فرهنگ؛ ماهیت استحکام بخش جامعه

در جوامع سنتی کشیده شدن رشته فرهنگ در دل همه پدیده‌های سیاسی، اقتصادی، نظامی و اجتماعی امری بدیهی به شمار می‌رفت و به همین دلیل نه بود آن مورد نقد و بررسی قرار می‌گرفت و نه نبود آن...

1. استحکام پایه‌های جامعه را در عوامل پرشماری باید جست‌وجو کرد. شاید برخی از این عوامل اصلی باشند و برخی فرعی؛ برای نمونه بگویند آموزش و بهداشت فرعی است و اقتصاد و توان نظامی اصلی. هر چه هست، هر یک در جای خود اهمیت دارند و وجود هر کدام به ایستادگی و قوام جامعه یاری می‌رساند. اما این عوامل یک وجه مشترک دارند، و در دل خود هسته‌ای نهان. آنچه به اقتصاد، آموزش، مناسبات اجتماعی و عوامل دیگر ریخت می‌دهد همین ماهیت درونی یکسان است. اگر این پدیده در دل عوامل پایه‌ساز جامعه غایب باشد، بروز و کارکرد عامل‌ها با یکدیگر متفاوت خواهد بود. رفتار آموزشی به یک طرف می‌کشد، عملکرد اقتصادی به طرف دیگر. و یا روابط اجتماعی شمایلی می‌يابد که با عوامل دیگر بی‌شباهت است. فرهنگ، همان صورت مشترک و ماهیت یکسان این عوامل است که وجودش رفتار و کارکردی مشابه به هر یک از عوامل استحکام‌بخش جامعه می‌دهد.
2. در جوامع سنتی کشیده شدن رشته فرهنگ در دل همه پدیده‌های سیاسی، اقتصادی، نظامی و اجتماعی امری بدیهی به شمار می‌رفت و به همین دلیل نه بود آن مورد نقد و بررسی قرار می‌گرفت و نه نبود آن. التزام به فرهنگ، در همه مناسبات چهره می‌نمود و نخبگان جامعه در پذیرش آن دچار تردید نبودند. اما با دگرگونی‌هایی که در جوامع غربی پدید آمد و چهره تمدن نو رخ نمود و امواج آن به مرزهای ذهنی نخبگان ایران رسید، مقایسه‌ها شروع شد و در پی آن این پرسش خودنمایی کرد که علت بازماندن از این تمدن کجاست؟ چه عواملی غرب را سوار بر ارابه‌های علم کرده، به جلو می‌راند و چه عللی ما را بر زمین عقب‌ماندگی زده است؟ با اینکه پاسخ‌ها یکسان نبود، اما بیشتر رهبران فکری جامعه در یک موضوع اشتراک نظر داشتد؛ و آن رها شدن از استبداد سیاسی بود. از این رو زمانی که ندای مشروطه‌خواهی بالا گرفت، روحانیان، روشنفکران و دیگر نخبگان اندیشمند در حمایت از آن تردید نکردند. با این حال پیروزی نهضت مشروطه و دور شدن نسبی از استبداد سیاسی نتوانست وجه مشترک با دوامی برای رهبران فکری جامعه باشد، چرا که هنوز پاسخ‌ها برای علل عقب‌ماندگی ایران گوناگون بود.
3. در ایران، چه در دوره باستان و چه در دوره اسلامی، دین، مظهر یکه‌تاز فرهنگ ایران بوده، از قضا، در همه زمان‌ها با سیاست همراهی کرده، از آن دور نبوده است. با اینکه در نوع همراهی دین و سیاست در دوره‌های مختلف نقد و نظرهای متفاوتی وجود دارد، اما همگامی آن دو غیر قابل انکار است. زمانی که اروپا مجبور شد کلیسا را ببوسد و کنار بگذارد و آزادی‌هایی را که در بند ارتجاع پدران روحانی بود، به دست آورد و سپس به دروازه ناگشوده علوم جدید برسد، این اندیشه در ضمیر برخی از نخبگان ایران هم جوانه زد که برای رسیدن به بهار پیشرفت، باید از زمستان مذهب گذشت. یکی از پاسخ‌ها همین بود: جدایی دین از سیاست و به معنای دیگر کنار گذاشتن مذهب و شاخه‌های مرتبط با آن. اینان حتی وجود الفبای عربی را هم مزاحم می‌انگاشتند و عقیده داشتند الفبای لاتین باید جایگزین الفبای موجود شود. گروهی دیگر یکسره تمدن غرب و مظاهر آن را رد کردند و آن را به میوه ممنوعه‌ای شبیه دانستند که خوردنش برابر است با رانده شدن از بهشت. گویی ماشین بخار یک مقصد بیشتر ندارد، و آن هم جهنم است.
این دو گروه افراطی در گذر زمان هضم شدند. اخلاف گروه اول دیدند که ژاپن با آن الفبای پیچیده‌اش می‌تواند نماینده تمدن جدید باشد، و بازماندگان گروه دوم هم پذیرفتند که برای رفتن به خانه خدا می‌شود سوار هواپیما شد. گروه سوم، روحانیان، روشنفکران و به عبارت درست «حکیمان اجتماعی» بودند که در عین پای‌بندی به فرهنگ بومی خود، راه پیشرفت را در اصلاحات سیاسی (رهایی از استبداد حکومتی) و بازنگری در سنت (دور شدن از عوارض بار شده بر اصل دین) جست‌وجو می‌کردند. پاسخ آنان در اصول مشترک بود، اما در فروع تفاوت‌هایی داشت.
4. وقوع انقلاب اسلامی با تأکید عملی بر همراهی دین و سیاست، نشان داد که جنبش اجتماعی عمیق در ایران، بدون تکیه به فرهنگ امکان‌پذیر نیست. نماینده توانمند فرهنگ (در اینجا تشیع) نه تنها توانست اجماع عامه را در براندازی نظام استبدادی به دست آورد، بلکه آن دسته از نخبگان جامعه را که در زمره حکیمان اجتماعی بودند، قانع کرد که دگرگونی‌های بزرگ می‌بایست متکی به فرهنگ بومی باشد. با گذشت زمان، چالش‌هایی - چه بسا طبیعی - در چگونگی دریافت، حد تماس و دیگر مناسباتی که با تمدن جدید می‌باید صورت پذیرد، خودنمایی کرد. در غیاب آن دو گروه افراطی، نمایندگان گروه سوم نظریه‌های گوناگونی دادند. تفاوت در اندیشه‌ها، راه‌کارهای نامتجانسی پیش پای انقلاب گذاشت و به همان نسبت عوامل استحکام بخش جامعه را از خود متأثر کرد. تعارض‌های رفتاری که اینک در عرصه‌های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و ادبی - هنری دیده می‌شود، به دلیل شدت و ضعف همان تأثیرپذیری است.
پاسخ یکسان حکیمان اجتماعی در اصول، شاهد بزرگی چون انقلاب اسلامی دارد، اما دیدگاه متفاوت آنان در فروع، به ناموزونی عوامل استحکام‌بخش انجامیده است که شاهد آن اختلاف‌های درونی (بیشتر در ورطه سیاسی) است. تا زمانی که این اختلاف‌ها با اعتقاد به وجود ماهیت شکل‌دهنده به همه رفتارها، یعنی فرهنگ، بروز کند، نه تنها جایی برای نگرانی نیست، بلکه خود مقدمه‌ای برای پویایی جامعه است، اما در جایی که اختلاف‌ها به بود و نبود فرهنگ و حضور و غیاب آن برسد، یعنی پیدا شدن زمینه برای ظهور گروه‌های افراطی با شمایلی تازه.
5. بهره‌مندی از تمدن جدید، رسیدن به آرمان‌های تازه در عصر فن‌آوری، دستیابی به همه رقم آزادی اگر بدون تمسک به فرهنگ بومی به دست آید، عین فروپاشی است. از دیگر سو، بازماندن از همه اینها به بهانه ممانعت سنت‌ها، عین انجماد است.
اگر هدف ما گذری آگاهانه از خاک به افلاک باشد، دریافت راهی که نه به فروپاشی بینجامد و نه به انجماد، دشوار نخواهد بود.

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 361330

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
6 + 12 =