دومین فیلم سینمایی نرگس آبیار پس از «اشیا از آنچه در آینه میبینید به شما نزدیکترند» هرچند همچنان با محوریت زنان پیش میرود، اما بستر مستند جنگ و ارتباط نزدیک فیلمساز با آدمهای واقعی درگیر این موقعیت، به نگاه او و زاویه دید فیلم عمق داده است.
در اولین نگاه میتوان فیلم را نقطه تلاقی دو اثر برجسته سینمای دفاع مقدس ایران با محوریت زنان- مادران دانست؛ «گیلانه» رخشان بنیاعتماد و «بوسیدن روی ماه» همایون اسعدیان که هر دو به مصائب مادرانی میپردازند که به جهت حسی و عاطفی نمی توانند با از دست دادن (یا معلولیت) فرزندی که به جنگ فرستادهاند، کنار بیایند .
اما همراه شدن با فیلم «شیار 143» این امکان را به مخاطب میدهد تا این موقعیتهای آشنا و تأثیرگذار را بر بستر روابطی جدید و بومی؛ متناسب با جغرافیا و منطقه ببیند. در واقع این مناسبات انسانی و مهمتر از همه نقش و نوع حضور زن- مادر در خانه، خانواده و اجتماع کوچک روستا، بازتعریفی از کاراکتر مادر در تعامل با محیط و اجتماع است.
فیلم در روایت خود نیز نوآوریهایی دارد تا شنیدن و دیدن این قصه چه بسا آشنا را به گونهای متفاوت و بهروز کند. در واقع روایت هر یک از شخصیتها که مقابل دوربین از این مادر و پسر (الفت و یونس) و جنس رابطه آنها از کودکی تا بزرگسالی میگویند، برشی خاص از زندگی و روابط مردم بومی روستایی حوالی کرمان است. روایتی که هم به زمان و مکان شناسنامه میدهد هم رابطه خاص این مادر و پسر را شناسنامهدار و واجد ویژگی میکند.
این ویژگی همان چیزی است که 15 سال یک مادر را با کمر پینه بسته از رادیویی که به کمرش بسته، سر پا نگهداشته و او را به گونهای ملموس کرده تا مخاطب ذره ذره حل شدن الفت در یاد و خاطره یونس را حس کند و همراه با او دلشورههایی از جنس همان کوره مس گداخته را تجربه کن.
الفت با بازی تأثیرگذار مریلا زارعی نمونه ای از مادران ایرانی با چاشنی و رنگامیزی یک منطقه بومی است که با نگاه ظریف و جزئینگر نویسنده و فیلمساز تبدیل به قهرمانی غیر کلیشهای و تأثیرگذار شده است؛ قهرمانی که کنشمندی او در صرفِ فعلِ انتظار خلاصه میشود.
زنی که در عین تسلیم در برابر رضای خدا، درک موقعیت و رضایت از فرستادن تنها پسرش به جبهه، وجوه والای انسانی و مادری را از یاد نبرده و همین ویژگی است که به تصویر او بعد میبخشد و دلشورهها، غم و شادیهای لحظهای و در نهایت سکوت و پناه بردنش به انتظاری بیکلام را تبدیل به واقعیترین کنش یک مادر میکند.
فیلم ضمن حفظ خط داستانی که از خلال فلاشبکها دنبال میکند و تداوم در روایتی که به این شیوه امکان به تصویر کشیدن نقاط اوج داستان را فراهم کرده، یک خط تعلیقی را نیز در داستان خود دنبال میکند که ابتدا با چند کد جزئی پیش میرود.
کدهایی از حضور یک سرباز (جواد عزتی) و قرار دادن روایت مقطع و نامفهوم او در لابلای روایت دختر الفت، برادرخوانده الفت و ... که به تدریج این کدهای نامفهوم بسط پیدا کرده و در نهایت حلقه گمشده روایت را که تعیین کننده سرانجام داستان الفت و یونس است، سر جای خود قرار میدهد.
به این ترتیب در «شیار 143» با فیلمی سر و کار داریم که دغدغهاش تنها روایت یک قصه آشنا و تکراری از جنگ و تبعات ناخوشایند آن نیست بلکه مهمتر از هر چیز نگاه انسانی به این مقطع تاریخ معاصر کشورمان و آدم های واقعی درگیر آن را نشانه رفته است.
نگاهی که سینمای دفاع مقدس کشورمان برای احیا و قد علم کردن دوباره نیاز به آن دارد تا از خلال امروز، این گذشته تعیینکننده و تأثیرگذار را نظاره کند و ابعاد متفاوت و نادیده این جنگ و آدمهای متأثر از آن را به تماشا بنشیند.
والا نگاه حماسی و تبلیغاتی دهه شصتی که مخصوص دوران جنگ بود برای امروز و مخاطبانی که چه بسا این مقطع را تجربه نکردهاند، دیگر جوابگو نیست.
سینمای دفاع مقدس نیازمند زوایای جدید برای نگاه به این گذشته افتخارآفرین است تا بتواند نسل امروز را به شیوهای زمینی و قابل باور با ویژگیهای منحصر به فرد آدمهای درگیر این جنگ آشنا کند و به گفته بهتر رسوب اتفاقات این مقطع مهم را در گذر از سه دهه به جان مخاطب تزریق کند. آنهم برای مخاطبی که پرسشگر است و جوابهای تکراری همیشگی دیگر راضیاش نمیکند!
حضور فیلم «شیار 143» در سی و دومین جشنواره فجر علاوه بر تثبیت حضور یک فیلمساز زن که از فیلم اول به دوم جهشی خاص داشته است، میتواند مکمل حضور فیلمهای دفاع مقدسی بزرگان سینمای ایران باشد تا همه در کنار هم، مهجور ماندن این گونه سینمایی را به جهت کمی و کیفی به گونهای جبران کنند که در صورت حضور در جشنواره و نمایش، حتماً این کار را میکند.
نظر شما