یعنی اگر قرار می شد که ما از میان تمامی محورها و موضوعاتی که توسط هشت نامزد مطرح شدند پنج تا را که مهمترین ها می بودند یعنی بیشترین توجهات و چالشی ترین مباحثات را بوجود آوردند انتخاب می کردیم یقینا بحث هسته ای یکی از آن پنج موضوع می شد. حتی اگر قرار می شد که فقط سه موضوع انتخاب می کردیم، باز هم هسته ای جزء آن سه موضوع می شد. بنده معتقدم که اگر حتی صرفا یک موضوع را مجبور می شدیم انتخاب نماییم، که مرکز توجهات و حساسیت ما را در میان هشت نامزد بوجود آورد، آن یک موضوع باز هم هسته ای می بود. این اهمیت بی جهت هم نیست. بیش از دو سالی می شود که تحریم ها بواسطه موضوع هسته ای اقتصاد کشور را دارد به تدریج فلج می کند. مخالفین اصولگرای دولت احمدی نژاد البته سعی کردند که مشکلات اقتصادی را بر گردن رئیس جمهور بیاندازند. اما خود آنها هم نیک می دانند که هیچ دولتی و با هیچ راهکاری نمی تواند آثار مخرب و فلج کننده تحریم ها بر اقتصاد کشور را رفع و رجوع کند. علیرغم اهمیت حیاتی موضوع هسته ایی برای کشور، متاسفانه مسئولین قدغن کرده اند که هیچ مطلبی در خصوص برنامه هسته ای کشور که در جهت تائید و تصدیق سیاست های رسمی نظام نباشد، نه گفته شود و نه نوشته شود. بنده بارها و بارها یادداشت هایی نوشته ام که چون با سیاست های رسمی نظام در خصوص بحث هسته ای همخوانی نداشته، هیات تحریریه آن روزنامه از چاپ آن خودداری نموده و در پاسخ به اعتراض بنده هم گفته اند که دستور صریح مسئولین است که هیچ مطلبی که در انتقاد از مواضع هسته ای ایران باشد، قابل چاپ نمی باشد. همین حکایت با سایت ها هم بوده است. بنابراین کارشناسان و صاحب نظران در خصوص مساله هسته ای فقط و فقط می توانند مطالبی را بنویسند که در جهت تائید و تصدیق سیاست ها و عملکرد مسئولین باشد. این سیاست فقط مربوط به دوران ریاست آقای دکتر سعید جلیلی بر شورایعالی امنیت ملی نبوده، قبل از مشار الیه و در زمان ریاست دکتر علی لاریجانی بر شورایعالی امنیت ملی هم همین وضعیت وجود داشت. ایضا در زمان ریاست دکتر حسن روحانی در دوران اصلاحات هم همین سیاست اعمال می شد. یعنی در زمان اصلاح طلبان هم نوشتن پیرامون موضوع هسته ای مجاز نبود.
اساسا در ایران همواره حساسیتی نسبت به مسائل خارجی وجود داشته و در هیچ مقطعی ابراز نظری که مغایر با سیاست های نظام در آن حوزه بحساب می آمده، مجاز نبوده. در دوران جنگ با عراق هم همین گونه بوده است.از 31 شهریور 1359 که با حمله عراق به ایران جنگ شروع شد تا تیر 1367 که پس از 8 سال به آتش بس رسیدیم، هیچ مطلبی که مغایر با سیاست های کلی نظام در رابطه با جنگ می بود مجاز نبود. سالها بعد از پذیرش قطعنامه 598 از سوی ایران و پایان جنگ بود که سئوالاتی پیرامون سیاست های کلی نظام درخصوص جنگ ابراز گردید. از جمله سوالاتی در خصوص ادامه جنگ بعد از فتح خرمشهر وانتقاداتی از سوی برخی از فرماندهان سپاه از جمله دکتر محسن رضایی نسبت به رویکرد سیاست های آقای هاشمی رفسنجانی که مسئولیت جنگ را بر عهده داشتند صورت گرفت. از جمله سئوالاتی در خصوص تلاش های ایشان در مجاب کردن مرحوم امام خمینی مبنی بر پذیرش قطعنامه 598 و پایان دادن به جنگ، داستان مک کارلین، یا انتقاد از مسئولین وقت پیرامون عدم بسیج امکانات اقتصادی کشور برای جنگ از جمله این پرسشها بوده اند. اخیرا نیز دکتر سعید جلیلی و دکتر علی باقری انتقادات جدیدی نسبت به عملکرد اقای هاشمی رفسنجانی بعد از پذیرش قطعنامه 598 وارد کرده اند. صرفنظر از آنکه انتقادات محسن رضایی و سایر فرماندهان سپاه، و یا ایرادات آقایان جلیلی و یا باقری چقدر موجه و درست می باشند، واقعیت آن است که در تمامی دوران جنگ و بعد از پایان آن هیچ اظهار نظر دیگری بجز تایید سیاست هاس رسمی حکومتی در قبال جنگ و یا پذیرش قطعنامه 598 وجود نداشت.
در خصوص بحث مهم هسته ای هم همین وضعیت بوجود آمده. به این معنا که در خصوص برنامه ها و سیاست های هسته ای کشور کوچکترین مطلب انتقادآمیزی نمیتوان نوشت. در تمامی دوران اصلاح طلبان و در قریب به چهار سالی که آقای دکتر حسن روحانی بعنوان رئیس شورایعالی امنیت ملی مسئولیت مذاکره با آژانس و سه کشور اروپایی فرانسه، انگلستان و آلمان را بر عهده داشتند، هیچ کلامی در خصوص توافق یا بیانیه موسوم به سعدآباد در تهران در مهر ماه 82 که منجر به تعلیق غنی سازی به مدت دو سال گردید و ایضا هیچیک از سایر سیاست های هسته ای مان اجازه انتشار نداشت. هرچه مسئولین می گفتند و می کردند درست بود و همه می بایستی از سیاست های هسته ای نظام، صرفا تعریف و تمجید می کردند. تا رسیدیم به سال 84 و ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد. ایشان اما بیکباره نه تنها سیاست های قبلی را یکسره به باد انتقاد گرفتند بلکه حتی تیم مذاکره کننده قبلی را متهم به خیانت هم نمودند.آقای احمدی نژاد سیاست هسته ایی ایران را تغییر دادند و باز هم هیچکس نمیتوانست کلامی در نقد سیاست های جدید که از سوی اصولگرایان اتخاذ شده بود اظهار نماید. در یک دوره آقای دکتر علی لاریجانی با آقای سولانا که مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا بودند، مذاکراتی انجام دادند که در خصوص آن مقطع هم باز بجز تصدیق ، تعریف و تمجید هیچ مطلب دیگری مجاز به انتشار در مطبوعات و یا رسانه های دیگر نبود. سر انجام دور به آقای دکتر سعید جلیلی رسید اما همین وضعیت عدم امکان نقد سیاست های هسته ای همچنان حکمفرما بود.
ظرف 4 سال گذشته که مسئولیت مذاکره با 1 +5 بر عهده آقای دکتر جلیلی بوده، اصولگرایان تلاش زیادی نمودند تا یک چهره انقلابی از ایشان در اذهان عمومی بوجود آورند.اصولگرایان اینگونه القا می کردند که برخلاف اصلاح طلبان و آقای روحانی که از موضع ذلت ، تسلیم و مرعوب غربی ها بودن مذاکره می کردند، آقای جلیلی از موضع عزت ، سربلندی ، اقتدار، تدبیر و حکمت با1+ 5 مذاکره می نمایند و ایران توانسته در پرتو رویکرد انقلابی دکتر جلیلی غربی ها را در یک موضع انفعال و استیصال قرار دهد. طیق معمول سالهای گذشته باز هیچکس اجازه نداشت نه یک کلام علیه سیاست های هسته ای مسئولین بنویسد و نه یک کلام علیه رویکرد انقلابی و موضع اقتدار و توانمندی آقای دکتر جلیلی بازگو نماید. همچون دوران آقایان روحانی و لاریجانی که عملکردشان درست و انقلابی می بود، رویکرد آقای جلیلی هم صد البته که کامل و بی عیب و نقص بود. اگر هم اشکالی می بوده مربوط به دوران اصلاح طلبان می شده و الا از زمان مدیریت اصولگرایان از سال 84 و انجام مذاکرات زیر نظر آقای جلیلی ما بحمدلله مرتبا رو به پیشرفت و طرف مقابلمان یعنی غربی ها رو به هزیمت بودند.
تا رسیدیم به مناظره معروف 8 نامزد در روز جمعه 17 خرداد. آقای دکتر ولایتی ظرف یکی دو دقیقه تمام آن هیمنه ای را که تبلیغات حکومتی اصولگرایان برای آقای دکتر جلیلی ظرف چند سال ساخته و پرداخته بود، به زیر سوال برد. ایشان نشان دادند که برخلاف آن تبلیغات شبانه روزی که در خصوص پیشرفت های غرور آفرین و مقتدرانه ایران به زعامت دکتر جلیلی از جانب اصولگرایان ظرف این سالها صورت می گرفته، آقای جلیلی نه تنها پیشرفت و موفقیت برجسته ای نداشته اند، بلکه در بهترین حالت درجا می زده اند و خیلی خبری از آن پیشرفت های غرور انگیز و از موضع اقتدار که اصولگرایان چندین سال در بوق و کرنا می دمیدند نبوده. آقای رضایی هم ایضا سخنان دکتر ولایتی را تصدیق و تکمیل کردند. آقای دکتر ولایتی مطلب دیگری را هم پیرامون تلاش هایی که از جانب ایشان پیرامون مسئله هسته ای صورت گرفته اظهار داشتند مبنی بر اینکه دکتر ولایتی توانسته بودند با آقای نیکولا سارکوزی رئیس جمهور وقت فرانسه به توافقات مهمی در خصوص برنامه هسته ای ایران دست یابند. اما درست در زمانی که قرار بوده آن توافقات رسما اعلام شوند، قائم مقام وزارت خارجه دولت آقای احمدی نژاد به سفارت فرانسه در ایران اطلاع میدهد که آقای ولایتی مجوز آن توافقات را نداشته اند. در عین حال فردای مناظره آقای رئیس جمهور اظهارات دکتر ولایتی را تکذیب کردند. براستی حق با کیست و چه کسی در خصوص مسئله مهم هسته ایی درست می گوید: دکتر حسن روحانی، دکتر علی لاریجانی، دکتر علی اکبر ولایتی، دکتر محسن رضایی، دکتر سعید جلیلی، دکتر محمود احمدی نژاد رئیس جمهور،.......
در یک نگاه کلی به نظر می رسد که در هر مقطعی سیاست های هسته ای ایران از دید مسئولین وقت بسیار درست و اصولی بوده. اما بعد از گذشت آن مقطع و تغییر مسئولین مربوطه، معلوم می شود که سیاست های هسته ای در آن مقطع خیلی هم نتوانسته بوده گلی به سر کشور بزند. اگر حسب آنچه که اصولگرایان بعدا گفتند، سیاست های هسته ای اصلاح طلبان درست نمی بوده، چرا ما چند سال بعدش می بایستی متوجه خصران آن سیاستها بکشور بشویم؟ اگر توافقات دکتر علی لاریجانی با آقای سولانا درست می بوده پس چرا توسط تیم مذاکره کننده بعدی یعنی آقای دکتر سعید جلیلی دنبال نمی شود؟ اگر توافق آقای دکتر ولایتی با آقای سارکوزی می توانسته به یک نقطه عطف تاریخی در خصوص فعالیت های هسته ای مان بدل شود و جلوی آن همه مصیبت های تحریم ها را به کشورمان بگیرد، پس چرا آقای احمدی نژاد جلوی اجرای آن را می گیرند؟( البته به روایت آقای دکتر ولاینی). اگر رویکرد آقایان دکتر سعید جلیلی و دکتر علی باقری از موضع عزت، اقتدار و پیشرفت بوده و غرب را وادار به عقب نشینی کرده بوده، پس مطالب آقایان دکتر ولایتی و محسن رضایی مبنی بر عدم موفقیت و بی حاصل بودن مذاکرات این چند ساله را چگونه می بایستی تفسیر و تبیین نمود؟ چرا همیشه چند سال بعدش است که ما متوجه می شویم که حقیقت چه بوده؟ آیا غیر از این است که مسبب همه این آشفتگی ها و بلاتکلیفی ها اصرار مسئولین است مبنی بر اعمال یک نگاه امنیتی پیرامون برنامه هسته ایی مان که بر طبق آن احدی حق ندارد در خصوص سیاستها و عملکرد مسئولین در داخل کشور اظهار نظر نماید؟
سوال بنیادی تر آن است که اساسا چه حکمتی و چه مصلحتی است که فعالیت های هسته ای و اصولا سیاست خارجی ما در هاله ای از نگاه اطلاعاتی/امنیتی فرو رود به گونه ای که هیچ کس حق نداشته باشد کلامی مغایر با سیاست رسمی مسئولین بر زبان آورد؟ چرا در کشورهای دیگر اینگونه نیست؟ چرا در کشورهای دیگر شهروندانشان آزاد هستند که در خصوص مسائل سیاست خارجی اظهار نظر نموده و خلاف نگاه دولتی موضع گیری نمایند و سیاست رسمی را مورد نقد و بررسی قرار دهند؟ تلویزیون خود ما بارها و بارها اخبار مربوط به تظاهرات آمریکایی ها را در اعتراض به حمله نظامی کشورشان به عراق یا افغانستان و یا موضوعات دیگر را به نمایش گذارده. رسانه های دولتی ما بارها و بارها به نقل از مطبوعات و صاحب نظران غربی مطالبی را پخش کرده اند که حکایت از مخالفت جدی و علنی آنان با سیاست های دولت هایشان داشته است. فی الواقع کشورهای غربی و توسعه یافته که جای خود دارند، تلویزیون خود ما بارها اعتراضات ترک ها را نسبت به سیاست دولتشان در مورد سوریه نشان داده است. اما آیا مسئولین ما اجازه می دهند تا کلامی در مورد سیاست رسمی ما در مورد سوریه در مطبوعات ظاهر شود؟ چه رسد به اینکه چندین هزار نفر و یا چند صد نفر خواسته باشند در اعتراض به سیاست رسمی ایران در مورد سوریه تجمعی بر پا نمایند. چرا در خصوص فعالیت ها و برنامه های هسته ای ایران فقط و فقط اظهارات موافق و تائید آمیز اجازه انتشار دارند؟ اگر مسئولین ما، اگر جناب آقای احمدی نژاد، دکتر علی اکبر صالحی وزیر خارجه، دکتر سعید جلیلی رئیس شورای عالی امنیت ملی و دکتر علی باقری معاون ایشان و دیگران نسبت به مواضع خودشان یقین داشته و مطمئن هستند که این مواضع در جهت تامین منافع ملی کشور است، چرا جلوی دیدگاه های دیگر را می گیرند؟ چرا صرفا در جریان مناظرات انتخاباتی و یا چند سال بعدش است که می بایستی معلوم شود سیاست های هسته ای مان خیلی هم درست نبوده؟ چرا اساسا در خصوص نفس فعالیت های هسته ای از منظر منافع اقتصادی و رویکرد مبتنی بر منافع ملی اجازه هیچ گونه اظهار نظری داده نمی شود؟ اساسا نفس اینکه شورایعالی امنیت ملی تصمیم گیری نماید که چه موضوعاتی قابل اظهار نظر هستند و چه موضوعاتی قابل اظهار نظر نیستند، بر چه اساسی است؟ شورایعالی امنیت ملی می گوید که در خصوص فعالیت های هسته ای کشور، مذاکرات با 5+1، عملکرد تیم مذاکره کننده و ... کسی حق اظهار نظر ندارد؛ ایضا مسئولین می گویند که در خصوص رد یا احراز صلاحیت ها و عملکرد شورای نگهبان هم کسی حق اظهار نظر ندارد. در خصوص حمایت از رژیم سوریه هم باز کسی حق اظهار نظر ندارد. ایضا در مورد حمایت از حماس یا حزب الله هم باز کسی حق اظهار نظر ندارد. در خصوص غرب ستیزی و مخالفت با آمریکا هم کسی حق اظهار نظر ندارد. اگر بر همین منوال برویم به جلو ممکن است شواریعالی امنیت ملی بگوید که در خصوص سیاست هدفمند سازی یارانه ها، خشک شدن دریاچه ارومیه، بالا رفتن نرخ زاد و ولد، ترافیک و آلودگی هوا و ... هم حق اظهار نظر وجود ندارد. می ماند فقط یک سوال ساده: اگر چند سال بعدش، انگونه که آقایان احمدی نژاد، سعید جلیلی یا علی باقری در مورد رویکرد اصلاح طلبان و حسن روحانی مدعی شدند، یا آقای دکتر ولایتی در مورد آقای احمدی نژاد و سعید جلیلی ادعا کردند که سیاست های مسئولین بر خطا بوده و به زیان منافع ملی و نظام بوده، مسئولیت آن بر عهده کیست؟
نظر شما