برادر بابک معصومی می گوید که خیلی ها در حق بابک ظلم کردند و اجازه ندادند تا او به خیلی از آرزوهایش برسد.

میثم بهرامی- مرتضی رضایی :حرفهای زیادی برای گفتن داشت که هرگز آنها را به زبان نیاورد.همه این ها را باید گذاشت به حساب اینکه نخواست چیزی از این فوتبال و فوتسال داشته باشد. بابک معصومی معصوم تر از این حرفها بود که به خاطر پول بجنگد و برای اینکه سری در سرها در بیاورد مقابل کسی سر خم کند.حتی زمانی که به او پیشنهاد مربیگری در پرسپولیس را داده بودند،دو دل بود که نکند رسیدن به این مقام او را از خواسته هایی که داشت دور کند؛خواسته هایی که در راس آن رسیدن بچه های بی بضاعت و آنهایی که هیچ پارتی و آشنایی برای رسیدن به اوج نداشتند،قرار داشت. از زمانی که سرمربی تیم فوتسال پرسپولیس شد جنگ در دو جبهه را شروع کرد؛یکی سرطان و دیگری احقاق حق شاگردانش.حقی که حتی گاهی اوقات از جیب خودش پرداخت کرد و آنجا که دید دیگر توانایی مبارزه را ندارد گفت:«من دیگر نیستم.»شرایط برای بابک سنگین شده بود که رفت؛رفت تا کار را به کسانی بسپارد که به قول دوست نزدیکش علی کریمی؛دایه های مهربان تر از مادر هستند.حالا سالها پس از مرگ بابک برادر او رضا حرف های ناگفته معصومی را می زند.حرفهایی که در سینه ی خود بابک سنگینی می کرد اما حتی حاضر نشد آنها را رسانه ای کند تا خدای ناکرده تیم محبوبش به حاشیه برود. رضا معصومی می گوید:«خیلی ها به مرگ او هم حسودی کردند!»

 

 


اینجا تمرین استیل آذین است.زمانی که علی کریمی در این تیم بازی می کرد از بابک دعوت کرده بودند تا به تمرینات این تیم برود.آن موقع مهرریزی مدیر عامل استیل آذین بود.روز خوبی برای بابک بود.قرار بود یک کاور به بابک بدهند تا لخت شود و با بازیکنان تمرین کند اما در این تیم یک کاور هم نبود تا به او بدهند.بنده خدا صادق درودگر می گفت اینجا این همه لباس است،اما یک کاور برای بابک نیست.آن روز برادرم از تمرین کردن عابدزاده شگفت زده شده بود.او خیلی تمرین می کند.حتی وقتی که دراز کشیده است،دوچرخه می زند و اصلا بی کار نیست.خود بابک می گفت تا به حال کسی را ندیده که این طور تمرین کند.

 


اردوی فوتسال پرسپولیس.قبل از اینکه بابک تیم را به لیگ برتر بیاورد.خاطرات خوبی برای او بود.خاطراتی که خیلی ها اجازه ندادند در دل برادرم بماند.من نباید زیاد حرف بزنم چون اگر بخواهم درد دل های بابک را بگویم برای خیلی ها گران تمام می شود.

 

 

تشییع جنازه،علی کریمی و مردم.چیز دیگری نمی توانم بگویم.

 

من بیست سال است که با همه فوتسالی ها در ارتباطم.این آقا در خانه نشسته بود که یکی از نزدیکان آقای کاشانی این آقا را آورد و کرد سرپرست تیم.در بازی اول رفتیم قم و سه بر صفر برنده شدیم.در بازی دوم که در اراک بود هم همین نتیجه را گرفتیم.در بازی سوم در شهر ساوه نیمه اول دو بر صفر جلو بودیم اما در نیمه دوم سه گل خوردیم و باختیم.از آنجا بود که بازی های آقایان شروع شد.یک روز کاشانی از بابک خواست تا به دفترش برود.در آنجا کاشانی به بابک گفته بود که ما به خاطر تو تیم را تشکیل داده ایم،حق نداریم یک بازیکن به تیم بدهیم؟آنجا بود که بابک دیگر ساکت شد و حرفی نزد.البته باید بگویم که رضا آمد و به تیم هم کمک کرد اما فوتبالش تمام شده بود.

 


اینجا بازی با دبیری تبریز و بعد از صعود به لیگ برتر است.بازیکنان دبیری با گل از بابک تقدیر کردند.حرکت قشنگی بود.راستی برای بابک پیراهن هم آورده بودند.

 


مسابقات جام آزاد کرج.حمید کریمی و رفیق علی پروین هم در این عکس هست.ما در اینجا قهرمان شده بودیم و بابک برای اعطای جوایز آمده بود.اینجا حالش خوب بود.

 


اینجا کلاس مربیگری آقای صانعی است.آقای شمس و ناصر صالح و بابک.او از کلاس ها راضی بود ولی زیاد حرف نمی زد.بعد از بازی ها تا بقیه دوستانش با شبکه های مختلف تلویزیونی حرف بزنند او به خانه آمده و دوشش را هم گرفته بود.

 


این آدم کوچولوها را بابک تمرین می داد.خودش دلش می خواست که هفته ای دو بار به اینها تمرین دهد.در برنامه ماه عسل آنها دوست داشتند بابک را ببینند.این آدم ها از لحاظ فنی واقعا در شرایط خوبی قرار دارند.اگر آنها سالم بودند خیلی بهتر از فوتبالیست های فعلی بازی می کردند و اسطوره می شدند. باور نمی کنید،من هر طوری هم بگویم شاید کسی باورش نشود.طوری شده بود که من به آنها می گفتم هوای پای بابک را داشته باشید.

 

 

اینجا بابک ملی پوش بود.تمام این کفش ها و لباس های برادرم را نگه داشته ام.

 

 

این بنده خدا مشکل ژنتیکی داشت.بابک با او عکس یادگاری گرفت و هفته بعدش هم علی کریمی رفت پیش این بنده خدا.در برنامه ماه عسل ایشان خواسته بودند تا علی کریمی را ببیند.علی هم برای او یک لپ تاپ خرید.

 

 


آخرین دوره بازی های آسیایی در ژاپن.بازی با استرالیا و دو بر صفر مقابل استرالیا برنده شدیم و هر دو گل را هم بابک زد.برادرم سه تا جام جهانی دارد و شش تا آسیایی.دو دوره هم کاپیتان بود.بعد از جام جهانی چین و تایپه که تیم نتیجه نگرفت حسین شمس هم از تیم ملی رفت.بابک هم به خاطر او از تیم ملی کنار کشید و گفت که بازی نمی کند.تا اینکه آقای انصاری فرد آمد و بابک به عنوان یار کمکی رفت تیم ملی.دو گل هم به اسپانیا زد.

 

 

 

خدادا عزیزی. با براردم خیلی رفیق بود.خداداد به بابک می گفت میری.آنها از زمان فتح با هم رفیق بودند.خداداد سربازی اش را در فتح گذراند.از خود خداداد بپرسید که بابک چقدرهوایش را داشت.

 

 


عرق خاصی به کرج داشت.این هم مدرسه فوتبالی است که بابک رفته بود تا از آنجا بازدید کند.بچه های فردیس عرق خاصی به محلشان دارند.همین الان از علی کریمی بپرسید حرفهای من را به شما می زند.

 

 


اصلا درباره وحید شمسایی حرف نمی زنم.کسی که ...ولش کن.نمی خواهم چیزی بگویم.این ها به مرگ و ختم بابک هم حسودی کردند.

 

 


بابک در کنار آغاسی.خیلی اتفاقی شد.

 

 

 


علی همه جوره معرفتش را ثابت کرده است.یک زمانی علی از فتح می خواست برود پرسپولیس.مربی آن زمان درخشان بود و مت کوویچ.رضایت نامه علی را سردار سراج نمی داد.بابک همه را دعوت کرد.سرپرست تیم هم آقای مرتضی قنبرپور بود.بابک در این مهمانی هر طوری بود رضایت نامه علی را گرفت.او در بازی با سایپا گل زد و پور حیدری دعوتش کرد تیم ملی و بعد هم که دیگر خودتان می دانید.علی همچنان سراغ ما را می گیرد.

 

 


مراسم بابک در باشگاه راه آهن.آقای دایی و خانم آمنه هم بودند.این مراسم را باید باشگاه پرسپولیس انجام می داد.دم آقای انصاری فرد گرم.من به جای برادرم دارم حرف می زنم.حرف هایی که او در دلش مانده بود.یک روز در هواپیما کاشانی یک حرفی به بابک زد که او را ناراحت کرد.بابک زمین مجانی گرفته بود و تغذیه را هم از جیب خودش می داد.آنها فکر نمی کردند بابک تیم را بالا بیارود.من در باشگاه و در کنار او بودم که رو به کاشانی گفت شما نیم درصد هم فکرش را نمی کردید که من بتوانم پرسپولیس را بالا بیاورم. قرارداد همه بازیکنان را کم کردند و گفتند پرسپولیس بودجه ندارد.اما بازیکنان به خاطر بابک ایستادند و سرشان را جلوی توپ قرار دادند.بابک بی خیال این قضیه شد اما از آنها خواست تا اگر تیم به لیگ برتر آمد 50 میلیون تومان به تیم پاداش بدهند.در هواپیما بابک به کاشانی گفت حاج آقا پاداش بچه ها را نمی دهید؟که او گفته بود بابک جان این حرف ها را نزن،کدام 50 میلیون تومان.تو نیم ساعت از ما به خدا نزدیک تری.دل بابک شکست بود و از این حرف خیلی ناراحت بود.وقتی آمد خانه او گفت که دیگر برنمی گردد.

بعد از آن یک سفر مشهد گذاشتند و بابک به بچه ها اجازه نداد کسی برود.بعد از آن ایشان به بایک گفت اگر شما نمی آیی ما خودمان تیم را جمع می کنیم. فردای آن روز بابک چند تا مصاحبه علیه باشگاه کرد که آقایان به بهانه اینکه تیم را به خاطر بابک معصومی راه انداخته اند خودشان همه کاره شده اند.در خانه نشسته بودم که تلفن زنگ خورد.امیر کاشانی برادر حبیب کاشانی با من تماس گرفت.ایشان گفت که این چه مصاحبه هایی است که برادرت می کند؟بعد از آن هم حبیب کاشانی با من حرف زد و گفت اگر بابک کوتاه نمی آید من فردا مصاحبه می کنم و می گویم که بابک سر تمرین به بچه ها فحش های بالای 18 سال می داد.من الان هم بخواهید توی روی کاشانی این حرف ها را می زنم.به او گفتم تو مصاحبه کن،مگر کسی حرف هایت را باور می کند؟همه بابک را به خوبی می شناسند.گفتم آقای کاشانی بابک عابدزاده نیست که اجاره نامه اش را بیاوری در نود نشان بدهی.او پاک پاک است.بعد از آن علی دایی تماس گرفت و از بابک خواست که دیگر علیه کاشانی حرف نزند.بابک هم به خاطر احترامی که برای دایی قائل بود دیگر حرفی نزد.

 

 


بازی پرسپولیس و تراکتورسازی.علی دایی بابک را به هتل دعوت کرده بود.بعد از مریضی و شیمی درمانی هایش فکر می کنم خوشحال ترین روز بابک بود.

 

 


جشن قهرمانی ماهان در اصفهان.در فرودگاه و پژمان بازغی.بابک با کامبیز دیرباز هم خیلی رفیق بود.

 

 

 

ختم بابک است.خیلی ها آمدند و برای بابک کار کردند. بهروز ریخته گران،مرتضی طلایی و وزیر بهداشت آقای لنکرانی.آقای لنکرانی وقتی در تلویزیون برنامه بابک را نشان داده بودند بدون هماهنگی به عیادت او آمدند.

 

 


بازی ایران و برزیل.در این بازی 4 بر یک باختیم.

 

 


این تیم رویایی است که در ایران تیمی نتوانست مقابلش پیروز شود.علی کریمی،رضا رضایی کمال، اصغر قهرمانی،صفر علی کاظمی و بابک قهرمانی.این همان تیمی بود که استقلال را در فینال شکست داد.کفش های دبل تازه آمده بود و عشق همه فوتسالیست ها بود.

 

 


این باز یهای قهرمانی آسیا است.

 

 


بهترین بازیکن شده بود در تایلند.با این کاپ از او تقدیر کردند.

 

 


بابک آمد مغازه پیش من.گفت من دارم می روم درمانگاه.به او گفتم چقدر زرد شدی.گفت نه بابا طوری نیست فقط کمی فشارم افتاده است.او با ماشین رفت و من هم در مغازه را بستم و رفتم بیمارستان.در بیمارستان به من گفت معده ام درد می کند.به او گفتم برویم تهران؟اما قبول نکرد. بابیک سه تا لیوان شربت خورد و یک عدد بیسکوئیت.بعد بلند گفت:«آخیش»یک دفعه رو کرد به من گفت به ارواح خاک بابا تا نیم ساعت دیگه می میرم.گفتم این حرفها را نزن. رفتم آمبولانس را خبر کنم،تا برگشتم بابک تمام کرده بود. مردم ریختند و دیگر نفهمیدم چه شد.او با پای خودش رفت.مردم هم برایش سنگ تمام گذاشتند.در ختم او ما هیچ کاره بودیم.یک چیزی بگویم؟ مرگ دست خداست ولی بابک بعد از پیوند 8 سال گارانتی زنده ماندن داشت اما پرسپولیس بابک را سکته داد.او چشمش دنبال تیمش ماند.روزی نبود که حرص پرسپولیس را نخورد.برادرم بر اثر سرطان خون نمرد،مدارکش را دارم او سکته کرد.ماردم هنوز هم که هنوز است حبیب کاشانی را نفرین می کند.

 

251 41

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 292660

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
7 + 7 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 6
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • بدون نام IR ۱۰:۲۳ - ۱۳۹۲/۰۲/۲۷
    129 6
    خدا از کسانی نگذرند که حق بابک رو خورند ا
  • امین IR ۱۰:۲۴ - ۱۳۹۲/۰۲/۲۷
    136 3
    خدا بیامرزه بابک معصومی رو... خدا حفظش کنه داش علی رو...
  • بدون نام IR ۱۰:۴۲ - ۱۳۹۲/۰۲/۲۷
    علی کریمی عاشقتم
  • آراز IR ۱۳:۳۳ - ۱۳۹۲/۰۲/۲۷
    183 9
    این مصاحبه دو چیز داشت : معرفت علی کریمی و بی معرفتی ... !!!!
  • وحید A1 ۰۹:۴۷ - ۱۳۹۲/۰۲/۲۸
    32 0
    حداکثر یکی دو سال از فوت بابک گذشته ، اما توی مقدمه نوشتین سالها پس از مرگ بابک !
  • احمد A1 ۲۱:۵۱ - ۱۳۹۲/۰۴/۲۷
    2 0
    کسانی باید شرمنده باشند که از بغل بابک معصومی به همه چیز در فوتسال رسیدن ولی از ترس محبوبیت بابک در مراسمش شرکت نکردن خدا ازشون نگذره همه فوتسالی ها این ادم کوچو لو رو میشناسن!!