نام دانشگاه امام صادق علیه السلام این روزها شاید بیش از هر زمان دیگر بر سر زبانهاست. روشن است که این امر ریشه در آن دارد که یکی از نامزدهای ریاست جمهوری، دانشآموخته این دانشگاه است. طرفداران و مخالفان این نامزد ریاست جمهوری هر دو بیش و کم به دانشگاه امام صادق علیه السلام نظر دارند، طرفداران وی سابقه تحصیل و تدریس در این دانشگاه را به عنوان یکی از مؤلفه های اصلح بودن به رخ می کشند و مخالفان وی هم مجالی یافته اند تا چهره ای ناپسند و آمیخته از خشونت، افراطیگری و گاه اشرافیگری از دانشگاه ترسیم کنند.
در باره نقش دانشگاه امام صادق علیه السلام در صحنه های مختلف علمی، فرهنگی و سیاسی کشور سخن بسیار است و این یادداشت نیز قصد پرداختن به آن را ندارد، ولی از این نکته نمیتوان چشم پوشید که نام این دانشگاه به نام شخصیتی بزرگ پیوند خورده است که بیم آن میرود که سکوت بیش از این در باره ایشان، مصداق کتمان حق باشد که قرآن سخت آن را نکوهیده است.
گر چه نگارنده این سطور حدود دو سال است که رسماً و حدود هفت سال است که عملاً توفیق خدمت در این دانشگاه را ندارد، ولی با توجه به دین بزرگی که این دانشگاه و شخض آیت الله مهدوی کنی دامت برکاته بر گردن وی دارد، تذکر نکته ای را با تکیه بر چند خاطره از معظمله بر خود فرض میداند.
خاطرة نخست به نخستین روزهای شروع به کار دانشگاه امام صادق علیه السلام در بهمن ما 1361 برمیگردد که در مراسم افتتاحیه آن، شخصیتهایی مانند مرحوم مهندس بازرگان و مرحوم یدالله سحابی هم حضور داشتند. حقیر که به دلیل سابقة فعالیت سیاسی در شاخة دانشآموزی حزب جمهوری اسلامی با این شخصیتها که آن روزها با برچسب لیبرال از آنها یاد میشد، آشنا بودم به همراه یکی از دوستان خدمت حضرت آیت الله مشرف شدم و زبان به اعتراض گشودم که چرا در مراسم افتتاحیة دانشگاه از این لیبرالها هم دعوت کردهاید؟ ایشان با صبر و حوصلهای فراموش ناشدنی و به تفصیل از سوابق سیاسی و تحمل زندانها و تدین و تشرع مرحوم بازرگان و سحابی یاد کردند و فرمودند که اگر در صحنة سیاسی کشور اختلاف نظرهایی جدی با جریانی که این افراد به آن وابسته هستند وجود دارد، نباید در صحنه روابط فردی با آنها برخورد نامناسب صورت گیرد، نباید سوابق افراد را به دلیل سلایق متفاوت کنونی از یاد برد. ایشان تأکید کردند که من هم با جریان سیاسی امثال نهضت آزادی همراهی ندارم ولی این دلیل نمیشود که احترام این افراد که به هر حال برای انقلاب زحمت کشیدهاند فراموش شود و توصیه کردند که در کار سیاسی هیچ وقت ارزشهای اخلاقی و ضوابط شرعی را از یاد نبرید. نیک به یاد دارم که وقتی از محضرشان بیرون آمدم کاملا مجاب شده بودم و کنجکاوانه به سراغ گذشتة کوتاه فعالیتهای سیاسی خود رفتم که آیا واقعا بر این مدار حرکت کردهام یا نه. تذکر ایشان چنان در جانم اثر کرد که از آن پس تاکنون همواره ترنم این نغمه خوش گوش جانم را مینوازد و در این مدت کوشیدهام که تا حد توان این رهنمود را نصبالعین خود قرار دهم، تا چه قبول افتد.
خاطره دوم که البته بارها تکرار شد به ایام تحصیل در دانشگاه برمیگردد که گاه شکوای رفتارهای برخی دانشجویان منسوب به جریانهای تند سیاسی یا کمتقیدی برخی دیگر از دانشجویان به رفتارهای دینی مثل نماز جماعت به حضرت آیتالله مهدوی کنی برده میشد و من بارها این جمله را در پاسخ به این شکواها از زبان معظمله شنیدم که میفرمودند ما فقط در پی گزینش خوبان نبودهایم، این که انسان فقط خوبها را گلچین کند و به آنها آموزش دهد که هنر نکرده است، مهم این است که افرادی هم که به نظر ما در خط کلی اسلام و انقلاب هستند ولی در درجات بالا نیستند بیاوریم و در این محیط علمی و معنوی آموزش دهیم. به همین مناسبت بارها فرمودند که معیار اصلی ما در صحنة سیاست هم دینداری است و اگر تربیت شدگان ما دیندار بار بیایند هر سلیقة سیاسی هم که داشته باشند مهم نیست، چرا که دانشآموختة دیندار هیچگاه از مسیر اسلام و انقلاب و امام منحرف نخواهد شد، الا ما شذّ و ندر. ایشان به همین مناسبت با اشاره به جوانان انقلابی مسجد جلیلی ـ واقع در خیابان ایرانشهر که معظم له پیش از پیروزی انقلاب در آن اقامه نماز میکردند ـ میفرمودند که ما در مسجد جلیلی هم بیشتر روی تدین جوانان انقلابی تأکید داشتیم نه نوع موضعگیری سیاسی آنها و به همین دلیل کمترین آمار جذب جوانان مسلمان انقلابی به سازمان منافقین مربوط به مسجد ما بود.
خاطره سوم مربوط به بعد از فراغ از تحصیل و ایام خدمت به عنوان عضو هیأت علمی در دانشگاه است. این توفیق نصیب بنده بود که تا پیش از هجرت به قم، هفتهای دو شب نماز جماعت را به نیابت از معظمله در مسجد دانشگاه اقامه کنم و مدتی هم مقرر بود که بین دو نماز به مدت سه دقیقه صحبتی با دانشجویان داشته باشم. مسجد بزرگ و زیبای دانشگاه امام صادق علیه السلام به کمک خیرین ساخته شده است و به همین دلیل تا پیدا شدن یک خیر جدید، تا مدتها محراب این مسجد به صورت آجری باقی مانده بود. در مراسم لیالی قدر سال 1384ش. یکی از خیرین تهیة سنگ محراب را عهدهدار شد و بعد از مدتی چندین قطعه سنگ مرمر که گفته میشد از مرغوبترین سنگهاست، به مسجد دانشگاه اهدا کرد. یک روز مطلع شدیم که یک یا چند دانشجو شبانه به سراغ این سنگها رفتهاند و با شکستن چند قطعه از آنها و نوشتن شعار روی چند قطعه دیگر نسبت به تجملگرایی در ساخت مسجد و اشرافیگری در دانشگاه اعتراض کردهاند. در اولین صحبت بین دو نماز بعد از مشاهدة این رفتار عجیب، گفتم که عدالتخواهی یکی از ویژگیهای دانشجویان پرشور است، ولی اگر این عدالتخواهی در چارچوب ضوابط شرعی نباشد سر از بیراهه و گمراهه درخواهد آورد و پس از اشارهای به خوارج گفتم که این سنگها یا به ملکیت مسجد درآمده بود و یا هنوز ملک هدیهدهنده بوده، و در هر دو صورت، مرتکب این عمل هم گناه کرده است و هم ضامن است و باید خسارت پرداخت کند. بعد از اقامة نماز عشاء یکی از دانشجویان طرفدار این کار با استناد به ماجرای مخالفت امام صادق علیه السلام با کرایه دادن شتر به خلیفه عباسی، در توجیه این عمل خلاف شرع گفت که ما اصلا نباید به این گونه کارها رضایت داشته باشیم و باید به هر شکل ممکن به آن اعتراض کنیم. حقیر هم در نوبت بعدی نماز گفتم که امام علیه السلام این تذکر را به کرایهدهندة شتر به خلیفه داد ولی شبانه پای شترهای او را نشکست و فرق است بین روشنگری و ارتکاب عمل خلاف شرع و اگر این استدلال شما درست باشد وقتی مقام معظم رهبری برای غبارروبی حرم امام رضا علیه السلام به مشهد تشریف میبرند شب هنگام وقتی آقای واعظ طبسی خواب هستند ایشان هم باید تیشه به دست بگیرند و سنگهای حرم رضوی را تخریب کنند، مبنای این جمله اخیر بنده، دفاع از نقش معماری در انتقال ارزشهای دینی است که طبعاً در جایی دیگر باید مورد بحث قرار گیرد. این ماجرا گذشت و بعد از مدتی که برای کارهای متعارف دانشگاه خدمت آیتالله مهدوی کنی مشرف بودم، در پایان دیدار، عرض کردم که چنین قصهای هم در دانشگاه اتفاق افتاد و حقیر هم چنین صحبتی کردم. ایشان پس از ابراز لطف، سه بار فرمودند که این کارها (شکستن سنگها) خیلی بیدینی میخواهد و کسی که بتواند دست به چنین کارهایی بزند باید خیلی بیدین باشد که جرأت چنین کاری را داشته باشد، سپس به مناسبت به ماجرای ساختن مسجد اعظم قم از سوی مرحوم آیتالله العظمی بروجردی اعلی الله مقامه و مخالفت عدهای از تندروها با ایشان و چگونگی مواجهة ایشان با مخالفتها اشاره کردند ، که خود ماجرایی شنیدنی است.
این سه خاطره نیاز به تحلیل ندارد و به خوبی شخصیت و منش اخلاقمدار و اعتدالگرای این استاد فرزانه را که همه عمر خود را بی هیچ چشمداشتی در این جهان گذرا وقف اسلام و انقلاب و نظام اسلامی کرده است، نشان میدهد. دانشگاه امام صادق علیه السلام را باید با آیتالله مهدوی کنی شناخت، و دانشآموختة واقعی دانشگاه را با میزان پایبندی به اخلاق و شرع در عین برخورداری از دانش. این سه خاطره حکایتگر همة آن چه که در بارة آیتالله مهدوی کنی دامت برکاته میتوان گفت نیست، ولی دریچة صدقی است که در چشمانداز آن میتوان این پرسش را مطرح ساخت که اکنون این متدینان بیدین کجا هستند؟ ... امید میرود در این انتخابات دینداری بر بیدینی پیروز شود.
1717
نظر شما