در حال مرور برخی از فرامین و متن های اداری دوره صفوی بودم که یکی از آنها چشمم را گرفت. توبه از ورود در کارهای دیوانی و به اصطلاح امروز اداری. بعد هم نذر سنگین که اگر وارد امور دیوانی شد با پای پیاده به مکه برود. بعدهم گفتن صیغه توبه و تلقی آن کار به عنوان گناه. بد نیست شما هم آن را بخوانید.
توبهنامچه مؤکّد به نذر:
حاضر شد فلان ولد فلان و به مضمون صدق مشحون «التائب من الذنب کمن لاذنب له» از شغل اجارهداری و امورات دیوانی تایب و نادم گردیده،
و نذر شرعی نمود که چنانچه بعد الیوم مرتکب امور دیوانی و مشاغل اجارهداری شود، پیاده مراحل و منازل مکه معظمه را قطع نماید و به صعوبت مشی اَقدام خود شرفیاب طواف بیت الله الحرام گردیده، خود را معاف و مسلم ندارد، و صیغه شرعیّه گفته شد.
استغفر الله العظیم و أتوب إلیه أُشهد الله و جمیع ملائکته و رسله و کتبه و جمیع خلقه نادم علی ما سلف منی [من] الذنوب و المعاصی.
و یک توبه نامه دیگر قدیمی را هم برای تکمیل فایده بخوایند:
توبهنامچه: و بعد، چون به حکم کلام متعال حضرت ذوالجلال جلّ جلاله و آیه وافی هدایه «إن تتوبوا یک خیراً لهم» فیض صلاح و وفور خیر و فلاح منوط و موقوف بر امتثال احکام و رجوع از ارتکاب سیئات و مناهی است و چون ید قدرت حضرت کریم غفار خواهد که ابواب دولتداری و بختیاری را بر روی بنده نیازمند گنهکار پریشان روزگار که به واسطه هوای نفسانی دست در دامن مناهی زده و پایش به گل عصیان و نافرمانی فرو رفته باشد گشاید، هاتف غیبی عوارف «لاتیأسوا من رحمة الله» به ندای فرحفزای آیه کریمه «یا أیها الذین ءامنوا توبوا إلی الله توبة نصوحاً» قرع سمع او نماید و به گوش هوش او رساند، نظم:
چند باشی ز معاصی مزه کش
توبه هم بیمزه ای نیست، بچَش
بلا شک و ارتیاب او را اجتناب از ابواب ناصواب لازم و عطف عنان عزیمت به صوب صواب صواب ثواب واجب و متحتم گرداند. بنابراین در تاریخ فلان توفیق الهی و تأیید نامتناهی رفیق حال و کفیل احوال فلان ولد فلان شده، او را از خواب غفلت و پندار بیدار و از مستی جهالت و غرور هشیار ساخت و خبیر و آگاه گردانید، و به مضمون آیه هدایت مشحون «قل یا عبادی الذین أسرفوا علی أنفسهم لا تقنطوا من رحمة الله إن الله یغفر الذنوب جمیعاً» موفق گشته، دست اعتصام به عروة الوثقای کلمه «التائب من الذنب کمن لا ذنب له» زده خود را از گرداب عصیان به ساحل نجات «استغفرالله و أتوب إلیه» رسانیده، نادم و پشیمان از فلان و فلان گشت و از روی خضوع و خشوع از جمیع مناهی و امور نامشروع تائب گردیده، و به خلوص نیت و صفای طویّت بدان عازم و جازم گشت که بقیة العمر گرد گردهای ذمیمه سیّما دزدی و کشتن مسلمانان به ناحق و شرب خمر بلکه جمیع مسکرات نگردیده، در عذر سیئه ماضیه کوشیده، لوازم غفران الهی مطالبت نماید و بر طبق توبه قسم به ذات الله تعالی و صفاته العلیا یاد نموده، امیدوار به رحمت و مغفرت غافر الذنوب والخطیئات گردیده، و این کلمات به جهت توبهنامچه قلمی شد. تحریراً فی فلان.
نظر شما