اگر عقیده‌ای به این اُفت و افول باطنی داشته باشیم آن وقت این سؤال، پرسشی بسیار مهم جلوه خواهد کرد که شایسته پاسخگویی از طرف همه دوستداران اندیشمند انقلاب است...

آیا تا کنون به این موضوع اندیشیده‌اید که زبان گفت‌وگو در یک جامعه از چه ویژگی‌هایی باید برخوردار باشد؟ زبان کارگزاران، زبان رسانه‌های گروهی، زبان گروه‌ها و احزاب، زبان نمازهای جمعه و بالاخره زبان هنرمندان و نویسندگان چه خصوصیاتی باید داشته باشد؟ شیوه گفتار و لهجه اینان چه خصلت‌هایی را باید دارا باشد؟ آیا این زبان باید متکی به گرایشات مذهبی باشد؟ آیا باید از تمایلات ملی نشأت بگیرد؟ یا اینکه متمایل به گروه‌ها و احزاب متبوع خود باشد؟ و یا هیچ یک. متکی به لهجه‌ای همه فهم و عمومی باشد؟
این نوشتار بر آن نیست که پرسش‌های بالا را با یکدیگر مقایسه کند و با یادکرد دلایلی یکی از پاسخ‌ها را برتر بداند و مثلاً بگوید اگر گفت‌وگو در یک جامعه از زبانی عمومی و همه فهم برخوردار باشد مطلوب است، بلکه می‌خواهد به موضوعی پنهان در میان این پرسش‌ها بپردازد و آن این است که سطح گفت‌وگوها در جامعه تنزل یافته و از بُرد و گستره آن کاسته شده است. این زبان هر گرایشی داشته باشد (مذهبی، ملی، گروهی و حزبی، ادبی و هنری) نفوذی قابل قیاس به آنچه که در اوایل انقلاب شاهد بودیم ندارد؛ هر چند در سطح، گسترش و پراکندگی قابل ملاحظه یافته است. شمارگان مطبوعات بالا رفته، بر تنوع گفت‌وگوها افزوده شده، سخنان کارگزاران روی شبکه‌های بین‌المللی منعکس گشته و ... اما همه اینها کمکی به تعمیق و تنفیذ این زبان رایج نکرده است. به بیان دیگر این طور نیست که گوش‌های شنوا کم شده باشند، بلکه افزایش هم یافته‌اند؛ با تنوع مطبوعات و تکثر گروه‌های سیاسی گوش‌های بیشتری برای پذیرش صداهای تازه پیدا شده‌اند، اما روی سخن ما در اینجا متوجه بالا رفتن آمار پذیرش گوش‌ها نیست بلکه منظور ما افتی است که در پذیرش دل‌ها پیدا شده.
چرا زبان گفت‌وگوها توان نفوذ در دل‌ها را از دست داده است؟
اگر عقیده‌ای به این اُفت و افول باطنی داشته باشیم آن وقت این سؤال، پرسشی بسیار مهم جلوه خواهد کرد که شایسته پاسخگویی از طرف همه دوستداران اندیشمند انقلاب است.
در این نوشته به دو عامل که به نظر نگارنده مهم جلوه می‌کند اشاره می‌شود؛ اول اینکه تلاش درخوری برای تغییر زبان گفت‌وگوها صورت نگرفته است، در حالی که گذشت زمان و عبور از دوره‌ای به دوره دیگر و بالاخره ظهور نسلی جدید ایجاب می‌کند که از تأکید بر گویشی واحد و به کار بردن زبانی یکسان در گفت‌وگوها بپرهیزیم. درباره این تغییر لحن در طول سه دهه انقلاب اقدام روشنی صورت نگرفته است و اگر دگرگونی هم رخ داده به واسطه جبر تحولات اجتماعی بوده است. در حالی که شایسته بود گردانندگان اهرم‌های حکومت پیش از واقع شدن در کوران دگرگونی‌های اجتماعی و برخورد انفعالی با آن در این باره اقدامات عملی صورت می‌دادند. این ثبات و ایستایی از تفکری سطحی نشأت می‌گیرد که تغییر در صورت را با تغییر در باطن یکسان می‌پندارند و آن را مساوی عدول از اصول و ارزش‌های شناخته شده می‌داند.
دوم اینکه سال‌هاست زبان گفت‌وگوها از زبان فطرت فاصله گرفته است و به زبان قبیله‌ای نزدیک شده است. زبان فطرت، زبان همه انسان‌هاست، زبان آفرینش است، زبانی است فرامرزی که می‌توان با آن حرف زد، نوشت، نقاشی کرد، فیلم ساخت و ... مدتی است که ما از گویش فطری دور افتاده‌ایم و به جای مخاطب قرار دادن جان مخاطبان، باگرایش‌های سطحی و سلیقه‌ای آنان گفت‌وگو می‌کنیم. تعمیق و تنفیذ زبان انقلاب مدیون دو عامل بود؛ یکی روزآمد بودنش و دیگر انطباقش با فطرت. اکنون از هر دو این عوامل فاصله گرفته‌ایم.
آیین اسلام با زبان فطرت گفت‌وگو می‌کند و به همین دلیل روی سخنش با تمام انسان‌هاست. اسلام جهان را مخاطب خود می‌داند. اگر باور داریم که آخرین هدیه آسمانی به زندگی بشر چنین خصلتی دارد، آن وقت چطور به خود جرأت می‌دهیم از گلوی انقلابی که ماهیتش اسلامی است، با زبانی غیرفطری و بیانی که روزآمد نیست از مذهب، ملیت، حزب، ادبیات و هنر حرف بزنیم؟ همه آنانی که میل به سخن گفتن، نوشتن و آفریدن اثری دارند، اگر به بالا رفتن آمار گوش‌های شنوا دلخوش باشند، به هدف خود رسیده‌اند، اما اگر مایلند مخاطبان‌شان به جای گوش سر، گوش جان به آنان بسپارند، چاره‌ای جز این ندارد که در زبان گفت‌وگوی خود تجدیدنظر کنند. حال یک بار دیگر پرسش این نوشتار را تکرار می‌کنیم: آیا تا کنون به این موضوع اندیشیده‌اید که زبان گفت‌وگو در یک جامعه از چه ویژگی‌هایی باید برخوردار باشد؟ زبان کارگزاران، زبان رسانه‌های گروهی، زبان گروه‌ها و احزاب، زبان نمازهای جمعه و زبان هنرمندان و نویسندگان...؟

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 341418

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
4 + 11 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 2
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • آرش A1 ۲۱:۲۸ - ۱۳۹۲/۱۲/۱۰
    1 0
    جانا سخن از دل ما گویی؟! وقتی امروز را می بینیم که روابط ما آدمها حتی با 10 سال گذشته هم بسیار بسیار کم رنگ تر شده وقتی می بینیم پدر به پسر، خواهر به برادر، دوست به دوست ووووو .. و اینهمه طلاق اتفاق میافته چرا هیچ کس توجه نمی کنه در روابطمان که ریشه اش از گوش دل نسپردن به یکدیگر است چرا با اینهمه ادعاهای جوراوجور کسی متوجه نشد ما ملت فقط و فقز ملتی شاعر پروریم و فقط خوب حرف میزنیم!
  • سجاد IR ۱۲:۰۱ - ۱۳۹۲/۱۲/۲۰
    0 0
    انشا بود.