به گزارش خبرآنلاین، سی و چهارمین شماره از کتاب هفته «نگاه پنجشنبه» با مطالب و یادداشت هایی خواندنی در حوزه های مختلف فرهنگی اجتماعی و سیاسی روانه بازار شد. اهالی هفتهنامه نگاه پنجشنبه در تازهترین شماره این هفتهنامه به سراغ یکی از چهرههای سرشناس موسیقی ایران رفتهاند؛ حسین علیزاده که اثر جاودانه او «نینوا» این روزها به مناسبت فرا رسیدن ایام سوگواری سید و سالار آزادگان جهان بیشتر شنیده میشود. در این گفتوگو حسین علیزاده علل و عوامل ستیز روشنفکران این مرز و بوم را با موسیقی سنتی ایران واکاوی کرده و در حاشیه به چند و چون ساخت اثر گرانسنگ نینوا پرداخته است.
پروندهای مختصر اما پربار در آسیبشناسی عزاداریهای عاشورایی در سالهای اخیر با مطالبی از سردار حسین علایی، محمدرضا زائری، مژگان ایلانلو، هارون یشایایی و .... از دیگر بخشهای سی و چهارمین شماره نگاه پنجشنبه است. در بخش کتاب تازهترین شماره نگاه پنجشنبه سیدابوالحسن مختاباد بحران کاغذ را در میزگردی با حضور آقایان دکتر موسی غنینژاد، محمود صدری، صادق جنانصفت و دکتر پویا جبلعاملی بررسی کرده است. در این میزگرد میتوان به پاسخهایی درخور برای این پرسش رسید که ناشران و اهالی مطبوعات چگونه و از چه راههایی میتوانند از بحران کاغذ و گرانی کمرشکن آن عبور کنند.
بخش هایی از گفتگوی نگاه پنجشنبه با حسین علیزاده را در ادامه می خوانید:
- موسیقی ایرانی، فارغ از در نظر گرفتن سنتی و دستگاهی و غیره، درست مثل زبان فارسی است. باید خیلی بیاطلاع و کجفهم باشیم که بگوییم این زبان به درد نمیخورد، با این زبان نمیشود عشق یا نفرت را بیان کرد و باید آن را کنار گذاشت و با افتخار بگوییم من هیچ وقت به این زبان صحبت نمیکنم. آیا هیچ وقت چنین چیزی گفته میشود؟ آیا کسی اصلا جرأت دارد این حرف را بزند؟! خب موسیقی هم همین است. خیلیها موسیقی را نمیشناسند، برای همین به راحتی میگویند این موسیقی را باید کنار گذاشت و به جای آن به موسیقی دیگری گوش کرد. خیلی از کسانی که میگویند ما موسیقی ایرانی را گوش نمیکنیم، به جای آن به موسیقیای گوش میدهند که عملا فاجعه است.
- خیلی از موزیکهایی که به عنوان موسیقی مدرن در جامعه ما رواج پیدا کرده، در واقع موسیقی دست چندمی است که به شصت، هفتاد سال پیش برمیگردد. این اشتباه چطور پیش میآید؟ همه ملل دنیا موسیقی دارند و همه به موسیقی خودشان افتخار میکنند و سعی در ارائه آن دارند. من تا به حال هیچ روشنفکری در هیچ جای دنیا به غیر از ایران ندیدهام که افتخار کند به اینکه از بخشی از فرهنگ خودش جداست و با آن رابطهای ندارد. مردم کشورهای دیگر موسیقی خود را جزئی از فرهنگشان میدانند، ولی ما متاسفانه برای نشان دادن اینکه خیلی پیشرفته هستیم سعی میکنیم به بخشی از فرهنگ خودمان پشت کنیم و این مساله حتی در زندگی روزمره هم وجود دارد مثل مغازهداری که برای تبلیغ جنسش میگوید آن جنس خارجی است.
- آزادی در خلق آثار هنری موثر است. ممکن است ما خانههایی بسازیم که پنجرههایش خیلی کوچک باشد چون نمیخواهیم کسی از بیرون ما را ببیند، موقعیت اجتماعی و اعتقادات ما حتی در معماری ما تاثیر میگذارد. همین اعتقادات و ممنوعیتها بر موسیقی ما در طی سالها تاثیر گذاشته و موسیقی ما مثل آدمیشده که زبان و گوشش را بریدهاند، شاید برای همین نمیتواند حرفش را بزند.
- حقیقت ماجرا این است که ما هم نمیخواهیم موسیقی ایرانی را از هر عیبی مبرا بدانیم. موسیقی ما به دلیل همان ممنوعیتها و محدودیتهای تاریخی و فرهنگی که به آن اشاره کردم در جاهایی دچار ضعف شده و در جاهایی اصلا رشد نکرده است…
- اصولا کسی که اثری خلق میکند، ذهنش به ابعادی میرسد که دنیا و جامعه را به شکل دیگری میبیند. اینطور نیست که شما در دانشگاه چهارتا فرمول یاد بگیرید و دنیا را از دریچه آن فرمولها ببینید. درک و شعور هنرمند به موازات هنرش رشد میکند. در جامعه موسیقی ما این کمبود همیشه وجود داشته. موسیقیدانان خیلی گوشهگیر بودند و حتی در جامعه پذیرفته نمیشدند مثلا در دورهای که ما دبیرستان میرفتیم، نمیتوانستیم با جعبه ساز به خیابان برویم. الان در جمهوری اسلامی جایگاه موسیقی متفاوت شده و ارزش اجتماعی پیدا کرده. موسیقی زمانی رشد میکند که نوازنده و آهنگساز آن آدم عادی نباشد و نگاه اجتماعی متفاوتی داشته باشد. این مسائل باید ریشهیابی شود. در دانشگاهها هیچ وقت در هیچ درس یا واحدی واژه هنرمند برای دانشجوی موسیقی تعریف نمیشود. برنامههای هنرستانها و دانشگاهها به نحوی نیست که هنرمند بار بیاورد بلکه در پی این است که تکنسین تربیت کند. این کمبود هنوز هم وجود دارد.
- اگر کارهای مرا پس از نینوا دنبال کرده باشید میبینید کارهای دیگری هم انجام دادهام که خیلی از نینوا سر بودهاند. نینوا در دوره بخصوصی خلق شد؛ دورهای که در این زمینه کمتر کار شده بود و تعداد کسانی که این نگرش را داشتند خیلی کم بود. نینوا در درجه اول برای خیلیها معلم خوبی بود و باعث شد بسیاری از آهنگسازان انگیزه پیدا کنند و کارهای مدرنتر و حتی بهتر از نینوا انجام دهند. من هیچ وقت فکر نکردم کارم تمام شده چون کار من شاخههای مختلف دارد، علاقه واقعی من کار ارکستری و آهنگسازی است ولی وقتی فرصتی پیش میآید که مثلا با شجریان بنشینم و کاری انجام دهم نمیگویم نه.
- اگر میخواستم نینوا را دوباره بنویسم قطعا چیز دیگری میشد. وقتی شما قطعهای را میسازید تا لحظه آخر آن را زیاد و کم میکنید و میآرایید. نوشتن یک قطعه هیچ وقت واقعا تمام نمیشود و فقط از روی عادت است که یک جا باید آن را تمام کنی. من معتقدم خیلی از هنرمندان فقط یک اثر دارند که آن را به شکلهای مختلف تکرار میکنند... شاید انگیزه من آن زمان این بود که ساز نی را به نوعی به صحنه بیاورم. چون ساز نی نسبت به سازهای دیگر در آن زمان خیلی مهجور بود، با اینکه نی ساز مهمی در موسیقی ایرانی است ولی تنها در تکنوازی از آن استفاده میشد و انگیزه من ترکیب این ساز با سازهای دیگر بود، نینوا در دورهای ساخته شد که حال و هوای آن پر از گره و بغض بود و انگار آدم میخواست این بغض را بشکند و نینوا به خوبی این کار را میکرد.
- در دوره قبل از ساخت نینوا، روشنفکر کلاسیک ما اصلا با موسیقی رابطه نداشت یعنی اصلا گوش نمیکرد و برای اینکه گوش نمیکرد شناختی هم از آن نداشت، اصلا طرف موسیقی نمیرفت که ببیند چه اتفاقی در حال رخ دادن است. یادم میآید وقتی قطعه ترکمن را ساختم خیلی شوق داشتم و یک نسخه از آن را برای شاملو فرستادم ولی مطمئنم شاملو آن را پرت کرده توی سطل آشغال، یعنی اصلا گوش نداده، البته به نظرم اگر هم گوش میداد سر در نمیآورد. ولی سال 55 وقتی قطعه حصار ساخته و ضبط شد و در دوران حکومت نظامیشاه از رادیو پخش شد، خیلی از روشنفکران به آن توجه کردند. چون در آن زمان یک همبستگی اجتماعی وجود داشت. یعنی روشنفکر خیلی به مردم نزدیک بود و همه فارغ از اینکه کارشان چیست و چه در سر دارند با هم متحد شده بودند، قطعه حصار کاری بود که هم جنبه سیاسی و هم جنبه اجتماعی داشت و در دورهای ساخته شد که زندانیان سیاسی اعتصاب غذا کرده بودند. کسی خبر نداشت در زندان چه میگذرد. خانواده زندانیها این مسائل را به جامعه منتقل میکردند و دم زندانها جمع میشدند و میگفتند بچههایشان اعتصاب غذا کردهاند و در وضعیت بدی هستند، این مساله در جامعه پیچید و یک مرتبه همه جا پخش شد. در آن زمان قطعه حصار درآمد و من خودم هم زندانی داشتم و به زندان میرفتم. این قطعه خیلی مدرن بود و خیلی از روشنفکرها را جذب کرد.
- موسیقی مشکلات زیادی دارد مثلا در اهواز یک گروه خیلی خوب در خانه نشستهاند و دارند کار میکنند ولی اصلا نمیدانند با آثارشان چه کنند. تهران که راهشان نمیدهند. آنجا هم که اصلا اجازه نمیدهند اجرا کنند. شما تا اجرا نکنید و ارتباط نداشته باشید اصلا ذهنتان رشد نمیکند و محدود میماند.
- دوماه پیش در شهر قزوین کلاس داشتم، یک دختر ده ساله آمده بود قطعات من و خیلی چیزهای مشکلتر را به خوبی اجرا میکرد. امثال این زیادند. مثل قدیم نیست که طرف باید چهل سالش میشد تا ردیف و چه و چه یاد میگرفت. الان جوانان ما خیلی با استعدادند و به نظرم اصلا جای نگرانی در پتانسیل قضیه وجود ندارد. در واقع مساله نگرانکننده موانعی است که بر سر راه این پتانسیل قرار دارد. ما الان نه رادیو داریم نه تلویزیون و نه جای دیگری که این استعدادها شکوفا شود. اگر رشتههای مختلف هنری را در این دوره چهل ساله با هم مقایسه کنیم، میبینیم که در موسیقی اتفاقات زیادی افتاده، هم از زاویه حفظ سنت و موسیقی سنتی و هم از زاویه مدرنیته و موسیقی نوینی که در ایران پیش آمده. اما برای مثال شعر از پنجاه سال پیش تا به حال چه فرقی کرده؟ یا نقاشی ما چه فرقی کرده؟ جز اینکه رنگ و بوی غربی آن بیشتر شده...
ساکنان تهران برای تهیه این شماره و شماره های پیشین و اشتراک این نشریه، کافی است با شماره های 88557016 الی 20 تماس بگیرید. همچنین این هفته نامه در دکه های روزنامه فروشی و کتابفروشی های معتبر تهران توزیع شده است.
6060
نظر شما