تلاش برای خروج ایران از انزوای بین المللی و اصلاح روابط با همسایگان یکی از مهمترین موضوعاتی است که در دستور کار وزارت امور خارجه قرار دارد.

دیاکو حسینی  

تلاش برای خروج ایران از انزوای بین المللی و اصلاح روابط با همسایگان یکی از مهمترین موضوعاتی است که در دستور کار وزارت امور خارجه قرار دارد. در راه این تلاش ها، محمد جواد ظریف چندی پیش دیدارهای ارزشمندی با مقامات رسمی کویت، قطر و امارات ترتیب داد که با نتایج قابل قبولی نیز همراه بود. اما آیا باید این دیدارها در ریاض و با مقامات سعودی هم ادامه بیابد؟ به اعتقاد من دلایل قوی برای بد بدبینی نسبت به بهبود روابط ایران و عربستان با کمک سفرهای دیپلماتیک، دلجویی ها و اعتمادسازی های مرسوم وجود دارد. کسانی که از سفر آقای ظریف به عربستان و تنش زدایی دو کشور حمایت می کنند، استدلال های ضعیف و غیرقانع کننده ای را به میان می کشند. به اعتقاد آنها بهبود روابط ایران و عربستان به ترمیم مناسبات ایران و غرب یاری خواهد رساند. آنها می گویند، ادامه ناخشنودی ها و سوظن ها میان ایران و عربستان، آسیب پذیری ما در لبنان، عراق و سوریه را افزایش خواهد داد و در نهایت استدلال می کنند که با توجه به جایگاه کانونی عربستان سعودی در جهان اسلام، ایران نمی تواند بدون روابط خوب با عربستان، نقش آفرینی ویژه خود را در دنیای اسلام پیگیری کند. هر سه این استدلال های نادرست، سیاست خارجی را به مسیر اشتباهی هدایت می کنند. در بخش اول این نوشتار تلاش خواهم کرد نادرستی استدلال های موافقان تنش زدایی با عربستان را نشان دهم و در بخش های بعدی به این پرسش پاسخ خواهم داد که چه استراتژی جذاب تر و کارآمدتری را می توانیم برای مواجهه با عربستان سعودی انتخاب کنیم.

 مفروضات غلط طرفداران تنش زدایی

طرفداران تنش زدایی با عربستان فرض می گیرند که مداخله های غرب در خلیج فارس و آسیای غربی به دلیل تهدیدی است که ایران انقلابی متوجه همسایگانش می سازد.اجازه بدهید پاسخ به ادعاهای مطرح شده و بحث درباره آینده روابط ایران و عربستان را از مطالعه این فرضیه آغاز کنیم. این فرضیه، همان ادعایی است که سالها واشنگتن و متحدانش تکرار کرده اند. می دانیم که این ادعا قبل از انقلاب ایران، در برابر اتحاد جماهیر شوروی نیز بکار می رفت. ایران نیز مانند اتحاد شوروی در معرض اتهام صدور ایدئولوژی انقلابی، دخالت در امور داخلی سایرین و تهدید همسایگان ضعیف تر قرار دارد. از آنجایی که هیچ تناسب و شباهتی میان ایدئولوژی ایران شیعی و روسیه کمونیستی وجود ندارد بنابراین چه چیزی باعث شده که واشنگتن استراتژی یکسانی در برابر اتحاد شوروی و ایران اتخاذ کند؟ پاسخ بطور ساده در راهنمای برنامه ریزی دفاعی آمریکا (1999-1994( نهفته است. درون مایه این استراتژی جدید در نخستین سال های پایان جنگ سرد از سوی پرزیدنت بوش در موسسه آسپن طرح ریزی شد و بعدها بطور اصولی پایه استراتژی دفاعی آمریکا قرار گرفت:

«اولین هدف ما جلوگیری از ظهور دوباره قدرت های رقیب چه در سرزمین های اتحاد جماهیر شوروی سابق و چه در مکان های دیگر است؛ قدرت های رقیبی که بتوانند تهدیدی مشابه تهدید اتحاد جماهیر شوروی را علیه ما تحمیل کنند. این ملاحظه مهم که متضمن استراتژی دفاعی ماست، مستلزم تلاش ما برای جلوگیری از برتری یافتن قدرت های دشمن بر مناطقی است که منابع آن برای تبدیل شدن به قدرت جهانی کفایت می کند. این مناطق شامل اروپای غربی، آسیای شرقی، سرزمین های اتحاد جماهیر شوروی سابق و جنوب غرب آسیاست».

تاکنون اتحادهای نظامی مهمترین وسیله واشنگتن برای رسیدن به این هدف بوده اند. حفظ و گسترش ناتو به سوی شرق، برافراشتن چتر اتمی بر فراز اروپای غربی با وجود از میان رفتن فلسفه وجودی آن پس از فروپاشی شوروی، پیمان دفاعی با ژاپن و تقویت ناوگان هفتم آمریکا در آسیای شرقی و همچنین افزایش تعهدات نظامی در خلیج فارس که با پایگاه های آمریکا در بحرین، قطر، کویت و عربستان سعودی حمایت می شوند، شاخص ترین تلاش های آمریکا در زمینه بهره برداری از اتحادهای نظامی در مناطق چهار گانه مورد نظر آمریکاست.  از دیدگاه آمریکا، ایران تنها کشور آسیای جنوب غربی است که از پتانسیل های اقتصادی، نظامی و جغرافیایی لازم برای کسب هژمونی در خلیج فارس و غرب آسیا برخوردار است. کسب هژمونی از سوی ایران، ملازم با بیرون رانده شدن ایالات متحده از خلیج فارس و سرتاسر آسیای غربی خواهد بود. برخلاف تصور عامه این واهمه نه تنها ریشه در انقلاب ایران ندارد بلکه قبل از انقلاب اسلامی نیز وجود داشت. در آن زمان نیز به رغم مناسبات دوستانه ایران و آمریکا، واشنگتن مانند امروز نمی توانست مطمئن باشد که پس از تبدیل شدن ایران به هژمون منطقه ای، برخلاف منافع و خواست ایالات متحده عمل نخواهد کرد. اما دخالت دو عامل دیگر، انگیزه کافی برای تهران و واشنگتن فراهم می کرد تا به جای دشمنی راه اتحاد را برگزینند: یکی، وجود تهدید اتحاد جماهیر شوروی در همسایگی ایران و دیگری؛ همسویی ایدئولوژیک ایران و آمریکا. به اعتقاد شاه، مهار خطر سلطه جویی اتحاد جماهیر شوروی بر سایر آمال ژئوپولیتیکی تقدم داشت. با این توجه که ایران به تنهایی نمی توانست مانع از تهاجم احتمالی مسکو باشد، اتحاد با ایالات متحده برای دفع این خطر راه حلی منطقی به نظر می رسید.  در همان دوران حتی تهدید مشترک و همراهی ایدئولوژیک نیز مانع از آن نشد که ایالات متحده، راه را برای برتری یافتن ایران بر خلیج فارس و دست یافتن به شایستگی های طبیعی اش سد نکند. از دیدگاه بریتانیا که بعدها میراث تفکر استراتژیک آن برای ایالات متحده نیز برجای ماند، عربستان و ایران باید بلندپروازی های ژئوپولیتیکی یکدیگر را مهار می کردند. در سال 1967 وزارت خارجه بریتانیا گزارشی را تهیه کرد که قرار بود سیاست بلند مدت بریتانیا در خلیج فارس را هدایت کند. طبق این گزارش که کمتر از یک سال بعد به تایید وزارت دفاع و کمیته سیاست ماورا دریاها نیز رسید، «بریتانیا باید موازنه های محلی را که نیاز به حضور نظامی ما ندارد تشویق کند». ایران و عربستان تنها کشورهای بودند که قادر به اجرای این وظیفه بودند. «آنها در بهترین جا برای اعمال قدرت در منطقه قرار دارند. عربستان سعودی بخاطر ارزش موقعیت جغرافیایی مسلط اش و ایران بخاطر برتری نیروی دریایی رو به گسترش اش در خلیج ]فارس[...».

پس از خروج بریتانیا از شرق مدیترانه و خلیج فارس، ایالات متحده موازنه میان ایران و عربستان را به رغم آزردگی خاطر شاه از نادیده گرفتن حق طبیعی ایران برای رهبری کشورهای خلیج فارس، ادامه داد. پس از سرنگونی شاه، همسویی ایدئولوژیک به سرعت جای خود را به برخورد ایدئولوژیک داد و ده سال بعد با فروپاشی اتحاد شوروی، دیگر عامل موازنه کننده ایران نیز کنار رفت.  در 1979 ایران با ملاحظه شاخص های نظامی، نیروی انسانی و زیرساخت های اقتصادی به مراتب قدرتمندتر از مجموع همسایگانش بود و از دیدگاه ایالات متحده کاملا آشکار بود که عربستان سعودی قادر به موازنه ایران نیست. تبدیل کردن جنگ ایران و عراق به یک جنگ فرسایشی هشت ساله بخشی از روش آمریکا برای تضعیف دو قدرت منطقه ای ایران و عراق بود. تشکیل شورای همکاری خلیج فارس، راه اندازی مرکز فرماندهی نیروهای واکنش سریع در 1983 و استقرار پایگاه های نظامی در اطراف ایران، ابزارهای آمریکا برای محدود کردن (Containment) ایران بودند و در این بین، کشورهای حاشیه خلیج فارس به همراه عربستان سعودی قطعات این آرایش نظامی محسوب می شدند. همانطور که مارینا اوتاوی از بنیاد کارنگی یادآوری کرده است تمام این سیاست ها به منظور بازداشتن ایران تا کنون شکست خورده اند. هر ناظر بی طرفی بسرعت این واقعیت که ایران تمام پروژه های استراتژیکی که در کشورهای همسایه آغاز کرده را با موفقیت به پایان رسانده است، تایید می کند. با وجود فشارهای لابی اسرائیل بسیار بعید است که دولت آمریکا نصحیت اواتاوی مبنی بر تشویق کشورهای خلیج فارس به همکاری با ایران و سپردن مسئولیت های منطقه ای به تهران که به اعتقاد او می تواند ایران را از یک قدرت تجدیدنظر طلب به بازیگر طرفدار وضع موجود تبدیل کند، بپذیرد. در عوض،صداهای رساتر در آمریکا پیشنهاد می دهند که ایالات متحده توانایی های بازدارندگی خود را در برابر ایران ارتقا ببخشد. بدون تردید، عربستان سعودی در یک طرف این بازی قرار دارد. همانطور که در ادامه بحث خواهم کرد این تمایل عربستان به ماهیت «واحد سیاسی» سعودی ( که به دشواری می توانیم آن را کشور بنامیم) بیش از واقعیت های قدرتی وابسته است؛ بطوریکه به اعتقاد من، تغییر این رویه تنها از طریق تغییر رژیم عربستان سعودی همراه با تعقیب پروژه کشور سازی مدرن و یا به هر نحو دیگری با درهم شکسته شدن انگیزه و امید مقاومت در برابر رهبری منطقه ای ایران میسر خواهد شد.

 از آنجایی که ایران دارای تسلیحات هسته ای نیست، بازدارندگی ایران معنای پیچیده تری دارد اما در هر حال، نسبت به این موضوع که ایران برای پیشبرد اهداف امنیتی نه به پیروزی های نظامی بلکه به مهارت سیاسی برای استفاده از ظرفیت های منطقه ای (مانند گروه ها و احزاب سیاسی در سرتاسر منطقه) تکیه دارد، بی توجهی می کند. بازدارندگی با ابزارهای نظامی برای متوقف کردن پیروزی های سیاسی، در عمل، بیشتر شبیه تلاش برای بریدن فولاد با یک تکه کاغذ است. همانطور که از سخنان چاک هگل وزیر دفاع آمریکا در نشست منامه برمی آید، به نظر نمی رسد دولت ایالات متحده و متحدانش در خلیج فارس نیز به این نتیجه رسیده باشند.

استدلال دوم و سوم طرفداران تنش زدایی با عربستان بسیار ضعیف تر است. آیا تنش در مناسبات تهران - ریاض باعث آسیب های بیشتر به ما در عراق، لبنان، سوریه و فلسطین خواهد شد؟ خیر؛ زیرا علت اصلی صف آرایی های اخیر عربستان در برابر ایران، موفقیت تهران در مهار ضربات عربستان در این کشورها و ناتوانی عربستان در آسیب رساندن به پروژه های استراتژیکی ایران بوده است. عربستان در مقایسه با سال 2003 که نیروهای القاعده در افغانستان و عراق قادر بودند، تلفات سنگینی به دولت تازه تاسیس عراق و نیروهای ائتلاف وارد کنند، کمتر می تواند پیش پای موج تغییرات سیاسی سنگ اندازی کند. خاندان سعودی و متحدانش در ائتلاف 14 مارس از دست یافتن به کمترین اهداف خود در لبنان عاجز مانده اند. به همین ترتیب در عراق، فلسطین و سوریه، گروه های سلفی وابسته به عربستان سعودی یکی پس از دیگری در حال از دست دادن جبهه های سیاسی و نظامی هستند؛ به ویژه درمورد سوریه روشن ترین افقی که عربستان می تواند ترسیم کند، ادامه بن بست کنونی و بدنام شدن هرچه بیشتر عربستان، قطر و سایر تامین کنندگان مالی، جنجگویان القاعده و سلفیون وهابی است. با این اوصاف آیا تنش ایران و عربستان نقش آفرینی ایران در جهان اسلام را مختل خواهد کرد؟ خیر؛ زیرا نه تنها قرائت وهابی از اسلام نمی تواند آینده جهان اسلام باشد بلکه این قطب بندی در جهان اسلام که ترکیه، ایران و عربستان سعودی را به عنوان مدل های گوناگون اسلام سیاسی معرفی می کند، فضای بیشتری برای ایران به منظور تسخیر قلب شمار قابل توجهی از مسلمانان جهان ایجاد خواهد کرد تا شکل متعادل اسلام سیاسی را در ترکیبی موفق از رشد و توسعه اقتصادی و اجتماعی عرضه کند. در آینده، موفقیت یا شکست ایران در این قلمرو بستگی به آن دارد که اسلام مورد نظر ایران درون شکاف شیعه و سنی تعریف شود یا آنکه با خارج شدن از این شکاف، نماینده کل جامعه مسلمانان ترقی خواه باشد. احیای شیعیان در کشورهای اسلامی که اغلب تا کنون در فضای سرکوب و خفقان حکومت های استبدادی زیسته اند، در نهایت عربستان سعودی را وادار به پذیرفتن نقش شیعیان هم در درون جامعه عربستان و هم در جهان اسلام خواهد کرد. همزمان با چنین پذیرشی از سوی علمای محافظه کار سعودی، تفسیر مضیق وهابیت از اسلام که پایه های مشروعیت حکومت سعودی را فراهم کرده، به یکباره فرو خواهد ریخت. منازعات کشوری و طبقاتی درون جهان اسلام، بخشی از راه بلوغ اسلام سیاسی در عصر جهانی شدن هاست و نتیجه نهایی آن هرچه که باشد، می تواند تکلیف و نسبت میان مدرنیزم و شریعت را روشن سازد. بخش از گرایش های سیاسی برای تنش زدایی با عربستان سعودی، ناظر بر هشدارهای گروهی از کارشناسان است که تصویر آتی جهان اسلام را در آمیختگی با با منازعه شیعه و سنی می نگرند. ولی نصر در کتاب «احیای شیعه: چگونه کشمکش های درون اسلام، آینده را شکل خواهد داد» هشدار می دهد که در آینده منازعه شیعه و سنی ابتدا در عراق و سپس در سرتاسر خاورمیانه غالب خواهد شد و همراه با آن منازعات فرقه ای، افراط گرایان سنی را افراطی تر و اشتیاق انقلابی شیعیان را تشدید خواهد کرد. بدون شک امکان گسترده تر شدن اختلافات فرقه ای وجود دارد اما این یک روند خود به خودی و برآمده از ماهیت اختلافات فقهی میان آنها نیست. نصر در سرتاسر کتاب نقش حکومت ها و انگیزه های سیاسی آنها برای شعله ور کردن این احساسات فرقه ای و همچنین نقش اراده آنها برای معکوس کردن این روند را نادیده می گیرد. حکومت های منطقه و ماورای آن می توانند جنگ های خونین میان شیعیان و سنیان را تشدید کنند و اغلب تا کنون چنین نیز کرده اند. این حکومت ها به همان اندازه می توانند در کنترل و کاهش خشونت های فرقه ای نقشی موثر ایفا کنند.

 از دیدگاه طرفداران تنش زدایی ایران و عربستان، تلاش برای رفع اختلافات دو کشور خطر جنگ فرقه ای را خواهد کاست.آنها بطرز ساده اندیشانه ای تصور می کنند که علت حمایت عربستان از جنگ های فرقه ای با شیعیان، بی اعتمادی ریاض به بازخیزی شیعیان در منطقه و در نهایت سرایت ناآرامی ها به جامعه شیعیان عربستان سعودی است و بنابراین دادن این اطمینان به آنها که ایران قصد گسترش شیعه گری و تهدید منافع سنتی عربستان را ندارد می تواند به تخفیف تنش ها یاری برساند. آنها هراس عربستان سعودی از مدرنیزم را با هراس آنها نسبت به شیعه گری اشتباه می گیرند. فراتر از تشیع و ژئوپولیتیک شیعه، علت عمیق تری نیز برای ستیز با مدرنیزم ( چه در چارچوب ایده های جدید در دنیای شیعه و چه تفسیرهای سازگار علمای سنی از اسلام و چه گسترش ایده های دموکراسی و آزادی) وجود دارد که عبارت است از واهمه خاندان سعودی از فروریزی پایه های مشروعیت فلسفی وهابی گری و در نتیجه پایان حکومت خاندان سعودی بر شبه جزیره عربستان.

فرهنگ استراتژیک سعودی و دکترین وهابیت

کشور سعودی از درون جنگ و فتوحات سرزمینی و پیوندهای قبیله ای زاده شده و به بیان فارابی، مصداق «مدینه تغلبیه» در دنیای مدرن است. در فرهنگ استراتژیک عربستان سعودی، قرائت های مذهبی خارج از وهابیت و منبع وفاداری های بیرون از ریاض و نواحی مرکزی، نه تنها به رسمیت شناخته نمی شود بلکه عینیت «دشمن» را تداعی می کند. پیوند متصوره میان اسلام و وهابیت، ایدئولوژی سعودی را تغییر ناپذیر و بدون نقص می پندارد. بنابراین هر نوع تلاشی برای تغییر جهان بینی وهابی و یا کوشش برای انکار سنت های قبیله ای آن (برای مثال حقوق کارگران خارجی، زنان و شیعیان)، اقدامی بر ضد حکومت سعودی قلمداد می شود. هرگز حیرت آور نیست که اصلاحات سیاسی در عربستان به مفهوم دست اندازی به اشارات مذهبی ایدئولوژی وهابی و نقض وفاداری های قبیله ای به حساب آورده شود ( در این بین، اصلاحات جزیی و وعده داده شده عبدالله بن عبدالعزیز در حد نمایش های سیاسی و در لایه های فوقانی ساختارهای سیاسی باقی مانده و لاجرم دلیلی برای جدی گرفتن آن نداریم). لقب «خادم حرمین شریفین» که پادشاهان سعودی پس از ملک فهد برای خود برگزیدند، اضافه بر تقلای خاندان سعودی برای معنویت بخشیدن به جایگاه پادشاه در نظام سیاسی، حاوی اشارات ژئوپولیتیکی نیز بود. خاندان سعودی به دلیل تسلط بر حرمین شریفین خود را مستحق رهبری مسلمانان جهان نیز می داند و از سایر کشورهای اسلامی انتظار دارد که رهبری آن را بپذیرند. فروریزی مشروعیت وهابی گری نه بواسطه برتری یافتن جدلی سایر قرائت های اسلام به آن بلکه حتی با پذیرفتن همزیستی میان وهابی گری و دیگر فرق اسلامی در شبه جزیره عربستان رخ خواهد داد؛ امری که تاکنون رهبران سعودی از افتادن در دام آن احتراز کرده اند. دشمنی پایان ناپذیر عربستان سعودی با مصر ناصری و عراق بعثی نه تنها به دلیل رقابت آنها در عصر جهان دو قطبی و نیز به دست گرفتن رهبری جهان عرب بود بلکه ریشه در سیاست داخلی عربستان سعودی و آثار ایدئولوژی مطلق گرای وهابیزم نیز داشت که هیچ نوع رقیب عقیدتی را برای خود تحمل نمی کند. عربستان سعودی هرگز یک کشور ملت پایه نبوده و ترجیح می دهد خود را به عنوان مروج ایدئولوژی فراسرزمینی اسلام وهابی معرفی کند. در سده نوزدهم جنبش های اسلامی در هند سخت از جنبش و آموزه های محمد ابن عبدالوهاب اثر پذیرفتند. با این وجود تا سه دهه پس از تاسیس «جماعت علمای هند» در 1919، گرایش عمده اسلام گرایان هند به استقلال از بریتانیا و حفظ وحدت سرزمینی هند بود. عربستان سعودی با حمایت از علمای افراطی تری که نمی توانستند بازخیزی اسلامی در چارچوب وحدت و همزیستی مسلمانان با غیرمسلمانان را بپذیرند، ایده جهان وطنی اسلامی را که در حقیقت پوششی بود برای گستراندن وهابیزم و به خدمت گرفتن پتانسیل جامعه مشتاق مسلمانان شبه قاره هند، تشویق کرد. ادامه نفوذ علمای وهابی سعودی در ماورای شبه جزیره عربستان به شکل گیری جنبش های جدید با حوزه عمل فراملی و درون مایه ای خشن و انعطاف ناپذیر یاری رساند.جنبش «اهل حدیث»، «جماعت سلفیه» و «سپاه صحابه» از مهمترین جنبش ها و نهادهایی هستند که با حمایت مالی سعودی به فعالیت های گسترده ای علیه انقلاب ایران پرداختند. «جامعه فاروقیه» و نهادهایی مانند «رابطه عالم اسلامی» که شخصیت های تاثیرگذاری همچون «مولانا منظور نعمانی» آن را نمایندگی می کردند، نقش بنیادی در تبلیغات ضد ایرانی و ضد شیعی ایفا کردند. امروز میراث این کوشش ها، بیش از صدها مدرسه دینی در سرتاسر پاکستان، افغانستان و آسیای مرکزی به همراه بنیادها، سازمان ها و جنبش های دینی است که سرسختانه تبلیغ و اشاعه آرمان های وهابیت را پیگیری می کنند. شواهدی از فعالیت وهابیون در مناطق سنی نشین ایران نیز وجود دارد. سالانه ده ها نفر از سراسر کشورهای اسلامی از اندونزی تا مصر، راهی  نهادهای دینی در عربستان مانند دانشگاه ام اقری در مکه، دانشگاه اسلامی مدینه و ریاض برای آموختن اسلام می شوند و پس از بازگشت به کشورشان به منزله مبلغان آتشین قرائت وهابی از اسلام به دنبال جذب مریدان ویژه خود می روند. در آینده نزدیک احتمالا طلاب بیشتری برای فراگیری تفسیر وهابی از اسلام راهی این مدارس و دانشگاه ها خواهند شد. افزایش جمعیت آسیای جنوبی و جنوب غربی در دهه های آینده موجی از جوانان فقیر، بیکار، سرخورده و سرشار از بغض و نفرت را روانه این مدارس خواهد ساخت و برای دولت سعودی هیچ تحرک اجتماعی بیش از این نمی تواند به تداوم مشروعیت سیاسی آن کمک کند. در راس تمام کشورهای منطقه، یمن و پاکستان، آمادگی بیشتری برای خلق فجایع آینده را دارند. یمن با رشد جمعیت 3/2 درصد در سال انتظار می رود تا 15 سال آینده جمعیتی بالغ بر 35 میلیون نفر داشته باشد و اغلب سربازانی بالقوه برای خدمت به آرمان های خاندان سعودی و به همراه آن، پاکستان با دولتی ضعیف که فساد سیاسی، هر روز تعداد بیشتری از جوانان را به دامن بنیادگرایی مذهبی به امید بازسازی دولتی بر اساس اصول خلافت «خلفای راشدین» هدایت می کند. شاید امروز اسلام گرایان وهابی، فرهنگ و سیاست غرب را هدف گرفته باشند اما عربستان سعودی می تواند شمار قابل توجهی از آنها را علیه ایران و جامعه شیعیان در جهان نیز بسیج کند. از آنجایی که دکترین وهابیت مبتنی بر گسترش طلبی ایدئولوژیک و ناسازگاری با مدرنیته، پلورالیزم و آزادی های اولیه انسانی است، تنش زدایی فاقد توجیه استراتژیک و اخلاقی است. ایران هم باید همان مقدار سخت گیرانه تر برخورد کند؛ زیرا ادامه استراتژی فرقه گرایی عربستان سعودی نه تنها تهدیدی برای شیعیان و نه تنها تهدیدی برای تمامیت ارضی و ثبات داخلی ایران است بلکه رونق و ثبات اقتصادی در اوراسیای جنوبی را نیز تهدید می کند. در منطقه ای چنان درهم ریخته که آتش نفرت، جنگ و انتحار زبانه می کشد جایی برای رشد و توسعه اقتصادی باقی نمی ماند.

مزیت های ایران در استراتژی مهار عربستان

اگر تنش زدایی روش مناسبی برای مواجهه با عربستان نباشد، چه راه دیگری پیش روی ایران قرار دارد؟ کسانی که به حساسیت و شکنندگی آسیای جنوب غربی آشنایی دارند ، هرگز استراتژی رویارویی مستقیم ایران و عربستان را پیشنهاد نخواهند کرد. اگرچه با حذف سایر عوامل مقدورات نظامی ایران برتری ویژه ای به ما بخشیده اما توانایی عربستان در همراه ساختن سلفیون کشورهای اسلامی که سال هاست از پروژه جعلی «هلال شیعی» هراسیده اند، آسیب پذیری ایران شیعه را به عنوان اقلیتی در جهان اسلام سنی مذهب افزایش می دهد. به علاوه، همچنان غرب با اعتمادی ویرانگری که به عربستان به منظور موازنه کردن ایران دارد، در یک برخورد احتمالی دو کشور (که در بحران اخیر بحرین سایه آن بر فراز منطقه به پرواز درآمد) از متحد خود به حمایت خواهد برخاست.  برخورد نظامی ایران و عربستان، فاجعه ای بی پایان را برای دنیای اسلام رقم خواهد زد. اما این واهمه های بجا، نباید ایران را به دامان ایده های نادرست تنش زدایی بکشاند. زیرا در وضع موجود، عربستان سعودی فرصت بیشتری برای جذب، تربیت و سرمایه گذاری در کشورهای در معرض فقر، ناکارآمدی سیاسی و فروپاشی اجتماعی می یابد. باید توجه داشته باشیم که رهبران سعودی نیز می توانند برای پرهیز از تنش زدایی با ایران از همین استدلال بهره بگیرند و در واقع چنین نیز می کنند. از دیدگاه عربستان، تنش زدایی و سعه صدر در مقابل ایران، فرصت بیشتری به تهران خواهد داد تا سامان دادن به نیروهای شیعه مذهب و یا طرفدار ایران در کشورهای منطقه را با فراغ خاطر پیگیری کند. این سوظن ها کمترین بهایی است که در منطقه ای با پیچیدگی های جغرافیای قومی و منبع وفاداری های غیرملی اداره نمی شود، باید پرداخت. در شرایطی که روش های سنتی مقابله با دشمنان در اینجا فاقد کارآیی است، ایران باید به روش های کمتر تهاجمی برای دفع این خطر توسل بجوید.

1- ما باید از امواج جهانی شدن های تکنولوژی، ارتباطات، آموزش و ارزش های مشترک بشری برای پیشبرد منافع ملی بهره بگیریم. اگرچه تا به امروز عربستان سعودی از طوفان بهار عرب در امان مانده اما به این معنا نیست که جامعه عربستان آماج دگرگونی های اجتماعی در لایه های زیرین جامعه قرار نداشته است. بیش از 60 درصد از جمعیت عربستان را جوانان زیر 30 سال تشکیل می دهند؛ جوانانی که بیشتر از سابق با دنیای خارج ارتباط می گیرند و از سطح آموزشی بالاتری برخوردار هستند؛ با انتظاراتی که دولت سعودی قادر به پاسخ دادن به آنها نیست. طبق گزارش شاخص های توسعه بانک جهانی، در سال 2000 تنها 18 درصد از جوانان عربستان دارای تحصیلات دانشگاهی بودند. این رقم در سال 2009 به 44 درصد افزایش یافته است. این در شرایطی است که مطابق با داده های اداره مرکزی آمار و اطلاعات عربستان، 85 درصد از بیکاران این کشور را افراد زیر 30 سال تشکیل می دهند. طبق آخرین گزارش همان اداره در سال جاری، 2/46 درصد از کل بیکاران این کشور، تحصیل کردگان با مدرک لیسانس هستند. از 3/83 درصد شاغلین جمعیت عربستان بیش از 47 درصد را اتباع خارجی تشکیل می دهند. اگر اوضاع بر همین روال ادامه یابد، قشر متوسط تحصیل کرده فاصله بیشتری با حکومت خواهند یافت و خودآگاهی طبقاتی و افزایش انتظارات می تواند بزودی، سرآغازی بر گسترش اعتراضات و ناآرامی های اجتماعی باشد. همزمان با این تغییرات اجتماعی، دسترسی عربستان به اینترنت نیز به میزان شایان توجهی افزایش داشته است. مطابق با گزارش های اتحادیه ارتباطات راه دور بین المللی (International Telecommunication Union) در سال 2012 بیش از 54 درصد از جمعیت عربستان به اینترنت دسترسی داشتند که در مقایسه با سال 2006 رشد 20 درصدی را شاهد بوده است. ایران باید از این فرصت ها برای نبرد پنهان با فرهنگ غیردموکراتیک، ستیزه جویانه و بدوی خاندان سعودی بهره بگیرد. استفاده از شبکه های اجتماعی، برنامه های تلویزیونی و رادیویی به زبان عربی که زنان و جوانان محروم و به حاشیه رانده شده در جامعه عربستان را هدف دارد، حمایت از سازمان های غیرانتفاعی که در رابطه با نقض حقوق بشر و اصلاحات سیاسی در عربستان فعالیت می کنند و همچنین پشتیبانی مالی و سیاسی از فعالان اپوزیسیون سعودی و چهره های شاخصی که والد ابوالخیر، سامر بداوی، محمد القحطانی، سلیمان الرشودی و دکتر عبدالله حامد علی الحامد تنها شماری از آنها هستند، می تواند فشارهای سیاسی به حکومت سعودی را مضاعف کند. هرچقدر ایران بکوشد که به عنوان یک ناجی همراهی فعالان سیاسی مخالف سعودی را جلب کند احتمالا به ترویج شیعه گری در عربستان متهم خواهد شد. برای اجتناب از این برداشت، اینگونه اقدامات بواسطه کشور سوم نتایج روشن تر و هزینه های کمتری خواهند داشت.

2- بدون تردید در سه دهه گذشته ایران و آمریکا بزرگترین دشمنان یکدیگر بوده اند و احتمالا تا آینده قابل پیش بینی نیز باقی خواهند ماند. اما دشمنان نیز می توانند منافع مشترک داشته باشند و از جایی همکاری پیرامون آن منافع را آغاز کنند. اکنون دو کشور در سرآغاز این راه قرار دارند و اگر مناقشه اتمی بتواند با سرانجامی مرضی الطرفین خاتمه یابد، چشم انداز روشنی دست کم برای تفاهم درباره تهدیدات مشترک و مسیر همکاری های آینده و تمرکز جامعه بین المللی بر تهدیدات واقعی و قریب الوقوع صلح جهانی هموار خواهد شد. تهدیدات مشترک ایران و آمریکا بسیار جدی تر از آن هستند که شروع همکاری ها به تقدیر و تصادف برای رسیدن به نقطه تفاهم درباره برنامه های هسته ای ایران واگذار شود. مبارزه با تروریسم و در راس آن بنیادگرایی اسلامی، نخستین هدف کوتاه مدت ایالات متحده در عصر پس از 11 سپتامبر است. غرب با توجه به سیر صعودی نفوذ سلفیون در کشورهای اسلامی، انتشار تکنولوژی حمل و نقل، گسترش تسلیحات کشتار جمعی، جوانه زدن گروه های جهادی در اروپا، هند و آفریقا و شواهدی که حاکی از سازمان دهی مجدد القاعده در نواحی مرزی افغانستان و پاکستان است، کاملا حق دارد که نگران ظهور بنیادگرایی اسلامی باشد. ایران نیز به دلیل در اقلیت بودن در جهان اسلام و مجاورت جغرافیایی با کانون های بحران به همان اندازه از تقویت سلفیون افراطی آسیب خواهد دید. نه تنها در افغانستان بلکه در آینده ای نزدیک در یمن، پاکستان و آسیای مرکزی نیز ضرورت همکاری های ایران و آمریکا نمایان خواهد شد. بعلاوه تنش زدایی در روابط تهران- واشنگتن، فشارهای مهار شده به عربستان را برای انجام اصلاحات سیاسی رها خواهد کرد. به نظر می رسد در ژئواستراتژی جدید آسیای غربی، ایران و آمریکا متحدان طبیعی یکدیگر باشند. در اینجا باید دقت داشته باشیم که انتخاب کردن و یا نکردن تنش زدایی میان ایران و آمریکا بطور ساده انتخاب میان دو نظام منطقه ای با کیفیات متفاوت نیست بلکه انتخاب یک وضعیت آنتروپیک و آشوب زده از یک سو و نظامی مبتنی بر ثبات و موازنه قوا از سوی دیگر است.

3-  «تفرقه بیانداز و حکومت کن» یکی از قدیمی ترین کلیشه هاست که برای حفظ موازنه قدرت استفاده می شود و در رابطه با روابط ایران و کشورهای عربی ساده ترین راهی است که می توانیم برگزینیم. فرانسه در سده نوزدهم از این استراتژی در برابر آلمان تا قبل از 1871 بهره گرفت. بعد ها اتحاد شوروی در برابر اروپا تا پیش از 1949 و ایالات متحده در برابر بلوک کمونیستی پس از 1973 از همین استراتژی سود بردند. بنا به تجربیات تاریخی، مناسبت ترین محیط امنیتی برای ایران هنگامی مهیا می شود که کشورهای همسایه در حالت تفرقه به سر ببرند. جلوگیری از شکل گیری هرنوع اتحادی که ایران را هدف داشته باشد، باید یکی از الویت های ما باشد. مناسبات عربستان سعودی و اعضای شورای همکاری خلیج فارس همواره توأم با تردید و بی اعتمادی بوده است. اعضای شورای همکاری ابتدا به تصور اینکه ایران تهدید بزرگتری برای امنیت آنهاست و با توصیه ایالات متحده و رهبری ریاض، مقابله با ایران را از راه قرار گرفتن زیر چتر حمایتی عربستان سعودی برگزیدند اما نه تنها طی این سال ها ایران هیچگاه تهدیدی علیه تمامیت ارضی این کشورها نبوده بلکه آنها به خوبی می دانند که در هرگونه برخورد احتمالی میان ایران و ایالات متحده، کشورهای کوچکتر خلیج فارس نیز در امان نخواهند بود. از این رو، رهبران این کشورها بارها از حل مسالمت آمیز مناقشه اتمی ایران حمایت کرده اند. در سوی دیگر، کویت و امارات متحده عربی از نفوذ وهابیزم واهمه دارند و در یک نوبت عربستان سعودی را تهدید کردند که در صورت ادامه حمایت ها از گروه های وهابی در این کشورها از شورای همکاری خارج خواهند شد. قطر در حال تجربه کردن رقابت های سختی با عربستان در شکل دادن به محیط جدید خاورمیانه است. در نگاه اول قطر و عربستان در راه ترویج سلفی گری در سوریه و آسیای جنوبی در یک جبهه قرار دارند اما مهمترین انگیزه قطر برای حمایت از وهابیت، خارج کردن انحصار وهابی گری از دستان خاندان سعودی است.برخلاف عربستان، ساختار اجتماعی قطر به مراتب مدرن تر بوده و روحانیون نقشی در ساختار قدرت سیاسی ندارند. در نتیجه قطع حمایت قطر از سلفیون باعث بحران سیاسی در این کشور نخواهد شد.اگر در آینده، جامعه بین المللی فشارها بر کنار گذاشتن حمایت های دولتی از سلفیون را افزایش دهد؛ به ویژه زمانی که ترمیم روابط ایران و ایالات متحده تکمیل شود، قطر مشکلی با کنار آمدن با شرایط جدید نخواهد داشت.

4- قطعنامه اخیر مجمع عمومی سازمان ملل با عنوان «جهان علیه خشونت و افراطی گری» که با پیشنهاد رئیس جمهور ایران، به تصویب رسید باید سرآغازی باشد برای تلاش های بیشتر در جهت گفتگوهای مذاهب با پشتوانه جامعه بین المللی. بدون آنکه گرفتار خوش بینی مفرط در این باره شویم، اهمیت فراوانی دارد که ایران در مراکز، دانشگاه ها و افراد با قرائت های معتدل سرمایه گذاری کند. به حاشیه راندن وهابیزم نه تنها جهان اسلام را از خطر افتادن در سراشیب خشونت، عدم تساهل و تشدید جنگ های فرقه ای نجات خواهد داد بلکه به دلیل پیوندهای آن با نفوذ و قدرت در عربستان سعودی، آمادگی قابل توجهی برای تغییرات سیاسی در این کشور را ایجاد خواهد کرد. این گفتگوها می باید با در نظرگرفتن ظرافت های ارتباط گیری، شامل افراد و گروه های میانه رو تر در جامعه سعودی نیز باشد. بدون آنکه هراسی از دو قطبی شدن جهان اسلام بواسطه کنار گذاشتن عربستان از روند گفتگوهای مذاهب اسلامی داشته باشیم، هدف نهایی باید به انزوا کشاندن ایدئولوژی وهابیزم باشد که سرچمشه بسیاری از بی ثباتی ها و جنگ های منطقه ای است.

با تمام این بحث ها، اکنون هارتلند جهان اسلام در نقطه عطف تاریخی خود قرار دارد. انقلاب های عربی، انتشار فزاینده تکنولوژی ارتباطات، انقلاب های جمعیتی و تغییر موازنه قوا، شرایط تازه ای را پیش روی ما قرار داده است. با این توجه که دگرگونی ها در سیاست بین الملل همواره صلح آمیز نیستند، ایران باید به جای تصمیمات بسته به مورد و برآمده از احساسات، ارزیابی جدیدی از استراتژی امنیت ملی و بازتعریف دوستان و دشمنان خود داشته باشد. پس از برگزاری هشتمین اجلاس سران کشورهای اسلامی در تهران در آذرماه 1377، امیدها برای تنش زدایی در روابط ایران و عربستان با سفر آیت الله هاشمی رفسنجانی به ریاض و بار دیگر دیدار سید محمد خاتمی با امیرعبدالله در جریان سفر به عربستان افزایش یافت. سه سال پس از آن تاریخ این خوش بینی ها به امضای موافقتنامه امنیتی میان دو کشور منتهی شد و اکنون پس از یک دهه ریاض و تهران در چندین جنگ نیابتی روبه روی یکدیگر قرار دارند. نباید بار دیگر گرفتار خوش بینی ها و بلندپروازی های احساسی شویم مگر آنکه بخواهیم یک دهه آینده در همان جایی قرار بگیریم که امروز قرار داریم. حفظ موازنه قوا با تکیه بر مقایسه روابط ایران و عربستان با روابط فرانسه و بریتانیا بسیار گول زننده است. مناسبات ایران و عربستان کمترین شباهتی به روابط فرانسه و بریتانیا ندارد زیرا ریاض و تهران برخلاف آن دو، دشمن مشترکی ندارند، کشور- ملت های مدرن نیستند و مهمتر آنکه ایران و عربستان برخلاف بریتانیا و فرانسه، نماینده دو جهان بینی یکسره متعارض در جهان اسلام هستند و با همه این اوصاف، بدون تردید ما دشمنان طبیعی یکدیگریم.  



- Department of Defense, Defense Planning Guidance for the Fiscal Years 1994-1999, Washington 1992. گزیده هایی از این گزارش در تاریخ 8 مارچ 1992 در روزنامه نیویورک تایمز منتشر شد

 

-Alvandi, Roham,(2012)"Nixon, Kissinger, and the Shah: The Origins of Iranian Primacy in the Persian Gulf " Diplomatic History, 36/2, P: 339

 

- Ottaway, Marina,(2009) Iran, the United States, and the Gulf : http://www.carnegieendowment.org/files/iran_us_gulf1.pdf

 

-O'Hanlon, Michael,(2012) "Deterrence",in Gulf Kaleidoscope: Reflections on the Iranian Challenge: http://csis.org/files/publication/120518_%20Alterman_GulfKaleidoscope_Web.pdf

 

-Zaman, Mohammad Qasim, (2002), The Ulama in Contemporary Islam: Custodian of Change ,Princeton University Press.

 

- Commins, David,(2006), The Wahhabi Mission and Saudi Arabia, Published by by I.B.Tauris & Co Ltd.

 

-  World Bank, Health, Nutrition and Population Statistics, available in the World Databank:

http://databank.worldbank.org/ddp/home.do?Step=2&id=4&DisplayAggregation=N&SdmxSupported=Y&CNO=2&SET_BRANDING=YES

 

- Manpower Research Bulletin 2013, Saudi Central Department Of Statistics & Information http://www.cdsi.gov.sa/english/index.php?option=com_docman&task=cat_view&gid=86&Itemid=113

 

-  International Telecommunication Union's portal for key ICT data and statistics, available in: http://www.itu.int/net4/itu-d/icteye/

 

-  برای مطالعه بیشتر درباره فعالان حقوق بشر در عربستان نگاه کنید به : [10]

Human Rights Watch Report, Saudi Arabia: Activists Challenging Status Quo http://www.hrw.org/sites/default/files/reports/saudi1213webwcover_0.pdf

4949

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 329811

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
9 + 1 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 9
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • محمدرضا A1 ۰۶:۵۵ - ۱۳۹۲/۱۰/۰۸
    9 0
    چون عربستان فقط به فکر خودش ومنافع خودش می باشد
  • بی نام IR ۰۸:۲۸ - ۱۳۹۲/۱۰/۰۸
    10 2
    واضحه چون میترسن نون فرستادن ژائر به مکه بریده بشه
  • ملت ایران A1 ۰۸:۳۹ - ۱۳۹۲/۱۰/۰۸
    12 11
    نباید با حاکمان وهابی عربستان دوستی برقرار کرد این گروه تکفیری دستشان به خون مولایمان الوده است. هر که در برقراری رابطه با این وهابیون اصرار ورزد مورد خشم ملت قرار خواهد گرفت.
    • abu A1 ۰۹:۲۲ - ۱۳۹۲/۱۰/۲۳
      3 1
      ای بابا... این همه بنده خدا داستان سرایی کرد اون وقت شما می فرمایید: لیلی مرده یا زن؟ برادر من همین الان این بنده خدا گفت از رفتارهای احساسی و هیجانی پرهیز کنید و به دنبال قرائت های معتدل از اسلام باشید.
  • بی نام A1 ۰۸:۵۳ - ۱۳۹۲/۱۰/۰۸
    7 7
    به نظر تحلیل واقع بینانه ای نیست . نویسنده مولفه مهم روابط بیین الملل در حال حاضر را نادیده گرفته است که همانا پول و منافع ملی میباشد . البته منافع ملی در رفتار ال سعود مشاهده نمیشود زیرا با رفتار هیجانی خود به هر کسی پیشنهاد رشوه میدهند و .... اما این ابزار ناکارمد هم نیست مخصوصا در خفا اما ایران از این ابزار بی بهره است پس برای از بین بردن این تهدید بهتر است ایران هر چند در ظاهر از در دوستی وارد تا ال سعود ناچار به تغییر رفتار شود .
  • بی نام IR ۰۹:۲۳ - ۱۳۹۲/۱۰/۰۸
    7 3
    بسیار جامع و عالی بود
  • حمید IR ۱۱:۱۸ - ۱۳۹۲/۱۰/۰۸
    7 6
    با وجود تلاش جامع و خوبشون به نظر من نیازی به اینهمه به درازا کشیدن سخن نیست عربستان از ایران متنفر است پس نمیتوان با کسی که قلبن شمارا قبول ندارد تنش زدایی کرد
  • ایرانی IR ۱۰:۳۶ - ۱۳۹۲/۱۰/۰۹
    5 0
    بسیار بسیار عالی بود واقعاً تحلیل جامع و صحیحی بود.
  • دیاکو ! A1 ۱۱:۳۵ - ۱۳۹۲/۱۱/۰۱
    1 0
    مرسی دکتر قلم شما همیشه فریاد میزند که این منم! :)