توسعه فرهنگ پایداری

برای نخستین بار بود که گروهی از مردم دیده‌های خود را از یک واقعه روی کاغذ می‌آوردند. پیش از این منشیان، دیوانیان و کاتبان رسمی حکومت بودند که وقایع را آن هم از نگاه حاکمان به رشته تحریر می‌کشیدند.

بیشتر آنانی که هشت سال از جوانی خود را در کوره جنگ گذراندند و تقدیر حکم به ادامه زندگی‌شان داد، با یک پرسش بزرگ به شهرهای خود بازگشتند: آینده دست‌آوردهای ما چه خواهد شد؟ آنان از سرزمینی برمی‌گشتند که انسانیت ره جسته به سوی توحید در آن زاده، و در همه جان‌های حاضر توزیع شده بود. آنها دیده بودند که در کمرکش هزاره دوم از پایان پیامبری، رمز آفرینش خودنمایی کرده و راز خلقت شکوفا شده است. آینده این دست‌آورد بزرگ سؤال کوچکی نبود.
این اجتماع ارجمند به شهرهای‌شان رفتند. برخی بر آن شدند تا برای نگه‌داری آن دست‌آوردهای شکوهمند، از جامعه دور باشند. بعضی با برپایی نشست‌های مذهبی، نیایش و سوگواری در حفظ هوای آن دوره کوشیدند. برخی گمان کردند اگر تن به سیاست بسپارند، می‌توانند نقش سخنگوی آن سرزمین را بازی کنند. بعضی هم تن به دنیا سپردند و سادگی دوست داشتنی خود را فراموش کردند. اندکی از این بازگشتگان برای پاسخ دادن به آن پرسش، به ماندگار کردن یادهای خود پرداختند. این گروه کم‌شمار با نگارش خاطرات خود، خبر از گنجی دادند که برای اهالی شهر ناگفته و پنهان بود. آنان شایسته‌ترین راه را برای پاسخ‌گویی به سؤالی که همراه داشتند برگزیدند. ثروت نهفته در سینه‌های خود را بخشیدند و آن را از خست زمان (فراموشی) دور کردند. هوشمندی اینان پایه‌های ادبیات تازه‌ای را در کشور بنیان نهاد که بهای آن با خون جوانان این مرز و بوم برابری می‌کرد.
این رویداد فرهنگی، سابقه‌ای در ایران نداشت. برای نخستین بار بود که گروهی از مردم دیده‌های خود را از یک واقعه روی کاغذ می‌آوردند. پیش از این منشیان، دیوانیان و کاتبان رسمی حکومت بودند که وقایع را آن هم از نگاه حاکمان به رشته تحریر می‌کشیدند. تاریخ ما پر از این گزارش‌های رسمی است. شاید نخستین کوشش‌های مردمی برای نگارش از حوادث بزرگی چون جنگ به تهاجم دولت انگلیس در سال 1273 ق به بوشهر بازگردد. پس از آن در جنگ جهانی اول که منطقه آذربایجان (سلماس) دست‌خوش حوادث تلخی گشت، قلم‌های گمنامی به گردش درآمدند تا از کشتارهای وحشیانه بنویسند. اینها را باید تک رویدادهای ادبی نامید؛ جوانه‌هایی که فقط به چشم مورخان می‌آید و بس. اما ره‌آورد ادبی هشت سال جنگ چیز دیگری بود. در اینجا ما با انبوهی از نوشته‌های مردمی روبه‌رو هستیم که باید از آن به عنوان جریان فرهنگی یاد کرد، یا گونه‌ای ادبی که نامش «فرهنگ پایداری» است. آن گروه اندک از جنگ‌کردگان برای پاسخ دادن به پرسش خود، خواسته و ناخواسته، نهالی در زمین فرهنگ ایران کاشتند که اینک درختی دیدنی است. اینان جور هم‌ردیفان دیگر خود را هم کشیدند؛ چه آنها که اعتزال گزیدند، چه آنان که لباس سیاست به تن کردند، و نیز کسانی که به زیور دنیا آراسته شدند.
عیار این جریان فرهنگی می‌تواند بالاتر رود. اول اینکه نیازمند زمان است. ما هنوز مساحت مشترک قابل توجهی با زمان جنگ دادیم. از زمان حال خارج نشده‌ایم. ما در کمر قله‌ای ایستاده‌ایم که بلندی آن تعجب‌مان را برنمی‌انگیزد. آدم‌های فردا این قله را از دامنه‌ها یا دشت‌های اطراف خواهند نگریست و قد و بالای آن را بهتر از ما خواهند دید. آنها به دور از تبلیغ‌های کج و معوج، با چشم عقل و به واسطه این نوشته‌ها، به دفاع هشت ساله پدران‌شان نگاه می‌کنند. دوم اینکه فرصت دامن زدن به این جریان فرهنگی هنوز تمام نشده است. چه بسیارند جنگ‌کردگانی که هنوز ثروت به جای مانده در سینه‌های خود را در نیافته‌اند. خوب است به آنان بگوییم که شما شاهدان تکرارنشدنی آن رویداد بزرگ هستید. درست است که بیست و شش سال فاصله از پایان جنگ به فرسایش بخشی از خاطرات‌تان انجامیده، اما آنچه مانده، گواه بی‌بدیل راز خلقت است. شما میانسالان امروز می‌توانید با پختگی بیشتر روایتگر آن قطعه زمانی باشید و با دادن بهترین پاسخ به پرسشی که از جبهه به شهر آوردید، به بالا رفتن عیار فرهنگ پایداری کمک کنید.

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 364823

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
3 + 1 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 2
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • حميد خداويسي IR ۰۶:۵۴ - ۱۳۹۳/۰۴/۲۴
    0 0
    ادامه ...جزيره مجنون . نميداني هنوز هم بدنبال تكه هاي اجساد همرزمانم ميگردم با هر نفسشان نفس ميكشم و با هر ناله اي مي نالم . هزگز فراموش نخواهم كرد چهره بهيار گردان را كه درنبود تيغ جراحي با دندان تكه پوست پاي رزمندي را قطع ميكرد كه سياه نشود . آه اي دردها كجايي كه با نجواي نيمه شبهاي بچه هاي مجروح در ميدان مين در دام تله هاي انفجاري و سيم هاي عريان برق هم صدا شويد . آيا ميشود ازياد برد تن سوخته بچه هاي گردانهاي خط شكن را كه به صورت گروهي اسير شده بودن و دست بسته و در نهايت مظلوميت با شليك مستقيم گلوله آر پي جي به آتش كشيده شدن .... كاشكي ميشد فراموش كرد زخم هاي كهنه يك نسل را كه در آسايشگاه هاي معلولين جنگ هر روز دهان باز ميكند و مرگ را به تمسخر ميگيرد و راه شهادت را نشان ميدهد ....
  • حميد خداويسي IR ۰۷:۰۱ - ۱۳۹۳/۰۴/۲۴
    0 0
    كاشكي ميشد بجاي نوشتن گوش كرد ..... بيان يك راز، ديدار يك آشنا و قبول شرايط يك زرمنده مجروح جنگ باور كنيد گاهي وقتها تحمل تركش ها و موج انفجار ها آسانتر از انتظار پشت درب فلان رئيس و فلان مدير كل است .................درد ....درد.... درد فراموش شدن والسلام