میدونین مشکل اصلی سربازی تو ایران چیه؟اینه که کارت پایان خدمت هیچ ارزشی نداره یعنی برخلاف گذشته الان منی که خدمت رفتم با اونی که معاف شده ویا فرارکرده عملا هیچ فرقی نداریم همین باعث بی انگیزه شدن جوونا برای خدمت رفتن شده چرا مثلاسال53سربازکم نمیومدولی الان کم میادقضاوت باخودتون
وای یاد اون روزای بیچارگی خودم افتادم. بیچارگیش در اینه که وسطش ارشد قبول شدم اومدم حالا دوباره باید برم : یعنی بدبختی عالم تو دلمه الان. 05 کرمان هم میگن بعد از عجب شیر سخت ترین مرکز آموزشه کشوره
داداش بایستی خدمتت عرض کنم که این گروهان کارش برا مراسم باز و بسته کردن اسلحه بود، برا همین جند نوع اسلحه آورده بودن. وگرنه همه می دونن که اسلحه سازمانی ارتش ژ3 است. بنده اتفاقاً در همین مراسم حاضر بودم و عکسم هم اینجا هیت. ما گروهان پوجیل هستیم، همونا که پوجیل به رنگ پرچم ایران دستشونه.
یادمه روزهای آخرآموزشی هی بچه ها ازذوق میگفتن نبوددوروزدیگهبعدیه سربازی که آخرای خدمتش بودبرگشت دقیقا همین جمله روگفت درضمن آموزشی فقط پدافندسمنان سال 88تو یعنی آسفالت روگاز میگرفتی خداوکیلی
یادش بهخیر، من 1391/02/02 اعزام شدم چون 1391/02/01 جمعه بود اعزامم افتاد شنبه، 1391/03/31 روز تحلیفم بود توی 01 نزاجا؛ الآن که این کامنتو میزارم، دقیقاً 1393/02/02 ساعت 06:40 صبحه، الان بعد از 21 خدمت کارتم رو هم گرفتم، یاد مراسم تحلیف بهخیر، امیر پوردستان اومد برای مراسم ما، یاد امیر فولادی که آن موقع فرمانده 01 بود هم گرامی، مرد واقعاً شریفی بود، هر جا هست سلامت و موفق و مؤید باشد
این قاقله عمر عجب میگذرد ....
20 ماه از عمر و زندگی وقت میزاری برای هیچ و پوچ ای کاش حداقل یه آموزش تخصصی یا یه کار تخصصی بود الان تو محل کار همکارانی دارم که معاف از خدمت بودن سابقه کار بیشتر یا اندازه من دارن و حقوق بیشتری هم دریافت میکنن . جالب اینکه بعضی هاشون از من کوچکتر هستن واقعا فلسفه این شکل خدمت سربازی نمیدونم از کجا اومده . چرا خدمت باید به فقط شکل نظامی باشه ؟ نمیشه خدمت به شکل خدمات رفاهی دولتی اجتماعی یا ... باشه ؟
اردیبهشت سال 67 توی همین پادگان بودم .تعدادی ازآسایشگاها قبلاً اصطبل اسبها بود.صبحها سرهنگ قدیمی فرمانده پادگان می آمدو مرتب هم می گفت من زیادوقتتان را نمی گیرم و بعد 90 دقیقه یک رون حرف می زدطوریکه آفتاب صبح از پشت سرمان میزد و تعدادی زیادی همانجا توی صبحگاه غش می کردندو چندتائی سرباز به بهانه بردن فردمصدوم به آبخوری آورا تاشیر آب همراهی می کردند ونزدیک آب ولش می کردند.غذا هم درحد فاجعه و اردوهم می بردند توی بیابان اطراف بدون آب . فرمانده گروهان یک ستوانی بود بنام مرتضوی که یک بار شمردم 50 تا سیلی زدتوی گوش یک سرباز که فکر می کرد خودش را به لالی زده تا اعزام بشه برای معافی و یکبار هم بخطریک روز تاخیرازمرخصی به یک سرباز گفت تا منو از گوش بگیره از زمین بلند کنه
نظر شما