ابن عباس‏» که از او روایت می‌‏کند، می‌‏گوید: «بانوی خردمند، زینب دختر علی چنین گفت...» زینب، بدین لقب به طوری معروف شده بود که وقتی «بانوی خردمند» می‌‏گفتند، زینب فهمیده می‌‏شد.

به گزارش خبرآنلاین، عایشه بنت الشاطی از نویسندگان مصری است که چند کتاب درباره شخصیت‌های دنیای اسلام بخصوص مادر پیامبر، همسران پیامبر و دختران پیامبر نوشته است. وی کتابی درباره حضرت زینب(س) دارد به نام «بطله کربلا» که با ترجمه‏های متعددی منتشر شده، اما ترجمه مرحوم آیت الله صدر روان‌تر از سایر ترجمه هاست.

انتشارات موسسه بوستان کتاب این اثر را به اهتمام سید باقر خسرو شاهی با عنوان «بانوی کربلا؛ حضرت زینب (س)» تا به حال چندین بار منتشر و روانه بازار نشر کرده است.

در پیشگفتار این کتاب آمده است: «مطالبى که در صفحات این کتاب خواهید خواند، تنها سرگذشت پرماجراى‏ «بانوى کربلا» نیست‏ بلکه رویدادهایى است تکان دهنده و غم انگیز از تاریخ مسلمانان در مقطع خاصى از تاریخ صدر اسلام که در اثر برخورد دو حرکت کاملا متفاوت و متضاد- بعد از رحلت پیغمبر اکرم ‏صلى الله علیه وآله - به وجود آمد، حرکتى که مى‏کوشید روش و منش‏رسول خدا صلى الله علیه وآله را در تمام ابعاد فکرى و اجتماعى و... دنبال کرده و نگاهبان سنن الهى باشد و حرکتى که مى‏خواست نظام سیاسى و اجتماعى دوران جاهلیت را در قالب دیگر و مورد قبول خویش، بر کرسى نشاند. اهل بیت عصمت ‏علیهم السلام و خاندان پیغمبر خدا، همراه یاران اندک و خدا باوران قلیل بر عقیده خویش پاى فشرده و «اسلام ناب محمدى‏» را از گزند نامحرمان حفظ نمودند، البته‏ جان بر سر عقیده گذاشته و تاوان بس سنگینى پرداختند که حماسه پرسوز و گداز حسینى در ایام عاشورا از‌‌ همان گونه‏هاست.»

نویسنده در بخشی از کتاب پدران و نیاکان زینب کبری (س) را معرفی می‌‏کند، پس از معرفی وِیژگی‌های دوران ولادت این گوهر در مدینه در سال ششم هجرت، به دوران غمبار کودکی حضرت که مصادف با رحلت رسول خدا (ص) و شهادت مادرش حضرت فاطمه (س) است، می‌‏پردازد.

در این بخش با عنوان «کودکی اندوهناک» می‌خوانیم: «اگر بتوانیم خود را تا مدتى به‏ فراموشى بزنیم و غم‏هایى که بر این کودک وارد شده‏ و پنجمین سال عمر او را پریشان کرده، نادیده بگیریم، زیرا که دوبار در این سال، مصیبت مرگ عزیز‌ترین کسان و محبوب‏‌ترین نزدیکانش را به چشم دیده، و اگربتوانیم دمى از نگریستن به‏سایه‏هایى که گهواره این کودک را فرا گرفته بود وکودکى‏اش را به شکنجه انداخت دست‏برداریم و به قسمت دیگر از زندگانى‏درخشان او نظر اندازیم، مى‏بینیم که زینب در خانه پدر موقعیتى را که بزرگ‏‌تر از سن‏اوست داراست. حوادث ناگوار، او را پخته کرده و آماده‏اش نموده که جاى مادر سفرکرده‏اش را بگیرد و براى حسن و حسین و ام کلثوم مادر باشد و مهر مادرى را که ‏به وسیله مداراى با کودک و از خود گذشتگى در برابر تمایلات او آشکار مى‏گردد، دارا بشود، هرچند در تجربه و زیرکى به مادر نرسیده باشد.»

در مقطعی به ازدواج حضرت زینب (س) با عبدالله بن‏جعفر و ثمره این وصلت می‌‏پردازد. ترسیم صحنه‏هائی از زندگی او در دوران امامت پدر بزرگوارش امیر المؤمنین (ع) و برادر مظلومش امام حسن مجتبی (ع) و نقش آفرینی این شیرزن در حماسه کربلا، بخشهایی دیگر از این کتاب است.

فصل عاشورایی زندگی وی، برجسته‏‌ترین فصل کتاب محسوب می‌‏شود که سبکی روایی و داستان گونه دارد، تا آنجا که کاروان اهل بیت(ع)، با کاروان سالاری زینب کبری (س) به مدینه باز می‌‏گردد و احیاگر یاد عاشورا و رسواگر جنایات بنی امیه بر ضد خاندان نور و عصمت است، تا آنکه یک سال و نیم پس از حادثه کربلا، از دنیا می‌‏رود. در قسمتی از این بخش با عنوان «در پى خون خواهى» آمده است: «... زینب از این دنیا نرفت مگر وقتى که لذت پیروزى را در کام ابن‏زیاد و یزید و بنى‏امیه از میان برد و قطراتى از زهرى کشنده در جام‏هاى پیروزمندان فرو ریخت. هنوز زینب از مجلس یزید قدم بیرون ننهاده بود که یزید احساس کرد در فرحى‏ که از کشتن حسین به او دست داده، خللى راه یافت و روزبه‏روز در افزایش بود تا کم‏کم به صورت یک پشیمانى گزنده درآمد و سه سال آخر عمر یزید را تیره و تارکرد و از ناحیه او به ابن زیاد شر بسیارى رسید.

هنوز سه سال نگذشته بود که آتش غضب پنهانى که با کندى پخته شده بود، شعله‏ور گردید و زبانه کشیدن آغاز کرد و اخگرهاى سوزنده‏اش را به هر سو پراکند. شهر کوفه فریاد کشید: خون خواهان حسین کجایند؟ سال ۶۶ شاهد قتل‌گاه دیگرى در عراق بود که براى خون خواهى از قتل‌گاه کربلا پدید آمده بود. از کسانى که در کشتن حسین شرکت کرده بودند، ۲۴۰ تن در یک واقعه کشته‏شدند. فراریان را سخت دنبال مى‏کردند، وقتى که دست‏گیر مى‏شدند از آنان ‏مى‏پرسیدند: حسین‏بن على کجاست؟ کسى را که امر داشتید بر او صلوات بفرستید، کشتید؟ آن‌گاه براى هر کدام یک جور کشتن در نظر مى‏گرفتند که مناسب با جنایتى بود که در کربلا مرتکب شده بودند. ولى داستان به این خون خواهى پایان نیافت. و دنباله داشت و هنوز دنباله دارد و زینب، برانگیزاننده تمام این وقایع و شوراننده همه این حوادث بود....»

هرچند که بافت کلی کتاب، بیشتر داستانی است ولی با نقلهایی از منابع، فضایل و شخصیت علمی و اجتماعی آن حضرت را هم ترسیم می‌‏کند. در فصلی که با عنوان «خردمند بانوی بنی هاشم‏» به ازدواج این بانو ‏با پسر عمویش عبدالله بن جعفر می‌‏پردازد، به جلوه‏هایی از علم، فصاحت، شمایل و فضایل او اشاره دارد: «... مردم آن عصر در کربلا و در مجلس استاندار کوفه و مجلس یزید بن معاویه، سخنانی از زینب می‌‏شنوند که فصاحت و بلاغتش همه را متعجب می‌‏کند، به‌‌ همان اندازه‏ای که امروز ما را به تعجب می‌‏اندازد و همگی به فوق العادگی او و سخنوری و سحر بیانش، گواهی می‌‏دهند. به نقل «جاحظ‏» از «حزیمه اسدی‏»: «پس از شهادت امام حسین (ع) وارد کوفه شدم و سخنان پرمغز و شیوای زینب را شنیدم. من ناطق‏‌تر و گوینده‏‌تر از او، زنی را ندیدم. گویا از زبان امیرالمومنین علی‏بن ابی‏طالب (ع) سخن می‌‏گفت!» این، شمایل زینب است، به طوری که او را در کربلا دیده‏ایم و چنان که در زمان جوانی‏اش نمونه‏ای از فضایل برای ما نمایان شده، زیرا می‌‏شنویم که او در مهربانی و رقت قلب به مادرش و در دانش و پرهیزگاری به پدر مانند بوده و چنانچه بعضی از روایات، می‌‏گوید: زینب دارای مجالس علمی ارجمندی بوده که زنانی که می‌‏خواستند احکام دین را بیاموزند، در آن مجلس حاضر می‌‏شده و کسب دانش می‌‏کردند. صفات برجسته‏ای در زینب جمع بوده که هیچ یک از زنان عصر او، دارا نبوده‏اند. لذاست که «بانوی خردمند بنی‏هاشم‏» گردید. «ابن عباس‏» که از او روایت می‌‏کند، می‌‏گوید: «بانوی خردمند، زینب دختر علی چنین گفت...» زینب، بدین لقب به طوری معروف شده بود که وقتی «بانوی خردمند» می‌‏گفتند، زینب فهمیده می‌‏شد. فرزندان او به چنین لقبی افتخار می‌‏کردند و به «زادگان بانوی خردمند» شناخته شده بودند.»

بانوی کربلا

در بخشی از این کتاب با عنوان «آخرین سفر» می‌خوانیم: «بانوى بانوان آرزو داشت که چند روزه آخر عمر را در کنار جدش رسول‏خدا بگذراند، ولى بنى امیه از این هم جلوگیرى کردند. زینب و کسانى که همراهش بودند مصیبت هایى را که سبط رسول خدا از لشکر یزید دیده بود، مى‏گفتند و آن قربان‌گاه خونین را که امام حسین و شیعیانش را در آن‏سر بریده بودند، توصیف مى‏کردند. وجود بانوى بانوان زینب در مدینه کافى بود که آتش حزن بر شهیدان را شعله‏ورکند و مردم را بر ضد ستم‏کاران بشوراند، تا کار به جایى رسید که نزدیک شد شورش‏برضد بنى‏امیه پیدا شود فرماندار مدینه به یزید گزارش داد: بودن زینب در میان اهل مدینه، احساسات را بر مى‏انگیزاند، او زنى است فصیح، خردمند، دانا، او و کسانى که با او هستند تصمیم گرفته‏اند براى خون‏خواهى قیام کنند. یزید امر داد که باقى‏مانده اهل بیت را به شهر‌ها و نقاط مختلف تبعید کرده وپراکنده‏شان سازد. فرماندار، از بانوى بانوان خواست که از مدینه بیرون رود و هر جایى که خواهداقامت کند.

زینب که از این‏سخن خشمگین شده و به هیجان آمده بود، گفت: «خداى مى داند که چه‏‌ها بر سر ما آمده است، بهترین کس ما کشته شده، و باقى مانده ما را از این شهر به آن شهر چنان که چارپایان را مى‏رانند براندند و ما را بربار‌ها سوار کردند، به خدا، هرگز بیرون نخواهم رفت هر چند خونمان ریخته شود».

ولى زنان بنى‏هاشم از خشم آن ستمگر بر زینب بیمناک شدند، دور بانو را گرفتند و با ملایمت و مهربانى با وى سخن گفتند و هم دردى کردند و به خارج شدن از مدینه‏متمایلش ساختند. زینب دختر عقیل‏بن ابى‏طالب گفت: «دختر عموى عزیزم! خداى در وعده‏اى‏که به ما داده است، راست گفته، زمین را تحت اختیار ما خواهد گذارد، که از هر جایش بخواهیم بهره برگیریم و به همین ‏زودى خداى کیفر ستم‏کاران را خواهد داد. سفرى کن به شهرى که در آسایش و امان‏باشى.»

زینب به قصد مصر آماده سفر شد و مدینه را ترک گفت. وه که زینب چه بسیار سفر کرده! آیا باید تمام عمر را در خانه به دوشى از شهرى به شهرى به سربرد و روى زمین‏یک جا پیدا نکند که در آن بیاساید؟ بانوان بنى‏هاشم که به همراه زینب بودند، احساس کردند که بانوى خردمندشان‏نیرویش را از دست داده و تاکنون این سان ناتوان نبوده. او مات و حیرت زده مى‏نگرد و دیدگانش خشک گردیده و اشکى نمى‏فشاند، گویا هستى او درهم شکسته شده و برباد رفته است.

مى‏خواهند مانوسش کنند و آشفتگى‏اش را بر طرف سازند، ولى جز بر بهت و پریشانى‏اش افزوده نمى‏شود. در آخر کار، به خاطرشان رسید کارى کنند شاید بار غمش سبک شود؛ از مصایب کربلا سخن گفتند، تا عقده دلش بترکد و بگرید.

ولى اشک در حلقه‏هاى چشمش سنگ شده بود و زخم قلبش چنان عمیق گشته‏بود که شکافى کشنده ایجاد کرده بود. گرفتگى و اندوه بانوى بانوان در شب‏هاى اخیر مسافرت، از همه منزل‏‌ها بیشتر بود. کاروان شب‏رو از خاک حجاز بگذشت؛ جایى که چمن زار کودکى و اقامت گاه‏پدران و نیاکان زینب بود و به خاک نیل نزدیک شد، جایى که زینب غریب است؛ نه کسى دارد و نه منزلى. ابرهاى تیره جهان را فرا گرفته بود و ماه در آسمان یافت نمى‏شد. بر بیابان شرقى مصر هوا ایستاده، سنگینى مى‏کرد. گویا درنگ کرده تا کاروان شب پیما را ببیند. وحشت و هراس آن فضاى پهناور را پر کرده بود. سپس وضع عوض شد.

در‌‌ همان دمى که بانوى بانوان به خاک نیل قدم گذارد، هلال شعبان سال ۶۱هجرت در افق نمایان شد، گروه‏هایى از مردم براى استقبال بانوى بانوان جمع‏شده بودند. کاروان به سیر خود ادامه داد، تا به دهکده‏اى نزدیک به ‏بلبیس رسید، در آنجا گروه‏هاى دیگرى از پایتخت دره نیل به استقبال آمده بودند.

مسلمة‏بن مخلد انصارى فرمانفرماى مصر با عده‏اى از اشراف و علماى آن‏دیار که براى استقبال دختر زهرا و خواهر امام شهید آمده بودند. هنگامى که طلعت درخشان زینب که به نور شهادت تابش مى‏کرد نمایان شد، به یک باره همه به گریه درافتادند. گرداگرد کاروان را گرفتند و به راه ادامه دادند. هنگامى که به پایتخت رسیدند، مسلمه میهمان گرامى را به خانه برد، بانوى ما در آنجا نزدیک به یک سال اقامت کرد. در آن مدت جز در حال عبادت و گوشه‏گیرى دیده نشد. سپس، پایان دوره گردى فرا رسید.

بنا بر ارجح اقوال، بانوى بانوان زینب در شب یک شنبه چهاردهم رجب سال ۶۲هجرت از دنیا رفت و دوچشمى که قربان‌گاه کربلا را دیده بود، برهم نهاده شد. وقت آن رسید که این پیکر ستم کشیده و لاغر بیاساید. سرزمین پاک مصر براى زینب بسترى نرم در اتاق خودش در خانه مسلمه فراهم‏کرد،‌‌ همان جایى که زینب هنگام آمدن وارد شده بود و‌‌ همان جایى که خودش‏خواسته بود که آخرین خواب‏گاهش باشد. قبرش زیارت گاهى شد که مسلمانان تا به امروز از هر شهرى و دیارى به زیارتش‏مى آیند و داستان دردهاى شورانگیزش در زبان نسل‌ها و سال‌ها باقى بماند.»

۲۹۱/۶۰

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 157886

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
2 + 1 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • بدون نام IR ۱۲:۱۰ - ۱۳۹۱/۰۳/۱۷
    2 1
    رویکرد جدید خبرآنلاین در پرداختن به مناسبت های مذهبی و تولید مطلب در این خصوص قابل تحسین است اما شایسته است برای مطالب مذهبی و دینی صفحه و سرویس جداگانه ای اختصاص دهید