سید صادق روحانی: هنوز مسایل مربوط به سفر رئیس جمهور و تیم دیپلماتیک ایران به نیویورک ادامه دارد. اتفاق بزرگ این سفر که همان گفت و گوی تلفنی روسای جمهور ایران و آمریکا و ملاقات وزرای خارجه دو کشور بود هنوز هم جای بحث و بررسی فراوان دارد. برای بررسی این مسایل به سراغ حسن بهشتیپور کارشناس ارشد مسایل بین الملل رفتیم. وی در تفاوت سفر این دوره رئیس جمهوری ایران به نیویورک در مقایسه با دورههای قبل گفت که در دورههای قبل روسای جمهور اختیار مذاکره نداشتند اما این دوره آقای روحانی داشته است. از سوی دیگر وی درباره طرح شدن مساله نظرسنجی از سوی رئیس جمهور معتقد است که مخالفین برقراری رابطه میگویند مردم مخالفند و این ادعای آنها با این نظرسنجیها مورد بررسی قرار میگیرد.
مشروح این گفت و گو که در کافه خبر برگزار شد در ادامه میآید:
سفر اخیر رئیس جمهوری ایران به نیویورک چه تفاوتی با دورههای گذشته داشت؟
این موضوع را باید از ابعاد مختلف بررسی کرد. یکی از مهمترین دلایل این تفاوت این بود که رئیس جمهور با اختیارات تام به نیویورک رفت . رئیس جمهور خود را موظف دانست که قبل از سفر به نیویورک خدمت رهبری برود و درباره اصول و مواردی که قرار است در این سفر بررسی شود، هماهنگی لازم را ایجاد کند. بعید می دانم آقای خاتمی هماهنگی لازم با رهبری را در آن دوران کرده باشد یا شاید هم هماهنگی کرده باشند اما رهبری اذن مذاکرات را به ایشان نداده بودند.
اما ارائه طرح گفتگوی تمدن ها که برای نخستین بار یک طرح ایران به اتفاق آراء در مجمع عمومی سازمان ملل به تصویب رسید خودش نقطه عطف دیگری برای ایران شد . ای کاش این طرح پیگیری می شد و رها نمی گشت.
در دورهای که آیت الله خامنه ای در شهریور سال به سازمان ملل 1366 رفته بودند ، دوره جنگ بود و این سفر یک نقطه عطف تاریخی بود که سخنرانی ایشان دو روزپس از صدور قطعنامه 598 انجام شد. در توجیه و تبیین دیدگاه ایران در باره این قطعنامه که برای نخستین بار تعیین متجاوز را پیش بینی کرده بود، بسیار موثر و تعیین کننده بود. من مطمئن هستم که ایشان برای ارائه آن سخنرانی تاریخی؛با امام خمینی هماهنگ کرده بودند.
شهید رجایی هم در دورانی به سازمان ملل رفت که سفارت آمریکا در تهران تصرف شده بود و بیشترین خبرهای منفی درباره ایران منتشر میشد. دنیا دلیل این حادثه بزرگ در ایران را درک نمیکرد و نمی دانست چرا این دانشجویان سفارت آمریکا را گرفتند. صدای اعتراض دانشجویان به مداخله گری آمریکا در ایران را که در تصرف سفارت در تهران جلوه گر شده بود ، توسط شهید رجایی به دنیا اعلام شد . البته سخنرانی شهید رجایی در شورای امنیت سازمان ملل انجام شد . شهید رجایی رفته بود که قصه مظلومیت ایران را بازگو کند. هم در مورد جنگ و هم درباره مداخلاتی که آمریکا در ایران داشته است. شهید رجایی نیز برای سخنرانی خود در شورای امنیت با امام خمینی هماهنگ کرده بود .
ارائه طرح گفتگوی تمدن ها که برای نخستین بار یک طرح ایران به اتفاق آراء در مجمع عمومی سازمان ملل به تصویب رسید خودش نقطه عطف دیگری برای ایران شد . ای کاش این طرح پیگیری می شد و رها نمی گشت.
دومین ویژگی دیدار آقای روحانی از سازمان ملل این واقعیت بود که ایشان توانست مذاکراتی را بصورت مستقیم بین وزرای خارجه ایران و آمریکا سازمان دهی کند . البته ایران یکبار در دوره آقای خاتمی در مورد افغانستان و دو مورد هم در دوران آقای احمدی نژاد در باره عراق و در چهارچوب گروه پنج به علاوه یک با آمریکا مذاکره کرده بود.
در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران ، سیاستهای کلان در سیاست خارجی و داخلی ، در حوزه اختیارات رهبری انقلاب تعیین شده است بر این اساس برای تعیین سیاست کلانی مانند مذاکره با آمریکا باید با ایشان هماهنگ شود .
آقای احمدینژاد پیش از این هم پیشنهاد مناظره با روسای جمهوری آمریکا در دوره بوش پسر و اوباما داده بود منتها ایشان یک ابتکار شخصی انجام داده بود و تا آنجایی که من اطلاع دارم هماهنگی های لازم را برای انجام چنین تصمیمی انجام نداده بود. طرف مقابل هم میفهمید که آقای احمدینژاد فاقد اختیارات لازم برای تصمیم گیری راجع به موضوعی است که می خواهد درباره آن مذاکره یا مناظره بکند.
سومین ویژگی سفر آقای روحانی آن بود که سعی کرده بود در عالی ترین سطح هماهنگیها را انجام دهد و با یک پشتیبانی عمده از اصولگرایان و اصلاح طلبان به نیویورک رفت. یک وفاق ملی پشت آقای روحانی شکل گرفت. البته یک تعداد اندکی هم بودند که مخالف این قضیه بودند . آنها نگران آینده روابط ایران آمریکا بودند که ممکن است آمریکا به ایران نارو بزند. یا آنکه از ایران تعهد های جدیدی بگیرند بدون آنکه تعهدات متقابلی را در مقابل ایران بپذیرند.
چهارمین ویژه گی سفر آقای روحانی آن بود که طرف مقابل هم اراده لازم را داشت تا این سفر به نتیجه مثبت برسد. زیرا یک موقعی شما ابتکاری را طراحی و برنامه ریزی می کنید و ارائه می دهید ، ولی طرف مقابلتان اینچنین ارادهای ندارد و یا بدلیل مخالفت به کارشکنی اقدام می کند.
خوشبختانه با هوشیاری و تیزبینی که آقای روحانی و آقای ظریف و تیم دیپلماتیک ایران داشتند، موقعیت را خوب شناخته بودند که الآن زمان این هست و طرف مقابل استقبال خواهد کرد. آن هم از نوع نامه نگاریها و اعلام آمادگیهایی که کرده بودند به دست آمد. البته ریسک هم داشت. امکان داشت که با وجودی که آنها اعلام کرده بودند در عمل اقدام خاصی انجام ندهند. این کارها سابقه هم داشته است. اما سیاستمداری که ریسک نکند موفق نخواهد بود زیرا به هر حال شما با هر کشوری که تعامل داشته باشید نمی توانید صد درد صد مطمئن باشید آن کشور به شما پشت نخواهد کرد.
دیپلماسی بلد بودن و مدیریت کردن و اینکه چگونه از فن دیپلماسی استفاده کنیم و تهدید را به فرصت تبدیل کنید و چگونه فرصت را خراب نکردن، اینها لازمه کار است.
پنجمین ویژگی این سفر بی سابقه بودن حوادثی بود که در جریان آن اتفاق افتاد . ما در ارزشهای خبری چیزی داریم به نام «استثنا». 34 سال دو کشور با هم قهر بودند و اختلافات جدی داشتند. حالا به هردلیلی در سطح وزرای خارجه آمدهاند و با هم مذاکره کردهاند و در مورد مسئله هستهای با هم گفت و گو کرده اند. از آنجایی که این موضوع بی سابقه بوده است خود به خود ارزش خبری آن را بالا برده است. اگر در دوره آقای خاتمی هم این کار انجام شده بود انعکاس بالایی داشت. در دوره آقای خاتمی هم خانم آلبرایت خیلی تلاش کرد که با آقای خرازی دیدار کند. در یک فیلم مستند که به مسئله ایران و غرب پرداخته بود، نشان داد که خانم آلبرایت نشست پشت میز و انتظار داشت که آقای خرازی بیایند و درباره مسئله افغانستان گفت وگو کنند. بعد میبینند که آقای خرازی نمیآیند و میپرسند که چه کسی آمده است. میگویند آقای ظریف که آن موقع معاون وزیر امور خارجه بودند. آلبرایت تعجب میکند چون انتظار داشت که با آقای خرازی سر یک میز بنشیند. در آن دوران این اجازه داده نشده بود. اگر اجازه داده بودند چه بسا در آن دوران خیلی از مسایل حل و فصل شده بود. این اجازه داشتن هم کفایت نمیکند. دیپلماسی بلد بودن و مدیریت کردن و اینکه چگونه از فن دیپلماسی استفاده کنیم و تهدید را به فرصت تبدیل کنید و چگونه فرصت را خراب نکردن، اینها لازمه کار است. این نیست که در دورههای قبلی تنها اذن نداشته اند. علاوه بر اذن یک مدیریتی هم میخواهد، شرایط زمانی و مکانی هم می خواهد و آمادگی طرف مقابل را هم میخواهد. البته در دوره کلینتون هم آقای کوفی عنان خیلی تلاش کرد که در راهرو سازمان ملل روسای جمهور ایران و آمریکا یک برخوردی داشته باشند و طوری زمان سخنرانی را تنظیم کرده بود که این دو با هم تلاقی کنند ولی این کار انجام نشد. اما در جریان سفر آقای روحانی مذاکرات تلفنی خواسته یا ناخواسته پیش آمد که مثل بمب خبری عمل کرد و این اتفاق بی سابقه، یک بازتاب وسیع خبری داشت . البته در رسانه ها هم هر کسی از ظن خود شد یار آن. یعنی هرکسی به فراخور گرایشهایش رسانهایاش سعی کرد آنرا به دلخواه خود بازتاب دهد. آنها نمی توانستند اصل خبر را بازتاب ندهند . چراکه چند ارزش خبری را باهم داشت هم دربرگیری داشت، هم استثنا بود، هم جدید بود ، لذا همه شبکه های خبری به فراخور کار خود این خبر را پوشش دادند.
آیا در دوره آقای احمدینژاد هم اختیار نبود و یا اینکه از طرف مقابل اعتماد نبود؟
من بعید میدانم که آقای احمدینژاد هماهنگ کرده باشند. دو مشکل بوده است. اولا اذن رهبری برای این اتفاق نبوده است و یا اینکه خود آقای احمدینژاد در دورههای اول تمایلی به مذاکره نداشتهاند و در دور دوم این تمایل را بیشتر نشان میدادند. در دورهای که آقای احمدینژاد تمایل بیشتری نشان میداد، طرف مقابل آمادگی این را نداشت. یا گمان میکردند که ایشان اختیارات تام ندارند که واقعیت هم همین بود و ثانیا فضا را مناسب نمیدیدند که این اتقاق بیافتد. بالاخره آقای احمدینژاد مواضع تندی علیه غرب داشتند. مواضع رئیس جمهور خیلی مهم است. مواضعی که آقای روحانی دارد ، مواضع اعتدال است و ایشان اهل تعامل و گفت و گو هستند. حتی اگر آقای روحانی به نتیجه نرسد، به نظر من شکستی برای ایشان نیست چراکه فضا را مناسب کردهاند. امید را در کشور ایجاد کردهاند. ولو اینکه به نتیجه نرسند، این برای ایشان شکست نیست، بلکه در واقع موفق نشدهاند. شکست آن موقعی است که شما میآیید فضای مثبت را به دلیل موضع گیری های تند خود خراب میکنید. یعنی می آیید نه تنها فرصتی برای تامین منافع ملی ایجاد نمیکنید بلکه فرصت موجود را هم خراب میکنید و آن را به تهدید تبدیل میکنید. در زمان آقای احمدینژاد آن طرف مقابل هم فضا را مناسب نمیدید. به دلیل اینکه ایشان اختیار تام نداشتند علاوه برآن رویکرد آقای احمدینژاد این اجازه را برای گفت و گو نمیداد.
آقای روحانی گفتند که درباره گفت و گو با آمریکا اختیار تام داشتهاند. صحبتهای اخیر رهبر معظم انقلاب با وجود اینکه دربردارنده حمایت مجدد از آقای روحانی و مواضع ایشان بود حاکی از این بود که در برخی موارد رهبری از عملکرد ایشان رضایت کامل را ندارند. این چه معنایی دارد؟ آیا دیگر آقای روحانی آن اختیار تام را ندارند؟
اولا اگر رهبری صلاح میدانستند خودشان این موضوع را باز میکردند ولی من به عنوان یک تحلیلگر سیاسی تنها برداشت خود را از فرمایشات ایشان بازگو میکنم. ایشان در حقیقت دارند عملکرد تیم ایرانی را ارزیابی میکنند. ایشان اختیار تام دادند که بروند و مذاکره کنند ولی بعدا حق دارند که عملکرد این فرد را ارزیابی کنند که در کجاها درست عمل کرده اند و در کجاها اشتباه کرده اند. این را باید در مذاکرات خصوصی خودشان با آقای روحانی بررسی کنند. اما رهبری بارها تاکید میکنند که ما به دولت خودمان اعتماد داریم و بهتر است که رسانههای ما به این بخش بیشتر توجه کنند. ایشان میفرمایند ما به دولت خودمان اعتماد داریم ولی به طرف مقابلمان اعتماد نداریم. عملکرد سابق دولت آمریکا نشان میدهد که قرارهایش را زیر پا میگذارد و اساسا از موضع بالا و با نخوت برخورد میکنند. آمریکاییها همیشه از موضع بالا برخورد میکنند و فکر میکنند هنوز زمان شاه است. نه فقط درباره ایران، بلکه در ارتباط با خیلی کشورها این چنین است. از آنجایی که خود را ابر قدرت میبینند مردمشان هم فکر میکنند که غیر از این 50 تا ایالت کشور دیگری در دنیا وجود ندارد. یکی از مسایلی که در طول 34 سال گذشته ایران در قبال آمریکا با آن در گیر بوده است، اثبات هویت خودش و استقلال خواهیاش است. یکی از دلایل رودرویی ایران و آمریکا همین مستقل بودن ایران و این خواسته که میخواهد مانند یک کشور برابر با او برخورد شود است. نه کشوری که به او دیکته کنند که چکار بکند یا نکند. یکی از فلسفه های وجودی انقلاب اسلامی این اصل مهم استقلال طلبی و مخالفت با سلطه خارجی بر سرنوشت ملت ایران است.
اینکه کدام بخش سفر آقای روحانی مورد انتقاد رهبری قرار گرفته است برای من دقیقا معلوم نیست چراکه کلیت این سفر را ایشان تایید میکنند و میگویند از دیپلماسی خوب دولت حمایت میکنیم اما در بعضی موارد هم اشکال میبینیم.
اینکه ایشان در رابطه با آمریکا میگویند که ما نمی توانیم به قول و قرارهایشان و وعده و وعیدهایشان اعتماد کنیم به واسطه سابقهای است که آمریکا داشته است. در برخوردهایشان هم آمریکاییها همیشه از موضع بالا بودهاند. عادت کردهاند که وقتی با رهبران کشورها صحبت میکنند از موضع بالا باشد و دستور بدهند و دیگران اجرا کنند. البته بعد از 11 سپتامبر کمی این مسئله تضعیف شده است، اما هنوز از موضع بالا صحبت میکنند. ایران نسبت به این موضوع اعتراض داشته است. اینکه رسانه های آمریکا می نویسند رد درخواست مذاکره اوباما از سوی اقای روحانی تحقیر آمریکا و شخص اوباما است این بواسطه آن است که آنها هرگز چنین تجربه ای نداشتند یا اگر بخواهم دقیق تر صحبت کنم کمتر چنین تجربه ای داشتند که به عنوان یک کشور که داعیه ابر قدرتی دارد از رئیس جمهور یک کشور در حال توسعه بخواهند با آنها ملاقات کند ، طرف نپذیرد . از نظر آنها دلیلش زیاد اهمیت ندارد ، اینکه درخواست آنها رد شده است ، برای آنها که خود را قبله عالم می دانند ، سنگین و تحقیر آمیز جلوه می کند. اینکه کدام بخش سفر آقای روحانی مورد انتقاد رهبری قرار گرفته است برای من دقیقا معلوم نیست چراکه کلیت این سفر را ایشان تایید میکنند و میگویند از دیپلماسی خوب دولت حمایت میکنیم اما در بعضی موارد هم اشکال میبینیم. این اشکالات شاید مربوط به مذاکره تلفنی آقای روحانی بوده که از قبل برای آن برنامه ریزی نشده است . شاید انتظار این بوده که برای برقراری چنین تماسی باید ما به ازای کافی فراهم می شد.
فرمانده سپاه هم چند روز پیش در مصاحبهای اعلام کردند که گفت و گوی تلفنی ضرورتی نداشت. ممکن است که آن بخش باشد؟
ایشان این تعبیر را داشت که این یک اشتباه تاکتیکی بوده است. به نظر من، شما باید از ایشان بپرسید که باز کنند که این اشتباه تاکتیکی چه بوده است. آیا اصل تلفن را اشتباه تاکتیکی میدانند یا متن گفتگو تلفنی را دارای اشکال می بینند؟ آقای روحانی هم که گفتهاند که دولت انتقاد پذیر است. این حرف هم حرف خوبی است. دولت باید یک زبان داشته باشد و دو گوش. یعنی دوبرابر آنچه که میگوید گوش بدهد. فبشر عبادی الذین یستمعون القول و یتبعون احسنه. همه باید پیام این آیه شریفه را آویزه گوشمان قرار بدهیم. دولت آقای روحانی هم حتما همینطور است. هر کسی که مسئولیت قبول میکند باید وسعت نظر و سعه صدر داشته باشد. اگر انتقادها صحیح بود بپذیرد و اگر نبود نپذیرد. اما بایدحتما گوش شنوا و چشم با بصیرت داشته باشد . دولت با اجازه دادن و تشویق مخالفان برای آنکه حرفهای خود را بزنند درواقع به خودش و به مردم خدمت کرده است. برخورد خشن و تند کردن با انتقادها درب انتقاد را می بندد و اولین کسی که ضرر می کند خود دولت است. باید انتقاد باشد ولو اینکه اشتباه باشد. باید ببینیم که فردی مانند آقای جعفری با این همه تجربه از چه جنبهای این موضوع را مطرح می کند. حتما ایشان هم به منافع ملی توجه دارند. باید ببینیم که ایشان از چه منظری این را اشتباه تاکتیکی میداند. منتهی شاید اینگونه مباحث در ابتدا بصورت خصوصی مطرح شود اثر بهتری داشته باشد. ضمن آنکه دشمنان هم نمی توانند شائبه اختلافات را مطرح سازند و یا بر مداخله نظامیان در امور سیاسی دامن بزنند. البته اگر احیانا مورد توجه قرار نگرفت آن وقت علنی شدن آن توجیه بیشتری پیدا می کند .
هم در ایران و هم در آمریکا بخشی از نیروها متمایل به بر قراری رابطه هستند و بخشی هم سعی میکنند که از این رابطه اجتناب بشود. نمونهاش را در استقبالی که از آقای روحانی در فرودگاه شد دیدیم که فردی هم لنگه کفش پرتاب کرد. شما به عنوان یک کارشناس آینده رابطه با آمریکا را با توجه به این موانع چگونه میبینید؟
این یک خیز شجاعانه در سیاست خارجی بود که آقای روحانی و دولتش به ویژه آقای ظریف برداشتهاند. حالا این خیز اگر با واقع بینی و حرکت متقابل طرف مقابل که آمریکاست مواجه بشود خود به خود تداوم پیدا خواهد کرد. اگر طرف آمریکایی این نرمش قهرمانانه را درست بفهمد و این تمایل را حمل بر ضعف ایران نداند، میتوان به آینده امیدوار بود. این چیزی بود که نتانیاهو میخواست القاء کند. نتانیاهو دشمن اصلی عادی سازی روابط ایران و آمریکاست و با تمام امکاناتش سعی می کند که این اتفاق نیافتد. او دست روی این میگذارد که اگر ایران آمده است که مذاکره کند به خاطر آن تحریمهاست و به این خاطر است که در موضع ضعف است. این برداشت غلط دائما در رسانه های گروهی آمریکا و اروپا به مردم القاء میشود. اگر آمریکاییها این برداشت غلط را باور کنند این آغاز انحراف از مذاکرات است. این یعنی این که از پیش مذاکرات شکست خورده است. این القای غلط و این فکر غلط باید کنار گذاشته بشود. آنها باید این نرمش قهرمانانه را باید به حساب این بگذارند که ایران برای تثبیت حق غنی سازی اورانیوم در خاک خود ، مایل به تعامل با دنیاست. ایران مایل است که وقتی حقش به رسمیت شناخته شود نظارت های بیشتری را در چهارچوب تعهدات بین المللی و معاهده ان پی تی بپذیرد. ایران هیچ ترس و واهمه ای از نظارتهای بین المللی ندارد. چراکه اساسا قصد ندارد که بمب هستهای بسازد. همچنانکه تاکنون بیش از چهار هزار نفر ساعت بازرسی نمایندگان آژانس را در مورد تاسیسات هسته ای خود پذیرفته است.
شما ببینید فردی مانند وزیر خارجه فرانسه از بی اطلاعی یا کم اطلاعی مردم استفاده می کند و می گوید سایت فوردو از نظر توان هسته ای بیش از یک سایت عادی است و ایران این سایت را برای استفاده نظامی طراحی کرده است . خب شما وقتی گزارش های آقای آمانو مدیرکل آژانس بین المللی انرژی هسته ای را می خوانید این گزارش ها در روی سایت آژانس برای عموم قابل دسترسی است علی رغم آنکه باید محرمانه باشد ، در این گزارش ها به صراحت تعداد دقیق سانتریفیوژهای فردو را که کمتر از سه هزار است ذکر می کند و به صراحت می گوید این سایت ظرفیت حداکثری اش همین سه هزار تا است . خوب چرا وزیر خارجه فرانسه چنین دروغ آشکاری را می گوید . آیا او گزارش های متعدد آمانو در باره فوردو را نخوانده است ؟ همچنین آیا آقای جان کری وزیر خارجه آمریکا نمی داند فردو زیر نظر آژانس است و گزارش های آمانو بدون بازدید از این سایت امکان تهیه شدن نداشت ، پس چرا جان کری ادعا می کند این سایت زیر نظر آژانس نیست و ایران ساخت آنرا پنهان کرده بود. ایشان نمیداند ایران باید شش ماه قبل از افتتاح فردو به آژانس اطلاع می داد . در صورتی که یکسال زودتر اطلاع داده است. یا وقتی نتانیاهو ادعا می کند ایران رآکتورآب سنگین اراک را برای چه میخواهد ، واقعا او نمی داند نیروگاه اراک جایگزین نیروگاه تهران می شود که بعد از پنج دهه کم کم باید بازنشسته شود؟ آژانس هم از این موضوع کاملا اطلاع دارد. نیروگاه اراک از آب سنگین استفاده می کند تا برای تولید داروهای ضد سرطانی وسایر موارد پزشکی، محتاج فرایند غنی سازی اورانیوم نباشد. وقتی این نیروگاه در سالهای آتی بخواهد رسما افتتاح شود شش ماه قبل از آن تحت نظارت آژانس قرارمی گیرد . در نیروگاهی که زیر نظر آژانس باشد چه اقدام نظامی می توان انجام داد؟
واقعیت آن است که آنها نگران فردو هستند بخاطر آنکه در جایی قرار دارد که جنگنده های آنها تقریبا نمی توانند به آنجا دسترسی پیدا کنند. وگرنه سایت نطنز که ظرفیت استقرار پنجاه هزار سانتریفیوژ را دارد باید بیش از سه هزار سانتریفیوژهای فردو، آنها را نگران کند. اینها همه بهانه است تا افکار عمومی مردم جهان را از دانش هسته ای ایران بترسانند .
در مورد راکتور آب سنگین اراک هم چون آنها می دانند دستیابی ایران به فناوری تولید رادیو ایزوتوپها بدون آنکه نیازی به غنی سازی اورانیوم داشته باشد، گام مهمی در جهت خودکفایی ایران در دستیابی به دانش هسته ای صلح آمیز است اینگونه تبلیغ می کنند که ایران قصد دارد فرایند تولید بمب را در ایران سرعت ببخشد. اما آنها نظارت های آژانس و گزارش های آمانو را که در آخرین مورد آن اعلام می کند ایران گفته زودتر از سال 2014 راکتور آب سنگین اراک آماده نمی شود ، نادیده می گیرند و تنها بر بازدید آژانس از این نیروگاه قبل از زمان قانونی تاکید دارند.
واقعیت آن است که آنها نگران فردو هستند بخاطر آنکه در جایی قرار دارد که جنگنده های آنها تقریبا نمی توانند به آنجا دسترسی پیدا کنند. وگرنه سایت نطنز که ظرفیت استقرار پنجاه هزار سانتریفیوژ را دارد باید بیش از سه هزار سانتریفیوژهای فردو، آنها را نگران کند.
از نگاه ایران باید حق غنی سازی اورانیوم در خاک ایران به رسمیت شناخته شود انتظاری که در ماده چهارم پیمان ان پی تی برای همه کشورهای عضو آژانس که متعهد به اجرای آن پیمان باشند، به رسمیت شناخته شده است زیرا بر حق برخورداری از انرژی هسته ای برای همه کشورها تاکید دارد و اصولا انرژی هسته ای بدون برخورداری از حق غنی سازی ناقص است. بویژه برای کشورهایی نظیر ایران که غرب با همه امکاناتش مانع انتقال این دانش سطح بالا به این کشورها شده و می شود.
بنابرایناگر در چهارچوب به رسمیت شناختن حق غنی سازی اورانیوم در چهارچوب مقررات بین المللی و تحت نظارت کامل آژانس ، با ایران تعامل کنند،مذاکرات خیلی خوب پیش میرود. و بعید می دانم مشکلی پیش بیاید.
در داخل ایران البته هم برخی هستند که مخالف هر گونه مذاکره ای با آمریکا هستند. البته بعضی ها سعی دارند مخالفان روند کنونی را با اسرائیلی ها همسو بدانند تا جلوی مخالفت ها را بگیرند . این به نظر من از انصاف بدور است و با واقعیت منطبق نیست زیرا آنهای که در داخل کشور با روند در پیش گرفته شده مخالفت میکنند، انگیزه دیگری دارند.
یک بخش آنها این مسئله را از منظر ملی میبینند. یعنی معتقدند در شرایطی که آمریکا با زبان تحریم با ایران صحبت می کند و هنوز حاضر نشده بخشی از تحریم ها را برای اعتماد سازی لغو کند ، نباید با آنها وارد مذاکره مستقیم شد .
عده دیگری از مخالفان از این میترسند که آمریکا نارو بزند و با لبخند ما را فریب بدهد. این عده از موضع دلسوزانه هشدار میدهند و در باره عواقب خوش بینی به حکومت های سلطه جو مانند آمریکا هشدار می دهند . اینها به هیچ وجه هم موضع اسرائیل نیستند که هدف اصلی آن نابودی حکومت ایران و بازگشت به دوران سلطه قبلی هستند.
البته گروه سومی هم هستند که همیشه منفیبین هستند و اصل را بر این میگذارند که آمریکا دارد خلاف میکند مگر اینکه عکس آن ثابت بشود. دراین مورد جای بحثی نیست که با این روش هیچ زمان نمی شود گره های موجود را باز کرد.
حس من این است که اینها در جامعه ما در اقلیت هستند. من آماری ندارم اما فکر میکنم که اکثریت جامعه از حرکتی که آقای روحانی انجام داده است استقبال میکند و شاد میشوند. شاد شدن اینها هم از خوش خیالی نیست. اینکه برخی میگویند این ذوق زدگی است ، به واقع جامعه ذوقزده نشده است. جامعه امروز ایران اینگونه تصور نمیکند که همه چیز با یک لبخند حل و فصل می شود. جامعه از اینکه یک فرصت جدید به وجود آمده است، خشنود است لبخند میزند و شاد است. این ذوقزدگی واهی نیست. من فکر می کنم اگر همین روند متوقف شود و اکثریت مردم ببینید بازهم آمریکا قصد زور گویی به ملت را دارد به مقاومت خود ادامه می دهند. همین مردمی که امروز به خاطر اینکه راهی برای تغییر پیدا شده است، شاد هستند، اگر یک روزی به آنها ثابت شود که آمریکا زور میگوید و از موضع تحریم صحبت میکند و نه تکریم، مطمئن هستم که همین آدمها جلوی آمریکا میایستند. ما دچار افراط و تفریط نشویم. آن کسانی که دلسوزانه تذکر میدهند را اسراییلی ندانیم و این کسانی که شاد هستند را ذوقزده ننامیم. آنها را واداده در برابر دشمن ندانیم.
اینکه برآیند این حرکت به کدام سمت میرود بستگی دارد به اینکه در مذاکرات 23 و 24 خرداد آمریکاییها در مذاکرات به این فرمولی که خودشان گفتهاند پایبند باشند. اینکه حق غنیسازی اورانیوم را بپذیرند اما نظارتهای بین المللی را افزایش بدهند .
در آمریکا وضعیت چطور است؟دیدیم که بعد از سفر آقای روحانی، نتانیاهو به آمریکا رفت. حتی برخی عنوان میکنند که این تعطیلیهای دولت آمریکا به خاطر لابی صهیونیستها در میان جمهوریخواهان کنگره بوده که میخواهند به اوباما فشار وارد کنند.
واقعیت این است که لابی اسراییل در کنگره آمریکا نفوذ دارد. وقتی میگوییم کنگره منظورمان هم سنا و هم مجلس نمایندگان است. این اختلاف بین دولت آمریکا و جمهوریخواهان از مدتها قبل است و ربطی به اسراییل ندارد. اما در شرایطی که نتانیاهو به آنجا رفته است و بر موضع ایالات متحده فشار آورده است، حرف اوباما را باید درک کرد. رهبری هم فرمودند که آمریکا از دنیا باج میگیرد و به صهیونیستها باج میدهد. این یک واقعیت است. یعنی اوباما برای خوشایند نتانیاهوست که این حرف را تکرار میکند که گزینه نظامی روی میز است. همه میدانند که این حرف را برای این میزند که لابی اسراییل در کنگره را از یک طرف آرام کند و از طرف دیگر به نتانیاهو اطمینان میدهد که نیازی نیست که اینقدر تقلا کنی و بر سر خود بزنی. در واقع دلداری میدهد. شما میبینید که صحبتهای وندی شرمن، معاون وزیر خارجه آمریکا در کنگره این کشور، با سخنان جان کری در مصاحبه با شبکه سی بی اس بسیار تفاوت دارد. شرمن تاکید میکند که هیچیک از مقامات کاخ سفید حق غنی سازی اورانیوم توسط ایران را به رسمیت نمیشناسند. این یعنی اینکه مذاکرات را از پیش شکست خورده اعلام میکند. اساسا ایران درباره غنی سازی مذاکره نمیکند و موضوع مذاکرات ایران نیست. در مورد اینکه غنی سازی چند درصد باشد به شرطی که اصل غنی سازی را بپذیزند مذاکره میکند. ولی اگر نخواهند غنی سازی را بپذیرند جای مذاکره نیست. ولی جان کری بعد از سخنان شرمن می آید و اعلام میکند که ما همچنان گزینه دیپلماسی با ایران را دنبال میکنیم. یعنی نشان میدهد که شرمن این سخنان را درکنگره زده که رای موافق آن لابی صهیونیستی را در کنگره بدست بیاورد. شما میبینید که همین کنگره دوباره موضوع تحریمها را عقب میاندازد، یا تصویب لایحه تشدید تحریمها را نگه میدارند.
این تعویق افتادن تحریمها به خاطر این تعطیلی دولت آمریکا نبوده است؟
نه صراحتا اعلام کردند که میخواهیم ببینیم نتیجه مذاکرات مهرماه چه میشود.
الآن توپ در زمین کیست؟ آیا تحریمها باعث نشده که ما پشت میز مذاکره بنشینیم؟
به هیچ وجه. این چیزی است که اسراییلیها تبلیغ میکنند. تحریمها یک موضوع ماست، حق غنی سازی یک موضوع دیگر ماست. ما 10 سال است که برای این حق غنی سازی تلاش میکنیم. ما از اول پشت میز مذاکرات بودیم. این چیز جدیدی نیست. چه در دورهای که با گروه 3 کشور اروپایی مذاکراه میکردیم ، چه گروه 5+1. ایران دارد مذاکره میکند. گیر ایران بر سر غنیسازی بوده است نه تحریمها. اگر غنیسازی اورانیوم را به رسمیت بشناسند خیلی از مشکلها در مذاکرات حل میشود.خود آمریکاییها می دانند دوره آنکه می گفتند غنی سازی در ایران باید متوقف شود به پایان رسیده است آنها در آلماتی خواهان تعلیق غنی سازی 20 در صد بودند و نه کل غنی سازی. تازه دوره شش ماهه را هم برای اعتماد سازی بیشتر مطرح کردند زیرا اعتراض ایران همیشه این بوده است که معلوم نیست این درخواست تا چه زمانی می خواهد ادامه یابد .
آقای بهشتی پور به نظر میرسد در ایران برخی موضوعات نادیده گرفته میشود. بالاخره آمریکا قدرت اول اقتصادی دنیاست، آمریکا بزرگترین ارتش جهان را دارد و در همه جای دنیا نیرو دارد. اینکه میگویید از موضع بالا صحبت میکند خوب یک ابرقدرت است. خیلیها پس از مذاکرات نیویورک در رسانههای آمریکایی مطرح کردند که ایران ما را تحقیر کرد. چند روز پیش مشاور آقای روحانی در مصاحبه تلویزیونی گفت که باید آمریکا درک بشود. این درک شدن به چه معناست؟
پسندیدهترین و مناسبترین تعبیرات را آقای روحانی داشتند و هیچگونه تحقیری برای آنها نبود. اما چرا میگویند تحقیر؟ همانطور که گفتم ، برای اینکه آمریکاییها سالهاست که عادت کردهاند که امر و نهی کنند و دیگران بگویند چشم. حالا که میبینند وقتی با یک نفر درخواست ملاقات میکنند و او رد میکند فکر میکنند که تحقیر است. در ادبیات ایران این تحقیر نیست بلکه رد کردن یک دعوت است به دلیل اینکه شرایطش موجود نیست. در شرایط مناسب این دعوت پذیرفته هم میشد. خیلی رسانههای آمریکایی این را دامن می زنند که آمریکا تحقیر شده است. صهیونیستها در این رسانه ها تاثیر دارند. آنها میگویند تحقیر چونکه این روحیه آمریکایی هاست.
اما به چالش کشیدن ابر قدرتی آمریکا مساله دیگری است. یک موقعی شما ابرقدرتی یک کشور را به چالش میکشید که خلاف عقل و منطق آدم است. ابرقدرتی آمریکا را نباید به چالش بکشیم. اما آنچیزی که ما به چالش میکشیم اعمال قدرت یک ابرقدرت در مسیر ضایع کردن حقوق مردم است.
دردنیای امروز مناسبات بین کشورها بر اساس قدرت شکل می گیرد . معادلات روابط بین الملل بر اساس عدالت نیست. ما میخواهیم که عدالت باشد اما حقیقت این است که بر اساس عدالت نیست ، بر اساس قدرت است. هر کس که قدرتش بیشتر باشد، نفوذش بیشتر است. قدرت هم مولفه های مختلف دارد و فقط نظامی نیست. قدرت اقتصادی و سهم شما در تجارت جهانی بسیار مهم است. دیگر این نظریه مشهور مائو رهبر انقلاب چین که می گفت قدرت از لوله تفنگ بیرون می آید ، دیگر منسوخ شده است. در قرن 21 قدرت از مولفه های مختلف تولید میشود که در آن علم، اقتصاد، تجارت و مسایل نظامی سهم عمده ای دارند.
آن چیزی که به چالش کشیده میشود این است که آمریکا دیگر حق ندارد به دلیل آنکه قدرت اول جهان دربسیاری از زمینه ها است ،اراده خود را برای تامین منافع یکطرفه اش به سایر کشورها تحمیل کند. آمریکا حق دارد از منافع خود دفاع کند، آمریکا حق دارد که از دستاوردهایش دفاع کند، اما حق ندارد که حاکمیت ملتها را نادیده بگیرد. آمریکا حق ندارد به اسم دفاع از حقوق بشر در امور داخلی کشورها دخالت کند. آمریکا میگوید امنیت من در خلیج فارس مورد تهدید قرار گرفته و من ضامن امنیت در خلیج فارس هستم. وقتی کشوری از این موضع حرف میزند سایر کشورها این حق را برای خود قائل می شوند که این دیدگاه استکباری را به چالش بکشند. البته هزینه آنرا هم می پردازند که هزینه آن هم کم نیست. اما هرچه باشد در برابر از دست دادن آزادی و استقلال یک کشور زیاد نیست.
بعضی کشورها استقلال و آزادی خواهی و سلطه جویی را اموری نسبی می دانند و بنابراین با این موضع استکباری آمریکا تعارضی ندارند و با هم کار میکنند. مانند ژاپن یا کره جنوبی . اما یک کشوری مانند روسیه با این مساله مشکل دارد به همین دلیل در مقابل استقرار سامانه موشکی آمریکا در رومانی و راداری آن در ترکیه می ایستد.
خلاصه آنکه کسی ابرقدرتی آمریکا را به چالش نمی کشد ، بلکه اَعمال استکباری و سلطه جویی آنرا به چالش می کشد زیرا این یک موضوعی است که با هویت ، استقلال و آزادی کشور در تعارض است. این یک شعار نیست این یک موضوع ارزشی است که در بین اکثریت ایرانی ها نهادینه شده است. به همین دلیل اکثر ایرانی ها خصلت ضد سلطه بیگانه دارند. این سلطه از سوی هر قدرتی که باشد فرقی ندارد. این واقعیتی است که باید از سوی غربی ها درک شود.
یک موقعی شما ابرقدرتی یک کشور را به چالش میکشید که خلاف عقل و منطق آدم است. ابرقدرتی آمریکا را نباید به چالش بکشیم. اما آنچیزی که ما به چالش میکشیم اعمال قدرت یک ابرقدرت در مسیر ضایع کردن حقوق مردم است.
ما باید خود را در سیاست خارجی از کلیشهها دور کنیم. یکی از آن کلیشهها این است که ما در سیاست خارجی ، انتظار داریم که کشورها به خاطر منافع ما از منافع خودشان بگذرند. کدام کشوری حاضر است این کار را بکند؟ یعنی اساسا در روابط خارجی زمانی همکاری شکل میگیرد که دو طرف منافع مشترک برای هم ایجاد کرده باشند. و الا قرار نیست برای اینکه مامثلا با پاکستان همکاری داشته باشیم از منافع خودمان بگذریم و یا آنها از منافع خودشان بگذرند. دوکشور منافع مشترک تعریف میکنند و بر اساس آن منافع مشترک همکاری می کنند. این منافع مشترک زمانی شکل می گیرد که شما از بخشی از منافع خود بگذری و آنها نیز از بخشی از منافعشان بگذرند و به یک نقطه تعادل برسیم. نمی شود که دو طرف حرف خود را بزنند و در نهایت هم انتظار همکاری داشته باشند.
در همینجا هم باید توجه بدهم در باره اعتماد به سایر کشورها نیز این موضوع امری نسبی است . یعنی نه به امریکا و نه به هیچ کشور دیگر نمی شود بصورت مطلق اعتماد کرد. برای ایجاد اعتماد متقابل باید قبل از هر چیز به سوابق عملکرد ها توجه کرد باید پدیده ها را بصورت روند تحولات دید نمی شود با یک حرکت مقطعی کل تحولات گذشته در روابط دو کشور را نادیده گرفت . اگر بخواهیم ساده اندیش نباشیم باید به حرفها و اعمال امروز و دیروز بصورت جامع نگریست . صد البته که اگر بخواهیم تحولی ایجاد کنیم باید درصدی از ریسک را هم بپذیریم . توکل به خدا ، برنامه ریزی دقیق و آینده نگری در قالب سناریوهای مختلف می تواند برای خلق فرصت های جدید در عرصه سیاست خارجی راهگشا و گره گشا باشد. اما همه می دانند بسیاری از مشکلات موجود ربطی به ساحت سیاست خارجی ندارد بلکه به مشکلات ساختاری و بی مدیریتی های گذشته مربوط است که بصورت هم زمان باید به بهبود و اصلاح آنها نیز توجه شود زیرا نظریه پردازان سیاست خارجی گفته اند سیاست خارجی هر کشور تداوم سیاست داخلی آن کشور است.
آیا لازم نیست ما ایرانی ها هم موقعیت آنها را درک کنیم ؟
یک موقع است که ما درک نمیکنیم ، یک موقعی هم هست که ما انکار میکنیم. ما بیش از اینکه مشکل در درک داشته باشیم ، در انکار کردن داریم. خیلیها نمیخواهند این واقعیت را بپذیرند. یک عدهای این را درک نمیکنند به این علت که اطلاع غلط دریافت میکنند. میگویند آمریکا در سراشیبی سقوط است،در حال نابود شدن است و ضعفهای اقتصادی را برجسته میکنند و فکر میکنند آمریکا ظرف چند سال آینده نیست و نابود می شود. یک عده هم میفهمند که آمریکا یک ابر قدرت است و استانداردهای بالایی را هم در تولید علم، اقتصاد و تجارت دارد اما با معضلات مهمی مانند بدهی وحشتناک خارجی روبروست. یا باپدیده توزیع ناعادلانه در آمد و شکاف وحشتناک طبقاتی که روز به روز افزایش پیدا میکند، دست و پنجه نرم می کنند. یک عدهای هم وقتی در برابر رابطه با آمریکا قرار میگیرند از در انکار وارد می شوند. میخواهند خیلی از مسایل را منکر بشوند. عدهای هم اینگونه فکر میکنند که آمریکا هرچه که هست برای خودش است، من باید به فکر منافع خودم باشم. در اینجا دو مسیر جدا شده است. یک عده ای از کشورها میگویند که ما از این ابرقدرت تمکین میکنیم و در عوض مسیر پیشرفت را طی می کنیم. این یک اشتباه محض است. ترقی و پیشرفت از تمکین از آمریکا به دست نمیآید . بلکه از تلاش و کوشش خودمان به دست میآید. این اشتباه است که فکر کنیم کره جنوبی و ژاپن به این خاطر که از آمریکا تمکین کردهاند، پیشرفت کردهاند. آنها با آمریکا در تعارض قرار نگرفتند اما از تلاش و زحمت مردم خودشان به پیشرفت رسیدهاند. اینها همان کسانی هستند که فکر استقلال خواهی را تخطئه میکنند که این فاجعه است. یعنی میگویند استقلال خواهی را کنار بگذارید و بروید زیر یوغ آمریکا و دیگر هیچ مشکلی نخواهید داشت. این خیلی دردآور است. اینجا دارند دستاوردهای یک انقلاب را زیر سوال میبرند و یک اندیشه را تخطئه میکنند. درحالی که استقلالخواهی می تواند بدون تعارض با سایر کشورها به دست بیایید. ما بر اساس قانون اساسی هرگونه سلطه پذیری و سلطه جویی را نفی میکنیم. یعنی نه خودمان سلطه جو میشویم و نه سلطه دیگران را میپذیریم. خیلی از کشورها را داریم که رابطه خوبی با آمریکا دارند اما پیشرفت نکرده اند. مگر مصر سالها با آمریکاییها رابطه خوب و تنگاتنگی نداشتند؟ اما چه پیشرفتی کرده اند؟ پس برای پیشرفت الزامی نداریم که زیر بلیط آمریکا برویم از سوی دیگر دلیلی هم ندارد که تعارض ایجاد کنیم. درگیرشدن با دنیا اگر بر اساس منافع ملی نباشد تنها خُسران است. بابت چه چیزی ما این هزینه را می پردازیم؟
توجه داشته باشیم زیر سلطه بودن یک امر نسبی است کمااینکه مستقل بودن هم یک امر نسبی است. ما باور کنیم که در دنیای امروز آن کشوری که بیش از همه زیر سلطه است یک حدی از استقلال دارد و برعکس آن کشوری فکر میکنیم خیلی مستقل است یک حدی از سلطه را پذیرفته است. در سیستم بین المللی امر استقلال و سلطه امور نسبی هستند. هرچقدر شما بتوانید مستقلتر باشید، موفقتر خواهید بود. این کلیشه را کنار بگذاریم که سلطه و استقلال مطلق هستند. وقتی ما این را نسبی دیدیم خیلی از مشکلاتمان حل میشود و خیلی راحتتر میتوانیم رفتارهای دیگران را تجزیه و تحلیل کنیم. در سیاست خارجی همیشه باید فکر کنیم که چه میدهیم و چه میگیریم. ببینیم بهترین راه چیست . همیشه بهترین راه تعارض نیست آقای روحانی آمده تا ثابت کند می شود از راه تعامل صحیح با دشمن ، به منافع حداکثری رسید بدون آنکه از آزادی و استقلال و حاکمیت ملی خود دست برداریم .
نتیجه این تلاشهایی که در نیویورک صورت گرفت را کی می توان متوجه شد؟
باید ببینیم نتایج مذاکرات آتی در ژنو چه می شود. چون تا الآن هرچه که بوده حرف بوده است، نتیجه عملی آن در مذاکرات آتی مشخص میشود.
بعد از بازگشت آقای روحانی نتانیاهو به آمریکا رفت و نتیجه سفرش هم این شد که آقای اوباما گفت هنوز گزینه نظامی روی میز است. چه تضمینی وجود دارد که آنها به تعهدات خود عمل کنند؟ چه تضمینی دارد که ما به تعهداتمان عمل کنیم؟
هیچ تضمینی وجود ندارد. اصلا در سیاست برای هیچ چیز و هیچ کشوری ، هیچ تضمینی ابدی وجود ندارد . اما یادمان نرود همین که شما میآیید و حرف مناسب میزنید مقدمه عمل است. آنهایی که میگویند عمل، عمل در حقیقت دارند تخطئه میکنند. مقدمه عمل همین حرف خوب زدن و فضا را مناسب کردن است. وقتی دو طرف فضا را مناسب کردند یعنی راه را برای گذر از حرف به عمل هموار کردند. بنابر این ادامه این مسیر صحیح بسیار مهم است. اگر بازهم بگویند که گزینه نظامی روی میز است یا تحریمها را تشدید بکنند یعنی اینکه نمیخواهند به توافق برسند. اگر آقای ظریف و تیمش میخواهند موفق باشند باید برای همه سناریوها برنامه داشته باشد و حتما هم دارند چراکه دیپلمات حرفهای هستند. آنها می دانند اگر آمریکا در ژنو زیر همه چیز زد، چه کار باید انجام بدهند ، اگر هم غنی سازی را پذیرفتند و وارد گفت وگو سازنده شدند ما چه اقداماتی باید انجام بدهیم. خلاصه سناریوی های خوب و بد و سناریو های ممکن و مطلوب را در کنار هم حتما در نظر می گیرند. ملت ایران خوشبختانه کار را به دست آدم های کاربلد و حرفه ای سپرده اند .
آقای روحانی چند روز پیش بحث نظرسنجی را درباره رابطه ایران و آمریکا مطرح کردند. چرا الآن این مسئله را مطرح کردند؟
واقعیت این است که درباره نظرسنجی باید بروید از کسانی که علم جامعه شناسی میدانند بپرسید که عمق این مساله را بازکنند. تخصص من در این زمینه نیست. اما در حد خودم این مسئله را تحلیل میکنم. حدس من این است که آقای روحانی برای این بحث نظرسنجی را مطرح کردهاند که میبینند در جامعه موجی از امید و شادی نسبت به روندی که در حال انجام است دیده میشود. این را کسی نمی تواند منکر بشود. من آمار نگرفتهام و حرف من غیر علمی است اما با گوشت و پوست و خون من این قابل درک است. با هرکسی که صحبت کنید این حس را دارد. مخالفان سیاست آقای روحانی نمیتوانند حرف غیر علمی بزنند. وقتی آنهایی که میگویند مردم نمیپذیرند و از این روند ناراضی هستند این حرف را میزنند، آقای روحانی میگوید خوب باید برویم از خود مردم بپرسیم که آیا ناراضی هستند یا نه.
یعنی شما میگویید به خاطر اظهارات مخالفین میگویید؟
اینکه مخالفین میگویند مردم مخالفند ، باید مشخص شود . شما در خیابان بروید و حس مردم را درک کنید. من که در دولت آقای روحانی نیستم که بخواهم از ایشان دفاع کنم اما این حس را درک میکنم. وقتی در جامعه میرویم می بینیم که خیلیها شاد هستند. جامعه دچار توهم نیست و فکر نمیکند که همه چیز با یک لبخند حل میشود ولی می داند که فعلا درب خوبی باز شده و این کلید یک درب مهمی را باز کرده است. حالا میگویند که نظرسنجی انجام بشود که معلوم شود که بالاخره دیدگاه اکثریت مردم چیست . اما یک نکته ای هست و آن اینکه سیاستهای کلان یک کشور بر اساس نظرسنجی و همه پرسی تعیین نمی شوند. کدام کشور است که سیاستهای کلانش را از طریق همه پرسیهایی که از مردم انجام میدهد ،میسازد. اگر اینطور بود که مردم برای چه میروند رای میدهند و نماینده به مجلس میفرستند. برای اینکه در مجلس کار کارشناسی بشود. برای چه مردم رئیس جمهور انتخاب میکنند. برای اینکه رئیس جمهور برود و یک تیم کارشناسی بچیند. این یک کار تخصصی است. مردم حق دارند که نظر بدهند و در نظرسنجی شرکت کنند و باید در سیاست به این نظر اکثریت مردم توجه شود. اما بازهم تاکید می کنم اینکه سیاستهای کلان یک کشور بر اساس نظرسنجی تعیین نمیشود. به معنای نفی رجوع به نظر سنجی برای پیدا کردن دید اکثریت مردم در باره یک موضوع ، نیست . همانطور که در پاسخ سئوالات قبلی توضیح دادم در قانون اساسی ایران تصویب و ابلاغ سیاستهای کلان در حوزه کاری مقام معظم رهبری است. اما قبل از تصویب و ابلاغ در کمیتههای تخصصی ساعتها بحث و بررسی میشود و سیاستها یک روزه عوض نمیشود. بنابراین نظرسنجی حتما لازم است که فهمیده شود که جامعه چه بازخورد و باوری دارد و این خیلی محترم است اما این تنها عامل نیست و نمیشود سیاستهای کلان را بر اساس نظرسنجیها ببندند. این ها ملاحظه میکنند و بر اساس منافع ملی سیاستهای خود را تنظیم میکنند. طبق قانون اساسی ایران حرف آخر را در باره سیاست های کلان کشور رهبری می زند و این هیچ تعارضی با انجام نظر سنجی ندارد.
آیا با وجود آنکه اکنون تنها سه ماه است که آقای روحانی رئیس جمهور شدهاند و با یک رای بالایی هم به ریاست جمهوری رسیدهاند لزومی به برگزاری این نظرسنجی است؟ بالاخره مردم به تازگی آقای روحانی را انتخاب کردند و به سیاستهای ایشان در سیاست خارجی اعتماد دارند.
این نظرسنجی درباره یک موضوع خاص است. درباره انتخابات یک موضوع کلی است که مردم رای دادند. آقای روحانی برنامه هایی را ارائه دادند و اعتدال گرایی را مطرح کردند و مردم هم به ایشان رای دادند. اما الآن بحث درباره آن کلیت نیست. الآن درباره خود مذاکره است که میتوان نظرسنجی کرد. یا در باره موضوع های جزئی تری در باره مسائل داخلی یا سیاست خارجی اینها همه مفید خواهند بود و بری برنامه ریزی می توانند مورد توجه قرار گیرند اما همانطور که تاکید کردم فرایند تصمیم گیری و تصمیم سازی و راهکار های قانونی آن در ایران و اکثر کشورهایی که من سراغ دارم از مسیر نظر سنجی نمی گذرد.
219219
نظر شما