به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، محسن رنانی در این تحلیل نوشته است:ارزیابی من این است که جامعه ایران تا اواخر بهار ۹۳ تصمیم خود را میگیرد و فرصت زیادی نیست و همه - شامل حکومت و دولت و نیروهای خیرخواه بیرون حکومت - باید در این دوره همت کنند و فضا را به گونه ای متحول کنند که جامعه به یک ارزیابی امیدبخش و مثبت برسد. اکنون سوال این است که اصلاح طلبان در وضعیت موجود چه باید بکنند؟ دولت آقای روحانی ظاهرا مصمم است که فاز دوم هدفمندی را اجرا کند. یعنی یک خطای فاحشی که در این دولت رخ داده این است که مشاوران اقتصادی ایشان سه مساله را آنقدر برجسته کردند که دولت را به فلج فکری و انفعال دچار کردند. آن سه مساله، کسری منابع در مساله یارانههایی که باید داده شود، مساله کسری مالی برای مسکن مهر و مساله نقدینگی است.
وی ادامه داده است: این سه مساله به مسائل اول دولت تبدیل شده و جوری جا افتاده که دولت تا اینها را حل نکند هیچ کاری نمیتواند کند. بعد بلافاصله صحبت راهکار که می شود می گویند یکی از راهکارهای اصلی همین اجرای فاز دوم است. یعنی نهایتا شما وقتی جلوی دولت سه مساله بگذارید که همه آینده تو بستگی به این سه دارد، بالاخره باید تصمیم بگیرد. به نظر من در نگاه اقتصادی دولت،وزن این سه مساله خیلی سنگین شده و ظاهرا جمع بندی مجموعه این است که فاز دوم اجرا شود. امیدوارم اگر قرار است اجرا شود با یک سری ملاحظات که برخی را اشاره میکنم اجرا شود.
او به معیار بودن بنزین اشاره می کند ومی افزاید: یکی از ملاحظات این است که شما بین سوخت (بنزین و گازوئیل) با بقیه کالاها باید تفاوت قائل شوید. بنزین در ایران به «کالای معیار»تبدیل شده است. کالای معیار چیست؟ وقتی مردم به آمارهای رسمی اعتماد ندارند. یا آمارهای منظم و درستی منتشر نمیشود مردم برای خودشان خط کش یا معیار تورم درست میکنند و به آن نگاه میکنند اگر قیمتش بالا رفت میگویند تورم هم همینقدر بالا میرودو بر عکس. بنزین، طلا و ارز در ایران کالاهای معیار شدهاند. یعنی در ذهن مردم جای شاخص تورم که بانک مرکزی و مرکز آمار اعلام میکنند نشستهاند. مثلا قیمت بنزین اگر صد در صد بالا رود، برآورد مردم این است که تورم صد در صد بالا خواهد رفت. در حالی که وقتی بنزین صد در صد بالا میرود چون اثرش بر هزینههای تولید 10 درصد است، 10 درصد هزینههای تولید بالا میرود ولی اثرش عملا صد در صد استچون ارزیابی مردم این جوری است.
وی بیان داشت: مثلا در همان روزهای اول قیمت حمل و نقل به همان نسبت بنزین بالا می رود. بنابراین باید بین بنزین و سایر کالاها تفاوت قائل شوند. و به نظرم تا زمانی که از رکود خارج نشدهایم، بهتر است قیمت سوخت را بالا نبرند چون بلافاصله در هزینه حمل و نقل اثرش را میگذارد و حمل و نقل هم به سرعت به قیمت تمام شده در تولید منتقل می شود. همچنین فشارش بلافاصله به فقرا منتقل می شود چون سهمنسبی هزینههای حمل و نقل برای فقرا بیشتر است. بنابراین اولین اثرش، فشار روی فقرا است و بلافاصله بخش تولید با شوک هزینه روبرو می شود و این آغاز یک فشار رکودی میشود و رکود تعمیق میشود. اما در هر صورت ظاهرا تصمیم گرفته شده که این کار بشود.
او در مورد جایگاه روحانی نیز می نویسد: اما دومین ملاحظه مربوط به خود آقای روحانی است. آقای روحانی، امروز سرمایه سیاسی است. یعنی قبل از انتخابات یک «شخصیت سیاسی» بود که با پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری «سرمایه سیاسی» تبدیل شدند اما ایشان هنوز به «سرمایه نمادین» تبدیل نشدند. بعضی از شخصیتها، به علل برخی کارهای خاصی که انجام می دهند به سرمایههای نمادین تبدیل می شوند.
او بیان داشت: سرمایه های نمادین، یکی از انواع سرمایههای انسانی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی هستند که به مرز شهرت و احترام همراه با افتخار میرسند. استاد فرشچیان یک سرمایه انسانی بوده نقاش خوبی بوده که از یک مرحله به بعد به مرز شهرت همراه با احترام و افتخار رسیده است. همینطور است استاد شجریان که الان سرمایه نمادینی برای ماست. تخت جمشد، سرمایه نمادین است. عاشورا سرمایه نمادین است، مراسم عید نوروز هم سرمایه نمادین است. ترکیه، مولوی را تبدیل به یک سرمایه نمادین کرده برای کشور خودش کرده است. انگلستان هم دیوید بکهام را به سرمایه نمادین تبدیل کرده است. تاجیکها الان دارند فردوسی را تبدیل به سرمایه نمادین برای خود می کنند. اما سرمایههای نمادین دو کار میکنند، در شرایط عادی و باثبات بقیه سرمایهها را جلب میکنند، در ترکیه توریستها از دور دنیا میآیند برای سالگرد مولوی و تاجیکستان میروند برای جشنواره فردوسی. پس هر جا سرمایه نمادین هست سایر سرمایه ها جذب می شوند. دوبی هم ساختمانها یا جزیره هایی درست می کند که به صورت سرمایه نمادین درمیآیند و سایر سرمایه ها را از دور دنیا جذب می کنند.
اودر مورد جایگاه رئیس جمهور نیز بیان داشته است: پس سرمایههای نمادین در شرایط با ثبات سرمایه جلب میکنند. اما شرایط بی ثبات، بی ثباتی را کنترل میکنند. این دو کاربرد را دارند. آقای روحانی هنوز سرمایه سیاسی است و سرمایه نمادین نشده است. فرقش چیست؟ سرمایههای نمادین اگر یک بار یا حتی چند بار در اقدامات و برنامه هایشانکامیابنباشند، شکست کلی نمی خورند و می توانند از نو با تجربه های جدید شروع کنند. یعنی اگر خطایی کنند گویی خطا نکرده اند و مردم اغماض می کنند و فرصت دوباره می دهند. خیلی باید خطاهاشان تکرار شود تا از سرمایه بودن بیافتد. اما مردم ما نشان داده اند که کسی که هنوز سرمایه نمادین نشده است کافی است یک اشتباه بکند یا یک کارش ناموفق باشد شروع می کنند علیه او صحبت می کنند و تخریبش می کنند. آقای روحانی هنوز سرمایه نمادین نشده است. اگر در اولین سیاست مهم داخلی اش شکست بخورد، تخریب خواهد شد. مردم موفقیتهای توافقات اتمی را تنها از چشم آقای روحانی نمیبینند. پس ذهنشان این است که جمع بندی نظام این بوده که این توافقات انجام شود. باورشان این است که فشارهای تحریم ما را به سمت توافق برد و دولت روحانی یک کاتالیزور بود و تسریع کرد. حالا اگر دولت روحانی در اولین سیاست گذاری بزرگ خودش (فاز دوم هدفمندی) شکست بخورد دیگر نمیتواند سیاستهای جدی دیگری اعمال کند.این آزمون سبد کالا آزمون خوبی بود که بدانیم چقدر مساله حساس است. مساله توزیع سبد کالا باز همان رفتار رویدادگی مردم را تا حدودی نشان داد. مردم ایران یا قحطی زدهاند که اینطور هجوم میبرند، یا شاید واقعا نیاز است. یا نه، اخلاق اجتماعی فروکاسته شده، اعتماد از دست رفته و سرمایه اجتماعی تخریب شده، هر کدامش باشد خطرناک است.
او اشاره می کند که دولت در فاز دوم تن به خطر می دهد و می نویسد: آقای روحانی بهنظر میرسد که در ورود به فاز دوم هدفمندسازی خیلی دارد خطر میکند که میتواند به کل حیثیت ایشان ضربه بزند. چه خواهد شد اگر موفق نشود؟ اگر در فاز دوم هدفمندی موتور تورم روشن شود و این سیاست موفق نشود، نخست این که نیروهای مخالف و معارض شروع میکنند به تخریب دولت. دوم این که جامعه به فاز کنش منفی میرود. شروع میکند هم تلاطم ایجاد میکند هم با رفتارهای اجتماعی منفی نشان میدهد که ناراضی است. در این صورت تیغه های یک قیچی به کار می افتند که یک تیغه آن مخالفین سیاسی داخلی دولت هستند و یک تیغه دیگر همین کسانی که رای سلبی به روحانی داده اند. نمیگویم، پایان سال آینده پایان دولت روحانی است اما میتواند کارامدی دولت روحانی را از بین ببرد به گونهای که تا پایان دوره مجبور شود دست به عصا راه برود. وقتی حمایت مردمی را کاملا از دست بدهد، از طرف سایر قوا هم کاملا تحت کنترل است، به قول آقای خاتمی تبدیل به یک تدارکچی میشود. این خطر جدی است.
خطر دیگر آن است که در تئوری دارون عجم اوغلو، اقتصاددان شهیر ترک بیان شده است. اگر موج تورم تازه ای در ایران رخ دهد، موجب تخریب شدیدتر طبقه متوسط میشود. الان با تورم حاصل از سیاست های دولت دهم، طبقه متوسط بسیار ضعیف شده است. در دوره دولت قبل وضع فقرا بدتر نشده، نمیگوییم خوب شده می گوییم بدتر نشده. والبته وضع اغنیا خیلی بهتر شده است اما با سیاست های دولت پیش، طبقه متوسط وضعش بدتر شده و به سمت فقرا آمده است.با اجرای فاز دوم هدفمندی به احتمال خیلی بالا به علت تورم، این طبقه دوباره تضعیف خواهد شد. در این صورت ما با یک جامعه دوپاره، با یک شکاف عظیم روبهرو هستیم که بخش بزرگی، بزرگ بهطور نسبی، ثروتمند و بخش بزرگی فقیر هستند. اینجاست که تئوریعجم اوغلو توضیح می دهد که چه خواهد شد. میگوید در این شرایط که جامعه به دو شکاف بزرگ فقیر و غنی تبدیل میشود، دو نتیجه دارد یا طبقات فرادست از ابزارهای خشونت برای حفظ منافع خود استفاده میکنند و جامعه را میبرند به سمت یک دیکتاتوری خشن نظامی و فضا را نظامی میکنند. یا فرودستان و فقرا و حاشیه نشینان شورش میکنند و فضا را به دست میگیرند و به سمت شورش و تخریب و انقلاب می برند. یعنی اگر فضا به این سمت برود که این تتمه طبقه متوسط شهری هم کاملا ضعیف شوند و فقیر شوند این خطر هست که به این سمت برویم که یا باید تن بدهیم به یک مدیریت نظامی خشن یا تن دهیم به یک درهم ریزی سیاسی که و هر دو خطرناک است. هر دو آسیب ناک است. مساله ما حفظ تمامیت و سلامت کشور است. اینجاست که نقش اصلاح طلبان آغاز میشود.
3535
نظر شما