ایرنا نوشت:

شنیده بودم بسیاری از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس بی نام و نشان در این مرز و بوم زندگی می‌کنند و هیچ علاقه‌ای به نامدار شدن ندارند، با خود فکر می‌کردم مگر می‌شود کسی نخواهد از رشادت‌هایش حرف بزند، از خاطرات تلخ و شیرین جبهه تعریف نکند...

 

گاه گاهی از این و آن می‌شنیدم فلان معلم، فلان تاجر، فلان کس که می‌بینی می‌لنگد، دستی ندارد، پایی ندارد یا بینایی چشمش را از دست داده از بسیجیان، پاسداران و سربازانی هستند که بی نام رفتند و بی نام و نشان برگشتند و هرگز حرفی از جانبازیشان به میان نیاورده‌اند و فقط کسانی که در آن دوران با او همرزم و یا همسایه بودند، می‌دانند که او قسمتی از تن خود را در دفاع از این آب و خاک از دست داده ...

گاهی با خود می‌گفتم اگر چنین اشخاصی وجود دارند به تعداد انگشتان دست و در بین مردم عادی امرار معاش می‌کنند که اگر دارای قدرت و سمتی باشد غیر ممکن است از رشادت‌هایش نگوید! غیر ممکن است از این مقام و منصب به سود خود کاری نکرده باشد!...

تا اینکه عصر دیروز، از طریق مدیر روابط عمومی اداره کل بنیاد شهید آذربایجان شرقی متوجه شدم مدیر کل بنیاد، امروز به بازدید یکی از سرداران و فرماندهان آزاده جانبازی می‌رود که در بستر بیماری است و خواهان حضور در این دیدار شدم.

راهی منزل این جانباز فداکار شدیم، در راه هیچ اطلاعاتی کسب نکردم چرا که در ذهن خود بر این باور بودم که هنگام دیدار اطلاعات جامع و کامل را در خصوص مدت حضور در جبهه و چگونگی مجروحیتش را از خودش کسب خواهم کرد.

به مقصد که رسیدیم، بانوی بسیار متین و محجبه‌ای در را به رویمان گشود و ما را به اتاق این عزیز جانباز معرفی کرد. هر یک از همراهان جلو رفته و با او احوال پرسی می‌کند، من آخرین فردی هستم که وارد اتاق می شوم. هنوز چهره‌اش را ندیده‌ام، در اولین نگاه به سمت این انسان آزاده و فداکار پای مصنوعی که در کنار تخت است را می‌بینم...

در کنار تخت این انسان شریف می‌نشینم و پس از احوال‌پرسی، مدیر روابط عمومی می‌گوید: خانم بازگشا خبرنگار ایرنا هستند که برای شنیدن حرف‌ها و خاطرات شما ما را در این دیدار همراهی می‌کند.

به اینجای سخن که رسیدیم او رو به من کرد و گفت: بسیار خوش آمدید ولی خواهش می‌کنم هیچ چیزی ننویسید، نمی‌خواهم سخنی از من در نوشته‌هایتان به میان بیاید...

این را که می‌گوید تعجب می‌کنم و به حاضرین در اتاق نگاه می‌کنم که همگی آنان می‌گویند «لطفا از بازدید امروز چیزی انعکاس پیدا نکند، نمی‌خواهند»

من مات و مبهوت در چرایی این امر چَشم می‌گویم و نظاره‌گر سخنانشان می‌شوم تا شاید دلیلی براین خواسته بیابم. نگاهش که می‌کنم متوجه می‌شوم نه تنها از ناحیه پا مشکل دارد بلکه یکی از دستانش از آرنج قطع شده است.

می‌گوید: سال‌ها بود که از ناحیه کمر در رنج و عذاب بودم و به پزشکان بسیاری مراجعه کرده بودم و حتی یکی از جراحان گفته بود که اگر تحت عمل جراحی قرار گیری ممکن است فلج شوی، تا اینکه با توکل به خدا شنبه این هفته عمل شدم و خدا را و شکر اکنون پس از جراحی حسی در پاهایم هست و می‌توانم راه بروم...

از سخنانی که رد و بدل می‌شود متوجه می‌شوم او حتی در مراجعه به پزشک ابراز نمی‌کند که جانباز است، حتی در بیمارستان شهید محلاتی تبریز که برای خانواده سپاه خدمات ارایه می‌دهد تحت عمل جراحی قرار نگرفته تا مورد توجه ویژه قرار نگیرد؛ او می‌خواسته همچون مردم عادی از خدمات برخوردار شود...

متوجه می‌شوم، سال‌هاست که برای دریافت خدمات به بنیاد شهید و ایثارگران مراجعه نکرده، پسرش پس از فارغ‌التحصیلی برای پیدا کردن کار از سردار بودن پدر استفاده نکرده و اکنون برای امرار معاش در بازار تبریز مغازه‌ای دارد...

نتوانستم ساکت بمانم و رو به این جانباز ۷۰ درصد کردم و خواستم با من از رشادت‌هایش بگوید، از خاطرات عملیات‌هایی که حضور داشته از اینکه در کدام عملیات مجروح شده ... و به گمان اینکه نکند نمی‌خواهد کسی از بیماریش باخبر شود تاکید کردم در یادداشت‌هایم به این اشاره نخواهم کرد که شما تحت عمل جراحی قرا گرفته‌اید و در بستر بیماری هستید...

و او بار دیگر از من خواست، چیزی نپرسم و ننویسم این بار بهانه کرد حال خوشی برای مصاحبه ندارم ...

اکنون که این نوشته را می‌نویسم اشک شرمساری از چشمانم جاری است، ما چه انسان‌های آزاده‌ای را در جامعه خود داریم و نمی‌شناسیم، فکر می‌کردم با نوشته‌هایم دین خود را در خصوص خانواده جانبازان و شهدا ادا می‌کنم ولی اکنون می‌بینم نه، نه، نتوانسته‌ام از این دریای بیکران عشق به ولایت تصویری درست در ذهن خود و جامعه به نگارش درآورم.

شرمسارم از اینکه نه تنها خود اشتباه می‌انگاشتم، بلکه برای شناساندن چنین اسطوره‌هایی برای نسل‌های دوم و سوم انقلاب گامی برنداشته‌ام...

 

45503

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 369974

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
2 + 3 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 4
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • alireza A1 ۰۸:۵۸ - ۱۳۹۳/۰۵/۲۳
    49 8
    امیدوارم این نظر انتقادی منتشر بشه چرا سال هاست هر از گاهی در جامعه آشفته ایثارگری بیشتر چنگ می ندازیم و داغ دل آن ها را تازه تر می کنیم ؟ چرا گرفتن کارت ایثارگری مایه شرم باید القا شود ؟ ضمن اینکه شما از زندگی این فرد ننوشتید و اینکه حتما اگر در بیمارستان دولت تحت عمل جراحی قرار نگرفتند پس نسبتا تمکن مالی داشته اند روزی کشور در مضیقه بود و آن ها از جانشان مایه گذاشتاند حال امروز که آن ها در مضیقه هستند دولت برای آن ها چه کرده چرا باور نداریم که ما باید آسایش آن ها را تآمین کنیم ؟ آیا این کار صورت گرفته ؟ اگر صورت گرفته و آن ها در رفاه کامل به همراه خانواده هستند پس آن جانبازی که در حدود 6 ماه پیش که پایان سال گذشته بود دچار حادثه خودسوزی شد و امثال آن چه ؟
  • مهدی IR ۰۹:۰۸ - ۱۳۹۳/۰۵/۲۳
    49 8
    ان شا الله خدا اجرش بده. واقعا وقتی همچین اشخاصی رو میبینم از خودم شرمنده میشم. حالا هی بیاین منفی بدین به نظرم ولی این اعتقادمه. اعتقاد هر کسیم واسه خودش محترمه
  • مهدي A1 ۱۴:۱۹ - ۱۳۹۳/۰۵/۲۳
    13 5
    تشكر ازشما . آرزوي بهترين پاداش رو دارم از جانب خداي متعال براي اين عزيزان .
  • بی نام IR ۰۵:۳۰ - ۱۳۹۳/۰۵/۲۴
    3 1
    ایشان تمام اجر خود را فقط از خداوند امید دارد نه از خلق خدا. آفرین بر تو ای شیر مرد. چقدر چون تو کم داریم.