او در سینمای ایران یک استثناست. پیش از آنکه با همان اولین فیلمش - "سلطان" کیمیایی - چهره شود، بازی در نقش اول چند کار مطرح را رد کرد. می گویند از سال 72 تا 75 بازی در فیلم های چای تلخ، سیب سرخ حوا، می خواهم زنده بمانم، لیلا، بودن یا نبودن و روز واقعه را نپذیرفته یا به دلایلی از دست داده است.
درباره ورود او به سینما هم روایت های مختلفی نقل می شود؛ بعضی ها عکس هایی که رضا رخشان از او گرفت و میان سینماگران پخش کرد را مهم می شمرند، برخی آناهیتا همتی را معرف او به دنیای سینما می دانند و عده ای هم او را کشف اتفاقی آزیتا حاجیان و محمدرضا شریفی نیا به حساب می آورند، خودش هم البته نسبت خانوادگی با ناصر تقوایی را بی تاثیر نمی داند و می گوید از آنجا که خانواده اش با دنیای بازیگری و سینما غریبه نبوده اند، موقعیت های بازی برایش زیاد پیش می آمده.
هر چه هست، هدیه تهرانی حداقل در طول یک دهه از شانزده سال حضورش در سینمای حرفه ای ایران، ، پرطرفدارترین بازیگر زن سینمای ایران بوده است.
فراز و نشیب حرفه ای کارنامه او البته انکار ناپذیر است. هم فیلم خوب دارد و هم فیلم بد. بازی در بیست و هشت فیلم طی شانزده سال، بردن دو سیمرغ بلورین از جشنواره فجر)برای قرمز و چهارشنبه سوری)، یک جایزه جشن خانه سینما و یک جایزه از جشنواره پیونگ یانگ (برای پارتی) و همکاری با بهترین کارگردانان سینمای ایران مثل کیمیایی، تقوایی، کیارستمی، افخمی، فرمان آرا، فرهادی، درویش، جیرانی، الوند، بزرگ نیا، فتحی و البته نسل جوانتر مثل امینی، کرم پور، قبادی، لطیفی، مانی حقیقی، بنکدار و علیمحمدی، سامان مقدم، قبادی و ایرج کریمی اعتبار او را افزون کرده است. فیلم بد هم بازی کرده ( مثل زمانه) اما کارنامه او به لحاظ کیفی، در مجموع قابل دفاع است. بازی در فیلم های ماندگاری مثل چهارشنبه سوری، قرمز، خانه ای روی آب، کاغذ بی خط، شوکران، سلطان و ... به هر روی نشان از قابلیت های بالای بازیگری او دارد. اینها را گفتم که بدانید معتقدم هدیه تهرانی بازیگری قابل و بااستعداد است و گرچه هیچگاه دوره بازیگری ندیده اما اساسا با آنها که تنها با چشم و ابرو و شانس به سینما می آیند متفاوت است.
با هر تعریف و رویکردی باید پذیرفت که یکی از مهم ترین ویژگی های یک بازیگر، آشنایی کامل با توانمندی ها، ناتوانی ها و قابلیت های وجود خود و توانایی استفاده از آنها همسو با نقش و شخصیتی است که بازی می کند. به عبارت دیگر شناخت کاملی که بازیگر از خودش و بهترین شرایط خودش دارد و استفاده درست و به هنگام از آن با نیم نگاهی به خوشایند علاقه مندانش، یکی از مهم ترین برگ های برنده یک بازیگر است. به گمان من هدیه تهرانی این ویژگی و شناخت را ذاتا دارد.
او مظهر زنی بود که به دل خیلی ها می نشست. یک زن کاریزماتیک که با آرامش منحصربه فردش درعین اقتدار و خونسردی توام با اراده استوارش، پرده سینما را مال خود می کرد. او شمایل زنی را خلق کرد که بلد بود شرایط را به سود خود تغییر دهد و قابلیت آن را داشت که شخصیت های اطرافش به او تکیه کنند. شمایلی که گاه در عین استحکام و سردی، حساس و شکننده می شد و به رغم ظاهرش، خالی از احساس و عاطفه نبود چون به شیوه خودش می توانست عاشق بشود و البته دیگران را به سادگی عاشق کند.
او حتی وقتی یک زن اغواگر را بازی می کرد، همدلی برمی انگیخت(شوکران) و حتی در نقش های کوتاه هم به یاد می ماند(دوئل، یک بوس کوچولو)، جنم رهبری یک گروه را داشت(دست های آلوده)، مدل عشق هایش عجیب و غریب اما خوشایند بود (سلطان، آبی)، زن ستمدیده ومظلوم را هم ماندنی می کرد(قرمز، چهارشنبه سوری) و در هیبت زن معمولی گم شده در چنبره روزمرگی هم باورپذیر نشان می داد(کاغذ بی خط).
نگاه بی اعتنا و چهره سرد و سنگی اما جذاب او به مذاق خیلی ها خوش آمد، آنقدر که به سرعت به بازیگری بدل شد که خیلی از نقش ها برای او نوشته شد و خیلی از بلیت ها برای او و به اشتیاق دیدن او روی پرده، خریداری شد. در دوره ای، حضور هدیه تهرانی در یک فیلم می توانست فروش آن را تا حد زیادی تضمین کند و این اصلا جایگاه سهل الوصولی در سینمای ایران نیست.
هدیه تهرانی بیرون از پرده سینما هم چندان شبیه دیگران به نظر نمی رسید و حضور اجتماعی متفاوتی داشت. درباره اخلاق حرفه ای اش هم روایات متفاوت و گاه متناقضی شنیده می شود.
او گاه سعی کرد در سینما چیزی بیش از یک بازیگر باشد، انگار بازیگری کفاف توقعش را از حقی که در سینما برای خودش قائل بود نمی داد. "در نیوه مانگ" مجری طرح بود، در "شبانه" سرمایه گذار، در "سه زن" طراح صحنه و لباس، در "هفت دقیقه تا پاییز" مدیر هنری، در "تهران1500" صداپیشه و در "نسل جادویی" طراح لباس.
شاید بعضی از این فعالیت ها ریشه در علاقه او به دکوراسیون و طراحی داخلی داشته باشد که زمانی می خواست برای تحصیل در این رشته به آلمان برود اما بازیگری پابندش کرد.
مثل همه ستاره ها شهرت و محبوبیت فراوان، به حاشیه های اطراف او هم دامن زد. حاشیه هایی که معلوم بود بخش زیادی از آنها مبتنی بر تخیل بود و برای پاسخ دادن به کنجکاوی بخشی از مخاطبان سینما و علاقه مندان او ساخته می شد که دوست داشتند از این ستاره مرموز که اهل مصاحبه هم نبود بیشتر بدانند. بسیاری از این حاشیه ها البته برای ستاره ها مرسوم و عادی است، معمولا هم با سکوت همراه با رضایت آنان همراه می شود و با کم کار شدن شان این حواشی هم فروکش می کند اما درمورد هدیه تهرانی این قاعده صادق نبود. او با اینکه در پنج شش سال گذشته کم کار بوده، فیلم هایش هم نفروخته اند و فروغی روی پرده سینما نداشته، اما به اندازه روزهای اوجش خبر ساز بوده.
مهم ترین این حاشیه ها که به نظر دردسرسازترین و ادامه دارترین آنها هم بوده ازدیدارتهرانی با اسفندیار رحیم مشایی و انتشار یک عکس معروف در کنار او آغاز شد. این دیدار شایعه حمایت رییس دفتر رییس جمهور از نمایشگاه عکس هدیه تهرانی را بر سر زبان ها انداخت و با خرید یک تابلو توسط مشایی قوت گرفت؛ نمایشگاهی با عنوان آبانگان با موضوع آب.
حرف های مشایی در این باره هم جالب بود؛ حرف هایی که در مصاحبه معروفش با ویژه نامه نوروزی همشهری در اسفند 1388 به زبان آورد و در آن گفت که به هدیه تهرانی توصیه کرده که برای سینما کمتر وقت بگذارد و به این کار توحیدی اش ادامه دهد: «من به نمایشگاه عکس خانم تهرانی رفتم. دیدم نمایشگاهشان هم خوب و با موضوعی بسیار عالی بود. از نظر من معرفت میداد. روایتی از توحید بود. همین حرف را هم در پایان به خانم تهرانی گفتم . گفتم اولا من فکر نمیکردم شما در این زمینه هنرمند باشید. دوما وقت بگذارید برای اینها و کمتر به سینما بپردازید. چون به هر حال شما در سینما تثبیت شدهاید اما در حوزه عکس افق تازهای در پیش رو دارید. اتفاقا گفت خودم هم چهار سال است که فیلم بازی نکردهام تازه میخواهم بازی کنم. اما انصافا کارهای هنری قشنگی بود موضوع آثار هم بسیار پاک باارزش و توحیدی بود. من به خانم تهرانی گفتم از نظر من کار تو یک کار عبادی است و واقعا کمک میکند به شناخت خدا.»
نشست خبری نمایشگاهش با خبرنگاران که به گریه او انجامید و نشان داد حساس تر از نقش هایش شده است، همانجا بود که ناچار شد اعتراف کند ادعایی در عکاسی ندارد، تهدید کند که دیگر در ایران نمایشگاه نخواهد گذاشت و با بغض بگوید: «کاش هدیه تهرانی نبودم».
رقم های هنگفتی که درباره کمک مالی سازمان میراث فرهنگی به نمایشگاه او مطرح شد و تا 220 میلیون تومان هم رسید، اختلافش با مجری طرح نمایشگاه، برگشت خوردن چک چهل و چند میلیونی تهرانی و حضور او در دادگاه که شایعه بازداشتش را هم در پی داشت از جمله تبعات دردسرسازهمان دیدار است. این پرونده جنجالی که به دوبار مزایده کاملا ناموفق برای آثاراو منجر شد، گرفتاری اساسی برای تهرانی درست کرد که هنوز از بند آن رها نشده است. ستاره ای که روزگاری نه چندان دور هزاران نفر را به سالن های سینما می کشاند در مزایده اولش نتوانست حتی یک نفر را برای خرید تابلوهایش جذب کند.
مطمئنا برای هدیه تهرانی چهل ساله که خودش می گوید بیشتر به خاطر کنجکاوی و ماجراجویی بازیگر شده این روزهای پرماجرا چندان ساده نمی گذرد. او که به سرعت در سینمای ما به سوپراستار بدل شد و شهرت را تجربه کرد، پای ثابت جلد مجلات زرد بود و در عین حال بارها و بارها تصویرش روی جلد مجلات جدی هم چاپ شد، عاشق گربه بود، ووشو کار می کرد، کمپانی معروف فرانسوی منّتش را می کشید تا در کنار نام هایی چون آمیتاب بچان و شاهرخ خان به نام او در اروپا عطر بسازد و بفروشد، گاه و بیگاه درباره فرش ایرانی، زیبایی های کویر، معماری ایرانی و چیزهایی از این دست اظهار نظر می کرد، حالا به نظر می رسد روزهای طلایی اش را سپری کرده است. شاید لازم بود به انداره بعضی نقش هایش مصمم و با برنامه باشد و کاش می توانست مثل فیلم هایش شرایط را آنطور که می خواهد مدیریت کند. هرجه هست تهرانی این بار مقهور شد و خیلی ها مقصر بوجود آمدن این شرایط را خود او می دانند که نتوانسته به اندازه لازم از موفعیت و موفقیتش به عنوان یک سوپراستار مراقبت کند.
او که می گویند یکبار پیش از آنکه بازیگری را تجربه کند، براثر یک حادثه رانندگی، مدتی به اغما رفته بود، این روزها اغمایی دیگر را تجربه می کند. بازیگر مهم سینمای ما درحالی که بازی در پروژه قلب یخی را تجربه می کند، این روزها دلزده و آزرده از گرفتاری هایی که زمین گیرش کرده اند، ساز خداحافظی از سینما را کوک کرده، آن هم در چهل سالگی که می تواند نقطه اوج پختگی یک بازیگر باشد.
بخش اعظم این مطلب در هفته نامه همشهری جوان شماره 384 ، 20 آبان 91 به چاپ رسیده است.
نظر شما