در ادبیات معاصر ما شاعرانی هستند که با اقبال رو برو نشده اند و برعکس شاعرانی نیز وجود دارند که کاملا مورد استقبالند. سیمین بهبهانی در این میان تکلیفش معلوم نیست شاید به دلیل زنده بودنش. ولی حالا که رفته است راحت تر در موردش قضاوت می شود چون به زعم عده ای کبریت بی خطر شده است . چه پارادوکس عجیبی! کبریت ولی بی خطر.

این مطلب مربوط به جریانات سیاسی داخل کشور نیست .فقط یک خاطره ی طولانی است که اتفاقش حدود یک دهه طول کشید . دوران تربیت معلم برای ما ورودیهای سال شصت و یک، در یک محیط آرام و آسوده سپری نشد . درست است که دیپلم را در سال انقلاب گرفته بودیم اما با وجود انقلاب فرهنگی و بسته شدن دانشگاهها ،حضور در کلاس درس ،برایمان جاذبه ی خاصی داشت .آن هم در مشهد و در کلاس استادانی که در ادبیات کشور حرفی برای گفتن داشتند.

آن سالها جنگ تحمیلی و دفاع از کشور مهم ترین واقعه بود .در طی دو سال تحصیل در مرکز تربیت معلم شهید بهشتی مشهد یک بار اعزام به صورت دست جمعی و چندین بار با گروههای کوچکتر صورت گرفت .

مطلب جنگ و اعزام به جبهه را برای آن یادآور شدم تا فضای درس خواندن را با فضای امروز مقایسه نکنیم .در حال و هوای جبهه و جنگ ،تدریس استادان در کلاس درس هم سمت و سوی خاصی به خود می گرفت و من که در رشته ی ادبیات درس می خواندم مثل خیلی از هم کلاسی ها و استادان یاد گرفته بودم که در طول تاریخ ادبیات و زبان فارسی از کنار بعضی از شاعران و نویسندگان با بی توجهی عبور کنیم و نامشان را بر زبان نیاوریم.

ادبیات می خواندیم و با تازیانه ی نقد استادان؛ سیاه و سفید را به راحتی در مقابل هم قرار می دادیم ،و جالب است که با ظاهری تسلیم ،همیشه یک خواسته در درون همه ی دانشجویان طوفانی می شد تا سری به لیست سیاه استادان بزنیم.مثلا دیوان ایرج میرزا یا اشعاری از رودکی و عنصری و حتی بعضی از داستانهای مثنوی .اما در این لیست نام احمد شاملو و فروغ فرخزاد و صادق هدایت و صمد بهرنگ و...بیشتر به سیاهی می زد و به همین دلیل تمنای بیشتری هم برای آهسته و دزدکی خواندنشان در وجودمان افزون می شد.

امکانات نشر و چاپ و دانلود و... وجود نداشت و محدودیتهای دیگر هم دلیل مضاعفی بود که ولع خواندن را بیشتر کند، البته بدون هیچ جهت خاصی؛ فقط تمایل بود و بس.

نام سیمین بهبهانی را نه در لیست سفید استاد در کنار پروین اعتصامی وسپیده ی کاشانی داشتیم و نه در لیست سیاه که به دنبال دزدکی خواندنش باشیم.

سال شصت و هفت  ، درکلاس یکی ازهمان استادان دوران تربیت معلم نشسته بودم و کلاس ضمن خدمت را سپری میکردم که در میان بحث تدریس اوزان عروضی و نوآوریهای آن ،به عنوان یک وزن کم کاربرد و جدید بیتی را خواند:

" شلوار تا خورده دارد ،مردی که یک پا ندارد/// خشم است و آتش نگاهش، یعنی تماشا ندارد"

مستفعلن فاعلاتن...با شنیدن این بیت عده ای خروشیدند و عده ای به وجد آمدند و نام سیمین بهبهانی زمزمه شد. ادامه ی شعر را درخواست کردیم .استاد با اکراه و اجبار از عکس العمل منفی عده ای و تمایل عده ای دیگر ؛بیت بعد را یک در میان خواند:

"تق تق کنان چوبدستش روی زمین می نهد مهر// با اینکه ثبت حضورش حاجت به امضا ندارد"

خواست به آرایه ی استعاره بپردازد که اکثریت معلمین حاضر در کلاس ،دنباله ی شعر را خواستند و استاد به بهانه ی نسیان بیت دیگری را خواند:

"لبخند مهرم به چشمش خاری شد و دشنه ای شد///این خویگر با درشتی نرمی تمنا ندارد" و بعد گفت: تمام شد.

سیمین بهبهانی موضوع دفاع مقدس و حضور یک جانباز را از دریچه ای دیگر دیده بود. جای نقد و بررسی هم داشت .آن غزلواره بعدها در کتابهای دانشگاهی در کنار نام سیمین چاپ شد. از آن زمان تا بیست سال بعد که "سروده" های سیمین "سرود" شد و جهت دار در کنار جریانات سیاسی داخل کشور حضور یافت؛ بسیاری از اشعارش به چاپ رسید و خوانده شد .

او هم مثل دیگر شاعران معاصر و اخلاف و اسلافش اوج و فرودهایی دارد و حالا که مرده است به رسم مرده پرستیمان بزرگداشتهایی در موافقت از او و نکوهداشتهایی در مخالفت او خواهیم داشت .

برای من ، همان ابیات بالا در سال شصت و هفت آغاز گر شناخت آثار سیمین بهبهانی شد. هیچ شاعر زنی تا این حد مسایل اجتماعی را به زبان شعر وارد نکرده است . در اکثر اشعار اوجز بزرگی و تفاخر زبان چیزی مشاهده نمی کنیم و با اطمینان می توانیم بگوییم بسیاری از اشعار او مشابهی نداردو واقعآ درادبیات فارسی تا امروز در کار خود میان شاعران مرد هم بی همتا بوده است.

چه خوب و چه بد ، سیمین بهبهانی هم رفت و دیر یا زود دیگرانی هم خواهیم رفت اما این اطمینان وجود دارد که جدای از تند و تیزی دیدگاههای سیاسی، سیمین بهبهانی زندگی محدود این دنیا را برای خود نامحدود کرد چه بخواهیم و چه نخواهیم.

" دو باره می سازمت وطن///اگر چه با خشت جــان خویش"

"ستون به سقف تو می زنم///اگر چه با استــــــخوان خویش"

" دوباره می بـــویم از تو گل///به میــــــــــل نسل جوان تو"

"دو باره می شویم از تو خون///به سیل اشک روان خویش"

روحش شاد

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 371080

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
9 + 9 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 13
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • آرمان A1 ۱۹:۵۶ - ۱۳۹۳/۰۵/۲۹
    83 2
    روحش شاد و یادش گرامی
  • بی نام IR ۲۰:۰۲ - ۱۳۹۳/۰۵/۲۹
    48 2
    ایولا
  • احمد A1 ۲۰:۱۲ - ۱۳۹۳/۰۵/۲۹
    63 4
    استاد احسنت از اين اداي وظيفه به بزرگ زن غزلسراي ايران روحش شاد
  • علي IR ۲۰:۳۱ - ۱۳۹۳/۰۵/۲۹
    65 2
    روح اين بانو ميهن پرست و افتخار اين سرزمين شاد
  • علی A1 ۲۰:۳۹ - ۱۳۹۳/۰۵/۲۹
    39 2
    عالییی بود. مرسی
  • رها A1 ۲۰:۵۸ - ۱۳۹۳/۰۵/۲۹
    61 1
    نه بسته‌ام به کس دل ، نه بسته کس به من دل چو تخته‌پاره بر موج ، رها ، رها ، رها روحش شاد
  • بی نام IR ۲۱:۱۰ - ۱۳۹۳/۰۵/۲۹
    38 2
    خدایش بیامرزاد
  • بی نام A1 ۲۱:۱۱ - ۱۳۹۳/۰۵/۲۹
    64 1
    دوباره ميسازمت وطن...
  • پرهام IR ۰۳:۲۱ - ۱۳۹۳/۰۵/۳۰
    7 0
    خدایش بیامرزد به احترامش ایستاده وکلاهم از سر بر میدارم
  • بی نام A1 ۰۴:۲۳ - ۱۳۹۳/۰۵/۳۰
    7 0
    ما تو خونه‌مون تنها شعری که از سیمین بهبانی می‌شناسیم همین شعره. شلوار تاخورده دارد مردی که یک پا ندارد
  • عباس اسکندری A1 ۱۸:۵۸ - ۱۳۹۳/۰۵/۳۰
    6 0
    شعر فارسی خصوصا غزل همیشه روح جمعی این سرزمین رابازتاب داده است ، پس بیایید به بزرگ بانوی غزل فارسی درودی دیگر بگوییم. روحش شاد و یادش جاویدان. از شما نگارنده گرامی هم برای این یادداشت تشکر میکنم .
  • بی نام IR ۱۶:۳۳ - ۱۳۹۳/۰۵/۳۱
    8 0
    نه چشم دل به سویی، نه باده در سبویی/که تر کنم گلویی، به یاد آشنا من ز بودنم چه افزون؟ نبودنم چه کاهد؟/که گویدم به پاسخ که زنده ام چرا من؟ ستاره ها نهفتم، در آسمان ابری/دلم گرفته ای دوست ، هوای گریه با من روحش شاد
  • دانيال A1 ۱۰:۲۸ - ۱۳۹۳/۰۶/۰۲
    5 0
    الحق و الانصاف استاد عابدين بور حق مطلب رو ادا نمودند.