کارگردان فیلم سینمایی «مهمان داریم» مسئله فیلم را طرح موضوعات مربوط به پس از تقاطع واقع‌گرایی و آرمان‌گرایی می‌داند.

سمیه علیپور: درگیری‌های مربوط به کار صنفی و مدیرعاملی خانه سینما، محمدمهدی عسگرپور را بیش از آنکه به عنوان یک فیلمساز مطرح کند،‌ وجه فعال صنف بودن او را به نمایش می‌گذاشت؛‌ اما در مقطعی که خانه سینما به آرامشی رسیده و اهالی سینمای ایران از درگیری‌های چهار سال اخیر فاصله گرفته‌اند مدیرعامل خانه سینما با پنجمین فیلم سینمایی خود در مطبوعات و رسانه‌ها مطرح شده است.

عسگرپور «مهمان داریم» را با بازی پرویز پرستویی و آهو خردمند در نقش اصلی مقابل دوربین برد؛ فیلمی که با مشارکت حوزه هنری در ساخت آن برخی حواشی نیز برایش ایجاد شد.

حالا فیلم عسگرپور به جشنواره فجر آمده است؛ این فیلم بهانه‌ای شد برای گفت‌و‌گو با سینماگری که خود هم معتقد است، متاثر از جنگ و انقلاب ریشه‌های فکری او شکل گرفته و این ریشه‌ها در کارهایش نیز به نمایش گذاشته می‌شود.

ترکیب نگاه مذهبی با سینما، مسئله‌ای است که در اغلب فیلم‌های شما دیده می‌شود. خودتان این موضوع را قبول دارید؟

من در مورد چنین نگاهی سئوال دارم. زمانی می‌خواهیم دو چیز را با هم ترکیب کنیم،‌ مثل دو رنگ و یا هر چیزی که با هم قابل ترکیب باشد، اما زمانی هست که قصد داریم در مورد یک نگاه صحبت کنیم، نگاهی برگرفته از یک جهان‌بینی که به یک فرد اختصاص دارد؛ این دو کاملا متفاوت‌اند. وقتی چنین فردی کاری انجام می‌دهد یا حرف می‌زند، عملا نگاه خود را ارائه کرده و این یک ترکیب نیست، بلکه یک موضوع واحد به نام نگاه است. در سینما به خصوص در سال‌های اخیر در زمینه نظریه‌پردازی ابهاماتی وجود دارد، و همین موجب شده مسائل را جایی از هم جدا کنیم و بعد مجبور شویم آن را ترکیب کنیم و در این موقعیت است که مثلا بحثی مانند سینمای دینی مطرح می‌شود. من نوعی به دنیا نگاه می‌کنم که ممکن است حاصل آن در یک فیلم سینمایی از منظر ناظر بیرونی، ترکیب دیدگاه دینی با یک ابزار هنری تلقی شود.

سینما تا چه حد ابزار مناسبی برای تصویر کردن این جهان‌بینی است؟

سینما بهترین ابزار برای بیان این نوع نگاه است. هرچند در دیگر هنرها نیز می‌تواند این اتفاق بیافتد، اما از آنجا که سینما کامل‌ترین هنر است، می‌تواند بهترین ابزار هم باشد.

می‌توانیم بگوییم شما در این سبک فیلمسازی بیشتر موفق هستید؟

موفقیت یک امر نسبی است، اما خودم هم این طور متوجه می‌شوم که هر وقت به جهان‌بینی خودم در فیلمی نزدیک‌تر شده‌ام، کارم موفق‌تر است. به طور کلی معتقدم در مورد هر کسی همین فرمول جواب می‌دهد. اگر به آثار هنرمندان مختلف نگاه کنید، درمی‌یابید که هر گاه حاصل اثر با ذات هنرمند هم‌سوتر بوده، نتیجه بهتری به دست آمده است.

به نوعی کار دلی...

به اعتباری می‌توان همین را گفت.

«میهمان داریم» را چقدر می‌توانیم کار دلی محسوب کنیم؟

من زمانی از این کار لذت بیشتری بردم که سرگرم نوشتن فیلمنامه بودم. طرح این پرسش از آقای محمدی که چرا ساخت این فیلم را به من پیشنهاد دادند می‌تواند بخشی از همین دلایل نزدیکی موضوع به نگاه من را روشن کند. به نظر می‌رسد دیدگاه آقای محمدی هم این بوده که طرح پیشنهادی ایشان با آنچه که من به عنوان جهان‌بینی از آن یاد می‌کنم نزدیک است. دوره‌ای نسبتا طولانی حدود چهار پنج ماه سرگرم نوشتن فیلمنامه بودم،‌ زمانی که این کار را انجام می‌دادم، تمام لحظاتی که تبدیل به نوشته می‌شد، من را به دوره‌ای ارجاع می‌داد که برایم بسیار خاطره‌انگیز بود. البته ما دوره‌های خیلی مختلفی را تجربه نکرده‌ایم. من در سنی قرار دارم که خاطره‌انگیزترین دوره زندگی‌ام به زمان انقلاب و جنگ بازمی‌گردد. پیش از آن دوره کودکی‌ام محسوب می‌شود که خاطرات خاص خودش را دارد و مقطع بعدی میانسالی.

پس آن زمانی که می‌تواند جوانی من محسوب شود، در مقطعی بود که کشور ما در وضعیت آرمان‌گرایانه جدی به سر می‌برد. دوره آرمان‌گرایی خاطرات تلخ و شیرین خودش را دارد. از این منظر نوشتن فیلمنامه «مهمان داریم» بسیار شیرین بود، چون من را دائم به آن لحظات ارجاع می‌داد، به آدم‌هایی که توانستند آن دوره را همین طور که روایت کردم تجربه کنم. البته باید یادآور شوم که فیلم من در مورد آن دوره نیست، و از امروز صحبت می‌کند و حتی از سال‌های جلوتر از این بحث می‌کند. اما ارجاعاتی وجود دارد که می‌تواند آن دوره را در ذهن ما تداعی کند. تصور می‌کنم بیشترین کارکرد فیلم هم مربوط به همین بخش می‌شود، اما باقی مسائل که کارکرد اجتماعی یا سیاسی دارد در پس این موضوع دیده می‌شوند.

آقای عسگرپور، اگر همان مقطع جوانی که از آن یاد کردید در دوره انقلاب و جنگ نمی‌گذشت و آن تجربیات را پشت سر نمی‌گذاشتید، شما چطور فیلمسازی می‌شدید؟ به نظر می‌رسد خیلی متاثر از آن زمان هستید. رگه‌های فیلمساز تربیت شده بعد از انقلاب اسلامی در شما به وضوح دیده می‌شود.

این پیش‌بینی سخت است. احتمال می‌دهم اگر آن دوره را تجربه نکرده بودم اصلا وارد سینما نمی‌شدم، شاید کار دیگری را تجربه می‌کردم. من در دبیرستان ریاضی فیزیک می‌خواندم و چه بسا در آن مسیر پیش می‌رفتم. نمی‌توانیم در تاثیرات آن دوره روی نسلی تردید کنیم، بخشی از نسل وارد کار فرهنگ و هنر شده‌اند و برخی با توجه به همان نگاهی که من می‌گویم به کار امنیتی روی آورده‌اند، تعدادی هم ممکن است در حوزه نظامی کار کنند. اگر ریشه‌یابی کنید تاثیرات آن مقطع را به خوبی در این گزینش‌ها مشاهده می‌کنید. خود من بارها به این موضوع فکر کرده‌ام و از خودم پرسیده‌ام اگر آن دوره نبود چه می‌کردم و اکثر مواقع به این نتیجه رسیده‌ام، که اصلا وارد سینما نمی‌شدم. البته از کودکی سینما را خیلی دوست داشتم و حتی از سینمای قبل از انقلاب خاطرات زیادی دارم،‌ ولی علاقه آن قدری نبود که بتوانم بگویم حتما سینماگر می‌شدم، به حوزه ادبیات بیشتر علاقه داشتم و شاید نویسنده می‌شدم.

شیفتگی و خاطره‌بازی با دهه 60 برداشتی است که می‌تواند از کار شما صورت بگیرد و در دل آن موضوعات سیاسی و فرهنگی آن زمان هم مطرح می‌شود.

من این را به نوعی دیگر تعبیر می‌کنم. از اوایل دهه 70 تاکنون من به این موضوعی که در ادامه اشاره می‌کنم، فکر می‌کردم و همچنان هم به آن می‌اندیشم. بحثی در مباحث جامعه‌شناسی وجود دارد که به تقاطع آرمان‌گرایی و واقع‌گرایی بازمی‌گردد. ما دوره‌ای را تجربه کردیم که از آن به عنوان دوره آرمان‌گرایانه یاد کردم؛ در آن دوره تقریبا بخش عمده‌ای از واقعیت‌ها دیده نمی‌شدند و یا شکلی پیدا می‌کردند که ما بیشتر در مقوله آرمان‌گرایانه می‌دیدیم. بعد از جنگ این مسئله به تدریج شکل دیگری پیدا کرد. در نظریات جامعه‌شناسی این موضوع به عنوان یکی از موضوعات مهم بعد از هر انقلاب دیده می‌شود. کشور ما بلافاصله بعد از انقلاب درگیر جنگ شد،‌ بنابراین فاصله زمانی که در نظر گرفته می‌شود، از سال‌های قبل از انقلاب تا بعد از جنگ است و حتی جنگ به این روحیه آرمان‌گرایی ضریب داد.

آنچه که برای من اهمیت داشت این بود که یک جامعه بعد از تجربه انقلاب و سپس جنگ چطور می‌تواند از فضای آرمان‌گرایانه عبور کند و آن تقاطع را پشت سر بگذارد؟ اگر به وضعیت امروز جامعه و کشور از این زاویه‌ای که می‌گویم نگاه کنیم، می‌بینیم که واقعیت‌ها چطور آمدند و در مقابل آرمان‌ها ایستادند و کجا واقعیت‌ها آرمان‌ها را تحت تاثیر قرار دادند و کجا این تاثیرگذاری برعکس بوده و در کجا این دو مخدوش شدند؟ این‌ها آن نکاتی است که خیلی از فیلمسازانی که دغدغه انقلاب و جنگ را داشتند به آن توجه کردند. به همین دلیل است که در آثار برخی از فیلمسازان هم همین نگاه را می‌بینید و مشخص است که موضوع به عنوان نکته مهمی مطرح است. موضوع اصلی فیلم من این است؛ گذر از تقاطع آرمان‌گرایی و واقع‌گرایی.

اصلا بحث زندگی با خاطرات دهه 60 در آن وجود ندارد. بحث مهم فیلم اتفاقا ما را به دوره بعد یعنی همان تقاطع آرمان‌گرایی و واقع‌گرایی سوق می‌دهد،‌ می‌گوید در تقاطع آرمان‌گرایی  و واقع‌گرایی چه اتفاقی می‌افتد و البته تحلیلش هم در مورد همان محدوده فیلم است. دوست دارم باز هم در مورد این موضوع فیلم بسازم. چون هر لحظه با آن مواجهیم و گاه در تحلیل آن دچار مشکل می‌شویم.

اصلا طرح این موضوع چه چیز را حل می‌کند؟

اولا موجب می‌شود بخش عمده‌ای از مشکلاتی که این روزها با آن درگیر هستیم بفهمیم، گاهی اوقات نمی‌توانیم مسائل را بفهمیم و فقط می‌نشینیم و افسوس می‌خوریم که در یک دوره چطور زندگی می‌کردیم و یا چطور فکر می‌کردیم و چی می‌خواستیم و چی شد. وقتی موضوعات ساده تحلیل شویم، می‌توانیم فرمول حل خیلی از معادلات را در ذهن خودمان بفهمیم و بعد که متوجه شدیم، نسخه‌ای هم بپیچیم و بگوییم که چرا آرمان‌ها تبدیل به این شکلی شده که با آن مواجه هستیم؟ اگر پاسخی برای این سئوال‌ و پرسش‌هایی از این دست نداشته باشیم، ممکن است جز افسوس همه چیز را رها کنیم و خارج برویم و یا گوشه‌گیر شویم. به سئوال شما برمی‌گردم و می‌گویم این تلنگرها باعث می‌شود تا حدودی مسائل را ساده کنیم و بتوانیم تحلیل ارائه دهیم.

اگر دقت کنید از ابتدای صحبت تا حالا در حال گفت‌وگو در مورد یک فیلم سینمایی هستیم، اما گویی در مورد بیانیه‌ای که شما نوشته‌اید صحبت می‌کنیم. برداشت اندیشه و نگاه از فیلم شما بیشتر مطرح است تا اینکه بخواهیم در مورد خود فیلم صحبت کنیم. به تعبیری خودتان هم می‌پسندید که حرف‌هایتان در قالب فیلم مطرح شود تا اینکه فیلم را به مثابه هنر ببینید.

اگر بگویم اساسا این طور فکر می‌کنم به نظرم به خودم دروغ گفته‌ام. در بعضی موارد پیش می‌آید که «فیلمسازی» را به عنوان خود عمل ساخت فیلم دوست دارم، زمانی هم سراغ موضوعی می‌روم و یا سوژه‌ای پیشنهاد می‌شود و در جریان آن این نمود نگاه شخصی من اتفاق می‌افتد. در تلویزیون سه مجموعه «گل‌های گرمسیری»، «جراحت» و «شیدایی» را ساخته‌ام. ممکن است سئوال شما این باشد که این حرف‌هایی که می‌گویی در کجای آن کارها دیده می‌شد. پاسخ من این است که در بخشی خوب دیده شد، مانند «گل‌های گرمسیری» که همین موضوعات را مطرح می‌کرد، بخشی از آن هم در «جراحت» به زبان دیگری گفته شد، اما در «شیدایی» نمی‌توان رد و خطی یافت. براساس این تقسیم‌بندی چنین به نظر می‌رسد که گویا زمانی که من «شیدایی» را می‌ساختم، مهمترین مساله من فیلمسازی شده بود. بنابراین گاهی پیش می‌آید زمانی بخواهم کاری را انجام دهم، اما آن طرح عین جهانی‌بینی که درباره‌اش صحبت کردیم نباشد.

حالا واقعا در مورد خود فیلم صحبت کنیم. به نظر می‌رسد در «مهمان داریم» باید گروهی همدل را گرد هم می‌آوردید تا آنچه که باید گفته شود، حدس من در این مورد درست است؟

دقیقا همین طور است. این یکی از بهترین تجربه‌های من از نظر روابط کار و پشت صحنه بود که بخش عمده‌ای از آن به مدیریت آقای منوچهر محمدی به عنوان تهیه‌کننده بازمی‌گردد. من با آقای محمدی کار نکرده بودم، اما دوستان قدیمی هستیم و شنیده بودم چطور می‌توانند نظمی در کار به وجود آورند. در یکی دو کار سینمایی که انجام داده بودم، مشکلاتی برایم به وجود آمده بود، که احساس کردم در انتخاب عوامل باید بیشتر دقت کنم و به فرمولی بازگشتم که سر «قدمگاه» تجربه کرده بودم. در آنجا از تک‌تک عوامل درخواست می‌کردم که اگر به موضوع علاقمند هستید و اعتقاد دارید و موضوع فیلم برایتان دغدغه است همکاری را آغاز کنیم. کاری که باید در بعضی کارهای دیگرم هم می‌کردم و متاسفانه انجام ندادم. این دفعه این اتفاق تا حدی افتاد. در تشکیل گروه به این موضوع توجه کردیم.

به واسطه فیلم شما بود که آقای پرستویی بعد از مدتی به سینما بازگشتند.

آقای پرستویی خیلی زود به ما ملحق شدند، زمانی که کار هنوز در حد یک طرح هفت هشت صفحه‌ای بود. ایشان از فکر کلی خیلی خوششان آمد و قرار شد با هم همکار شویم و در مورد طرح و ایده‌هایشان صحبت کردیم. او در مورد شخصیت حاج ابراهیم خیلی فکر کرده بود و انرژی بسیار خوبی در کار گذاشت و دائم امیدوار بودم این انرژی بچرخد و بخش عمده‌ای از آن به خودش برگردد و بتواند از آن دوره‌ای که خودش بارها گفته بود، بیرون بیاید و همین طور خیرش به مجموعه کار هم برسد که این اتفاق هم افتاد.

در مورد نقش حوزه هنری در تولید فیلم، تصور می‌کنید همراهی این اسم با فیلم شما باری هم به همراه دارد؟ امتیاز مثبت یا منفی تلقی می‌شود؟

سینمای ما فضای کاملا بهم ریخته و تنش‌آلودی را پشت سر گذاشت که در آن هر موضوعی تبدیل به سوء‌تفاهم می‌شد. مدیریت سینما هم انرژی زیادی گذاشت و هم خلاقیت زیادی در بخش جنگ‌افروزی و بهم ریختن اوضاع داشت. البته این افراد سابقه قدیمی در این زمینه داشتند و در تمام این سال‌ها چنین کارهایی می‌کردند و از این راه ارتزاق می‌کردند. بنابراین آن فضایی که برای حوزه و خیلی جاهای دیگر از جمله خانه سینما ایجاد شد در مسیر ایجاد تنش در محدوده سینمای کشور بود. در این میان ممکن است کسان و گروه‌هایی دست در دست هم بدهند و بگویند دشمن اصلی سینما حوزه هنری شده است. من رفتاری که حوزه در جریان اکران برخی فیلم‌ها داشت نمی‌پسندم، کما اینکه بارها از سوی ما به آنان تذکر داده شد و گفتیم که این رفتار درست نیست. خود آنان هم دقیقا می‌دانستند این بازی را آقای شمقدری راه‌اندازی کرده...

یعنی شما معتقدید که این جنگ‌افروزی متقابل نبود؟ یعنی اگر شمقدری را جنگ افروز فرض کنیم، حوزه هم نه همیشه اما در این مورد خاص جنگ افروزانه رفتار نکرده؟

حتما، حتما همین

طور بود. اصلا فضا، فضای غیرعاقلانه‌ای شد. سابقه این را نشان داده و در آینده هم همین طور خواهد بود، که تا وقتی وضعیت اداره سینما ما برعهده دولت است، وزیر ارشاد و معاون سینمایی‌اش نقش اول و بی‌بدیلی در ایجاد آرامش و یا تنش در سینما دارد. این قانونی کلی و مربوط به هر دوره‌ای است، چه زمانی که خود من مسئولیت داشتم و یا الان که آقای ایوبی مسئولیت دارند. اگر شما روزی سینما را تنش‌زده دیدید، بدانید که زیر سر معاونت سینمایی است و اگر آرامشی حاکم است، باز هم مدیریت سینما نقش اول را ایفا می‌کند. در آن دوره هر بخشی نه فقط حوزه هنری وقتی با معاونت سینمایی درگیر می‌شد، این طور به نظر می‌رسید که در حال جنگ‌افروزی است. در آن دوره دیدید که آقای وزیر ارشاد بعد از رفتن گفته ما را تصدیق کردند که توسط معاونانشان مدیریت می‌شدند. دوباره نمی‌خواهم وارد بحث روانکاوی شوم و بگویم معاونان وزیر ارشاد چه تصمیمی داشتند و با چه هدفی وارد سینما شده بودند، آنان کاری کردند که تاثیر زیادی روی سینما گذاشت.

اگر به زبان نظامی بخواهم صحبت کنم می‌توانم بگویم که آنان در آن دوره گروهبانان را تبدیل به سرهنگ کردند و تصمیم داشتند سرهنگ‌ها را بازنشسته کنند تا در خانه‌هایشان بنشینند. در آن ماجرای حوزه باید وزیر ارشاد وسط می‌آمد و مسئله را حل می‌کرد، اما او هیچ تسلطی در حوزه فرهنگ و هنر نداشت و این مشکلات را بیشتر می‌کرد.

دوست ندارید فیلمتان فارغ از حاشیه‌ها دیده شود؟

این آروزی همه ماست که خود اصل دیده شود و حاشیه‌ها اصل را تحت تاثیر قرار ندهند. اگر «مهمان داریم» فیلم خوبی باشد حتما کار خودش را خواهد کرد. این طور نخواهد بود که «مهمان داریم» فیلم بسیار خوبی باشد، اما به خاطر حوزه هنری لطمه زیادی بخورد. اگر لطمه‌ای هم بخورد در حد متعارف خواهد بود.

رقابت در جشنواره‌ای که هم‌نسلان شما، پیشکسوتان و فیلمسازان جوان در آن شرکت دارند، چطور است؟

اتفاق منحصر به فرد و جذاب و دوست‌داشتنی است. کمتر ممکن است در جشنواره فیلم فجر این اتفاق بیافتد. برخی از فیلمسازانی که در جشنواره فیلم دارند، ریتمی برای فیلمسازی خود دارند که گاه دو سال یکبار و گاه سه سال یکبار فیلم می‌سازند که حالا فیلم‌های آنان در یک جشنواره عرضه شده است. این اتفاق بسیار خوشایندی است، اما من بیشتر از منظر مسئولیت صنفی‌ام دائم آرزو می‌کنم که ختم به خیر شود و موجب هم‌افزایی شود و طوری نشود که دستاوردهای ما که موجب همدلی شده بود، حالا به واسطه این رقابت به افتراق منجر نشود. جایزه جشنواره فجر و یا هر جایزه‌ای برای فیلمسازی که اثرش را راهی رقابت می‌کند اهمیت دارد و قابل انکار نیست. من هم مدیریت جشنواره داشتم و هم سیمرغ گرفته‌ام، بنابراین جایزه می‌تواند مرا چندان به تلاطم نیاندازد. نکته‌ای که برای من اهمیت داشت، ساخت این فیلم در زمانی بود که من با بحران‌های زیادی مواجه بودم و حالا باید قصه فیلم را در فضایی آرام روایت می‌کردم. این تجربه خوبی بود.

57243

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 336444

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
7 + 6 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • شیرین IR ۰۵:۴۳ - ۱۳۹۲/۱۱/۱۷
    1 0
    آقای عسگر پور عزیز سلام عرض میکنم من یک بانوی متولد 49 هستم.دارای همسری همسن شما ...(دو مخاطب از نسلی که شما ازش میایید)و دارای دو فرزند که همه باهم کار شما رودیدیم.اینجا صحبت از این بود که موفقیت این کار مرهون همدلی و همسویه بودن گروه شما بوده.من تعمیمش میدم..حتی درک بزرگی و ارزش اثر این گروه هم نیازمند مخاطب همدله..البته این نقطه نظر به این معنی نیست که کار شما نتونست با مخاطبین نسل های قبل و بعد از شما ارتباط برقرار کنه..اینو ازسکوت سنگین و گویای حاکم بر فضای سالن نمایش در تمام طول مدت اکران...از کف زدن های ممتد تماشاچیان..از سکوت و بهتشون هنگام پایین اومدن از پله برقی براحتی میشد فهمید..از نقدای آبکی و حرفه ای..از قهقهه های پوچ و بی معنی..از هیاهو.......خبری نبود..و همین..