مروری بر حوادث ایران در سه شنبه 29 آذر 1390

یک کامیون درخیابان خالد اسلامبولی تهران 12 دستگاه خودرو را در هم کوبید

ایرنا نوشت: یک کامیون سایپا دیزل 8 تن (بادسان ) دوشنبه شب در خیابان خالد اسلامبولی تهران 12 دستگاه خودرو را درهم کوبید و یک درخت بید کنار خیابان را از جا کند. راننده این کامیون از ناحیه سر زخمی و به بیمارستان منقل شد اما در این حادثه به دلیل اینکه خودرو های کنار خیابان بدون سرنشین پارک شده بودند، به کسی آسیب نرسیده است.
یکی از شهروندان که شاهد این حادثه بود، گفت: راننده این کامیون که از شمال به جنوب خیابان خالد اسلامبولی در حرکت بود، نتوانست خودرو را نگه دارد و با خودرو های پارک شده در کنار خیابان تصادف کرد و با از جا کندن یک درخت بید سرانجام متوقف شد.
کامیونی که باعث این تصادف شده است برای شهرداری ، کف پوش های پیاده روها را حمل می کرد و راننده به دلیل نامعلومی نتوانسته به موقع ترمز بگیرد. در این حادثه تعدادی از خودروها به شدت در هم کوبیده شدند که صاحبانشان آن ها را با جرثقیل به تعمیرگاه منتقل کردند.

 

 

از خودگـذشتگی بـزرگ زن جـوان به خاطـر آینـده‌ی همسرش!

ایسنا نوشت: زن جوان که با رضایت و لبخند به دادگاه آمده بود، گفت که با زور بسیار همسرش را به طلاق راضی‌ کرده است، او معتقد بود که همسرش باید زندگی جدیدی را شروع کرده و نباید به خاطر او آینده‌اش را تباه کند.
این بار برخلاف روند معمول دادگاه‌های خانواده، زوج‌ جوانی با لبخند بر لب وارد دادگاه شدند. مرد جوان، صندلی‌های شعبه دادگاه را به کناری زد تا راه برای ورود همسرش فرهم شود. زن جوان نیز که بر روی صندلی چرخ‌دار نشسته بود، رو به روی قاضی دادگاه منتظر شروع جلسه رسیدگی شد.
مرد به درخواست قاضی، دلیل جدایی‌شان را بیان کرد و گفت: چهار سال گذشته زندگی مشترک‌مان را شروع کردیم، زندگی که بیشتر شبیه قصه بود، همسرم، ‌فرزند یکی از دوستان خانوادگی‌مان بود، ما از دوران جوانی به یکدیگر علاقه داشتیم و خانواده‌ها از ابتدا از این علاقه، مطلع بودند ‌و هیچ‌گاه با این امر مخالفتی نکردند، زیرا از نظر آنها نیز ما برای یکدیگر ساخته شده بودیم. دو سال اول زندگی‌مان برخلاف دیگر زوج‌ها بدون داشتن مشکلات بزرگی سپری شد، اما بعد از مدتی روزگار به ما فهماند که زندگی همیشه بر وفق مراد نیست و مشکلات بزرگی هم در زندگی وجود دارد.
این مرد جوان که دست‌های همسرش را می‌فشرد، ادامه داد: در دومین سال ازدواج‌مان تصمیم گرفتیم به سفر برویم و متاسفانه همان سفر به شمال تقدیر زندگی‌مان را تعیین کرد و بر اثر تصادف همسرم برای همیشه، از داشتن دو پا محروم شد. مرد جوان که 29 سال سن داشت، اظهار کرد: بعد از گذشت آن ماجرا، برخلاف علاقه همسرم به زندگی مشترک ادامه دادیم، زیرا همسرم معتقد بود که ما باید از یکدیگر جدا شویم تا من بتوانم به زندگی عادی خود ادامه دهم اما من به دلیل علاقه‌ای که به همسرم داشتم، دو سال به حرف‌های او بی‌اعتنا بودم اما بعد از گذشت دو سال به اصرار او، به دادگاه آمدم.

زن جوان که لبخندی بر صورت داشت در ادامه عنوان کرد: علاقه همسرم به من ثابت شده است و من از او به دلیل محبت‌های بی‌اندازه‌اش سپاسگذارم، همسرم دو سال است که بعد از رخ دادن آن اتفاق اجازه نداده است که ذره‌ای احساس ناراحتی کنم. بارها از او خواستم که از یکدیگر جدا شویم تا او بتواند به راحتی به زندگی‌اش ادامه دهد اما با مخالفت شدید مرا به سکوت دعوت می‌کرد. از آن ماجرا دو سال می‌گذرد و بعد از گذشت این مدت توانستم همسرم را قانع کنم که به جدایی رضایت دهد، زیرا او باید زندگی جدیدی را شروع کند و آینده خود را به خاطر من خراب نکند، من خواهان جدایی از همسرم هستم و تمامی حق و حقوق خود را هم می‌بخشم.
مرد جوان گفت: خانه مشترکی را که در آن زندگی می‌کردیم به نام همسرم زدم تا او بتواند به راحتی به زندگی ادامه دهد. هرچند اکنون نیز با رضایت کامل در این مکان حضور نیافته‌ام و به اصرار همسرم به جدایی رضایت داده‌ام. قاضی دادگاه بعد از شنیدن اظهارات طرفین حکم طلاق توافقی آنها را صادر کرد.

 45282

کد خبر 190257

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
3 + 3 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 12
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • بدون نام IR ۱۲:۴۵ - ۱۳۹۰/۰۹/۲۹
    17 3
    ازين زنها كم پيدا ميشن
  • فرزاد PL ۱۳:۱۰ - ۱۳۹۰/۰۹/۲۹
    27 2
    اگر باعث تصادف مرد باشد واقعا ناجوانمردی هست که طلاقش بدهد!!!
  • بدون نام IR ۱۳:۲۸ - ۱۳۹۰/۰۹/۲۹
    19 3
    واقعا اگر دوسش داشتي به هيچ قيمتي راضي به طلاق نمي شدي به فكر اينده خودتي
  • بدون نام PL ۱۴:۰۰ - ۱۳۹۰/۰۹/۲۹
    23 0
    اگر این زوج جوان به هم علاقه مند هستند مطمئن باشند بدون هم هیچ وقت خوشبخت نمیشوند خوشبختی راحت زندگی کردن نیست
    • بدون نام IR ۲۲:۵۱ - ۱۳۹۰/۱۰/۰۳
      3 1
      افرین
  • مهرداد IR ۱۶:۵۵ - ۱۳۹۰/۰۹/۲۹
    11 0
    اشکم دراومد.:( (خبر دوم)
  • Maryam IR ۱۸:۵۸ - ۱۳۹۰/۱۰/۰۳
    7 0
    اگر كتاب "زنان شيفته" را خوانده باشيد...شايد در مورد تصميم اين خانم جور ديگري قضاوت كنيد..البته تصميم آقا كه كاملا توجيه شده است.. اما در مورد اين زن..از احساس گناه فردي اش گرفته به خاطر فرهنگ عامه . ميراثش به عنوان زني كه بايد قرباني باشد و تا نگاه اجتماعي به او به عنوان زني كه مردي سالم در كنار خود دارد در اين تصميم گيري نقش دارد وگرنه هيچ از خودگذشتگي بالاتر از خود عشق نيست...مثل مادري كه فرزند فلجش را نگاه ميدارد ..و يا برعكس..از روي رغبت و با همه‌ي وجود...چون عشق به نقصان ها، ويژگي ها و قابليت ها نمي انديشد و همواره وفادار بي منت و آزار است.
  • بدون نام IR ۱۹:۰۹ - ۱۳۹۰/۱۰/۰۳
    18 0
    فرق زن یرانی با مرد ایرانی همین است .خواهر من ده سال است از همسر معلولش با عشق نگهداری میکند وهرگز خم به ابرو نیاورده تا مردش احساس سرباری کند ..وبا وجود دو فرزند وبار زندگی هیچگاه لبخند از لبش دور نشده این خانم نشانه شرف ونجابت وزنیت ایرانی هست که شوهرش را این طور آزاد گداشته امیدوارم در آینده این زن آرامش داشته باشد فقط همین
  • مهناز IR ۲۲:۵۰ - ۱۳۹۰/۱۰/۰۳
    4 0
    زنانی نیز هستند که با وجود معلولیت مرد سالمی از انها به عنوان همسر نگهداری می کند. این فداکاری یا گذشت نیست. به نظرم اجبار این زن برای طلاق اشتباه بوده است شاید می بایست همینطور با یکدیگر به زندگی ادامه می دادند مگر انکه در همسرش نشانه های عدم رضایت می دید. من یک روانشناسم اگر به من مراجعه می کرد کمک می کردم تا ریشه های این تصمیمش را بیابد. شاید بخشی از ترس باشد ترس از پشیمانی اینده این مرد می خواهد عشقش را برای همیشه با این تصمیم تازه نگهدارد غافل از اینکه این رضابت الان اوست اگر این مرد بعد از مدتی ازدواج کرد نمی تواند دیگر توقع وفاداری به او را داشته باشد ایا در انهگام هم همین احساس را خواهد داشت یا حسادتش فوران خواهد کرد.
  • ع.ا IR ۰۵:۳۹ - ۱۳۹۰/۱۰/۰۴
    4 0
    کارشناس ارشد روانپرستاری هستم سابقه مشاوره و درمان بیماری های اعصاب و روان زیادی داشته ام این خانم را درک می کنم(هرچند اگر قصه باشد) می شد با یک روانشناس ماهر او را راضی کرد و دنباله ی ماجرا اما نکته مهم فرهنگ و تفکر نامناسبه مخصوصا ما ایرانیان : اغلب اوقات احساس سرباری - تعارف بیش از اندازه - سادگی و باور - به شدت جوگیر بودن و احساسی بودن - برچسب زدن و ننگ قلمداد کردن - حس انتقام فراوان - قدر نشناسی - کم پنداشتن دیگران و عدم رعایت و احترام به حقوق دیگران و هزاران ووو دیگر
  • بدون نام IR ۰۶:۴۷ - ۱۳۹۰/۱۰/۰۴
    2 4
    اجباري به طلاق نبوده. مي زاشتي مي رفت يه زن ديگه مي گرفت.
  • بدون نام IR ۱۶:۴۵ - ۱۳۹۰/۱۰/۱۳
    0 2
    اگر عاشق واقعی بود طلاق نمی داد.