي يكدست و يكنواختي با يك يا دو ابر قدرت در راس نيست. اگر قبلا بهدليل محدوديت دانش بشري و كمبود امكانات و عقب نگه داشته شدن مردم كشورهاي توسعهنيافته چنين فرضي رواج يافته بود اما الان علوم سياسي به وضوح و مخصوصا دانش ژئوپولتيك با اهتمام ويژه بيان ميدارند كه جهان متشكل از واحدهاي سياسي ازهم گسيختهيي است كه با سلسله مراتبي، ميان چند ساختار منطقهيي تقسيم شده است و بايد خصوصيت و ويژگيهاي هر يك بهخوبي درك شود تا بتوان با آنها به راحتي تعامل كرد. البته شناخت اين ويژگيها نيز كفايت نميكند بلكه اذعان به تقسيم شدن قدرت در دنياي كنوني و قايل شدن به اعمال آن و حق استفاده از قدرت خود بهوسيله كشورهاي منطقه از سوي قدرتهاي جهاني و مجامع بينالمللي از ضروريات دنياي كنوني و روابط بينالمللي است. به گونهيي كه توازن اين واحدهاي سياسي باعث پديد آمدن چهره ژئوپولتيكي جهان شود كه سياست خارجي كشورها و روابط بينالمللي در آن ظرف و چارچوب شكل بگيرد.
بههم خوردن اين چهره، مترادف با فروپاشي ساختار سياسي جهان توازن يافته خواهد بود كه تاثيرات ويرانكنندهيي بر روابط بينالمللي و سياست خارجي كشورهاي درون و بيرون هر منطقه دارد. امريكا بيش از آنكه بخواهد از امنيت جهاني را از راه سلطه طلبي و تكيه بر زرادخانههاي تسليحاتي حاكم كند بايد از راه مشاركت قدرتهاي منطقهيي به امنيت و ثبات پايدار جهاني برسد. بهگونهيي كه همه كشورهاي موثر در صحنههاي منطقهيي و جهاني به عنوان جامعه جهاني با احساس مسووليت آنگونه كه آقاي اوباما آرزو كرده بر سر تقاطع صلح و جنگ، دور هم جمع شده تا ساز و كار جهاني را به گونهيي شكل دهند كه بتوانند در مقابله با مشكلات جهاني در كنار هم باشند.
منبع: روزنامه اعتماد مورخ 8/7/93
نظر شما