زهرا خدایی
چند ماهی از مرگ بن لادن می گذرد، اما شبه قاره همچنان درگیر تبعات و پیامدهای مرگ رهبر القاعده است. بعد از عملیات نیروهای آمریکایی شکل بازی در آسیای غربی تغییر کرده و بازیگران این منطقه در فضایی تازه در حال قدرت نمایی و تغییر شکل بازی به نفع خود در این منطقه حساس و استراتژیک هستند.به خصوص بعد از تعلیق کمک 800 میلیون دلاری آمریکا به پاکستان، ژنرال ها و سیاستمداران پاکستان درصدد انتقام جویی از این اقدام آمریکا برآمده و تلاش دارند تا با گسترش دوستی های تاکتیکی-منطقه ای خود از جمله نزدیک شدن به چین، آمریکا را از این واقعیت بترسانند که پاکستان واهمه ای از فعال کردن مجدد گروه های افراطی ندارد.
محسن روحی صفت، کارشناس شبه قاره و رایزن اول سفارت کشورمان در مالزی که پیشتر سالهای زیادی را در افغانستان و پاکستان گذرانده بر این اعتقاد است که آمریکا با تعلیق کمک های اقتصادی خود می خواهد ارتش و دستگاه امنیتی پاکستان را تنبیه کند. این کارشناس شبه قاره که روز شنبه میهمان میز بین الملل خبرآنلاین بود، بر این اعتقاد است که با این حال فشارهای آمریکا دائمی نخواهد بود و پاکستان نیز می تواند ابزارهای منفی خود را برای ضربه زدن به منافع آمریکا به کار گیرد.
مشروح گفتگوی خبر با محسن روحی صفت را در ذیل می خوانید.
با توجه به سفر اخیر زرداری، سطح روابط ایران و پاکستان را چگونه ارزیابی می کنید؟
پاکستان و ایران دو کشور دوست و همسایه هستند اما نگاه پاکستان به ایران در بسیاری از مواقع نگاه رقابتی بوده است. حتی نزدیک شدن پاکستان به ایران در مقاطعی منفعت طلبانه است و از این مسئله به عنوان تاکتیک در تنطیم مناسباتش با آمریکا از آن استفاده می کند.
پاکستان بعد از بن لادن را چگونه ارزیابی می کنید؟
در نگاهی کلی، پاکستان، هند و آمریکا بازیگران مهم منطقۀ شبه قاره هستند. آنچنان که 11 سپتامبر فصل جدیدی در مناسبات و تحولات نظام بین الملل بود، کشته شدن بن لادن نیز پادایم جدیدی در تحولات منطقه آسیای غربی است. کشته شدن بن لادن آغاز روند جدایی طالبان از القاعده بود و همین مسئله می تواند تبعات مهمی برای منطقه داشته باشد؛ از جمله تسریع روند مذاکرۀ آمریکا با طالبان، افزایش فشارها بر پاکستان از سوی آمریکا که تعلیق کمک های 800 میلیون دلاری نمونۀ بارز آنست. این اقدام بیانگر آنست تهدیداتی که آمریکا پیشتر در این ناحیه احساس می کرد، کمرنگ تر شده و راحت تر درباره پاکستان تصمیم گیری می کند.
در مجموع بعد از مرگ بن لادن منطقه در یک دوران انتقالی به سر می برد و هر کشوری درصدد بهره برداری از تحولات به نفع خود است. وضعیت پاکستان نیز از این قاعده مستثنی نیست. آمریکا دیگر پاکستان را متحد استراتژیک و منطقه ای خود نمی داند و بیشتر این جایگاه را برای هند قائل است تا از این طریق به پاکستان هم فشار بیاورد.
این فشارها تا چه زمان ادامه خواهد داشت؟
این فشارها تا ابد نمی تواند ادامه داشته باشد. علاوه بر اینکه این مسئله چندان به نفع توازن منطقه ای نخواهد بود، از سوی دیگر پاکستان ظرفیت های منفی خود از جمله فعال کردن گروههای افراطی را علیه آمریکا به کار خواهد گرفت و منافع آمریکا را تهدید خواهد کرد. علاوه بر اینها مسئله هسته ای پاکستان نیز خود تهدیدی است برای آمریکا. حضور چین در همسایگی پاکستان نیز می تواند توازن را به ضرر آمریکا بر هم بزند. لذا بازی پیچیده ای بین آمریکا و پاکستان در جریان است. از یک طرف پاکستان از جهات مختلف سیاسی، اجتماعی و اقتصادی محتاج آمریکاست و از سوی دیگر واشنگتن در تلاش برای تغییر ساختارهای آی اس آی است. در مقابل، پاکستان نیز در حال مقاومت است. آمریکا حتی در تلاش است تا قدرت مانور و تأثیرگذاری پاکستان در درون کشورش و حتی همسایۀ شمالی آن (افغانستان) را محدود کند.
آیا در این مورد به موفقیتی نیز دست یافته اند؟
بله. در حال حاضر به رغم همۀ ارتباطاتی که میان طالبان و پاکستان وجود دارد، افغانها حاضر نیستند که آمریکایی ها از دریچۀ پاکستان با آنها برخورد کند. در حالیکه پاکستان همچنان اصرار دارد که بازیگر اصلی تحولات افغانستان باشد.از زمان استقلال افغانستان و حتی پیش از آن، آمریکا تلاش می کرد از دریچۀ پاکستان وارد افغانستان شود. افغانی ها نیز همیشه مخالف این موضوع بودند و از این رو بود که خود را در اردوگاه شوروی قرار دادند و حاضر نبودند به آمریکا نزدیک شوند، چون حاضر نبودند که به پاکستانی ها نزدیک شوند.
با خروج نیروهای آمریکایی این فرضیه وجود دارد که ممکن است افغانستان بار دیگر با جنگ داخلی به دست طالبان بیفتد، این احتمال چقدر امکان وقوع دارد؟ آیا آمریکا برنامه ای برای پیشگیری از تحقق چنین احتمالی را دارد؟
آمریکا بعد از ورود به افغانستان، در واقع دورۀ مدیریت بحران را سپری می کند و به دنبال آن نیست که بحران را به طور کامل در منطقه از بین ببرد و بر این باور است که با وجود بحران در منطقه می تواند آن را مدیریت و به سمت سیاستهای خود آن را سوق دهد و رفتار بازیگران را تغییر دهد. لذا برنامۀ آمریکا اینست که از یک طرف با فشار بر پاکستان از طریق خود و هند رفتار این کشور را تغییر دهد. مسائلی که آمریکا در حال حاضر روی آن دست گذارده، آی اس آی است. تغییر حکومت ها در پاکستان چندان اهمیتی برای آمریکا ندارد. زرداری، نوازشریف و یا هر شخص دیگری برای آمریکا چندان اهمیتی ندارد. مسئله مهم برای آمریکا ارتش و آی اس آی است.
آیا موفق بوده؟ به بیان واضح تر آمریکا چقدر در آی اس آی نفوذ دارد؟
هر کدام از هر دو طرف اهرمهایی را دارند. ابزارهای آی اس آی ملاعمر، طالبان، القاعده و بن لادن است. لذا بعد از کشته شدن بن لادن این برگ از دست پاکستان خارج شد. یکی از اهرمهایی که پاکستان می توانست از طریق آن بر آمریکا فشار بیاورد، هم اکنون دیگر وجود ندارد. برهمین اساس آمریکا توانست 800 میلیون دلار را قطع کند. تا پیش از این آمریکا می ترسید این کمک ها را قطع کند. همچنین در کنار آن قصد دارد با طالبان وارد مذاکره و معامله شود. پاکستان نیز حداکثر تلاش خود را برای توقف این روند می کند تا آمریکا این کشور را وارد بازی افغانستان کند.
اگر آمریکا کمک 800 میلیون دلاری خود به پاکستان را قطع کند، چقدر احتمال دارد که چین بتواند جای آن را بگیرد؟
پاکستان برای مقابله با این اقدام آمریکا، ترفندهای خود را بکار گرفته است که یکی از آنها نزدیک شدن به چین و ایران است و از این طریق در حال ترساندن آمریکاست. پاکستان حتی در امور بحرین نیز فعال شده است تا به آمریکایی ها ثابت کند که توان تأثیرگذاری در منطقه را دارد.
اگر این فرض را بپذیریم که چین می تواند جای آمریکا را بگیرد، تا چه میزان توان این کار را دارد؟
چینی ها حاضر نیستند با آمریکا بر سر پاکستان دعوا کنند. چینی ها در حدی که منافع شان در این کشور حفظ شود، پیش می روند.مثلا یکی از منافع چینی ها در پاکستان دسترسی به آبهای گوادل است. یکی از نقاط استراتژیکی که چینی ها حاضرند روی آن حساب کنند و حتی سرمایه گذاریهای فراوانی در بندر آن کرده اند. چین در حدی در این راه گام برمی دارد که بتواند روابطش با آمریکا را حفظ کند. چینی ها نیز از پاکستان به عنوان برگی استفاده می کند که بتواند از آمریکا امتیاز بگیرد. مثلا به رغم اینکه آمریکا اعلام کرده بود که هیچ کشوری با پاکستان وارد معاملۀ هسته ای نشود، بعد از معاملۀ هسته ای آمریکا با هند، چینی ها اعلام کردند که در حال بررسی معامله با پاکستان بر سر انرژی برق هسته ای پاکستان هستند.
با توجه به وضعیت سیاسی پاکستان، شرایط این کشور را چگونه ارزیابی می کنید؟ آیا احتمال سقوط دولت زرداری وجود دارد؟
پیشتر شاید این احتمال وجود داشت، اما امروز او توانسته بحران را پشت سر بگذارد. اگر زرداری برود، این احتمال وجود دارد که شهباز شریف، برادر نواز شریف قدرت را در دست گیرد.
دربارۀ ارتش چطور؟
در حال حاضر موقع مناسبی برای روی کار آمدن ارتش نیست. ارتش زمانی قدرت را در دست می گیرد که مردم مستأصل شده باشند و این تقاضا در مردم ایجاد شده باشد که ارتش برای حل بحران قدرت را در دست گیرد. همانطور که می دانید ارتش در پاکستان نقش اصلی را دارد و حتی در حوادث و بحران نیز این ارتش است که با تشکیلات منسجم و متحد خود وارد میدان می شود.
آیا در پاکستان نیز روزی خواهد رسید که ارتش همانند آنچه که در ترکیه شاهد آن بودیم، از عرصۀ قدرت به پشت صحنه برود؟
احتمالا روند جهانی به همین شکل پیش خواهد رفت. به این مسئله نیز توجه داشته باشیم فشارهایی که آمریکا هم اکنون در حال اعمال آن به ارتش پاکستان است، جایگاه و موقعیت آن را تضعیف کرده است. ارتش امروز پاکستان با ارتش 5 سال پیش قابل مقایسه نیست. در 5 سال پیش مردم پاکستان، ارتش را به عنوان پاک ترین نیرو می شناختند که تمام فداکاریهاری های خود را در جنگ با هند به نمایش گذارد. الان تصور مردم پاکستان درباره ارتش اینست که وارد مناطق قبائلی شده و با برادران پاکستانی در حال جنگ است و در برابر تجاوزات آمریکا نیز از خود واکنشی نشان نمی دهد. یکی از برنامه های آمریکا این بود که ارتش پاکستان را از قداست بیندازد و آن را در جنگ با طالبان رو در روی ملت قرار دهد. ضربۀ دوم نیز کشتن بن لادن بود و مردم را در مقابل این سوال قرار داد که چگونه ارتش از چنین عملیاتی بی اطلاع بوده است.
رویکرد کنونی آمریکا در مقابل پاکستان چیست؟
آمریکا به دنبال تطمیع، تهدید و فشار بر پاکستان است. تهدید تعلیق کمک 800 میلیون دلاری. این تهدید واقعا تأثیرگذار است. اقتصاد پاکستان با کمک های مالی آمریکا و کشورهای غربی می چرخد و بدون این کمکها پاکستان کشوری ورشکسته است.
سیاست تطمیع نیز بر این اصل استوار است که پاکستان براساس خواسته های آمریکا حرکت کند، رفتارهای آی اس آی را شفاف کند و آن را از حالت مخفی و سری خارج کند. این فشارها تا حدی موثر بوده است به طوری که آی اس آی برای اولین بار برای خود سخنگو تعیین کرده است.
سیاست فشار نیز براساس برجسته سازی نقش هند و محدود کردن دست افغانستان در پاکستان است. به این مسئله توجه داشته باشیم که پاکستان به لحاظ اقتصادی و فکری نیازمند کمک های آمریکاست. بخشی مهمی که از نخبگان پاکستان تحصیل کردۀ آمریکا هستند و رابطۀ نزدیکی با آمریکا هستند. اکثر نیروهای رده بالای فرماندهی پاکستان در داخل آمریکا آموزش دیده اند.
آینده روند صلح در افغانستان و نقش پاکستان در این روند را چگونه می بینید؟ آیا پاکستان به مشارکت در صلح راضی خواهد شد؟
به اعتقاد من با روند موجود نباید چندان به آینده خوشبین بود. تنش آمریکا با پاکستان در حال افزایش است. از سویی آمریکا در حال اعمال فشار بیشتر بر پاکستان و اجرای عملیات دیگری برای کشتن ملاعمر است. در مقابل پاکستان نیز برخی از نیروهای آمریکایی را از کشور اخراج کرده است. آمریکا چندی پیش تعدادی نیروی نظامی بدون لباس را برای آموزش وارد مناطق قبائلی پاکستان کرده بود که به تازگی پاکستان همه آنها را اخراج کرده است. این احتمال وجود دارد آمریکا از راههای دیگر مثل افغانستان عملیات خود را ادامه دهد. حتی این احتمال وجود دارد که با این روند درگیریهای مرزی بین افغانستان و پاکستان تشدید شود.
از سویی پاکستان می تواند نیروهای خود را در مرز افغانستان کاهش داده و درگیری ها را در منطقۀ شبه قاره به نزدیکی هند نیز برساند. این سیاست پاکستان یعنی فشار آوردن بر آمریکا.
آیا این احتمال وجود دارد که ترور برادر کرزی نیز کار آی اس آی باشد؟
سناریوهای مختلفی در این باره وجود دارد. اول اینکه پاکستان نمی خواهد روابط بین آمریکا و طالبان بدون واسطه این کشور باشد. احتمال دوم وجود درگیریهای داخلی و قومی است. اقوام مختلف پاکستان از جمله ازبک ها، تاجیک ها و هزاره ها تمایل ندارند آمریکا امتیازات بیشتری به طالبان بدهد و احمد ولی کرزی نیز از جمله افرادی بود که در حال جذب طالبان میانه رو بود تا آنها را جذب حکومت کند. این گروهها تمایلی ندارند که وزن پشتون ها در حکومت کرزی بیشتر شود. در حال حاضر اکثریت وزرای کرزی پشتون هستند. اگر طالبان به روند آشتی بپیونددد این تعداد بیشتر نیز خواهد شد.
تبعات این ترور چیست؟
این ترور موضع کرزی را ضعیف کرد و ضربۀ بزرگی برای کرزی و روند آشتی ملی بود.
با این اوصاف به نظر می رسد تجزیۀ افغانستان نیز گزینه ای است محتمل.
تجزیه، مرحلۀ آخر است. اگر روند آشتی به جایی نرسد، پاکستان و افغانستان با هم تجزیه خواهد شد.
سناریوی محتمل دیگر، ایجاد واحدی به نام پشتونستان است.
به رغم دعواهای زیاد که میان افغان ها وجود دارد آنها خیلی به تجزیه راضی نخواهند بود. پشتون ها نیز خیلی به از دست دادن باقی افغانستان راضی نیستند. ترجمه و برآیند همه این تعارضات موجود در افغانستان و پاکستان دائمی شدن بحران است. زمینه های بحران در دو کشور وجود دارد و همین مسئله زمینه را برای ورود سایر قدرتها به این منطقه فراهم می کند. این احتمال وجود دارد که این بحران هیچ وقت تمام نشود و لذا همسایگان این کشور باید براساس وضعیت موجود و شکل بازی سیاست گذاری کنند.
در حال حاضر شما رایزن سفارت کشورمان در مالزی هستید، کمی درباره آخرین تحولات مالزی و نا آرامی های اخیر در این کشور برایمان بگویید.
بخشی از این ناآرامی ها به دلیل فضای کنونی حاکم بر منطقه خاورمیانه است. مالزی نیز این فضا تأثیر گرفته است. اما این کشور پیش زمینه اعتصابات و تظاهرات را داشته است. از سال 1957 که مالزی استقلال یافت، یک حزب به نام آمنو حاکمیت مطلق را در دست داشته است.این روند تا آخرین انتخابات یعنی دو سال پیش ادامه داشت. در این انتخابات حزب آمنو از اکثریت مطلق افتاد و به اکثریت نسبی رسید و 4 ایالت خود را از دست داد و به دست ائتلاف مخالفین انور ابراهیم(معاون سابق ماهاتیر محمد) و حزب اسلامی پاس افتاد. این آغاز افول قدرت مطلقۀ حزب آمنو در مالزی بود. این حوادث در واقع دنباله روی همان تحولاتی است که امروز شکل شدیدتری به خود گرفته است با این پیام که دیگر یک حزب نمی تواند حاکمیت مطلق را در دست گیرد.
واکنش دولت نیز در مقابل این ناآرامی ها مخالفت با فضای موجود بوده است و با هر نوع تغییر مخالفت کرده است و ترس دولت از اینست که این ناآرامی ها روند توسعه اقتصادی را دستخوش تغییر کند و به آن ضربه بزند.
آیا این نا آرامی ها می تواند بر روند توسعۀ مالزی تأثیر داشته باشد؟
مالزی اهداف و برنامه های خود را بر محور رشد اقتصادی قرار داده است و حتی روابط خارجی و سیاست های قومی را بر اساس همین یک هدف تنظیم کرده است. تقریبا همۀ قدرتهای نوظهور از جمله هند و چین همین راه را در پیش گرفته اند. دایره کشورهای نوظهور در حال گسترش است و اندونزی و ویتنام در حال پیوستن به این گروه هستند. ویتنام که بعد از جنگ با آمریکا خسارات زیادی را متحمل شده بود، آنچنان به سرعت در راه توسعه گام برداشته است که به گفتۀ بسیاری از ناظران محلی، در ویتنام دو روز مثل هم را نمی توان یافت. تغییراتی که در شهرهای ویتنام در حال وقوع است، شکل روزانه به خود گرفته است.
جالب است بدانید که مالزی روابط خارجی خود را براساس توسعه اقتصادی تنظیم کرده است. میزان تبادلات اقتصادی چین و مالزی به 76 میلیارد دلار می رسد که اتفاقا کفۀ آن به سمت مالزی است. در مالزی 60 درصد مالایی، 30 درصد چینی و 7 درصد هندی هستند. در این کشور سیاست و حکومت در دست مالایی ها و اقتصاد در دست چینی هاست.
تحولات مالزی می تواند یک وجهۀ مثبت داشته باشد؛ اینکه با توجه به اهمیت رشد و توسعۀ اقتصادی، دولت بتواند با گروههای مخالف سازش و با مخالفین وارد معامله شود تا اهداف اقتصادی این کشور به روند خود ادامه دهد و در عین حال امتیازاتی نیز به مخالفین واگذار شود.
خواسته های اتئلاف مخالفین چیست؟
حزب اسلامی پاس خواهان شکسته شدن مطلق بودن حاکمیت است. در درون حزب پاس اسلامی نیز تاکنون تغییرات زیادی صورت گرفته است. به طوری که آنها شعار دولت رفاه را سر می دهند و دولت نیز آنها را به عوام فریبی محکوم می کند. به عبارتی حزب اسلامی نیز با تعدیل خواسته های خود در تلاش برای توسعه اقتصادی است.
واکنش ماهاتیر به ناآرامی های اخیر چه بوده است؟
ماهاتیر عضو حزب آمنو است و طرفدار توسعۀ اقتصادی است و در دوران زمامداری اش تقریبا حکومت اقتدارگرایانه ای داشته است ولی اصلاحات مهم سیاسی- اقتصادی در کشورش صورت داده است. مهمترین اقدام وی محدود کردن قدرت پادشاه بود که آن را به شکل مشروطه درآورد و نخست وزیر منتخب، دولت تشکیل داد. 26349
نظر شما